اولین سفر منطقهای رئیس جمهور آمریکا به منطقه غرب آسیا در روزهای آینده انجام خواهد شد. محافل فکری غربی و عربی تفاسیر مختلفی از این سفر ارائه میکنند. بیشتر موضوعات حول امنیت رژیم صهیونیستی، روابط با عربستان، موضوع ایران و طرح پدافند منطقهای است.
آنچه رسانههای غربی، عبری و عربی ماموریت دارند آن را القا و این سفر را با اهمیت جلوه دهند، ضرورت و اهمیت ایجاد اتحاد و ائتلاف رژیم اشغالگر قدس با برخی کشورهای عربی بهویژه عربستان سعودی علیه ایران است. با این حال در خصوص این سفر چند نکته حائز اهمیت است؛ نخست اینکه راهبرد دموکراتها در مورد رژیم اشغالگر قدس کاهش هزینه سیاسی این رژیم برای آمریکاست. این ایده در دوران ریاست جمهوری اوباما طرح و پیگیری شد. او معتقد بود امنیت رژیم اسرائیل برای آمریکا بسیار گران تمام میشود و دلیل آن لقاح مصنوعی این رژیم در منطقه خاورمیانه است. وی بارها تاکید کرده بود نباید هزینه اقدامات اسرائیل به گردن آمریکا بیفتد و چهره نرم آمریکا را تخریب کند. اوباما راهکار آن را طبیعیکردن رژیم و تهضیم از طریق پیونددادن آن به منطقه غرب آسیا میدانست. وی در این فکر بود که به گونهای اسرائیل را به موضوعات منطقهای (اقتصادی، امنیتی، زیست محیطی و امنیتی) پیوند دهد که رژیم را از حالت خفگی و انزوا خارج نموده و هم لازم نباشد برای امنیت آن از آمریکا هزینه کند و در نتیجه رژیم میتواند سرپا بماند و به حیات خود ادامه دهد. این طرح در کلان پروژه خاورمیانه جدید با اسم رمز «همپیوندی اسرائیل با خاورمیانه» کلید خورد.
با شروع بیداری اسلامی و بعد از انحراف از مسیر اصلی مطالبات مردمی و تبدیلکردن آن به جنگ داخلی توسط سرویسهای اطلاعاتی، متناقضنمای جدی برای رژیم پدیدار شد. اول اینکه کشورهای اسلامی دارای ارتشهای قدرتمند دچار بحرانهای داخلی شدند و عملا ارتشهای محتمل تهدیدکننده این رژیم همانند مصر، لیبی و سوریه وجود نداشتند یا ضعیف شده بودند که به نفع رژیم بود، ولی از طرفی جمهوری اسلامی ایران ضمن کمک به ثبات نظام سیاسی سوریه که محور مهم مقاومت بود با آنان همسایه شد و ضمن جبران مسافت و حلکردن معادله جغرافیا، دست بلند قدرتمندش را به طور کامل بر سر رژیم افکند و برای اسرائیل کابوسی وحشتناک و دیوانهکننده که در محاسباتشان نبود شکل داد.
با روی کار آمدن ترامپ و تلاش لابی صهیونیسم برای فشار حداکثری و تحدید توان ایران و ایجاد جبهه مشترک در برابر این کشور نتیجه نداد و پروژه عادیسازی روابط با کشورهای عربی شکل گرفت که از آن به عنوان معامله قرن یاد شد که با سقوط مفتضحانه دولت ترامپ این پروژه نیز شکست خورد.
حالا سفر بایدن به منطقه در شرایطی انجام میشود که ایران قدرت برتر منطقه است و محور مقاومت در معادلات منطقه بسیار تعیین کننده است. آمریکا بعد از سالها جنایت در افغانستان با رسوایی تمام از آنجا فرار کرده است و مهمتر اینکه بعد از ماجرای جنگ روسیه و اوکراین به اعتبارشان لطمه جدی خورده است به طوری که برخی کشورهای عربی که پیش از این فکر میکردند امنیتشان تضمین شده است دچار تردیدهای جدی شدهاند. گرایش عربستان به عقد قرارداد با روسیه و چین نشانههایی از تردیدهای جدی این کشورها است. بهانه تهدید توان پهپادی و موشکی جمهوری اسلامی ایران برای منطقه به رغم فروش سلاحهای مختلف به این کشورهای منطقه آنچنان بر طبل رسوایی، برجستهشدن نگاه گاو شیرده به منطقه و بیعملی آمریکاییها میکوبد که هر ناشنوایی هم آن را میشنود. در این شرایط منطقه، طرح پدافند مشترک منطقهای صرفا یک طرح مزورانه، سیاسی و پوششی است که برای عادیسازی و پیونددادن حیات و بقای رژیم غاصب صهیونیستی به منطقه طرح میشود. اگر از اختلافات، رقابتها و حتی تهدیدها و نگرانیهای جدی کشورهای عربی نسبت به یکدیگر بگذریم آنها به خوبی میدانند این طرح در صورت اجراییشدن فقط به امنیت رژیم کمک میکند و رژیم صهیونیستی تنها بهرهبردار این تفاهم خواهد بود. همهشان به خوبی میدانند که مرکز فرماندهی این طرح و اطلاعات سامانه در رژیم صهیونیستی خواهد بود و نهتنها آنها به شکل توهینآمیزی به پایگاه و ایستگاههای جمعآوری اطلاعات تبدیل میشوند بلکه با بلاهت تمام تبدیل به یک هدف نظامی خواهند شد. بعید به نظر میرسد کشورهای منطقه این موضوع را بپذیرند و اساسا اینکه چرا باید آنها این هزینه را بپردازند؟
به بهانه این سفر مجدد شاهد عملیات مشترک و گسترده امپراتوری رسانهای صهیونیستی برای آمادهسازی روانی پروژهای برای رژیم اشغالگر قدس هستیم و این همه سر و صدا برای سفر رئیس جمهور آمریکا که در انتخابات به دلیل رسوایی کشتن جمال خاشقچی وعده داده بود عربستان را منزوی خواهد کرد، دیدنی است که همه این سر و صداها و هیاهو برای هیچ است.