وی در نشست با مدیران ارشد صداوسیما از مهندسی فرهنگی و رابطهاش با ارتباطات مدیریت رسانه سخن میگوید.
او فهم مقوله ارتباطات را صرفا از طریق ترجمهسازی متون مربوط ناکارآمد میداند و پیروی صرف از مبانی نظری دروازهبانی خبر و گلوله آتشین را ماندن در شرایط غفلت از رازهای پشت پرده تسلط بر افکارعمومی توصیف میکند. وی در بخشی دیگر از سخنانش با توجه به نظریه عمومی سیستمها، به تعریف و تقسیمبندی عناصر سیستمها پرداخت. زورق اجرای طرحهای اصلاحی در تلویزیون را منوط به داشتن نگاه سیستمی و تمرکز بر عناصر عملکردی میداند.
ارتباط نظریه عمومی سیستمها با مقوله ارتباطات رسانهای
در مورد مهندسی فرهنگی و رابطهاش با ارتباطات ومدیریت رسانهها، ابتدا میخواهم یک مقدمه بلند داشته باشم. در دنیای قدیم یک نوع کلنگری فارغ از شناخت جزئیات حاکم بود، فیلسوف هم به کسی میگفتند که بر علوم مختلف اشراف داشت اما از یک مقطعی جزءنگری در تاریخ علم آغاز شد. مقدمتا عرض کنم این ادعا که اسلام به ضرب شمشیر در دنیا گسترش پیدا کرد کاملا دروغ است.اتفاقا به ضرب شمشیر جلوی گسترش اسلام گرفته شد. چهار دلیل برایتان میآورم. اول اینکه ۱۴۰۰ سال پیش خبری از جنگ افزارهای پیشرفته نظامی نبود. جنگ، جنگ شمشیر و نیزه و فلاخن بود، در این جنگها نفرات حرف اول را میزد. از طرفی از آنجا که رابطه مستقیمی بین باران و جمعیت وجود دارد، از اینرو عربستان از دیرباز مشکل فقر جمعیت داشت، تا حدی که به قسمتی از آن الربع الخالی میگویند، لشکر حضرت رسول در سه جنگ مهم، بدر و احد و خندق به ترتیب ۳۱۳، ۷۰۰و ۳۰۰۰ نفر بوده است. وقتی جنگ میشد کسانی که میتوانستند بجنگند، میجنگیدند و پیرمردها، زنها، بچهها و بیماران میماندند. وقتی ۳۱۳ سرباز از شهر بیرون میآید، اگر نسبت آنهایی که در شهر ماندهاند را پنج برابر در نظر بگیریم، میشود ۱۵۰۰ نفر و اگر ده برابر در نظر بگیریم، میشود ۳۰۰۰ نفر. تخمین میزنند که کل جمعیت شبه جزیره عربستان در۱۴۰۰ سال پیش زیر یک میلیون نفر بوده است. از آن سو روم شرقی و ساسانی، امپراتوریهای بزرگی بودند، این تاریخی هم که برای ما نوشتهاند و ما هم میخوانیم - طبق نظریه عمومی سیستمها میگویم که این اطلاعات چه کار میکند- از این جهت است که از وقتی که nation state را در دنیا ایجاد کردند برای هر state و nation یک تاریخی نوشتند تا مرزهای فعلی را حفظ کنند. آن زمان پایتخت ساسانیان در تیسفون یا همان مدائن بوده که نزدیک بغداد امروز است. یعنی آن منطقه بخشی از قلمرو ساسانی بوده است. جمعیت امپراتوری ساسانی را از ۴۰ تا ۱۳۰ میلیون نوشتهاند و قابل درک است چون مرتب میجنگیدند و جمعیتشان تابع قلمروشان بوده است. ساسانیان بیشتر با روم شرقی درگیر بودند و در زمان خسرو پرویز بر رومیها پیروز شدند، سوره روم به همین دلیل نازل شده است. آنها توانستند فلسطین، اردن، مصر و... را تصرف کنند. روم شرقی که آفتاب آسیا و باران اروپا را داشت، طبیعتا جمعیتش بیشتر بوده است. آن زمان این دو امپراطوری روی هم ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون نفر جمعیت داشتند، کاملا مشخص است که با هر نوع محاسبهای کمتر از یک میلیون نفر نمیتوانند بر چنین جمعیتی پیروز شوند مگر اینکه اراده جنگیدن در آنها نباشد. نظام ارزشهایی که اسلام به دنیا عرضه کرد، همان عاملی است که اراده جنگیدن آنها را از بین برد. دلیل دوم را از حمله مغول به قلمرو اسلامی، برایتان میآورم. گرچه مغولها بر مسلمانان پیروز شدند اما بعد آنها بودند که به دین مسلمانان در آمدند و حتی شیعه شدند و نکته دیگر اینکه طرفدار زبان و ادبیات فارسی شدند.بعد خط و زبان فارسی و اسلام را به شبه قاره هند بردند؛ از اینرو تمدن طلایی تاریخ هند، تمدن دوران مغولیاش است که در آثاری چون قلعه سرخ، مسجد تاج محل و... نمود پیدا کرد. دلیل سوم اینکه پای هیچ جنگجوی عربی به مالزی، اندونزی و جزایر کارائیب نرسیده است. -جزایر کارائیب همان جزایر غرائب است، منتها چون اطلاعات جهان را آنها به ما دادند، میگوییم کارائیب بدون اینکه بدانیم کارائیب به چه معنی است - اتفاقا مردم کارائیب شیعه هستند. برای بومیانش، روز عاشورا تعطیل است، منتها مثل بقیه بومیان قاره آمریکا سرکوب شدند و مهاجرین به آنها غلبه پیدا کردند و دلیل چهارم؛ امروز که بعضی از نخبگان غربگرا به اسلام گرایش پیدا میکنند آیا این از قدرت ما است یا از حقیقت اسلام ؟ آنچه باعث گسترش اسلام شد، حقیقت اسلام بود و آنچه جلوی گسترش اسلام را گرفت شمشیر بود.
طنز تلخ تاریخ
در کنار این دلایل، چند نکته را یادآور شوم. متاسفانه طنز تلخ تاریخ این است که سرداران سپاه کفر در زمان پیغمبر، سرداران سپاه اسلام در عصر فتوحات شدند و سرداران سپاه اسلام در زمان پیغمبر، در عصر فتوحات خانهنشین گشتند. در عصر فتوحات، علیبنابیطالب را نمیبینیم ولی اکرمهبنابیجهل و یزیدبنابیسفیان را میبینیم که فاتحان شام هستند. یا سعدبنوقاص و پسرش عمر سعد که قاتل اهلبیت شد.
نکته بعدی اینکه نگرش علمی که از غرب آمده دروغ مطلق است. نگرش علمی همزاد علم است. نگرش علمی یعنی نگاه روشمند برای کشف واقعیتهای عالم طبیعت. اتفاقا قرآن هم این روش را تایید میکند: «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت و الی السماء کیف رفعت والی الارض کیف سطحت والی الجبال کیف نصبت» یعنی در چگونگی خلقت خداوند، از چهارپایان گرفته تا برافراشتهبودن آسمان، گستردهبودن زمین، قانون جاذبه، فرآیند کوهزایی و ... باید فکر کنیم.
نکته دیگر اینکه بنیامیه طی قریب به ۲۰ سال ستیز با پیغمبر، از شرک خارج شدند اما به توحید نرسیدند. آنها انسانهایی مدرن شدند و اصالت طبیعت، لذت و قدرت در سبد ذهنیشان ماند. بعد از جنگ خندق و در زمان فتح مکه آنها بهناچار وارد جامعه اسلامی شدند و به یک حزب مخفی سکولار تبدیل گشتند. آنها بهدنبال قدرت بودند که اگر اینطور نبود هیچگاه امپراتوری اموی تشکیل نمیشد. مخفی بودند چون سکولار بودند. پس مکنونات قلبی خودشان را در یک جامعه اسلامی آنهم در دوران جوانیاش، نمیتوانستند ابراز کنند. تصورشان این بود که اساسا نبوت، بازی قدرت است و برای این تصور یک فرهنگ درست کردند. وقتی سر حضرت امامحسین(ع) در تشت طلا، مقابل یزید قرار گرفت ــ ظروف قصر یزید همه از طلا بوده، اینطور نبود که بهخاطر احترام به امامحسین(ع) که درود خدا بر او باد، تشت طلا ساخته باشند ــ گفت: «لعبت هاشم بالملکه ولا خبر جاء ولا وحی نزل» یعنی بنیهاشم با سلطنت و قدرت بازی کردند والا از آسمان خبری نیامد و وحی نازل نشد. اینکه امروز در سیاست میگویند «گیم تئوری» یا «نظریه بازی»، ریشهاش در این فرهنگ اموی است. ابوسفیان بعد از اینکه توانست از بین اصحاب پیغمبر، عثمان را به خلافت برساند در آن جلسه خصوصی، گفت: «قدرت را مثل توپ بازی بچهها به دست بگیرید، دست به دست بدهید و آن را از دست ندهید.» بنیعباس هم آقازادههایی بودند که تلاش میکردند از آقازادههای ابوسفیان عقب نمانند و آمدند و شد آنچه که شد. در اولین دوره حکومتشان، در مقابل اسلام و امامان از قدرتنرم استفاده میکردند. رابطه بنیعباس با امامان و اسلام دو دوره دارد. در دوره اول، اولین گزینه روشهای قدرتنرم است و روشهای قدرت سخت آخرین گزینه است. در دوره دوم روشهای قدرتسخت یعنی زندان، شهادت و شکنجه گزینه اول است. برای همین سه امامی که در دوره دوم هستند یعنی امام جواد(ع)، امامهادی(ع) و امامحسنعسکری(ع) هیچکدام سنشان از۴۲ بالاتر نرفت و همگی شهید شدند. امامزمان(عج) را هم که میخواستند در طفولیت به شهادت برسانند.
نهضت ترجمه، از مولفههای شناخت قدرت نرم
یکی از مولفههای شناخت این دوره نهضت ترجمه است. آنهم ترجمه از آثار یونان باستان. چون امپراتوری روم، بزرگترین امپراتوری بردهدار تاریخ بشر است و حکمای یونان باستان ازجمله ارسطو توجیهگر بردهداری هستند. ارسطو در کتاب «سیاست» میگوید: «اموال به دو دسته تقسیم میشود: جاندار و بیجان. اموال جاندار مثل اسب و خر و قاطر و گاو و برده، غلام و کنیز. طبیعت، اینها را برای بردگی آفریده است.»
در مقابل علیبنابیطالب که در کمال استغنا، مثل درویشان و تهیدستان زندگی میکرد، میگوید: «مرد برده مومن شرف دارد بر مرد آزاد مشرک و حرام است بر یک زن مسلمان که با مرد مشرک ولو اینکه آزاد و ثروتمند باشد ازدواج کند.» در مقابل این تعالیم، تعالیم حکمای یونان توجیهگر تبعیض بود. به این ترتیب فیلسوفان یونان باستان، پدر علم در تاریخ جهان شدند والا اینطور نیست که بگوییم خاک یونان علمخیز بوده است. اتفاقا تمدنی که از چین و مصر سراغ داریم و در ساخت دیوار چین و اهرام ثلاثه نمود پیدا کرد، مشخص میکند که در آن روزگار این کشورها مهد علم و دانش بشر بودند. منتها خلیفه میخواست در مقابل مکتب اهلبیت(ع) یک مشغله ذهنی برای روشنفکران زمان خودش درست کند. ارزش کار ارسطو و افلاطون، خارج از دیدگاهی که نسبت به بردهها داشتند، برای ما محفوظ است. کاربرد سیاسی این نظریات در زمان بنیعباس و مقابله آن با دیدگاه امامان و اسلام مد نظر ما است. اتفاقا این دوره، دوره جداشدن رشتههای مختلف علمی از فلسفه است. ما در دوران تمدن اسلامی متخصص داریم. مثلا ابنهیثم متخصص نورشناسی یا خوارزمی، ریاضیدان است.
بنیامیه، پایهگذاران مسیحیت صهیونیست
وقتی بنیامیه از دست بنیعباس فرار کردند، به شبهجزیره ایبری رفتند و در آنجا یک نظام دوقطبی ساختند، ترکیبی از مسلمان و مسیحی که نه مسلمانش مسلمان بود و نه مسیحیاش مسیحی؛ به این ترتیب پایه گذار مسیحیت صهیونیستی شدند که امروز جهان را گرفته است. بعد از جنگهای صلیبی پادشاهی از این تیره وجود دارد به نام «فردریک دوم» که پایتختش در سیسیل است، پس سیسیل بخشی از ظرف جغرافیای تمدن اسلامی است. فردریک دوم به شیوه و سیاق پادشاهان اموی شبهجزیره ایبری، به دو زبان عربی و لاتین مسلط بود. اصلا زبان گارد ویژه خلفای اموی در شبه جزیره ایبری، زبان لاتین است. مورخین اروپایی وقتی که به زبان لاتین حاشیهنویسی میکنند، نگاهی دارند به مسائل شبه جزیره ایبری که البته اجازه ندارند آنها را آن چنان که رخ داده، منعکس کنند - فردریک دوم دو کار بزرگ انجام داد؛ یکی اینکه علوم مسلمین را فیلتر کرد؛ یعنی الهیات، اخلاق، فلسفه و عرفان را حذف کرد و صرفا علومی چون فیزیک، شیمی، ریاضیات، مکانیک، نورشناسی و... باقی ماند؛ بعد اینها را به زبان لاتین ترجمه و در اروپا منتشر کرد. کار دومی که انجام داد، ترویج رسمی الحاد در اروپا بود. «هربرت جرج ولز»، مورخ انگلیسی که در نیمه قرن بیستم زندگی میکرد، یک کتاب دو جلدی دارد که به زبان فارسی هم ترجمه شده است، او به کنایه میگوید که فردریک دوم حواریونی داشته است. منظورش همان ملحدین است ملحدینی چون فیلسوفان یهودی و به اصطلاح مسلمانی مثل «ابن رشد» که در دربار فردریک دوم بودند و وقتی جنگهای صلیبی تمام شد، اینها الحاد را در اروپا ترویج دادند.این که از عصر اسکولاستیک و عصر اختناق کلیسا صحبت میکنند، همه دروغ مطلق است؛ چون اصلا کلیسا قدرت نداشت. قدرت از سرنیزه به دست میآید که در دست پادشاهان بود. البته کلیسا نفوذ اجتماعی داشت، اما قدرت نظامی دست پادشاهان محلی، فئودالها و شوالیهها بود. به این ترتیب در عصر رنسانس، هدف این شد که اروپا را دینزدایی کنند. اینکه میگویند رنسانس از نقاشی شروع شد، درست است؛ اما به این معنی نیست که ناگهان یک نبوغی در نقاشان عصر رنسانس به وجود آمد و اینها یک سبک جدید ایجاد کردند، این طور رقم خورد که از قرن ۱۳ میلادی به بعد، مقدسات مسیحیت به سوژه نقاشیهای پورنو تبدیل شد. این نقاشیها را بر طاق اماکن مقدس میکشیدند تا مقابل دید عبادتکنندگان قرار گیرد؛ به این ترتیب پول امرای سکولار خرج این کارها شد. میگفتند خدا ما را نیافریده، ما خدا را آفریدهایم. اصلا خدا در انتظار آفریده شدن است. در قرون ۱۸ و ۱۹ وقتی به کشف اتم و بعد اجزای تشکیلدهنده آن رسیدند، کشف کردند آنچه را که ناشکافتنی است. به دنبال آن نظریه عمومی سیستمها ارائه شد.
نظریه عمومی سیستمها
نظریه عمومی سیستمها میگوید هرگاه بین مجموعهای از اجزا، چهار خصوصیت متناسب بودن، با هم مرتبط بودن، برهم متعامل بودن وهدفمند بودن این تناسب، ارتباط و تعامل وجود داشته باشد، آن وقت یک سیستم ساخته میشود. هر سیستم در عین حالی که یک سیستم است، درعین حال هم یک زیر سیستم و هم یک فراسیستم است و این عالم طبیعت تشکیل شده از سیستمهای متداخل و درهم تنیدهشده از بینهایت کوچکها تا بینهایت بزرگها، همین بدن انسان یک سیستم است، مجموعه اجزای مرتبط، متعامل، متناسب و هدفمند و بیماری یعنی بههم خوردن یکی از این نسبتها. ما زیر سیستم خانوادهمان هستیم و خانواده سالم یعنی خانوادهای که اجزایش با هم متناسب، مرتبط، متعامل و هدفمند باشد. خانواده زیرسیستم جامعه است، جامعه زیرسیستم جامعه جهانی است، کره زمین زیرسیستم منظومه شمسی و آن هم زیرسیستم کهکشان راه شیری است، کهکشان راه شیری زیرسیستم این سپهر بی نهایت است و... مطمئنا هیچوقت به نیستی نمیرسیم. چون نیستی وجود ندارد؛ اگر نیستی وجود داشته باشد، میشود هستی. در نظریه عمومی سیستمها، میگوییم سیستمهای ورودی، عملیات و در آخر خروجی دارند؛ یک قانون هم وجود دارد که میگوید در هرعملیاتی، همیشه خروجی تحتتاثیر ورودی است. اگر ورودی کارخانهای آب، میوه و شکر باشد، خروجیاش نمیتواند فولاد شود. انسان را در نظر بگیرید؛ وقتی «اطلاعات» به انسان وارد میشود، خروجی او «تصمیمگیری» میشود،. پس اگر اطلاعات کنترل شود، تصمیمگیری کنترل شده است. برای همین است که باید همه منابع ما، لاتین باشد، چون میخواهند ورودی اطلاعات ما را کنترل کنند تا خود به خود خروجی رفتار و تصمیمگیری ما کنترلشده باشد. در تمامی حوزهها اعم از تاریخ، سیاست، فرهنگ، ارتباطات و... منابع ما لاتین است. در دانشکدههای فلسفه اروپا، اصلا فلسفه اسلامی تدریس نمیشود، آنجا شرقشناسی تدریس میشود؛ سر ما را گرم کردهاند با «دروازهبانی خبر» و «گلوله آتشین» و... هیچوقت راز تسلط خودشان بر افکار عمومی جهان را در اختیار رسانههای ما نمیگذارند، خودمان باید کشف کنیم.
رابطه مهندسی فرهنگی با ارتباطات ومدیریت رسانه
چرا وقتی ما با یک نفرکه یک سال است بیننده بیبیسی فارسی شده، صحبت میکنیم، مثل این است که با تمام مخاطبان بیبیسی صحبت کردهایم. چرا همه مخاطبان این شبکه مثل هم فکر میکنند؟ چگونه این اتفاق میافتد؟ این موضوعات در کتابهای ارتباطات که به زبان انگلیسی است، نوشته نشده، این راخودمان باید دربیابیم. اهالی رسانه باید متوجه شوند که آنها چطوری از تبلیغات شرطی برای تغییرات فرهنگی استفاده میکنند، اگر ندانید آن وقت در صف نفوذ میکنند بدون اینکه متوجه شویم،کما اینکه متوجه هم نشدیم. فکرمی کنید این حس نفرت از خود و رغبت به غرب، تصادفی در این مملکت ایجاد شده است؟ هیچ از خودتان سؤال کردهاید که چطور است هر چه ما فیلم و سریال خانوادگی میسازیم، تلخ است. چرا در این فیلمها، آدمها آستانه تحمل پایینی دارند، چرا سوژهها منفی است، چرا در حوزه سینما، این قبیل فیلمها اسکار میگیرند؟ اینها از زیر دست خودمان رد میشود. از آن طرف در آثاری که دوبله میشود، بازیگر اروپایی را خیلی آراسته، شیک و زیبا و در نقش انسانهای وظیفهشناس، فداکار و دلسوز، با مکالمههای خیلی مودبانه میبینیم، حتی در ترجمه، فعل جمع برایشان به کار برده میشود، در حالی که در مورد فیلم و سریالهای ایرانی کمتر به این مسأله توجه میشود. آن وقت انتظار دارید بچههای ما به سمت اروپا و آمریکا تمایل پیدا نکنند؟ همه ما بهعنوان نهادهای ارتباطی در این امر دخیل هستیم. وقتی میخواهیم ارتباطات را از طریق ترجمه به دست بیاورید نتیجهاش میشود همین. متاسفانه همین قدر یاد گرفتهایم که آنها بعضی ازخبرها را برجستهسازی میکنند اما هرگز درباره اینکه چگونه مردم را اغوا میکنند، چیزی به ما نخواهند گفت. خبرنگارهایشان را از سن پایین، تربیت میکنند و به آنها یاد میدهند که چگونه افکار عمومی را فریب دهند. آنها نخبگان دنیا را فریب میدهند، نخبگان هم دنیا را فریب میدهند.
دستهبندی محیط سیستمها
در نظریه عمومی سیستمها، محیط سیستمها از نظر تعامل به سه دسته نزدیک، میانی و دور تقسیم میشود. البته که یک تقسیمبندی جغرافیایی نیست. مثلا اگر یک خبرگزاری، مشترکاتی با آسوشیتدپرس داشته باشد و بیواسطه با آن تعامل کند در محیط نزدیک آسوشیتدپرس تعریف میشود. در نظریه عمومی سیستمها، محیط سیستمها بر اساس تنوع عناصر محیطی و تحرکشان نیز به سه دسته ساده، نیمه پیچیده و پیچیده تقسیم میشوند. در این نظریه میگوییم سیستم یا باید محیط را با خود منطبق کند یا خود باید با محیط منطبق شود. نکته جالبی که محور مقاومت اسلامی در منطقه خاورمیانه ایجاد کرده، این است که محیط را با خودش منطبق میکند. حالا ما چگونه محیط را با خودمان منطبق کردیم؟ اینگونه که الان حزب ا... در لبنان،حشدالشعبی درعراق، انصارا... در یمن وخلاصه هر دلی که برای انقلاب اسلامی در این منطقه میتپد، یک فرصت برای جمهوری اسلامی ایران است. درحالی که غرب نتوانسته محیط را با خودش منطبق کند.
تحلیل نظریه عمومی سیستمها در سازمان صداوسیما
بحث در نظریه عمومی سیستمها خیلی مفصل است، اجمالا عرض میکنم، کسی که نظریه عمومی سیستمها را درست نمیداند، حق ندارد در هیچ سیستمی نقش بپذیرد. واجب است تمام کسانی که در سیستمها کار میکنند این نظریه را خوب بدانند. در این نظریه عناصر سیستمها را به دو دسته عملکردی و ساختی تقسیم میکنیم. عناصر عملکردی، ماموریت سیستم را انجام میدهند و عناصر ساختی، عناصری هستند که از عناصر عملکردی حمایت میکنند. مثلا در صداوسیما، عناصر عملکردی کارگردانها، سناریونویسها،تهیه کنندهها، هنرپیشهها،مجریان و سردبیران خبر هستند. عناصر ساختی هم شامل معاونت فنی،مالی،اداری و... است. اگر نگاه سیستمی نداشته باشیم درعناصر ساختی غرق میشویم و عناصر عملکردی را برون سپاری میکنیم. در صدا وسیما وقتی کارمند را برای امور اداری میخواهند استخدام کنند، مرحله گزینش را برای او انجام میدهند اما وقتی میخواهند کارگردان یا سناریونویس را به کارگیرند، گزینشی وجود ندارد! اگر نگرش سیستمی حاکم باشد، روی عناصرعملکردی متمرکز میشویم. نمیگویم عناصر ساختی را رها کنیم، ولی باید تمرکزمان روی عناصرعملکردی باشد. با تعداد معدودی عناصر عملکردی میشود کل سازمان را اصلاح کرد. خوشبختانه الان این اتفاق در جریان است. صدا وسیما مجریان و خبرنگاران خیلی خوبی دارد. از نظر منشأ پیدایش نیز سیستم به دو دسته طبیعی و مصنوعی، تقسیم میشود. در سیستمهای طبیعی نقشی نداریم اما سیستمهای مصنوعی را ما میسازیم. عناصر مصنوعی نیز به دو دسته مکانیکی و اجتماعی تقسیم میشوند. مثلا میکروفن یک عنصر مکانیکی است اما صداوسیما، یک سیستم مصنوعی اجتماعی است. سیستمها را از نظر حقوقی به دو دسته رسمی و غیر رسمی تقسیم میشوند. سیستمهای رسمی، شخصیت حقوقی دارند مثل سازمان صداوسیما؛ سیستمهای غیر رسمی، سیستمهاییاند که مجموعهای از اجزای مرتبط، متناسب، متعامل و هدفمند هستند اما شخصیت حقوقی ندارند. مواظب باشید سیستمهای غیررسمی در داخل سیستمهای رسمی به وجود نیاید که هدفش تخریب ماموریت شما باشد، اینها مجموعهای از افراد مرتبط و متناسب با هم هستند که بر هم متعامل بوده اما هدفشان هدف قانونی شما نیست. این آفت سیستمهاست. چرا ما نمیتوانیم جلوی زمینخواری و جنگلخواری را بگیریم؟ چون هنوز نتوانسته ایم بین بروکراسی و دموکراسی تعادل برقرار کنیم. وقتی هم که مشکلات زیاد شد کارها را به این و آن واگذار میکنیم. در حالی که اگر متوجه سیستمهای غیررسمی بودیم، سیستم گردش کارمندها را در کشور رواج میدادیم تا این قدر روابط غیررسمی بر روابط رسمی حاکم نشود.
شناخت علائم بالینی جنگ روانی
در جلد چهارم کتاب «ارتباطات و آگاهی»، بحثم این است که رسانهها هم در بخش عملیات سیستمها باید حضور داشته باشند و هم در بخش پسخورندش. این یک گام خیلی مثبت و مفید است که البته صداوسیما در بخش اخبار، به آن توجه دارد و واقعا با مسائل کشور درگیر میشود. امروز ما در جنگ رسانه ای هستیم، هشت جنگ بر این کشور تحمیل شده، یکی از آنها جنگ روانی است که مهمترینش هم هست، اکنون علائم بالینی ما در جنگ روانی ظاهر شده است. علامتش این است که همه تلخکام هستند و احساس یاس میکنند و میگویند چی شد؟! در فضای واقعی، پیروز شده ایم اما در فضای ادراکی در حال شکست خوردن هستیم. صداوسیما از سربازان این انقلاب برای دفاع از انقلاب ما در جبهه جنگ روانی، قدرت نرم و جنگ رسانه ای است. بیش از ۳۰سال است که همواره تاکید داریم رسانهها بخشی از سیستم ملی هستند و باید درتناسب، تعامل و ارتباط هدفمند با کل سیستم باشند. در زمینه اخبار، این اتفاق تا حدی رخ داده است اما باید تئوریاش آموزش داده شود تا دوستانی که در این حوزه کار میکنند، بدانند بر اساس چه فلسفه ای کار میکنند. موفقیت در صداوسیما رابطه معکوس با فناوری تولید دارد. هر جا که فاصله بین ایده و تولید نهایی کمتر است، ما موفقتریم. در مرحله اول خبر، در مرحله دوم برنامههای رادیویی و در مرحله سوم برنامههایی که از جنس میزگرد هستند، از برنامههایی مثل «عصر جدید»،« زندگی پس از زندگی»،«حسینیه معلی» و... هم باید نام ببرم که واقعا باید به آنها نمره عالی داد. در بخش فیلم و سریال هم تولیدات تاریخی خوبی داشته ایم مثل سریال امامعلی، مختارنامه و... اما در بخش سریالهایی که بناست فرهنگ عمومی ما را بسازد، باید بیشتر دقت شود.
نقش رسانه در تغییرات فرهنگی
۱- آنچه باعث گسترش اسلام شد، حقیقت اسلام بود و آنچه جلوی گسترش اسلام را گرفت شمشیر بود
۲- در قرون ۱۸و۱۹ اروپاییان، اتم را بهعنوان آنچه ناشکافتنی است، کشف کردند و بهدنبال آن نظریه عمومی سیستمها ارائه شد
۳- رسانهها بخشی از سیستم ملی هستند و باید درتناسب، تعامل و ارتباط هدفمند با کل سیستم باشند
۴- اینکه امروز در سیاست میگویند «گیم تئوری» یا «نظریه بازی»، ریشهاش در فرهنگ اموی است
۵- وقتی بنیامیه از دست بنیعباس فرار کردند، به شبهجزیره ایبری رفتند و پایهگذار مسیحیت صهیونیستی شدند
۶- اگر اطلاعات کنترل شود، تصمیمگیری کنترل میشود، برای همین میخواهند منابع ما لاتین باشد تا ورودی اطلاعاتمان را کنترل کنند
۷- اهالی رسانه خودشان باید متوجه شوند آنها چطوری از تبلیغات شرطی برای تغییرات فرهنگی استفاده میکنند
۸- نکته جالبی که محور مقاومت اسلامی در منطقه خاورمیانه ایجاد کرده این است که محیط را با خودش منطبق میکند
۹- در فضای واقعی،پیروز شدهایم اما در فضای ادراکی در حال شکست خوردن هستیم
۱۰- هشت جنگ بر این کشور تحمیل شده، یکی از آنها جنگ روانی است
۱۱- رسانهها هم در بخش عملیات سیستمها باید حضور داشته باشند و هم در بخش پسخورندش
۱۲-آمریکاییها و اروپاییها نخبگان دنیا را فریب میدهند، نخبگان هم دنیا را
۱۳- بنی امیه طی قریب به ۲۰ سال ستیز با پیغمبر، از شرک خارج شدند اما به توحید نرسیدند
۱۴- حکمای یونان باستان از جمله «ارسطو» توجیهگر بردهداری هستند
۱۵- روم باستان، بزرگترین امپراتوری بردهدار تاریخ بشر است
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد