دلیل موضع اخیر رهبر انقلاب در بحران پیش آمده را با درک بنیاد نگاه انسانمحور و الهی ایشان میتوان فهمید. فهم حساسیت رهبر انقلاب نسبت به خانواده و مدرسه و برتردیدن آنها نسبت به نهاد امنیت و اقتصاد، نیازمند بحثهای مفصل علمی و دقیق است.
در روز درختکاری، رهبر انقلاب مواجههای قاطع، معلمانه و پدرانه نسبت به بحران پیشآمده در برخی مدارس نشان دادند. تلاقی روز درختکاری و موضع ایشان درخصوص مدرسه، ما را بر آن داشت تا تلقی ایشان و امام راحل از زمان و مکان و نیز انسان و جهان را با استعاره مدرسه و باغبانی و نیز استعاره معماری (باغبانی شهر و کشور) پیش بکشیم.
در نگاه امام راحل و رهبر انقلاب اسلامی، تربیت و طبیعت و تعادل و تعالی سازگار شدهاند.
این سازگاری، سازگاری زمان و مکان و دقیقتر بگویم زمان و موقعیت و درک فضا در تمامیت آن است. در این درک، دوگانهانگاری یا مقابل انگاری انسان و طبیعت (فرهنگ و طبیعت) یا درجه دو کردن طبیعت و موجودات دیگر از سویی و تقلیل انسان به طبیعت و نیز ماشین از دیگر سو نفی میشود.
قابل اشاره است که در ادبیات حکمرانی جدید از استعارههای مختلفی استفاده شده است که از آنجمله میتوان به استعاره ساعت (تنظیم) اشاره کرد. اما در الگوی حکمرانی رهبران انقلاب اسلامی، تمام عالم ازجمله طبیعت، مدرسه و محل تربیت است. این نگاه منتهی به صلح و اصلاح میان انسانها و میان آنها و طبیعت شده و مانع تعرض میشود. این نگاه ساحت انسانی را که عمیق است به ساعت فرو نمیکاهد اما از ساعت (تنظیم و تعادل) غفلت نمیکند.
از دیگر استعارهها، استعاره بنگاه است که برای حکمرانی و حتی نهادهای آموزشی مطرح شده است. بهتعبیر دقیق عطاءا... رفیعیآتانی، در حالیکه در تلقی مادی و غالب در غرب، حتی مدرسه هم بنگاه اقتصادی و مبتنی بر سود است اما در تلقی رهبران انقلاب اسلامی، بازار نیز بهمنزله مدرسه و جایی برای رشد عقلی و وجودی افراد دیده میشود.
در استعاره مدرسه، معلم یک باغبان است که البته دانشآموزان او شأنی فراتر از درخت دارند (درخت زندگی و زمان هستند) اما تربیت آنها میبایست با طبیعت و فردیت(تمایز و آزادی) آنها سازگار باشد. غیر از این، گویی دانشآموزان را اشیای همسان یا قطعات شبیه هم تلقی کردهایم. در منطق انقلاب اسلامی، رابطه تربیت دوسویه است و معلم نیز در فرآیند تربیت قرار گرفته و باید رشد کند.
تذکر این نکته لازم است که نمیتوان منکر ضرورت برنامهریزی و الگوی مهندسی در اداره و ساخت حیات انسانی و اجتماعی شد. در عین حال نباید حیات مذکور را به مهندسی و برنامهریزی تقلیل داد. نیز میبایست نگاه تربیتی و الگوی معماری ــ باغبانی را برتری بخشید.
در غرب نیز نگاه برنامهریزی حتی توسط فیلسوفان نولیبرالی مانند فردریک هایک نقد شده است اما بازگشت او بهطور ناخودآگاه/خودآگاه به دئیسم و خودبسندهگی طبیعت است که حال در نگاه او به جامعه نیز تسری یافته است(کاتالاکسی و نظریه آشوب). نگرانی او در این میان نه تعالی، که تعادل و آزادی فردی است.
دغدغه حقیقت و درستی برای او مطرح نیست چنانکه ملاحظات او برای برخورد رادیکالنکردن با سنت، محافظهکارانه و ابزاری و بازاری بوده و از سر سنتگرایی یا اعتقاد بهوجود حقیقی یا امری درست از حیث عقلی در آن است. گویی سنت هم مثل بازار جاافتادهای است که نباید به آن دست زد و در قیمتگذاریهای آن و حتی در روندهای آن نباید دخالت کرد.
ضمن اینکه او سنت را به عرف میکاهد؛ درست مثال بازاری که موجود است. یعنی سراغ گذشته در سنت نمیرود بلکه سنتی که به امروز رسیده برای او اهمیت دارد.
او همچنین سنت را به تجربه و انباره تجربه (تجربه انباشته) و عادت فرومیکاهد، ضمن اینکه بهشدت از منطق بازار و دست نامرئی آدام اسمیت متأثر است و اگر بخواهیم رادیکالتر بگوییم، میتوان او را متهم به نگرانی برای حفظ طبقات کرد. البته این نگاه که نسبت به اهمیت سنت هشدار داده و از اقتدارگرایی عقل انتقاد میکند، حاوی فرصتها و منفذهایی اخلاقی است اما نمیتواند تمایز میان تربیت و برنامهریزی را درک کند.
نیز قادر نیست نسبت مثبت میان تربیت و طبیعت (طبیعت طبیعی و طبیعت انسانی یا فطرت) را دریابد. این نسبت چنین است که تنها مبتنی بر تربیت (با تلقی الهی و اسلامی) میتوان به آزادی حداکثری دست یافت و تنها مبتنی بر این تربیت است که طبیعت نه تنها آسیب نمیبیند که ارتقا یافته و بهمنزله دیگرسوژه از شیءوارگی رها میشود.
در حالی که نزد برخی مکاتب مسأله شیءوارگی یا شیءگشتگی انسان یا از خودبیگانگی مسألهای کانونی است، با ابتنای بر نگاه اسلامی ــ که عمق تفسیر فلسفی آن، فلسفه صدرایی است ــ طبیعت و حتی اشیا هم از شیء وارگی رها میشوند. میتوان در برابر نگاه مهندسی، نگاه معماری را مطرح کرد.
در الگوی و ایستار معماری برخلاف نظرگاه مهندسی، به ظرافتهای وجودی انسان و سکونتگاه و تناسبهای فرهنگی و روانی ساکنان توجه میشود و در عین تشابه به تمایز، التفات صورت میگیرد.
از اینرو، تناسب با طبیعت نیز بیشتر مورد نظر و عنایت است. حاکم اسلامی و بهطور عمومی مؤمنان نیز نسبت به خود و دیگری ــ که شامل طبیعت و حیوانات نیز میشود ــ نقش معمار یا باغبان را دارند.
باغبان، اقتضای زمین، زمان و ویژگیهای ذاتی درخت یا گیاه را مورد پردازش قرار میدهد و در چارچوب آنها به خلاقیت دست میزند.
درخصوص زمان نیز مواجهه غیرواقعگرایانه در سنت فرانسوی و روسی (سنت چپ که از مارکسیسم ارتدوکس تا گرایشهای استالینی و نیز گرایشهای چپ نو تطور یافته است) چنین است که تصور میشود با انسان و زمان هر کاری میتوان کرد یا دستکم میتوان و باید تمایز را در کانون قرار داد.
این تلقی با مدرنیته که به امر نو بیش از نوشدن و به تغییر بیش از درستی و صدق بها میدهد ربط وثیق دارد. ایده غلبه بر طبیعت و تسلط بر آن بهمعنای متعارف غربی آن نیز مبتنی بر این تصور از زمان و واقعیت است. نوعی ارادهگرایی که دست آخر اراده انسانی را محبوس میسازد و برخلاف ظاهر، مدعا و حتی شعار و آرزوی خود، نقض و نفی آزادی انسان است.
در مقابل، حاکم اسلامی و مؤمن که اوج آن را در حکمرانی پیامبر اسلام میبینیم، تغییر انسانها و طبیعت را قدرت میداند اما این تغییر را در تناسب با فطرت و ذات طبیعت (واقعیت یا وجود) قرار میدهد.
چون او میداند انسانها مانند اشیا نیستند. حتی طبیعت و اشیا نیز از ذاتی برخوردارند و نیز آینه و آیه الهی هستند که نمیتوان به آنها صرفا بهعنوان ابزار نگاه کرد. قرآن کریم نیز تمام اشیا و موجودات را در حال تسبیح خداوند توصیف کرده و خصوصیت تکلم برای آنها قائل است. حاکم اسلامی (مؤمن که باید مربی و امتداد ربوبیت الهی و تحقق خلیفهاللهی انسان باشد) یک باغبان فرهنگی(تعبیر رهبر معظم انقلاب) است، چرا که انسان را فراتر از نبات و حیوان میداند و بهخوبی بر ظرایف این انسان و مهمترین خصوصیت متمایزکننده آن یعنی آزادی التفات دارد و میداند علم و قدرت و اراده (مشترکات انسان و حیوان اما همزمان عامل تمایز آنها) سایر موجودات آنقدر نیست که حیات آزاد را برای آنها به ارمغان بیاورد.
قدرت نیز منشأ آزادی است و آزادی بهمعنای ایجابی و مثبت آن توانایی انجام کار یا فعلی است. بنابراین آزادی مثبت در درجه اول به خواستن نیست بلکه به توانستن است. گرچه عنصر خواستن نیز در آن وجود دارد و نهفته است.
اسلام، مبتنی بر آزادی به تربیت انسان نگاه میکند. اینجاست که نگاه تربیتی اسلام در برابر نگاه مهندسی و برنامهریزی غربی قرار میگیرد. این بیشتر خود را در سیاست ولایت از یکسو و سیاست مدیریت در سوی دیگر نشان میدهد. سیاست اسلامی(مشخصا جمهوری اسلامی ایران) سیاستی رهبرمدار ــ بهجای مدیرمحور ــ و هدایتی بوده که مبتنی بر اراده و قدرت(آزادی) و علم(عقل و دانش و امر شناختی که خصیصه عاطفی یا روانشناختی هم دارد) افراد و بهمنظور ارجگذاری و تقویت حاصل این سه یعنی حیات یا وجود است. منطق مهندسی مبتنی بر برنامهریزی، مبتنی بر حیوانانگاری انسان یا مبتنی بر ماشینانگاری اوست.
ایده انسان اقتصادی که توسط استوارت میل مطرح میشود، استعارهای برای انسان محاسبهگر یا انسان عقلایی در لیبرالیسم کلاسیک است. این انسان مانند ماشین بیخطا است و همواره براساس سود عمل میکند. نگاه برنامهریزی بنابراین مبتنی بر خطا در برداشت از واقعیت انسان و واقعیت سیاست است. سیاستگذاری در غرب متکی به این پیشفرض خودآگاه یا ناخودآگاه است که انسانها میبایست موجوداتی
شبیه باشند تا قابل محاسبه، قابل پیشبینی و سپس مدیریتپذیر باشند. مبتنی بر این انگاره، انگاره اساسیتر، تقلیل آزادی به آزادی منفی و حیوانی است. از یکسو آزادی همچون عدم دخالت شهروندان در زندگی و مالکیت(حریم خصوصی) یکدیگر و از سوی دیگر آزادی فرهنگی شهروندان در حد لذترانی و آزادی سبک زندگی و انتخاب است (آزادی مثبت). گرچه سیاست غربی و منطق حاکم حکومتی و رویه آن بجد در برابر آزادی سیاسی و آزادی اقتصادی (انتخاب زندگی و رقابت آزاد) میایستد یا دستکم آن را بیش از لیبرالیسم کلاسیک محدود کرده است. هر چیزی یا کسی که منافع اقتصادی جامعه و دولت غربی یا سرمایهداری را زیر سؤال ببرد، مورد چالش و تحدید قرار میگیرد.
غرب آزادی منفی را بر آزادی مثبت برتری داده است؛ چراکه هم معیار واضحتر و هم عینیت بیشتری دارد اما دلیل عمیقتر این ترجیح، سادهسازی منطق مهندسی است که در لیبرالیسم نیز همچون مارکسیسم به چشم میآید. در مارکسیسم عدالت به برابری فروکاست میشود چراکه اندازهگیری آن سادهتر است (منطق کمّ و سیطره کمیت که شامل منطق کیف هم میشود).
در اینسو در لیبرالیسم، آزادی به آزادی منفی و بهحال خود بودن (لسه فر، لسه پسه: بگذار آزاد باشد، بگذار بگذرد) کاهش مییابد. تأکید میشود که این ناشی از منطق مهندسی و برنامهریزیشدهای است که تعریفی مکانیکال یا حداکثر حیوانی (ارگانیک) از آزادی انسانی بهدست میدهد. تربیت در برابر برنامهریزی مطرح میشود. در تربیت، فرد بهنحو خودانگیخته و داوطلبانه به عمل، نیت و فکر درست دست مییابد بیآنکه منکر ارزش قانون باشد یا حتی از قانونی که عقلانی نمیداند پیروی نکند. نگاه غرب بهویژه در نظریه نوسازی که مخاطب آن کشورهای توسعهنیافته است، عمدتا مبتنی بر برنامهریزی مهندسی است اما در برابر، نگاه اسلامی و به تبع آن حکمرانی اسلامی، مبتنی بر استعاره باغبانی است. قابل تأکید است که رهبر انقلاب، مشخصا استعاره باغبانی فرهنگ را به کار بردهاند.
تنها در نسخه غیرپروژهای یعنی الگوی باغبان ــ معمار است که ابتنای بر عنصر تمایز ــ تشابه، آزادی امکان تولد و حیات دارد. اگر صرفا تمایز مبنا باشد، آزادی دیگری مخدوش شده یا خلاقیت به جامعهزدایی و انسانزدایی و تنهایی فرد منتهی میشود. در مقابل اگر صرفا تشابه را ملاک قرار دهیم، وضعیتی بدتر از تمایزمداری رخ خواهد داد و انسانها به قطعات ماشین میمانند.
نسخههایی که به مدیریت و برنامهریزی اصالت میدهند (مهندسی)، نافی آزادی انسان و در پی این خلاقیت او هستند، حتی با وجود تأکید بر تفاوت و تمایز فردی ــ در گرایش راست و لیبرال- تمایز و استقلال یا خودتحققی فردی را به جدایی، انزوا و تنهایی فرو میکاهند. آزادی در این نگاه مخالف اختیار بوده و به انتخابگری ماشینی فروکاست میشود. این وضعیت ناآزادی بهمراتب ضدعقلاییتر و غیراخلاقیتر از ناآزادی در دیکتاتوری عریان است؛ چرا که در دومی اگر حتی میل به رهایی و آرمانشهر آزادی در میان نباشد، معمولا التفات و آگاهی به عدمآزادی وجود دارد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد