فرزاد مؤتمن در میان کارگردانان سینمای ایران از فیلم نوگرایی جدید «هفت پرده» تا درام جنایی- کارآگاهی «باجخور»، فیلم آرام «شبهای روشن» تا تجربه فرمی «صداها»، از «جعبه موسیقی» تا «سایه روشن»، از درام اجتماعی عبوس «خداحافظی طولانی» تا کمدیهای شوخ و شنگی، چون «چشم و گوش بسته» و «پوپک و مشماشاا...». همه را تجربه کرده که نشان از بلوغ فیلمسازی و شناخت از سینماست. «شبگرد»، آخرین ساخته مؤتمن در انتظار اکران است. فرزاد مؤتمن از کارگردانان گزیده کار و باسواد سینماست که جنگ را نیز به شکلی جدی لمس کردهاست. با هم گپی داشتهایم که میخوانید:
در زمان جنگ شما کجا بودید و چکار میکردید؟
من آن موقع آبادان بودم. پدرم پزشک شرکت نفت آبادان بود و، چون بیماری قلبی داشت هر کدام از این خمسهخمسههایی که عراقیها شلیکمیکردند، میتوانست باعث مرگش شود. در نتیجه من در آبادان ماندم، اما خانهمان در «بریم» بود. من تا سال۶۲ آبادان بودم، از شروع جنگ تا سال۶۲. آن موقع ۲۱ ساله بودم.
در آن دو سال مهم جنگ، شما به عنوان رزمنده در پروسه نبرد حضور داشتید یا صرفا به عنوان یکشهروند معمولی ساکن آبادان؟
من آنجا زندگی میکردم، ولی تا حدود زیادی در آن سالها فیلمبرداری کارهای مستند هم کردم. خوب یادم هست یک دوربین ۱۶ ولکس کوکی داشتم که با آن فیلمبرداری میکردم و یکی از اتفاقاتی که با آن دوربین توانستم ضبط کنم، جنگ تن به تن میدان تیر آبادان بود.
خاطرهای از آن دوران دارید؟
از آن دوران خاطرات بسیاری دارم. من شبانهروز در بیمارستان بودم. پنجشنبهشبها دعای کمیل در بیمارستان برگزار میشد؛ بسیجیها و سپاهیها میآمدند بیمارستان و تمام بیمارستان در اختیار جبهه بود. من برای بسیجیها فیلم نشان میدادم؛ آنجا تلویزیون و ویدئو بود، من فیلمهایی که به روحیه آنها کمک میکرد مثلا بن هور و باراباس را روی نوار ویدئویی بتامکس نمایش میدادم. اسپارتاکوس را نشان دادم و از جمله فیلمهای این چنینی که روحیه تقویت میکند. پنجشنبه شبها دعای کمیل بود و نمایش فیلم برای بسیجیها هم داشتیم. مستند هم ساختهام.
آن مستندها هم اکنون کجاست؟ از آنها استفاده کردید یا در آرشیوتان است؟
راشهای پراکندهای است که بعضی پلانهایش در جاهای مختلفی استفاده شدهاست.
خاطرهای که باید در فیلمها ساخته شود، ولی هنوز پرداخت نشدهاست در ذهن دارید؟
من در خوزستان بودم و آنجا را دیدم. هیچ وقت آوارگیای را که مردم خوزستان به خاطر جنگ کشیدند، در سینما ندیدم. هیچ وقت آبادان خالی و خلوت را که در آن غذا فقط عدسی بود در سینما ندیدم. آبادانی که برای دسترسی به آن باید از بین عراقیها میگذشتی. چون جاده اهواز به خرمشهر دست عراقیها بود. یادم است از تهران به سمت بندر امام میآمدیم، آنجا لنج سوار میشدیم و نیمهشب از شطالعرب، درست جایی که ایرانیها و عراقیها از دو طرف شلیک میکردند، حرکتمیکردیم. ما درست وسط اینها حرکت میکردیم و بالای سرمان فقط منور روشن میشد و وقتی که به آبادان میرسیدیم، در واقع وارد باتلاقی به نام چوئبده میشدیم که نزدیک فاو است. آنجا تا زانو در گل بودیم و قدم برداشتن خیلی سخت بود. بعد از چهار ساعت پیادهروی به جاده فاو میرسیدیم. آنجا سوار کامیونهای ارتشی، بسیجی و سپاهی میشدیم و به آبادان میآمدیم.
پدرتان در آبادان چه مسئولیتی داشتند؟
در زمان جنگ آبادان بودم. پدرم پزشک شرکتنفت آبادان بود. بیمارستان آبادان صحرایی بودو در واقع در اختیار جبهه قرار داشت.
تکاندهندهترین حادثهای که در این دو سال تجربه کردید چه بود؟
یک روز در اتاق پدرم در بیمارستان نشستهبودم، آنجا فقط عدسی داشتیم بخوریم، هیچ چیز به جز عدسی نداشتیم و قارچهای کنسروی که خیلی هم ارزان بود. قارچ و عدسی غذای ما بود. من شبها میرفتم خانهمان که در بریم بود. درست روبهروی هتل آبادان. یک روز ایستادهبودیم عدسی را بیاورند، در باز شد و چند فرمانده سپاه وارد شدند که همراهشان یک نفر که نمیدانم سپاهی بود یا بسیجی با لباس کاملا خونی بود. سینهاش لخت بود و از گردنش خون میآمد. گفتند: این در عملیات ترسیده و فرار کرده، ولی بعد از فرط گناهی که کرده، شیشه خورده است. گفت: من به امامخمینی خیانت نمیکنم. پدرم به او گفت: حالا کی گفته تو خیانت کردی؟ گفت: گفتم که من به امامخمینی خیانت نمیکنم! این برایم چیز جذابی بود. احساس کردم آدم است دیگر، یک لحظه ترسیده و فرار کرده، ولی اعتقادی که داشته، فشاری رویش گذاشته که دست به یک اقدام انتحاری عجیب و غریب زدهاست؛
و خوشحالکنندهترین اتفاق؟
اتفاق خوبی که افتاد و من را خوشحال کرد فتح خرمشهر بود؛ چون مسیر جنگ را عوض کرد.
گفتند ضد جنگ است!
خواهر من آمریکا زندگی میکند و از بچگی پیانو میزد، یک روز که برای دیدن مادرم به تهران رفتهبودم، به من تلفن کرد. گفت: فرزاد، پیانوی من را از آبادان بردار و بیار تهران. چون این خطر میرفت موشک به خانه و سقف بخورد. خصوصا اینکه سر کوچه ما یک تانکر آب مرتفع بود. عراقیها فکر میکردند چیز خاصی است و مدام آن را میزدند. این تانکر سوراخ سوراخ شدهبود، ولی باز هم آن را میزدند. خلاصه به من گفت پیانو را با خودت بیاور. من با بدبختی از بندر امام لنج چیوپتر گرفتم و به آبادان رفتم. آنجا ماشین گرفتم، پیانو را سوار ماشین کردم و دوباره لنج در اختیار گرفتم. فقط برای خودم و پیانو را گذاشتیم در لنج. همان موقع یک مرد عرب گفت: آقا میروی بندر امام، من را هم ببر. گفتم: بیا برویم. صاحب لنج هم سری تکان داد و گفتم بگذار بیاید. مرد عرب گفت: من گاومیشم را هم باید بیاورم! این تنها چیزی است که من دارم. گاومیش هم گران است و ثروت آنها محسوب میشد. خلاصه ما در این لنج بودیم، من و عرب و پیانو و گاومیش. یک سفر شروع شد که جان میدهد برای یک فیلم ضدجنگ. نیمههای شب بود که حرکت کردیم. از طرفی ایرانیها شلیک میکردند و از آن طرف هم عراقیها مدام منور میزدند. آن دوران برای چندنفری تعریف کردم و پیشنهاد فیلم دادم، اما گفتند ضدجنگ است و سراغش نرو!
کارنامه مؤتمن در یک نگاه
فرزاد مؤتمن کارگردانی است که مرداد۱۳۳۶ در تهران به دنیا آمد، اما همچنان که در این گفتگو میخوانید، او دوران کودکی و نوجوانیاش را که همزمان شدهبود با شروع دفاعمقدس، در آبادان سپری کرد. مؤتمن بعد از اتمام تحصیلات در مقطع متوسطه برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد، اما پس از چندی تحصیل در رشته سینما را رها کرد و به ایران برگشت. مؤتمن بعد از آن به عکاسی، فیلمبرداری و مستندسازی روی آورد. همچنین از سال۷۸ به ساخت فیلمهای سینمایی و بهطور همزمان، تدریس در دانشگاه سوره و دانشگاه پارس مشغول شد. شروع دوران فیلمسازی وی با کارگردانی فیلم «هفت پرده» در سال ۷۹ بود، اما دو سال بعد با ساختن فیلم اقتباسی «شبهای روشن» نامش بر سر زبانها افتاد. سال بعد باجخور را ساخت و بعد پابرهنه در بهشت را کارگردانی کرد. او در سالهای متوالی دهههای ۸۰ و ۹۰، بسیار پر کار بود و فیلمهایی، چون جعبه موسیقی، صداها، بیداری، پوپک و مشماشاا...، سایه روشن، خداحافظی طولانی، آخرین بار کی سحر را دیدی؟، سراسر شب و چشم و گوش بسته را ساخت و آخرین فیلمش که ساختهشده و هنوز اکران نشدهاست، «شبگرد»، نام دارد. او همچنین در سال ۸۹ سریال تلویزیونی «نون و ریحون» را کارگردانی کرد. در کارنامه کاریاش همچنین تولید فیلمهای تلویزیونی «و از سرنوشت»، «آهسته در سکوت»، «انتهای بزرگراه»، «آذر»، «دماغ»، «ساعت گیج زمان»، «شب زده» و «انتهای جاده» نیز دیده میشود.
روزنامه جام جم