1) در این سیاره رنج، بعضیها «رجال مبارک» هستند؛ یعنی آنقدر حماسیاند که بهواسطه آنان، حیات میجوشد و زندگی جریان پیدا میکند... آنان آبادیهای عالمند. معصوم فرمود: «نحن القُری...»
در نمادشناسی وحی، آب، سرمایه اولیه حیات و آبادیهاست و در همین منطق معرفتی، آب، اشارهای رمزآلود به «کوثر» است... .
بیسبب نیست که فاطمه را «اُمّ القُری» و «اُم الشهدا» و «ام الکتاب» خواندهاند و «مبارکه.»
در این تجلی، «شهادت»، کشته شدن نیست بلکه گواهی دادن «رجال مبارک» به حقانیت «ولایت» است آن هم در هیاهوهای سیاستزدگان سیاره رنج!
2) خدای من و تو در این ماه، که شهر ولایت است، شبی را ترازوی سنجش من و تو قرار داده است؛ من و تو همانقدر میارزیم که در چنین شب فرخندهای، وزن معرفتمان به سبب حاجتهایمان بروز پیدا میکند... .
مقدرات را من و تو مینویسیم! کی؟ همان لحظهای که در میان انبوه حاجات، چندتایی را به عنوان اصلیترینها انتخاب میکنیم. حاجات، وزن مناجات را نشان میدهند.
راستی! به نظرتان حاجقاسم در شبهای قدر کدام حاجت را سر دست میگرفت و...؟
3) مزار سیدالشهدا قلب عشاق اوست. خودشان فرمودند. حاجات را باید کنار مزار او برد که از هرجایی به استجابت نزدیکتر است. ذات همه اتفاقات، قلب است و قلب، پایتخت انقلابهای عاشقانه... .
قلب رجال مبارک، آبادی سیدالشهداست و ربط و بسطش با «ام القری» معلوم است.
شهدا در تماشای وجها...، در این معنا حل شدهاند که شب قدر، مادر عاشوراست.
4) رجز، آنجا که اهل میدان است
صحبت از مادر شهیدان است
کم ما را زیاد کرده بتول
مادری بر «عماد» کرده بتول
کوثر، آموزگار خوش عهدیست
یکی از نسل او «ابومهدی»ست
جبهه در جبهه، نور پیشانیست
مادر «قاسم سلیمانی»ست...
5) به من و تو آموختهاند که هرجا گرهی سنگین به کار داریم دست به دامان «مادر» باشیم؛ دعای مادر، گواه عجز صادقانه ما و نگاهش پناه اضطرار فرزندان است... و ولایت، غالبا با اضطرار آغاز میشود.
«من و تو چه میدانیم که شب قدر چیست!؟»
شاید شب قدر، همان لحظه مبارکی باشد که «مادر»، دست شکستهاش را به سمت آسمان بالا میبرد و با دل شکستهاش دعایی میکند و برای فرزندان و خدا را چه دیدی، برای همسایگانش طلب «خیر» میکند... .
تنها و تنها اهل کوثر، میدانند که «کلّ الخیر» تنها و تنها «فی باب الحسین...»
6) لیله القدر، از جنس کوثر است و هیچگاه تکیهاش به ثانیههای ابتر نیست. همان خیر کثیری که تا نفس واپسین، کوثریها را به کربلا فرا میخواند.
کربلا محراب خونینیست که برای آخرالزمانیها به شکل اربعین، ظهور کرده و لیلهالقبریها را و تکاثریها را مقهور «وترالموتور» خواسته... .
وعده خدای کوثریها قطعی است! انتقام، بشارت و انذار درهمتنیده غیرت خداوند است.
غیرت، گریبان من و تو را رها نمیکند: «آهای تو! تو که در انتقام شهدای دور و برت سست و بیتعصبی، چگونه لاف از انتقام خون سیدالشهدا(ع) میزنی!؟»
راست میگوید غیرت کوثریها... .
7) من و تو میدانیم گره کار، هرگز، به سرانگشت ظریف رجال سیاسی باز نخواهد شد!
خدای غیور، قدرت گرهگشایی را به خون «رجال مبارک» موقوف کرده ست.
«خون شهدا»، «خون رجال مبارک»، «خون حاجقاسم»، خط قرمز خداست و لیلهالقدریها هیچگاه تحمل کمترین بیحرمتی نسبت به شهدا را نخواهند داشت.
شب قدر، شاید همان لحظهای است که من و تو بدانیم قبله آمال «لیلهالقبریها و اهل تکاثر»، کاخهای سبز و سفید و سیاه اُمَویست... شاید شب قدر، همان ساعت است که من و تو بدانیم دل شکسته اهل کوثر، قُبّهالحسین است و بدانیم که حکمرانی کدخدایان از «استخوان پوسیده خوک در دست جذامی» پستتر است و بدانیم که عشاق حسین، حتی بعد از شهادت، «مرد میدان» مبارزهاند و... .
8) «و ما ادریک ما لیلهالقدر...»
عجز صادقانه ما حتی در زیر آوار سکوت و بغض، فریاد میزند که پناهی جز حضرت فاطمه(س) نداریم و بهتر آن است که حاجات ریز و درشت خویش را با امید و اضطرار، به در خانه «مادر» ببریم... .
«اختیار، آن به که باشد دست یار»
شک نداریم فاطمه، مادرانهترین دعاهای هستی را در حق ما خرج خواهد کرد... . مادر است دیگر!
منبع: احمد بابایی - شاعر آیینی / روزنامه جام جم