وقتی فروردین امسال، خبر تعطیلی قریبالوقوع زندان رجایی شهر کرج اعلام شد، بعضی ساز ناکوک زدند و گفتند وعده سرخرمن است. یک عده همکه همیشه کرم تئوریهای داییجان ناپلئونی در پستوی سرشان وول میخورد، از توطئههای عجیب و غریبی گفتند که قرار است در زندان رقم بخورد.
عدهای هم با حمایت از تصمیم رئیس قوه قضاییه، آرزوکردند ایکاش برای زندانهای دیگر هم همین سرنوشت رقم بخورد. چند ماه بعد اما، اژهای به وعدهاش عملکرد و پس از انتقال تمام زندانیان به زندان قزلحصار، روز شنبه ۱۴مرداد، در زندان رجاییشهر برای همیشه تخته شد.
این زندان با آن برج و بارویش به معمایی پر رمز و راز در ذهن مردم تبدیل شده بود. حتی صحبت از زیرزمینهای مخفی و مخوفی بود که در زندان وجود داشت. ابهامیکه البته خیلی جاندار نبود و قوه قضاییه با دعوت از ۶۰ خبرنگار و ۲۰ عکاس داخلی و خارجی از آنها خواست تا از زندان رجاییشهر بازدید کنند.
قرار بود نه با خودروی شخصی که با اتوبوس به زندان رجاییشهر برویم. ساعت ۹ صبح خبرنگاران و عکاسان در میدان انقلاب جمع شدند و بعد از جاگیر شدن در اتوبوس به سمت زندان حرکت کردیم. یک ساعت بعد به جلوی در زندان میرسیم. تیغ آفتاب داغ و سوزان مستقیم میتابید و آنقدر گرم بود که سخت میشد نفس کشید. شکل و شمایل زندان، همان زندان سالهای قبل بود که برای مصاحبه به آنجا میرفتیم، با همان در چهار متری بلندسفید رنگ و دو برجک نگهبانیاش. روی دیوار زندان پارچه نوشتهای چسبانده شده است: «زندان رجاییشهر تعطیل شد.» انگار برای خبر دادن به خانوادهها و آدمهایی است که شاید هنوز نمیدانند این زندان تعطیل شده.
قبل از تعطیلی زندان، هر روز خانوادههای زندانیان برای ملاقات اطراف زندان بودند، رفت و آمد آدمها برقرار بود و زندگی جریان داشت اما بعد از رفتن زندانیها، انگار زندان هم مرده و دیگر جانی در چهار ستون بیرمق آجرهایش ندارد. داخل برجکهای چند ضلعی با آن پنجرههای نیمدایرهای هیچ سربازی نیست. قبلا همیشه سرباز مسلحی داخل دو برجک در ورودی زندان بودند که همهجا را با نگاهشان میپاییدند اما حالا هیچ سربازی نیست. ورود به زندان هم دیگر سخت نیست. خبرنگاران با گوشیهای تلفن همراهشان مشغول گرفتن عکس و فیلم هستند. یکی از دو سربازی که دم در زندان است، با کنایه به همکارش میگوید که تا یک ماه پیش گوشی تلفن باید قاچاقی و خیلی سخت وارد زندان میشد، حالا ببین! خیلی راحت با گوشی وارد زندان میشوند. حالا نوبت بازرسی است.
یادمان هست سه سال پیش که برای مصاحبه با روحانی شبهای اعدام به زندان رجاییشهر آمده بودیم، سفت و سخت خود ما و ماشینمان را گشتند. آن موقع وارد هرکدام از دو در امنیتی برقی که ۲۰ سانتیمتر قطر دارد، میشدیم، ماشین روی چالهای شبیه همین چالههای تعویض روغنی در مکانیکیها قرار میگرفت و ماموران زیر و بم آن را وجب به وجب میگشتند و اگر مشکلی نبود، اجازه ورود میدادند اما الان به جز دو ماموری که ما را به داخل زندان راهنمایی میکنند، خبری از گشتن ماشین روی چاله و سختگیریهای سابق نیست.
آغاز تور زندانگردی
یکی از مسئولان زندان به نام مهدوی، با حوصله به سوالاتم پاسخ میدهد: «زندان رجاییشهر حدود ۶۰ هکتار است که دو حلقه دیوار امنیتی، ۹ برجک نگهبانی و ۳۰ سالن دارد. تمام سالنها به یک شکل و تیپ ساخته شده و اگر اندرزگاه یک را ببینید، انگار اندرزگاه دو را دیدهاید.» به گیت ورودی رسیدهایم و ساختمان اصلی زندان از همینجا شروع میشود. سربازی به ما میگوید که قبل از تعطیلی زندان، هرگیت نگهبانی ۱۰ سرباز داشت که همه چیز را کنترل میکردند اما الان دو نفریم و وقتی وسایل داخل زندان تخلیه شود، ما هم از اینجا میرویم. بعد از گیت، وارد بخشهای اصلی ساختمان میشویم. هر اندرزگاه یک سالن با تعدادی اتاق دارد. در سالن یک که قاتلان و محکومان به قصاص نگهداری میشدند، از سلول با درهای نردهای که در فیلمها دیدهاید، خبری نیست. اتاق زندانیها شش متر است که چارچوب فیروزهایرنگ و یک پنجره کوچک دارد. پشت پنجره را با نرده مهر و مومکردهاند تا زندانی نتواند فرار کند. در هرکدام از این اتاقها دو تا سه نفر نگهداری میشدند اما «وکیلبند» اوضاع بهتری داشت و به خاطر مسئولیتش اتاق ۹ متری به او داده بودند. وحید مرادی، گندهلات معروف تهرانی را یادتان هست! در همین سالن و توسط همبندانش کشته شد. زندانیها در طول ماه سه نوبت ملاقات میتوانستند داشته باشند. گاهی در سالن ملاقات و از پشت شیشه، گاهی در سالنی حضوری و گاهی برای زن و شوهرها در اتاقی خصوصی که به ملاقات شرعی معروف است.
زندان، زندانیان خشن
در این زندان، کیفقاپ و دلهدزد معمولی نبود و عمدتا زندانیان جرایم خشن مثل قتل عمد، متجاوز به عنف و آزارگر کودک نگهداری میشدند. به خاطر همین جرایم، مهدوی میگوید فضای زندان طوری طراحی شد که برای اینگونه افراد، اوضاع خیلیگل و بلبلی تداعی نشود یا به تعبیر ما خیلی به آنها خوش نگذرد: «۹۰ درصد زندانیان با شکایت شهروندان پایشان به این زندان باز شد. آنها کارهاییکردند که وجودشان برای افراد جامعه بسیار مضر بود.» در اینجا زندانیان طبقهبندی شده و براساس جرایم و رفتارشان در سالنها نگهداری میشدند. آنطور که مهدوی میگوید؛ تقسیمبندی در زندان به این صورت است، اندرزگاه، سالن و اتاق. مهدوی این بار ما را به کتابخانه زندان میبرد: «زندانیان برای اشتغال، فنیحرفهای، صنایعدستی، یادگیری حرفه ... از کتابها استفاده و بعد از حرفهآموزی و کار کردن مدرک هم دریافت میکردند. هرکسی دلش میخواست برای مطالعه به کتابخانه میآمد، اگر هم نمیآمد، کتاب در بند به دست او میرسید. زندانیان هرزمان و حتی ایام تعطیل به کتاب دسترسی داشتند و پس از مطالعه، کتاب را برمیگرداندند.»
تحصیل تا دکتری
در زندان، زندانیان میتوانستند ادامه تحصیل دهند. از او درباره شرایط ادامه تحصیل میپرسم: «آزمون کنکور با هماهنگی نماینده مثلا دانشگاه پیامنور در زندان برگزار میشد و زندانیها بیشتر در رشتههای حسابداری، مکانیک خودرو، حسابداری صنعتی، مددکاری خانواده، نگارش حقوقی و... در مقاطع کاردانی و کارشناسی در برخی دانشگاهها مثل علمی کاربردی تحصیل میکردند اما اگر در دانشگاههای دیگر قبول میشدند، امکان این حضور وجود نداشت. یکی از کسانی که در همین زندان درس خواند و تا کارشناسی ارشد پیش رفت، آرمان عبدالعالی، جوان تهرانی بود که دختر جوانی به نام غزاله شکور را به قتل رساند و پس از هشت سال اعدام شد. علاوهبر مقطع فوقلیسانس، چند زندانی هم در آزمون دکترا شرکت داشتند اما به دلیل شرایطشان نتوانستند در این مقطع درس بخوانند. اساتید، همان اساتید دانشگاههای علمی کاربردی بودند که براساس رشتههای مورد نیاز از مدرسان دعوت میکردیم و آنها هم برای تدریس میآمدند. اغلب دانشجویان نیز به رشته حقوق علاقه فراوانی داشتند.»
چند نفر در حال جمع کردن کتابخانه هستند . همه جور کتابی در آنجا دیده میشود از رمانهای داخلی و خارجی تا فلسفه و روانشناسی. قرار است کتابها به زندان قزلحصار منتقل شود همانجایی که الان میزبان جدید زندانیان رجایی شهر است.
حمام، سرویس بهداشتی و آشپزخانه محلهای دیگری است که برای بازدید به آنجا میرویم. کابینهای متعدد حمام تو در تو است. هر کابینی جداگانه لولههای سفید آب گرم و آب سرد دارد و یک آینه زنگار بسته ۳۰ در ۴۰ سانتیمتری هم روی یکی از کاشیهای قهوهای رنگ حمام چفت شده. زنگارها حتی جیوههای پشت آینه را هم کنده است.
هر سالن پنج سرویس دارد که ظاهرش نسبتا تمیز است. چند روزی است که از حمام و دستشویی استفاده نمیشود و برای همین هوای داخلش بس ناجوانمردانه بدبوست. بوی بد فاضلاب یک لحظه هم دست از سرمان برنمیدارد. هوای سالن اما بهتر و تمیزتر است و اکسیژن را با چند نفس عمیق در سینه حبس میکنیم.
ذائقه آزاد
این بار به آشپزخانه میرویم. جادار است و ظاهرش ترو تمیز نشان میدهد. دیگهای بزرگ غذا روی پایهها قرار گرفته و آماده پخت و پز برای زندانیانی است که حالا دیگر نیستند. در آشپزخانه روزی سه وعده غذا آماده میشد و آشپزها هم از کارکنان زندان بودند. اینجا نانوایی هم دارد. اتاق نسبتا بزرگی به نام چراغخانه در هر سالن وجود دارد که روی آن یکسری شعلههای بزرگ روی یک تکه آهن بلند بههم جوش داده شدهاند. در چراغخانه، سه مدل روال کار وجود داشت. اگر زندانی نمیخواست از غذای زندان میلکند، از فروشگاه زندان تخممرغ و کنسرو میخرید و غذایش را در چراغخانه گرم میکرد و میخورد. در حالت دوم غذای سرد شدهاش را گرم میکرد و در حالت سوم اگر میخواست غذای با کیفیتتر و خوش عطر و طعمتری میلکند، با پرداخت پول از کترینگ زندان میخواست تا غذای مورد علاقهاش را برایش بیاورند.
هواخوری آزاد
هواخوری زندانیان، مکان دیگری است که برای بازدید میرویم. هر سه طبقه، یک سالن هواخوری مخصوص به خود دارد و زندانیها برای هواخوری هیچ محدودیتی نداشتند. در سالن برای هواخوری از ساعت ۷صبح تا زمانیکه هوا تاریک میشد، باز بود و پس از آن بسته میشد. زندانیها کارت تلفن داشتند و علاوه بر استفاده از تلفن عمومی، میتوانستند سیگار هم بکشند. وسط محوطه هواخواری یک تور والیبال بستهاند و یکی از دلخوشیهای زندانیان در عصرها بازی والیبال است تا متوجه غروب سنگین زندان نشوند. به گفته مهدوی، بعضی از زندانیان در حد بازیکنان تیم ملی حرفهای بودند و تعدادی از زندانیان که توان بازی ندارند، عصرها سیگاری در گوشه محوطه روشن میکردند و تماشاچی بازی بقیه بودند.
فقط ۲۰دقیقه
اینجا سالن ملاقات است. همانجاییکه خیلیها حتما مثل آن را در فیلمها دیدهاید. در دو طرف سالن اتاقکهایی در حد نیم متر شاید هم کمی بیشتر است که شیشه سمت زندانی با میلههای مورب سفیدرنگ پوشانده شده است. دو طرف شیشه هم دو گوشی سیاه رنگ، از همان گوشیهاییکه زمانی در تلفنهای عمومی بود، واسطه بین زندانی و ملاقاتکننده بود تا با هم صحبت کنند. هر زندانی ۲۰ دقیقه فرصت ملاقات داشت . «هرسالن روز خاصی از هفته ملاقاتی داشت، صبح اسامی اعلام میشد و زندانیان که ملاقاتی داشتند به این سالن میآمدند.»بعضی گوشیها آویزان است. آنها ۴۱ سال است که محرم راز زندانیان و خانوادهشان بودند و چه حرفهای عاشقانه و خداحافظیهای تلخی را که نشنیدهاند.
فقط درمانهای سرپایی
همراه مهدوی و بقیه خبرنگاران به سالن بهداری میرویم. مهدوی میگوید اینجا امکانات یک درمانگاه کامل را دارد از پزشک و پرستار و دندانپزشک گرفته تا اتاق مخصوص ویزیت، داروخانه، رادیولوژی و آزمایشگاه. حتی زمانی اتاق عمل فعال بود و پزشکان در صورت لزوم اعمال جراحی انجام میدادند اما چند سالی بود که دیگر جراحی انجام نمیشد و بیماران زندانی در صورت لزوم به بیمارستان منتقل میشدند. اینجا هیچ تخت بستری دیده نمیشود: «سالن بهداری ۲۴ساعته فعال بود. اگر مشکل بیمار در بهداری حل نمیشد برای درمان به بیمارستان منتقل میشد. مشکلات آپاندیس، سنگ کلیه، سنگ صفرا و سرماخوردگی از بیماریهای شایعی بود که برخی زندانیان با آن دست و پنجه نرم میکردند.
سوئیت آخرین میزبان اعدامیها
میخواهیم بخشی به نام سوئیت را هم ببینیم اما مهدوی میگوید همین اتاقهایی که دیدید، فرضکنید سوئیت است که داخلش سرویس بهداشتی دارد. زندانی پس از ورود به زندان با محرومیتهایی مواجه میشد که بهدلیل مواجهه با این محدودیتها و محرومیت از امکانات ممکن بود به دیگران آسیب بزند. از آنجا که حفظ سلامت زندانی بهعهده زندان است این فرد با تصمیم کمیته طبقهبندی به سوئیت امن منتقل و بسته به دستور قضایی و مدت زمان تعیین شده دو روز تا یک هفته در سوئیت میماند و پس از به دست آوردن آرامش دوباره به داخل زندان برمیگشت.
بعضی از زندانیان که نامشان در فهرست اجرای حکم اعدام قرار میگرفت هم دوشنبهها به سوئیت منتقل میشدند تا دو روز بعد یعنی چهارشنبه حکمشان اجرا شود. یادم است سه سال قبل که برای مصاحبه به زندان آمدیم، ما را به اتاقی بردند؛ اتاقی که روزهای اجرای حکم قصاص رفت و آمد به آن زیاد است و مسئولان زندان آخرین تلاشها را برای صحبت با اولیای دم و جلب رضایت در آنجا انجام میدادند.
پایان خط
همراه او و بقیه به محوطهای میرسیم که یک طرفش ساختمان زندان و روبهرویش زمین خاکی بزرگی است که تحتالحفظ از آن برای برگزاری مسابقات ورزشی استفاده میشد. کنارش چند درخت خودنمایی میکند. هر چهار طرف دیوار، سیمهای خاردار کارگذاشته شده که داخلش برق ضعیفی جریان داشت. آنطور که مهدوی توضیح میدهد، شدت جریان برق در حدی نبوده که باعث آزار زندانی شود و به اندازه شوک کوچکی بود که او بترسد.
عقربهها ساعت ۱۲و۳۰دقیقه بعدازظهر را نشان میدهد. ساعت بازدید تمام شده و باید به رسانههایمان برگردیم. به گفته مهدوی، کار در زندان سخت است و زندانبانان ۲۴ساعت شیفت هستند و ۴۸ساعت استراحت. هنوز مشخص نیست برای چه کاری قرار است از ساختمان زندان استفاده شود اما آنچه در ذهنمان ماند، ماجرای زندانیانی است که میتوانستند به عمد کسی را نکشند، دست به کودکآزاری نزنند و متجاوز به عنف نباشند اما سرانجام با یک تصمیم غلط به زندان رجاییشهر و بعضا به طناب دار ختم شد.
۲ پیشنهاد درباره سرنوشت زندان قزلحصار
رئیس کل دادگستری البرز پس از این بازدید در جمع خبرنگاران گفت: زندان رجاییشهر در محیط شهری کرج و تحت مدیریت سازمان زندانهای تهران بود که در جریان سفر استانی رئیس قوه قضاییه به استان البرز در فروردین امسال انتقال آن تصویب و بعد از حدود ۱۰۰ روز اجرایی شد. زندانیان این زندان با توجه به مسافت به زندان قزلحصار منتقل و تعدادی از آنها به زندانهای دیگر زیر نظر سازمان زندانهای تهران انتقال یافتند. فاضلی درباره سرنوشت زندان قزلحصار هم اظهار داشت: درباره این زندان دو پیشنهاد مطرح است. پیشنهاد اول، تخلیه و انتقال آن مانند زندان رجاییشهر و پیشنهاد دوم تغییر مدیریت آن از استان تهران به استان البرز که بعد از اقدامات کارشناسی، رئیس قوه قضاییه تصمیم نهایی را در این باره خواهد گرفت.
وی در پاسخ به پرسشی در خصوص کاربری جدید زندان رجاییشهر گفت: سازمان زندانها و استانداری با تشکیل جلسات کارشناسی و انجام توافقات درباره کاربری جدید این زندان ۶۰ هکتاری تصمیم میگیرند. رئیس کل دادگستری استان البرز درباره تعداد زندانیان رجاییشهر هم گفت: آمار زندانیان مشخص است و بیش از هزار زندانی هم منتقل شدند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد