چه بخواهیم بپذیریم و چه انکار کنیم، اما حقیقت این است، اگر کشوری مانند ترکیه که در سالهای اخیر در تلاش است تا روایتهای خودش را از جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی در جهان روایت غالب و برتر نشان دهد آن سوی این سکه این اتفاق در وهله اول بیتوجهی سیاستگذاران فرهنگی و پس از آن جامعه ادبی ایرانی از جمله نخبگان دانشگاهی، اساتید و حتی شهروندان عمومی به میراثی مانند مثنوی است. ۷ مهر در تقویم ما روز بزرگداشت مولوی است. به مناسبت امروز با دکتر اسماعیل امینی پژوهشگر، منتقد و مدرس ادبی در دانشگاه تهران درباره روایتهای ترکیه در چند سال اخیر پرداختهایم.
در چند سال اخیر میبینیم ترکیه دائما درحال روایتسازی جعلی درباره مولانا است. یکی از نمونههای آن رمان ملت عشق و داستانسازی گفتگوهای مولانا و شمس است. این اتفاق دو وجهه دارد؛ یکی اینکه مولانا در جهان با روایت ترکیه شناخته میشود و دومی نیز اساسا انتصاب و جعل تاریخ ادبیات است؛ مثل همان چهل قاعده شمس در همان رمان. درباره این مسأله بگویید.
ما ملتی هستیم که زبان رسمیمان همان زبانی است که آثار مولوی به آن نوشته شده است. از این ظرفیت بسیار استفاده نمیکنیم. یعنی نه به خود زبان فارسی و نه به متون ادبی تاریخیمان اعتنایی نمیکنیم. از طرف دیگر برای ترویج، معرفی و آموزش آن کاری انجام نمیدهیم. مثلا رشته ادبیاتمان در دانشگاهها جزو ضعیفترین رشتههاست. در مدرسه هم مرتب از زمان تدریس ادبیات کم کرده و به علوم پایه اضافه میکنیم. چه کسی باید از این میراث عظیم دفاع کند؟ ما تنها ملتی هستیم که میتوانیم مثنوی یا غزلیات شمس را به همان زبان خودش بخوانیم و بفهمیم. وقتی این کار را انجام نمیدهیم، طبیعتا کشور دیگری که به فکر درآمدزایی است، مراسم جعلی برگزار و روایت جعلی منتشر میکنند. ملت عشق در کشورمان چند بار ترجمه شد؟ بیشتر ناشران ما این کتاب را ترجمه و منتشر کردند. بیشتر مردم ما فیه ما فیه که دستور زبان رسمیاش است را نخوانده، اما ترجمه ملت عشق را خوانده و مرتب به آن ارجاع میدهد. متاسفانه این موضوع در رسانهها هم اتفاق افتاده است. اصلا ما این مسأله را میپذیریم که قبر مولوی بیرون خاک ما مدفون است. اما عطار، سنایی، حافظ یا فردوسی در خاک کشورمان هستند درباره این بزرگان چه برنامه و ایدهای داریم؟ من چندبار قونیه رفتهام. از همان یک موجودیت، با وجود اینکه زبانشان زبان فارسی نیست، اما سالانه میلیاردها دلار درآمد دارند و همیشه توریست درحال تردد است. اینجا در خاک ایران ۱۰برابر مشاهیر مدفون هستند، اما سالانه چند توریست به کشورمان میآیند؟ توریست که هیچ؛ ما دانشجویانمان را برای بازدید به مقبره مشاهیر ادبیمان میبریم؟ برنامهای برگزار میکنیم؟ تنها هزینه میتراشیم و سازمان و دستگاههایی به کار گرفتهایم، به جز اینکه برای کشور درآمد درست کنیم تازه با این کار هزینه تراشیدهایم. اشکالمان اینجاست که ما قدر سرمایههایمان را نمیدانیم. اگر قرار است درباره مولوی بدانیم باید مرکزی دایر کنیم تا لااقل پژوهشگران و دانشجویان برای مطالعه و تحقیق درباره این شخصیت به آن مرکز مراجعه کنند، اما این کار را انجام ندادهایم. به قونیه که سفر کرده بودم، کتابی درباره طنز در مثنوی را برای کتابخانه مقبره مولوی بردم. رئیس کتابخانه مقبره مولوی، تحصیلکرده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. به من گفت تو اولین ایرانیای هستی که به کتابخانه مقبره مراجعه کردهای.
این همه سال یک ایرانی به اینجا نیامده است. ما دائما به دنبال این هستیم که رایزنی فرهنگی شما نمایشگاهی اواخر آذر در محل مقبره مولوی برگزار کند، اما اعتنایی به مسأله ندارند. میگفت مردمی که از سراسر جهان به قونیه میآیند، از ما توقع دارند کتابهای جدید از مولوی داشته باشیم. ولی از سمت ایران هیچ همکاری نمیبینیم. سفیر فعلی ترکیه در ایران فارغالتحصیل ادبیات فارسی در ایران است. از موقعیتی که ترکیه میخواست و میخواهد در اختیار ما بگذارد؛ مجامع فرهنگی و دانشگاهی ما چه استفادهای داشته است؟ متاسفانه ما همه چیز را از پنجره سیاست میبینیم، در حالی که سیاست به اندازه فرهنگ اهمیت ندارد. ما از طریق فرهنگ میتوانیم حرفمان را به دیگران بزنیم. سیاست کار دیگری انجام میدهد. در همان مراسم عرس مولانا در قونیه ما باید داعیهدار و پیش رو باشیم. در قونیه وقتی با تعدادی از اساتید ترکیه گفتگو میکردم، متوجه شدم ما آنقدر به جهان معرفی نشدهایم که این افراد فکر میکردند ما در ایران به زبان عربی صحبت میکنیم. برایشان سؤال بود که واقعا ما به زبان فیهمافیه با هم گفتگو میکنیم؟ فکر میکردند این زبان از بین رفته است و تنها اساتید ادبیات از این زبان سر درمیآورند. ما حتی در این حد و اندازه هم خودمان را معرفی نکردهایم. رایزنی فرهنگی ما متاسفانه تنها مراودات ساده اداری است.
نکته دیگری که در این بین پیش میآید؛ این است که ترکیه از چه تاریخی به جعلیسازی درباره مولوی پرداخت؟
به تدریج اتفاق افتاده است. قونیه شهری بود که توریست کمتر به آن رفت و آمد میکرد. اما کسی این وسط خلاقیت به خرج داد و از مقبره مولوی به عنوان جذب توریست استفاده کرد. به تدریج در آنجا یک مرکز فرهنگی بزرگی ساخته شد، یک محل بزرگ برای مراسم سماع، فرودگاه، هتلهای خوب و تمهیدات لازم کمکم فراهم شد و اکنون در حال استفاده از این ظرفیت است. ما به لحاظ فرهنگی ممکن است غصه بخوریم، اما به لحاظ اقتصادی این ایده بسیار خوبی است. ما میتوانیم برای توس یا نیشابور این طرح را اجرایی کنیم. یا بسطام و خرقان که روزگاری مرکز عرفان بود. اما این کار را انجام نمیدهیم. ظرفیتها را داریم و روی گنج نشستهایم، به جز این است که ما میراثدار این بزرگان نیز هستیم. اگر کسی در جهان بخواهد آثار حافظ، سعدی، عطار و مولوی را بخواند باید سراغ ما بیاید چرا که ما در جهان ترجمان این آثار هستیم. اما این اتفاق نمیافتد و در غفلت میگذرانیم. تنها چندسال یکبار یک مراسم رسمی دولتی برای این مشاهیر برگزار میکنیم و فقط روی دست خودمان هزینه میگذاریم. برای نظامی گنجوی که چندسال اخیر نامش در مجامع ادبی بیشتر شنیده میشود هم فقط مراسمی سوری داشتیم. حتی یک هیات از اینجا به گنجه برای تبادل علمی اعزام نشد. در گنجه هم بسیار مشتاق مراوده علمی با ما هستند چرا که آثار نظامی برایشان اهمیت دارد و به لحاظ تحلیل و زبان محتاج ما هستند، اما ما هیچ کاری برای تبادل استاد و پژوهشگر انجام نمیدهیم. مگر ما نمیتوانیم در گنجه یک کتابخانه تخصصی داشته باشیم؟ اما این کار را انجام نمیدهیم چرا که برایمان اهمیتی ندارد و سیاستگذاران فرهنگی ما فکر میکنند ساختن کتابخانه در گنجه کاری بیهوده است.
مولانا و رسانه
به نظر من کار رسانه جایگزین مجامع علمی و تحقیقاتی نمیشود. کار رسانه عمومی اطلاعرسانی و روشنگری است. حتی سریال و فیلم هم جایگزین تحقیق نمیشوند. ما برای شاعران معاصر سریال ساختهایم، اما روایت درستی برای مخاطب ارائه ندادیم و کار یک ناظر ادبی نداشت. شخصیت اصلی اشعار را اشتباه میخواند؛ بنابراین من معتقدم رسانه نمیتواند جایگزین تحقیقات و تدریس شود. رسانه کارش ترویج است و نه تحقیق. ما قسمت تحقیق را اساسا تعطیل کردیم و قاعده نظاممندی برای تحقیق نداریم که جهت تحقیقات سوری نباشد و کار واقعی برای شخصیتی مثل مولانا انجام دهیم. موضوعاتی که برای تحقیق به دانشجویان پیشنهاد میدهند، گرهی از کار ادبیات و زبان فارسی را باز نمیکند. ما مقالهای در باب جانوران در مثنوی داریم. نتایج حاصل از تحقیق این است که مثلا خر چندصد بار و شیر چندصد بار در مثنوی آمده است. این آمار چه فایدهای دارد برای زبان و ادبیات دارد؟ فراوان از این موضوعات داریم. یا تحلیل مثنوی بر اساس گراماس یا نظریات پراپ تازگیها بسیار متداول و مد شده است. متاسفانه بیشتر این تحقیقات معنای معمولی عاقلانه و چند گزاره عقلی ندارد، چه برسد به اینکه برای زبان و ادبیات ما راهگشا باشد. همیشه فکر میکنم اگر این مقالات به زبان انگلیسی ترجمه شود مجامع بینالمللی چه فکری درباره ما میکنند؟
روزنامه جام جم