شناخت ما از پیامبرمان هرقدر هم که زیاد باشد، باز تا وقتی مکه و مدینه را ندیده باشی انگار یک چیزیش میلنگد. انگار تو گزارش یک بازی مهیج فوتبال را از رادیو شنیده باشی، در جریان بازی بودهای. لحظهبهلحظهاش را شنیدهای. با گل زدن بالا پریدهای و با گل خوردنت، خودت مچاله شدهای. ولی تماشایش از تلویزیون یک حس دارد و حضور در استادیوم و تماشایش از نزدیک حس. حضور در مکه و مدینه حضور در استادیوم است. چند روزی از ازدواج حضرت خدیجه و حضرت رسول گذشته است و چندروز دیگر هم تولد حضرت محمد صلی ا... علیه و آله و سلم است. تو باید مکه را قدم زده باشی و باید کوچه به کوچه مدینه را ورق زده باشی تا به مناسبات زیستی این ابربشر پی ببری. تو مثلا در یک گزاره میخوانی تاریخ میگوید ایامی که پیامبر در غار حرا در اعتکاف بوده، حضرت خدیجه برایش غذا میبرده. این گزاره را میخوانی و میگویی دمش گرم. ولی توی مکه وقتی از بغل کعبه تاکسی میگیری ۲۰دقیقه طول میکشد تا بهپای کوه برسی و سه ساعت طول میکشد که شیب ۷۰درجه کوه را از صخرههای صابونی و لیز و برنده بالا بروی. تازه میفهمی که خدیجه علیها السلام چه عاشق پاکبازی بوده است. تازه الان برای حاجیها پله ساختهاند و به علت کثرت تردد، راهی تعریفشده و بین راه نیمکت گذاشتهاند و حاجیان استراحت میکنند.
تو در گرمایی که مغز را ذوب میکند و از حفرههای بینیات جاریاش میکند، باید در شعب ابیطالب منتظر اتوبوسهای منطقه عزیزیه ایستاده باشی و پیه چشمهایت آب شود تا حیرت کنی از اینکه پیامبر مهربان ما سه سال در این شعب چگونه دوام آوردهاند. من آدم شلوغ کنی نیستم، در جاهای زیارتی عقب میایستم و از دور احوالات آدمها را نگاه میکنم. در حرا که بودیم، عقب نشسته بودم و نگاه میکردم. پیرزنی کرد از سلیمانیه عراق روی یال صخرهای نشسته بود و چیزهایی را به کردی آواز میخواند. نزدیکش نشستم و حواسش به من نبود. آوازهایش که شبیه شروه بود، تمام شد. رفتم نزدیک و گفتم چه میخواندید؟ باشرمی زنانه گفت داشتم قربان صدقه محمدمان میرفتم، اینکه اینهمه زحمتمان را کشیده و برای ما سختیکشیده و به دستوپایش زخم افتاده و استخوانهایش درد گرفته است.
هر مسلمانی حتی اگر مسلمان خیلی سفتی هم نباشد یکبار نیاز دارد این سرزمین را ببیند، حتی بهصورت توریستی. رفتی و عاشق محمد نشدی، بیا پول مکهات با من.
حامد عسکری شاعر و نویسنده / روزنامه جام جم