وقتی حسین سلیمانی را به عنوان رزمندهای میبینیم که به قول خودش دارد تغییر موقعیت میدهد و درواقع از مهلکه جنگی فرار میکند، کمی هم یاد وضعیت صادق مشکینی در لیلی با من است، میافتیم؛ ولی این بار لیلی (سیمین) حی و حاضر است و دل و مرام جوان بینام و نشان رزمنده هم اجازه نمیدهد گریز اتفاق بیفتد و تغییر موقعیت و دگرگونی سرنوشت و عاقبت بخیری با حضور و همراهی لیلی/ سیمین سر و شکل و مسیر دیگری پیدا میکند.
به عنوان تنها پسر دسته دختران، موقعیت جالبی دارید. اولش مشغول فرار یا به تعبیر شخصیت (تغییر موقعیت) هستید اما بعد انگار از رشادت و فداکاری این زنان و دختران شرمنده و با آنها همراه میشوید. مهمترین ویژگی این شخصیت برایتان چه بود؟
اینکه به عنوان تنها پسر دسته دختران حضور داشتم، موقعیت بامزهای بود. کاراکتر جالبی بود و نقش فراز و نشیب زیادی داشت. روند شخصیتی او مهمترین ویژگی این کاراکتر بود. او ابتدا آدمی است که از ترس جانش دارد فرار میکند. البته قرار نیست جنگ نکند، چون از حرفهایش میفهمیم که آمده بود در تعمیرگاه برق کار کند. او آدمی است که تمام زندگیاش را در یک شهر رها میکند و به شهر دیگری برای کار میرود. این نشان میدهد چون او آدمی است که هدفی دارد، دوست ندارد جانش را از دست بدهد. او در مسیری که به صورت ناخواسته برایش ساخته میشود، تحت تاثیر رفتارهای آدمهای پیرامونش قرار میگیرد و به هر دلیلی، دلی یا مرامی با آنها همراه و به شخصیت دیگری تبدیل میشود. این چینش و تغییر شخصیت، خیلی برایم جالب بود.
همکاری با منیر قیدی چطور بود و او برای بازی در این نقش چه چیزی از شما میخواست؟
کار کردن با خانم قیدی خیلی بینظیر بود و یکی از اتفاقات خوب زندگی من حضور در فیلم دسته دختران است. برای خانم قیدی، هیچ بازیگری با دیگری تفاوت نداشت. شاید اوایل چنین حسی نداشتم ولی کمکم فهمیدم واقعا برای او فرقی بین بازیگران وجود ندارد. تنها چیزی که برای ایشان اهمیت داشت این بود که بازیگر، نقشاش را درست بازی کند، چه یک سکانس در فیلم حضور داشته باشد چه بازیگری که نقش اصلی فیلم است. مهمترین نکته برای خانم قیدی، خود فیلم بود. همین تفاوت قائل نشدن بین بازیگران و کاراکترها باعث میشد شما به عنوان بازیگر بیشتر انرژی بگیرید و کار را بیشتر دوست داشته باشید و تلاش بیشتری برای حضور خوب انجام دهید و نقشتان از مسیر خارج نشود.
فیلم قبلی او (ویلاییها) را دیده بودید؟ با خواندن فیلمنامه دسته دختران هم حتما از فضای زنانهمحور این فیلم باخبر شدید. حضور در این نقش و این فیلم ریسک نبود، چون محوریت نقش با زنان بازیگر است؟
بله، من فیلم ویلاییها را دیده بودم. برایم خیلی فیلم بزرگی بود و خیلی آن را دوست داشتم. وقتی به هر بازیگری پیشنهاد میشود با کارگردان فیلم ویلاییها کار کند، این همکاری برای او جذاب خواهد بود. وقتی به دفتر تولید فیلم رفتم و در جریان داستان دسته دختران قرار گرفتم، اتفاقا به نظرم اصلا حضور در این فیلم ریسک نداشت، چون نقش خیلی متمایز بود و خیلی جای کار داشت و میدانستم به هرحال دیده میشود. وقتی همه کاراکترها زن هستند و تنها یک مرد در آن جمع حضور دارد، به نظرم خیلی باعث دیده شدن میشود. برعکس این وضعیت هم همینطور است.
با شوخیهای اولتان فکر کردیم این شخصیت قرار است تا پایان نمک فیلم باشد اما بعدا درام نقش پررنگتر میشود. با این حال ظاهرا حضور شخصیت شما تلخی ماجراها را میگیرد. موافقید؟
فکر میکنم هدف نویسندههای فیلمنامه هم همین بود. به هرحال یک فیلم با این حجم از داستانهای واقعی تلخی که آن موقع اتفاق افتاده، باید یک راه نفسی برای بیننده میگذاشت. خودم هم وقتی داشتم فیلمنامه را میخواندم، حس کردم همینطوری است ولی هرچه قصه جلوتر رفت شخصیت مرا بیشتر درگیر کرد. با آن شروع فکر نمیکردم سرنوشت این کاراکتر به سمت دیگری برود و خب این یکی از نکات جذاب این نقش و این فیلم برایم بود. امیدوارم کارم را در این فیلم درست انجام داده باشم.
آن وسط عشق به سیمین هم جوانه میزند و به تلطیف بیشتر فضا کمک میکند. خانم قیدی، چه حد و مرزی برای این عشق مشخص کرده بود؟
بله، قطعا خانم قیدی برای هر کاراکتر و هر سکانسی توضیحی داشتند. درواقع گروه نویسندهها برای هر شخصیتی یک شناسنامه داشتند، حتی آنها که تنها در یک سکانس حاضر بودند. البته چون کاراکتری که من بازی کرده بودم اسم نداشت، مثل آدمهای بیشناسنامهای بود که هرکسی میتواند خودش را جای او بگذارد. دنیای او شبیه خیلی از آدمهاست. در چنین وضعیتی، دست من برای این کاراکتر باز بود، با این حال اگر گاهی نگاهم در این موضوع و بحث عشق، کم یا زیاد میشد خانم قیدی آن را تعدیل میکرد.
برای نزدیک شدن به این شخصیت، چقدر عکس و فیلم جنگی و مستند دیدید یا کتابهای مرتبط خواندید و تحقیق کردید؟
من در این سالها چند فیلم و سریال جنگی کار کردم، مثل اروند، سرود خاک و... بهجز این در دههای به دنیا آمدم که جنگ بود. نه اینکه جنگ را بفهمم یا تصویر خاصی از آن داشته باشم، ولی جنگ را تا حدودی حس کردم. در ضمن نسل ما مستندهای زیادی درباره جنگ دیده، از جمله کارهای شهید آوینی که از تلویزیون پخش میشد. برای بازی در این فیلم، کتابی نخواندم، اما مطالب زیادی را در اینترنت و فضای مجازی جستوجو کردم و خواندم. همینطور از طریق دفتر تولید هم چیزهای زیادی در اختیار ما قرار میگرفت تا به نقشها و فضای قصه نزدیکتر شویم. یکی از کارهایی که کردم این بود که زودتر از شروع کارم به آبادان رفتم و در محیط و در شرایط قرار گرفتم و میچرخیدم و جاهای مختلف را میدیدم. فکر میکنم اینها و صحبتهای خانم قیدی خیلی کمک کرد. همچنین گروهی داشتیم که هرکس عکس یا مطلب جذابی در زمینه جنگ پیدا میکرد، در آن گروه به اشتراک میگذاشت تا بقیه هم استفاده کنند.
چقدر فکر میکنید شانس سیمرغ یا نامزدی برای این نقش دارید؟
شاید تا قبل از اینکه فیلم را ببینم، به این مساله فکر میکردم اما بعد از تماشای فیلم دیگر به آن فکر نمیکنم. برای اینکه عاشق نقشم هستم و این نقش را با عشق بازی کردم. اگر قرار است اتفاقی برای نقش بیفتد، آن کسی که بالاست، خودش همه چیز را میچیند، چون من تمام قلبم را برای این نقش گذاشتم. یک وقتهایی آرزو میکنید که نقشتان دیده شود. این بزرگترین آرزوی من است که نقشم دیده شده و ماندگار شود و باز هم بتوانم فیلمهای خوبی مثل دسته دختران در این فضا کار کنم.
علی رستگار - سینما / روزنامه جام جم