به گزارش جام جم آنلاین ، مثال برای دعواهای فوتبالی زیاد است. از جنگ کهنه و بیپایان علی دایی با علی کریمی گرفته تا اختلافات بیپایان امیر قلعهنویی با محمد مایلیکهن. از اختلاف افتخاری با جباری گرفته تا دعواهای زیرپوستی و یا علنی فوجی از ستارههای ریزودرشت فوتبال ایران. این اختلافات یا در میدان مسابقه رقم خورد یا در فضای رسانهای. بسیاری از این اختلافات و دعواها بسیار بیاهمیت هستند و بر سر مسائلی بسیار پیشپاافتاده شکل میگیرند. این دعواها که معمولاً هیچ تأثیری در شرایط فوتبالی ندارد چیزی جز کینه و دلخوری بهجای نمیگذارد. اما در یک سال و نیم اخیر دعوایی در فوتبال ایران رخداده است که تأثیرات عجیبی روی برخی از تصمیمات فوتبالی بهخصوص در رده ملی داشته است. این دعوا چگونه رقم خورد و چه نتایجی به دنبال داشت؟ سؤال دیگر این است که مدیریت حاکم بر فوتبال ایران در تقابل با این دعوای تأثیرگذار و تلخ چه واکنشی از خود نشان داد؟ آیا این مدیریت در جهت تعدیل و مهار شرایط بود یا اینکه نقشی کاملاً منفعل داشت؟ اصلاً منظورمان کدام دعوا است؟ بهغیراز اختلاف تأثیرگذار و شدید بین برانکو سرمربی پرسپولیس با کیروش سرمربی تیم ملی فوتبال ایران کدام دعوای دیگر میتواند منظورمان باشد؟!
آغاز توفان در سال 95
اصطکاک بین برانکو و کیروش از سال 95 آغاز شد. این دو وقتیکه وارد نخستین فاز دعوای خود شدند پیش از آن ارتباط خوبی با یکدیگر برقرار کرده بودند و حتی دست به تعریف و تمجید از یکدیگر هم میزدند. اما در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد. همیشه قرار نیست برانکو و کیروش باهم دوست باشند. گاهی اوقات برخی از منافع به خطر میافتد و بسیاری از برنامهریزیها مطابق با نظر و خواسته یک فرد نیست. کل دعوای کیروش و برانکو بر سر این بود که چرا اردوی تیم ملی فوتبال با بازیهای لیگ برتر تداخل دارد و یا اینکه چرا بازیکنان بیموقع از پرسپولیس جدا میشوند. سکانسهای ابتدایی این دعوا چندان جدی به نظر نمیرسید اما باگذشت بیش از دو سال از نخستین دعوای این دو مربی کروات و پرتغالی حالا بهخوبی مشاهده میشود این دعوای بهظاهر ساده چگونه ادامه پیدا کرد و به کجا ختم شد. اخراج پرسپولیسیها از اردوی تیم ملی فوتبال ایران و خط خوردن جلال حسینی از تیم ملی فوتبال ایران در آستانه جامجهانی مهمترین جنبههای این دعوای غیرمنطقی و فرسایشی بودند. در جریان این دعوا احترامها زیر سؤال رفت و به رسانههای خارجی هم کشیده شد. از میان دعواهای این دو جملههای عجیبوغریبی هم ثبت شد ازجمله اینکه یکبار کیروش در گفتوگویی به برانکو پیام داد: «شاید ایران جای کوچکی برای دعوای من و شما باشد!». البته از این هم بگذریم که مساحت دو کشور کرواسی و پرتغال رویهم حتی نصف ایران هم نمیشود!
اختلاف شدید بین این دو مربی پرتغالی و کروات تأثیرگذارترین دعوای تاریخ فوتبال ایران است و از هر چه دعوا و درگیری بود پیشی میگیرد. این دعوا میتوانست در همان مراحل نخستین کنترل شود اما «مدیریتی» بر روی این قضیه وجود نداشت و گویا ازاینپس هم شاهد نخواهیم بود.
تفاوت ریشسفیدی با مدیریت
وقتیکه دعوای برانکو و کیروش هرچند وقت یکبار عود میکند طرف کدامیک را واقعاً باید گرفت؟ منطق بسیاری از اهالی فوتبال چنین است: وقتی پرسپولیس در لیگ قهرمانان آسیا و فینال آن حضور دارد طرف برانکو را بگیریم و وقتی تیم ملی فوتبال ایران قرار است به جامجهانی یا جام ملتهای آسیا برود پشت سر کیروش بایستیم و از او دفاع کنیم. این منطق نادرست اهالی فوتبال یکی از مؤلفههایی است که بهصورت صد در صد بر روی تشدید اختلافات فیمابین کیروش و برانکو تأثیر گذاشته است. همه آنهایی که در بازههای زمانی مختلف بین دو مرد پرتغالی و برانکو یکی را انتخاب کردند راه را اشتباه رفتند.
اما کنشها و واکنشها به دعوای کیروش و برانکو فقط بر روی مبحث «طرفداری» خلاصه نمیشد. برخی بدون در نظر گرفتن اینکه پرسپولیس و تیم ملی فوتبال ایران کجا و در چه میدانی مسابقه دارند علیه یکی از این دو مربی جبهه گرفتند. این موضوع بیشتر در رابطه با کیروش صدق میکند. او مخالفان فراوانی در فوتبال ایران دارد. چه زمانی که با برانکو دعوایش شود چه زمانی که بحث قراردادش پیش آید او همواره منتقدان خود را دارد، منتقدانی که از هرلحظه و هر موقعیتی برای بدگویی از مرد پرتغالی استفاده میکنند.
در رابطه با تقابل سرمربیان تیم ملی فوتبال ایران و پرسپولیس یک واکنش دیگر هم وجود داشت، تلاش برای آشتی دادن این دو! «تلاش برای آشتی دادن» نخنماترین و معکوسترین فرمول تاریخ فوتبال ایران است. هرگاه اهالی مختلف فوتبال برای آشتی دادن طرفین مختلف درگیری، مداخله کردند نتیجهای معکوس داشت همانند آنچه درگذشته دیدیم و شنیدیم و یا همانند آنچه از ماجرای علی دایی و علی کریمی میتوانیم برایتان مثال بزنیم!
از مداخلهگریهای بیسرانجام در دعواهای دایی و کریمی که بگذریم به یکی از بدترین انواع مداخلهها میرسیم که همین هفته گذشته اتفاق افتاد، یعنی همان نامهای که از سوی ساکت به باشگاه پرسپولیس ارسال شد و کل محوریت آنهم چنین بود که برانکو دیگر حق مصاحبه علیه کیروش را ندارد. مداخله از این بدتر در تاریخ فوتبال ایران سراغ نداریم، مداخلهای که حاصلش یک جنجال گسترده، شکل گرفتن یک فضای منفی غلیظتر علیه کیروش و تیتر و ظاهر عجیب روزنامه پیروزی با پسزمینه مشکیرنگ و تیتر «استبداد صغیر» بود. این نامه عجیب ساکت گوشهای از عدم سیاستمداری فدراسیون فوتبال در قبال یک اختلاف است. درواقع روند ناکارآمدی فدراسیون تحت ریاست تاج از همان زمانی شروع شد که نخستین جرقههای اختلاف کیروش و برانکو زده شد. اگر آن زمان برنامهای اصولی و منطقی برای کنترل دعوای دو مربی خارجی در نظر گرفته میشد اکنون کار به اینجا نمیرسید که تاوان این دعوا را جلال حسینی پس بدهد یا اینکه ملیپوشان پرسپولیسی از اردوی دبی اخراج شوند. چیزی که مشخص به نظر میرسد این است که مدیران بلندپایه فوتبال ایران تفاوت مدیریت صحیح و اصولی و مبتنی بر زمینههای روانشناسی را با «ریشسفیدی» را از هم تشخیص نمیدهند. به گمان برخی از این مدیران اینکه بین دو نفر میانهداری و یا همان ریشسفیدی کنند هیچ تفاوتی با مدیریت منطقی ندارد.
ریشسفیدان قدمتی شش دههای در فوتبال ایران دارند، همان ریشسفیدانی که چالههای دانش مدیریتی خود را با مسائل دیگری پر میکنند و دود سوختوساز ناقص مدیریتی آنها به چشم همه اهالی فوتبال حتی برانکو، کیروش، پرسپولیس و تیم ملی فوتبال ایران میرود...
هیلدا حسینی خواه / جام جم آنلاین
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد