در ایران، اما ماجرا فرق دارد. نه در سینما و نه در تلویزیون، توجهی به این گونه نشده، مثالها در این زمینه محدود به چند مورد میشود. از قضا ادبیات کهن ایران پر است از داستانها و حکایتهایی که خیالپردازی (فانتزی) در آن بسیار است. داستانهای شاهنامه قله ماجراست و رد چنین داستانهایی در آثار نظامی گنجوی و دیگران دیده میشود. راستی کدام کشور صاحب موجودی افسانهای، چون سیمرغ است؟
سینما و تلویزیون ما، اما از این پشتوانه غنی بهره نبرد در حالی که سالها پیش انیمیشن سینمایی ژولیده (Tangled) از افسانه رودابه و زال فردوسی بهره برد. از این مثالها زیاد است و همین یک اشاره برای رساندن منظور کفایت میکند. حتی بسیاری از داستانهای عامیانه که سینه به سینه نقل شده هم فانتزی هستند. با این حال آیا مخاطب امروز نسخه تصویری این دست حکایتها را میپذیرد؟ مثلا اگر «هزار و یک شب» که ترجمهای از نسخه سانسکریت به فارسی باستان است و با فرهنگ ایرانیها درآمیخته، تبدیل به سریال شود مورد اقبال قرار میگیرد؟
پاسخ کمی سخت است، چون طبق تجربههای اخیر، مخاطب ایرانی در فیلم و سریالها ذرهبین دست میگیرد تا انطباق موضوعات با واقعیتها را پیدا کند. با این حساب، نتیجه اولیه چنین است که مخاطب حال حاضر، با شخصیتهایی که از دیوار عبور میکنند (هزار و یک شب) یا اسیر دیو میشوند (هفت پیکر) ارتباط برقرار نمیکند.
از منظری دیگر میتوان این بدبینی را نقض کرد؛ با سه مثال سریالی. یکی «افسانه سلطان و شبان» که فضایی فانتزی داشت و خود بهتر میدانید با چه استقبالی مواجه شد. یا «آب پریا» که تجربهای نو در کارنامه مرضیه برومند است. مثال دیگر را میتوان از یک سریال جدید یعنی «مستوران» آورد. این سریال حکایتهای ایرانی را مبنای روایت قرار داد و از برخی المانهای ژانر موسوم به فانتزی بهره برد. در این سریال هم از سیمرغ گفته شد و هم از موجود افسانهای دیگر یعنی دوال پا. اتفاقا این بخش از مستوران بهدلیل ساختار خوب و قصه جذاب، مورد توجه قرار گرفت.
رجوع به تجربیات اندک تلویزیونی و سینمایی، آن بدبینی را که مخاطب ایرانی از فیلم و سریالهای فانتزی و چه بسا علمی استقبال نمیکند از بین میبرد. طبعا لازمه موفقیت، اتکا به گنجینه ارزشمند داخلی برای خلق فیلمنامه است. وگرنه کیست نداند که از نظر تکنیکی کمپانیهای هالیوود بی رقیب هستند و برای رسیدن به این موقعیت، زمانی طولانی لازم است؛ بنابراین آنچه برگ برنده ماست، قصهها و حکایتهای مکتوب و شفاهی است که از نسلهای دور به دستمان رسید و اتفاقا برخی از آنها مبنای علمی دارند. مثلا برخی اشارات «هفت پیکر» منطبق با علوم کیهانی است. از طرفی کتابهای علمی ــ تخیلی ایرانی را از یاد نبریم که میتوانند مورد توجه سینما و تلویزیون قرار گیرند. کما این که سریال مستوران براساس کتابی به همین نام نوشته محمد حنیف به فصل دوم رسیده است.
روزنامه جام جم