به گزارش
جام جم آنلاین، پیرمرد کشاورز در جالیزش هویج و سبزی میکاشت و کسی باور نمیکرد اشعاری که حاج صادق آهنگران با آن شور و نوا در مناطق عملیاتی میخواند، از ذهن و قلم او تراوش کرده باشد. حبیبا... معلمی فرزند نصیر، ۱۵بهمن ۱۳۰۵ در رامهرمز به دنیا آمد ۱۵ ساله بود که اولین شعرش را گفت.
نوحهای بود درباره امام رضا (ع). شغلش بیشتر دفتری بود و مدتی در دفترخانه کار میکرد. چند وقت هم حسابدار مغازه پارچهفروشی بود و بعدش کشاورز شد. پسرش سیفا... از دوران دبیرستان با صادق آهنگران همکلاسی بود.
او که میدید آهنگران با صدای خوبی مداحی میکند، پیشنهاد داد با پدرش آشنا شود. سال ۵۹ تعدادی از دوستان مشترکشان در مسجد علمالهدای اهواز شهید شده بودند و آهنگران نام آنها را داد تا سیفا... به پدرش بسپارد که درباره آنها شعری بگوید. شعر «ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود» اولین شعر حاج حبیبا... معلمی برای آهنگران بود که آوازهاش در کل کشور پیچید. آنچه در ادامه میخوانید، نگاهی گذرا به زندگی این شاعر اهل بیت و دفاع مقدس است که هیچکس سهم و قدر او در دوران جنگ تحمیلی نشناخت و از آن قدردانی نکرد! این روایتهای کوتاه را از راضیه معلمی، دختر حاج حبیبا... برایتان برگزیدهایم.
۱- آنچه در خاطر ما از ایشان به یاد مانده، صبوری و آرامش پدر در همه مراحل زندگی چه در سختیها و چه در خوشیهای زندگی بود. مهربانی و علاقه به خانواده و فرزندانش بهخصوص دخترانش از ویژگیهای شخصیت پدر بود. بهطوری که به یاد نداریم با صدای بلند با ما سخن گفته باشد. از کودکی به یاد دارم هر گاه از سر کار برمیگشت، هر چه خریده بود به دست ما دخترها میداد و میگفت این سنت رسولا... است.
۲- ایشان به فراگیری علم و دانش اهمیت بسیار میداد و در کودکی در آموختن ریاضی و املا به ما کمک میکرد. اتفاقا تبحر خاصی هم در آموختن و یاد دادن داشت و نتیجه زحماتش هم این شد که همه فرزندانش تحصیلات عالیه دارند. البته به جز یکی از برادرانم که به علت سختگیری و تنبیه بدنی مسؤولان مدرسه از درس فراری شد و تلاشهای پدرم برای ادامه تحصیل نزد عمو و داییام در شهرهای دیگر که آنها نیز معلم بودند فایدهای نداشت.
۳- پدرم در جوانی در کارخانه برق و آب رامهرمز بهعنوان حسابدار مشغول کار شد. پس از آن به اهواز مهاجرت کرد و ابتدا در شرکت روغن نباتی شاهپسند و پس از مدتی در تجارتخانهای در خیابان امام خمینی (پهلوی سابق) اهواز که متعلق به آقای حاج مصطفی محمدزاده بود، کار حسابداری را ادامه داد. پدر از ۱۱سالگی برای اهل بیت و بهخصوص امام حسین (ع) نوحهسرایی میکرد که اغلب در قالب قصیده، دو بیتی و مثنوی بود.
۴- بدون مطالعه چیزی نمیسرود و از کتابها و منابع مرجع مانند تاریخ طبری و ناسخ التواریخ، الارشاد و... استفاده میکرد. دیده بودیم گاهی برای سرودن یک شعر، منابع را چند بار میخواند تا مبادا برخلاف واقع باشند و همین دقت باعث شده بود تا گاهی از نوحههایی که مداحان در سراسر کشور میخواندند، ایراد بگیرد. شبهای احیا در خانه، مراسمی داشتیم که اغلب با حضور جوانان و شخصیتهایی بود که با رژیم شاه مبارزه میکردند. پدر بهدلیل تسلطی که بر آیات و ادعیه داشت، خودش مجلس را کنترل میکرد.
۵- پس از جنگ و پس از بیکاری، کار کشاورزی را در زمینی کنار ساحل غربی رود کارون نزدیک منزل مسکونیاش در اهواز (کیانپارس) که از سوی هیأت واگذاری زمین خوزستان واگذار شده بود، شروع کرد که البته پس از جنگ به علت ساخت بلوار ساحلی آن را پس گرفتند. گرچه عوض آن به ایشان پیشنهاد یک زمین مسکونی را در منطقه کیان پارس دادند که بهترین جای شهر بود، اما نپذیرفت. پدر در دوران دفاع مقدس علاوه بر کشاورزی به سرودن شعر نیز میپرداخت.
۶- وقتی روی زمین مشغول کار بود، اشعاری میسرود. در این دوران بود که حاجصادق آهنگران که همکلاسی یکی از برادرانم (سیفا...) بود با پدر آشنا شد و خانه ما به جایگاه و مأمن بیتکلفی برای رزمندگان جوان و کم سن و سال تبدیل شد. گاهی پیش میآمد شبها تا صبح در کنار پدر مینشستند و اگر به خواب میرفتند، مادرم به خودش اجازه بیدار کردن آنها را نمیداد، آرام روی آنها پتو میانداخت و متکایی کنار سرشان میگذاشت که اگر بیدار شدند، زیر سرشان بگذارند.
۷- البته پدر برخی اشعار را از روی تابلوهای کنار جاده، زمانی که به قرارگاهها میرفت، الهام میگرفت. مانند شعر «بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت/ از کنار مرقد آن سر جدا باید گذشت» که از جمله «راه قدس از کربلا میگذرد» الهام گرفته بود یا شعر «خیزای رزمنده شیر خانه از دشمن بگیر». بسیاری از اشعار دوران دفاع مقدس پدرم برگرفته از فرهنگ جاودانه عاشورای حسینی بود. مانند: «با نوای کاروان بار بندید همرهان/ این قافله عزم کرب و بلا دارد»
۸- در شب و در تنهایی، اشعارش را مینوشت و شبزندهداری از جنگ برایش عادت شد طوری که تا آخرین روزهای عمر با عزتش این عادت را ترک نکرد. روزها چند ساعتی میخوابید، اما شبها همیشه بیدار بود. جنگ که تمام شد به تنظیم و تدوین اشعارش میپرداخت و این کار باعث شد کمکم سوی چشمهایش را از دست بدهد، اما با همه ناتوانیهایش از سرودن دست نکشید و عجیب آنکه در آخرین سال زندگیاش برای امامحسین (ع) ۱۶ نوحه سرود که فقط چند تا از آنها خوانده شده است.
۹- از موقعیتش بهخصوص پس از انقلاب برای به دست آوردن پول استفاده نمیکرد. حتی از پذیرفتن پول به دلیل سرودن شعر هم بهشدت امتناع میکرد. بهگونهای که وقتی در اوایل جنگ از بیت امام برایشان مبالغی پول همراه با تقدیرنامه ارسال شد، تقدیر را پذیرفت، اما پول را پس فرستاد. وقتی به ایشان گفتیم چرا در این شرایط بحرانی چنین کردید؟ گفت: نمیخواهم اجرم در پیشگاه خداوند و سیدالشهدا ضایع شود. من کی برای پول شعر گفتهام که این بار دومش باشد؟!
۱۰-یک روز که به جبهه منطقه دار خویین عازم بود، خمپارهای به نزدیکی ماشین ایشان اصابت کرد و ماشین لندرور چپ شد، دو نفر از همراهانش شهید شدند و پدر زخمی شد و او را با چهرهای خونین به خانه آوردند. مادرم بسیار بیتابی کرد، اما پدر با خونسردی میگفت برای آنها که شهید شدند، گریه کنید. من مشکلی ندارم. یا یک بار با آقای آهنگران، شب حمله به جبهه رفتند و ایشان شعری را در پشت یکی از چادرها در مدت یک ساعت سرود که در تهییج رزمندگان بسیار مؤثر بود.
صادق آهنگران
صادق آهنگران در سال ۱۳۳۶ در اهواز زاده شد. او در دوران دفاع مقدس به بلبل خمینی معروف بود.
غلامعلی کویتیپور
کویتیپور در سال ۱۳۳۷ در خرمشهر زاده شد. سال ۵۶ به خوانندگی مذهبی روی آورد و در مراسم عزاداری میخواند.
حسین فخری
این مداح از مداحان قدیمی خرمشهر است. نوحه حماسی «ممد نبودی ببینی» اولین بار توسط او خوانده شد.
منبع: روزنامه جام جم