اینکه اساسا اسلام و روحانیت چه نسبتی با یکدیگر دارد؟
مگر روحانیت چه تاثیری در اسلام و گسترش و پایداری آن طی قرون گذشته داشته است؟
ریشهها و زمینههای روحانیت در اسلام از کجاست؟
آیا روحانی به معنای آن است که افراد دیگری که لباس خاص روحانیت را برتن ندارند، مادی هستند؟
آیا وجود روحانی به همین لباس خاص و ویژه بستگی دارد؟
آیا هویت و اصالت قشر یا گروهی به نام روحانی در کلام الهی و به دنبال آن، روایات و احادیث معصومین تایید شده است؟
آیا اصلا پیامبر و ائمه معصوم (علیهمالسلام) به قشر یا گروهی با عنوان روحانی قائل بودند؟
نسبت روحانیت با علما چیست؟
آیا روحانی همان عالم است؟
آیا اسلام منهای روحانیت ممکن است؟
تز «اسلام منهای روحانیت» از کجا آمد؟
گروهها و افرادی که با این تز در تاریخ معاصر ما پیدا شدند، چه سرنوشتی یافتند؟
روحانیت ما به کجا رسید، در طول تاریخ چه کرد و در بزنگاههای تاریخی این ملت حداقل در یکی دو قرن اخیر چه جایگاه و عملکردی داشت و امروز چه جایگاهی دارد؟
چگونه روحانیت به مرجعیت و سپس به ولایت میرسد؟
این سه مقوله چه اشتراکات و افتراقاتی با هم دارد؟
راه ولایت از کجا میگذرد؟
آیا ولایت به معنای دوستی و محبت است؟
تمامی این سوالات، مسائلی است که مورد پرسش گروهی از نسل دیروز و امروز قرار داشته و دارد و میتوان گفت حتی آنانی که به نقش و جایگاه روحانیت در تاریخ سیاسی اجتماعی این کشور باور داشتهاند هم دغدغه بعضی از این سوالات را دارند. سعی ما در این مجموعه مطالب، آن است که به حول و قوه الهی، در حد امکان و وسعمان، با تکیه بر اسناد و مکتوبات و سخن کارشناسان و اساتید، به سوالات و پرسشهای فوق بپردازیم تا بلکه فتح بابی برای شناخت هرچه بیشتر و بهتر یکی از محوریترین موضوعات تاریخ معاصر ما ایجاد شود.
روحانیت از کجا آمد؟
نگاهی اجمالی به گذشته این سرزمین و تاریخ اسلام، حکایت از آن دارد که روحانیت اسلام از درون حوزههای علمیه بیرون آمد. حوزههایی که از زمان ائمه اطهار (علیهمالسلام) شکل گرفت و دین را عملا با علم و دانش، اجتماع، سیاست، هنر، اقتصاد و ...درهم آمیخت. یعنی در واقع فارغالتحصیلان حوزههای علمیه که «عالم اسلامی» هم نامیده شدند، ملبس به لباس روحانیت شده و در حد نهایت علمی هم مقام مرجعیت مییافتند، همان قشر روحانیت را تشکیل دادند که به دلیل تحصیل علوم مختلف اسلامی و انسانی و تجربی، قابلیت فعالیت اجتماعی در کلیه شئون جامعه اعم از مقام قضا یا آموزشی یا اداری و بالاخره مقام ولایت را برای حکومت اسلامی دارا گشتند.
یعنی لباس روحانیت اسلام صرفا یک لباس تشریفاتی و سمبلیک یا در نهایت برای وعظ، روضهخوانی و اجرای مراسم ختم میت یا انعقاد عقد و نکاح نبوده و نیست. بلکه نشانهای از علم، دانش، معرفت، حکمت و در درجههای بعدی سلامت نفس، صلاحیت، عدالت و بالاخره ولایت به شمار آمده است.
می توان به سهولت دریافت که روحانیت اسلام بعد از دوران حکومت پیامبر اکرم(ص) و حضرت امیرالمومنین(ع) نخستین بارقههای حضور اجتماعی و سیاسی اسلام را در جامعه بهوجود آورد. آنچه که اصلا وجه افتراق اسلام ناب محمدی(ص) با دین سکولار بوده و هست. از همین جا میتوان دلیل مخالفت تفکرات سکولار را با روحانیت و مرجعیت دریافت.آنچه از مطالعه و غور در تاریخ دیرین و معاصر این سرزمین و دیگر کشورهای اسلامی برمیآید، نشان میدهد که این روحانیت و مرجعیت بودند که اسلام را به صحنه اجتماع و زندگی مردم آوردند و باعث بهبودی و اعتلا و سرافرازی جامعه اسلامی گشتند. روحانیت و مرجعیتی که از حوزههای علمیه بیرون آمدند.
تاریخ ۱۴۰۰ ساله حوزههای علمیه نشان میدهد در این مراکز علمی و دینی برای نخستینبار دین، علم، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و هنر به هم آمیخت و اصول و فروع مذهب اهل بیت(علیهمالسلام) را در تمامی شئون زندگی مردم وارد کرد و باعث شد حدود ۱۰ قرن اسلام به لحاظ فرهنگ، اندیشه و تمدن بر جهان حکمفرمایی داشتهباشد و علم، تمدن و فرهنگ خویش را در سراسر جهان بپراکند. به اعتقاد بسیاری از مورخان همین تسلط علمی و فرهنگی اسلام بر اروپای قرون وسطی اساسا باعث شکلگیری رنسانس و جنبش روشنگری شد. چنانچه ویلدورانت در تاریخ تمدنش تصریح دارد که بنیاد دانشگاههایی مانند آکسفورد و کمبریج از نظامیههای اسلامی آمده و اصلا لباس فارغالتحصیلی امروز در مراکز دانشگاهی جهان از همان لباس روحانیون شیعه الهام گرفتهاست. از همین روست که از درون همین حوزههای علمیه و از میان همین قشر روحانی، صدها و هزاران دانشمند، عالم و فرهیخته بیرون آمدند و پایههای علم، حکمت، منطق، فلسفه، علوم مختلف عقلی، نقلی و تجربی را در قرون بعد ریختند. امثال ابنسینا، زکریای رازی، ابونصر فارابی، ابوریحان بیرونی، حافظ، سعدی، خیام، فردوسی و ...همگی روحانی و فارغالتحصیل همین حوزههای علمیه و بعضا فقیه و مجتهد بودند.
حضرت امامخمینی(ره) در پیام مفصلی که سوم اسفند ۶۷ خطاب به روحانیون، مراجع، مدرسان، طلاب و ائمه جمعه و جماعات فرستادند(که به نام منشور روحانیت معروف شد) درباره روحانیت اصیل فرمودند: «... تردیدی نیست که حوزههای علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات ، انحرافات و کجرویها بودهاند. علمای بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش کردهاند مسائل حلال و حرام الهی را بدون دخل و تصرف ترویج کنند. اگر فقهای عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومی به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهلبیت(ع) به خورد تودهها دادهبودند. جمعآوری و نگهداری علوم قرآن، اسلام و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار، سنت و سیره معصومین (ع) و ثبت و تبویب و تنقیح آنان در شرایطی که امکانات بسیار کم بودهاست و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت همه امکانات خود را به کار میگرفتند، کار آسانی نبوده است که بحمدا... امروز نتیجه آن زحمات را در آثار و کتب با برکتی همچون «کتب اربعه» و کتابهای دیگر متقدمین و متأخرین از فقه و فلسفه، ریاضیات و نجوم و اصول و کلام و حدیث و رجال، تفسیر و ادب و عرفان و لغت و تمامی رشتههای متنوع علوم مشاهده میکنیم. اگر ما نام اینهمه زحمت و مرارت را جهاد فی سبیلا... نگذاریم، چه باید بگذاریم؟»۱
امروزه شرح این دانشمندان، علما، فقها و علوم مربوط به آنها را در برخی تاریخ علوم مانند «مقدمهای بر تاریخ علم» از پروفسور جورج سارتن (معروف به پدر تاریخ علم) و «تاریخ تمدن» ویل دورانت و کتاب «خورشید الله برفراز مغرب زمین» از پروفسور زیگرید هونکه و «رنسانس اسلامی» از آدام متز و کتاب «فرهنگ و تمدن اسلامی» نوشته آلدو میه لی (مورخ و محقق ایتالیایی) میتوان یافت.
همچنین شرح بخشی از آن تکاپوی دینی و علمی را برخی سفرنامهنویسان اروپایی که در دوران صفوی به ایران آمدند، در خاطراتشان نوشتهاند و شکوه ایران اسلامی و حوزههای علمیه و دانشمندانش را به رخ اروپای تازه رها شده از قرون وسطی کشیدهاند. امثال ژان شاردن و ژان پاپتیست تاورنیه که بعضا کتب آنها ترجمه و در ایران هم انتشار یافتهاست.
پانوشت:
۱ - امام خمینی رحمها... علیه - منشور روحانیت - ۳اسفندماه ۱۳۶۷
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد