شادروان خانم بابایی (یامامورا) از اولین اساتید گروه زبان و ادبیات ژاپنی در دانشگاه تهران بودند که در راهاندازی این رشته در دانشکده زبانها و ادبیات خارجی نیز نقش پررنگی ایفا کردند. گروه زبان و ادبیات ژاپنی دانشگاه تهران سال ۷۳ تأسیس شد و در آن زمان هنوز اساتیدی که تا مقطع دکتری در این رشته تحصیل کرده باشند در ایران نداشتیم. به همین دلیل، بخشی از بار تدریس واحدهای درسی بر عهده ژاپنیهای فرهیختهای بود که در ایران زندگی میکردند و استاد بابایی یکی از این ژاپنیها بود.
ایشان معلمی دلسوز و مهربان بودند و رابطهای مادرانه با دانشجویان خود داشتند. درباره عشق و علاقه خانم بابایی به اسلام و اهل بیت بسیار گفته شده است. ایشان علاوه بر همه اینها غیرت و تعصب عجیبی روی «ایران» داشتند. ما در زمانی که در گروه زبان و ادبیات ژاپنی دانشگاه تهران شاگرد ایشان بودیم با این غیرت و تعصب کاملا آشنا بودیم و خاطرات بسیاری از آن داریم. هر جا که دانشجویان از پیشرفتهای ژاپن و عقبماندگیهای ایران میگفتند، استاد جانانه از ایران دفاع کرده و داشتههای ما بهعنوان ایرانی را به ما یادآوری میکرد.
یکی از درسهایی که در آن زمان تدریسش بر عهده استاد بابایی بود درس «خواندن متون مطبوعاتی ژاپنی» بود. استاد بابایی از آنجا که سالها تجربه همکاری با اداره رسانههای خارجی وزارت ارشاد را داشتند، مطبوعات ژاپن را به خوبی میشناخت و بهترین گزینه برای تدریس این درس بود. شیو کار ایشان به این شکل بود که به جای استفاده از اخبار قدیمی منتشرشده در کتابهای درسی، از خبرهای تازه و بهروز ژاپن و دنیا در کلاس استفاده میکردند. نیمسالی که ما این درس را با ایشان داشتیم مصادف شده بود با سخنرانی سالانه جورج بوش پسر، رئیس جمهور آمریکا در کنگره این کشور که در آن از ایران بهعنوان بخشی از «محور شرارت» نام برده بود. یک روز استاد بابایی خبر مربوط به این سخنرانی را از یکی از روزنامههای مشهور ژاپنی به کلاس آوردند و ما سرگرم خواندن و ترجمه و تحلیل آن شدیم. در لحظاتی که خبر را میخواندیم و درباره آن بحث میکردیم، صدای استاد بابایی از خشم و ناراحتی میلرزید و بغضآلود بود. هرگز صدای ایشان و لحن پرشورشان را در دفاع از ایران در آن کلاس فراموش نمیکنم. یک بار هم یکی از شاگردان ایشان که فارغالتحصیل شده بود و در مطبوعات قلم میزد، گزارشی نوشته بود درباره آزار و اذیت چند تبعه افغانستان در شهر یزد. استاد بابایی با پیگیریهای دقیق از شهر یزد متوجه شده بود که خبر صحبت نداشته و با نویسنده مطلب تماس گرفته و خواسته بود در تنظیم گزارشهایی از این دست دقت بیشتری به خرج بدهد و به آبرو و اعتبار مردم ایران لطمه وارد نکند.
آخرین حضور استاد بابایی در دانشکده زبانها و ادبیات خارجی دانشگاه تهران مربوط به سال۹۷ بود که از ایشان برای ایراد سخنرانی دعوت کردیم و مراسمی برای بزرگداشت او برگزار شد. در آن مراسم، استاد به خاطرات کودکی، ازدواج و اسلامآوردن خودشان اشاره کردند. یکی از خاطرات تأثیرگذاری که در آن مراسم بازگو کرد این بود که در زمان کودکی شاهد سوزاندهشدن جنازه یکی از بستگانشان طبق سنت دین بودا بوده و این منظره برای ایشان در آن سن بسیار تکاندهنده و وحشتناک بوده است؛ به حدی که در عالم کودکی آرزو میکند که هرگز پس از درگذشت، پیکرش سوزانده نشود؛ و سرانجام سالها بعد، پس از چند دهه زندگی در ایران، کشوری که عاشقانه دوستش داشت، در این کشور از دنیا رفت و در خاک آن آرام گرفتت و به آرزوی دوران کودکی اش رسید.