قصه از سرنوشت که در چهار فصل تولید و پخش شد، داستان دو پسربچه پرورشگاهی بود که رفاقتشان از همانجا شکل گرفت و بعد از ۱۸سالگی به ناچار باید خانه الیاسی و آقای خندان را که برایشان پدری کرده بود، ترک میکردند و آیندهشان را خودشان میساختند. سهراب و هاشم در این چهار فصل با موانع و دغدغهها و مسائل بسیاری روبهرو شدند که گاهی مخاطب با شادی آنها همراه میشد و گاهی با غمهایشان، اما درنهایت پایان خوش این سریال، خیال مخاطب را بابت سرنوشت این دو جوان راحت کرد. از سرنوشت موفقیتش را در ابتدا مدیون قصهای بود که به قلم نویسندگان خوبش به نگارش درآمد و بعد کارگردانی محمدرضا خردمندان و علیرضا بذرافشان که در فصلهای مختلف کارگردانی آن را برعهده داشتند و هردو از فیلمسازان حرفهای تلویزیون هستند. نکته بعد حضور چهرههای جوانی، چون کیسان دیباج و دارا حیایی بود که با وجود اینکه نخستین تجربه بازیشان در یک سریال تلویزیونی محسوب میشد، اما توانستند روان و قابلباور بازی کنند. گرچه گاهی از دستشان در میرفت و اغراق میکردند، اما در فصلهای بعد که حسابی این نقشها روی آنها نشسته بود به پختگی در بازیگری رسیده بودند که همین موضوع سریال را جذابتر میکرد. بهخصوص دارا حیایی که در فصلهای سوم و چهارم بازی بهتر و قابلقبولتری از خود ارائه داد.
از سرنوشت دغدغه نوجوانها و جوانهای بسیاری بود که در این جامعه بدون سرپرست زندگی کرده و با مشکلات بسیاری دستوپنجه نرم میکنند. حتی میتوانست الگوی مناسبی برای آنها باشد، چراکه تا پیش از این در اغلب آثار هنری چه در سینما و چه در تلویزیون شاهد جوانهایی بودیم که چنین شرایطی در زندگی داشتند و اغلب مسیر نادرست را برای رسیدن به موفقیت انتخاب میکردند. بنابراین، این مجموعه میتوانست روزنه امیدی برای جوانهایی باشد که زندگی و شرایط مشابهی با سهراب و هاشم دارند. پیام دیگر این سریال این بود که به جوانها اعتماد کنید. کاری که خاکپور با بازی سید مهرداد ضیایی با سهراب و هاشم کرد و باعث شد این دو جوان با اعتمادبهنفس بیشتری موانع را از سر راهشان بردارند. نکته بعد فرصتی بود که نغمه با بازی فاطیما بهارمست به همسرش هاشم داد. فرصتی که ما گاهی از عزیزانمان دریغ میکنیم و بعد پشیمان میشویم. درنهایت اینکه این مجموعه با وجود سرگرمکنندگیاش، نکات اخلاقی و انسانی بسیاری هم داشت که میتوانست تاثیرگذار باشد.
روزنامه جام جم