درمیان شخصیتهای این رویداد تاریخی، نام «قاضی عسگر»، گرچه در نگاه اول اهمیت ماندگاری ندارد اما وقتی به عمق رویداد میرویم، تاثیری که این شخصیت با انتقال درست وصیتنامه اسماعیل رضایی، بر مانایی نام طیب داشت، مورد توجه قرار میگیرد. در حقیقت قاضی عسگر شخصیتی است که در لحظه اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی وصیتنامه آنها را نوشت و در انتشار آن موثر بود.افخمی بازی در نقش این شخصیت تاثیرگذار را به پیشکسوت تئاتر و سینما، داوود فتحعلیبیگی سپرده؛ بازیگری که در کنار توانمندیهای تجربی و علمی، همواره به عنوان یک هنرمند دغدغهمند در انتقال آثار، آیین و تاریخ ایرانی در حوزه نمایشهای ایرانی و سینما و تلویزیون شناخته میشود. همزمان با اکران صبح اعدام، گفتوگویی با داوود فتحعلیبیگی انجام دادیم و ضمن بررسی این فیلم از نگاه او، از اهمیت روایت این رویدادها پرسیدیم.
چه شد که در نقش قاضی عسگر در فیلم صبح اعدام حاضر شدید؟
من برای یک گفتوگوی تلویزیونی که در دورهای مجریاش آقای افخمی بود، دعوت شده بودم. در آنجا آقای افخمی از بنده خواست که دعوت ایشان را برای حضور در این فیلم بپذیرم. اصرار ایشان بر این بود که میخواهد بازیگرانی را انتخاب کند که تا حدودی به شخصیتهای اصلی فیلم نزدیک باشند. البته باید یادآوری کنم اگرچه قاضی عسگر شخصیت اصلی فیلم نیست اما در روند فیلم و تاریخ معاصر نقش بیبدیلی دارد، زیرا در آن زمان رسم بود اعدامیها، قبل از لحظه اعدام، وصیت میکردند، بنابراین یک قاضی در محل حضور داشت. درحقیقت تمرکز افخمی بر هوشمندی حاج اسماعیل رضایی است که کانونی است؛ چراکه او قبل از اعدام در حین گفتن وصیت خود، در قالب بدهکاریها، طلبکاریها و مناسبات کسبوکار و تجاری که با سایر همکاران و اهل بازار داشته، بهنوعی میخواهد این را ثابت کند که ما آدمهای نیازمندی نبودیم که از آقای خمینی پول بگیریم تا شورش کنیم و این تضاد اصراری بود که دادگاه نظامی با آن بهانه اعدام آنها را اعلام کرد، زیرا اصرار دادگاه نظامی آنها این بود که آنان اعتراف کنند از امام پول گرفتهاند تا شورش کنند. البته اینها زیر بار نمیروند و حتی قاضی عسگر تاکید دارد که من به اولاد پیغمبر خیانت نمیکنم! در نهایت نیز در قالب وصیتنامهای که مینویسد، این موضوع برای آیندگان برملا میشود.
زاویه دیدی که بهروز افخمی به طیب داشت، روایتی کوتاه از آخرین لحظات زندگی اوست، به نظرتان نگاه به طیب با این زاویه دید میتواند مخاطب را به آشنایی با او حساس کند؟
واقعیت آن است که وقتی خودم فیلمنامه را خواندم، برایم جذاب بود. سر صحنه هم دقت نظر و حوصله ایشان و تنوعی که در فیلمبرداری مدنظر داشت، جالب بود. امیدوارم در تدوین هم همان ریتم وجود داشته باشد و تماشاگر را نگه دارد. به عقیده من به دلیل اینکه حادثه از زبان چند شخصیت روایت میشود و مدام سکانس به سکانس عوض میشود، تنوعی در فیلم ایجاد شده که میتواند برای مخاطب جذاب باشد. این بخش از ماجرا برایم خیلی جذاب بود که چقدر وقت صرف کرده که این حادثه را با چند راوی پیش ببرد و مخاطب از فیلم خسته نشود.
از بعد محتوایی چطور، اثر آنقدر مستند است که مخاطب علاقهمند به دیدن آن و در ادامه دغدغهمند برای دانستن درباره طیب شود؟ دوست دارم از منظر یک کارشناس پیشکسوت به این سؤال پاسخ دهید.
بههرحال باید دید خروجی کار چه زاویهدیدی به مخاطب میدهد. ضمن آنکه باید پذیرفت برخی اساسا با اصل این موضوع و مطرحشدن آن زاویه دارند.از طرفی برخی حوادث تاریخی نیز آنقدر راویان مختلف دارد که دریافت حقیقت از آنچه اتفاق واقعی است سخت و قضاوتها متفاوت میشود اما باید دید کارگردان از چه منظری خواسته این واقعیت را روایت کند و همانطور که عنوان کردید آیا این روایت میتواند با تماشاگر امروز ارتباط برقرار کند؟ چون برخوردهای امروزی باآثارمختلف برخوردهای متفاوتی است. برخی برخورد ایدئولوژیک میکنند، برخی برخورد جامعهشناسانه میکنند، برخی برخورد دموکراتیک میکنند و... و در نهایت بر پایه نگاه خود، وقتی این فیلم را همسو با نیات و مرامنامه خود ندانند یا خودشان را در این فیلم میبینند شاید شروع به جبههگیری کنند. مثلا در نمایشنامه تارتوف مولیر. کسانی از اهالی کلیسا با این نمایش مخالفت کردند که خودشان را در این نمایشنامه میدیدند منتها نمیخواستند بگویند نقاب از چهره ریاکارانه ما برداشته، بهانه کردند که مولیر به اعتقادات مذهبی مردم حمله کرده است، الان هم همین است. فیلم «کتاب قانون» یکسالونیم توقیف بود بهخاطر اینکه یکی از مسئولان گفته بود در این فیلم تقلید زن من را میکنند!!! یا فیلم مارمولک هم به همین نحو بود. باید دید چه کسانی و با چه منظوری به این فیلم که ریشه تاریخی دارد نگاه خواهند کرد.
در خصوص طیب علاوه بر جشنواره فیلم فجر، در تئاتر فجر هم اثری داشتیم که استقبال شد. احساس میکنید ورود هنرمندان به معرفی این شخصیتها چه تاثیری بر روند شناسایی هویت ملی به نسل جوان دارد؟
بههرحال گذشته چراغ راه آینده است. خواندن تاریخ و مطرحکردن تاریخ میتواند عبرتآموز باشد، چه برای خودمان و چه نسل بعد از ما و چه مدیران جامعه. بسته به این است که چه کسانی با چه نگاهی قرار است مسائل را مطرح کنند. یکی از اصلیترین نکاتی که توجه به این موقعیتها و رویدادها میکند این است که برخی اتفاقات تاریخی تا سالهای طولانی و حتی قرنها آثار سوءشان میماند.
یک سؤال هم از جشنواره فجر بپرسیم. بهعنوان یک پیشکسوت که سالهای انقلاب در حوزه تئاتر و سینما حضور دارید، تاثیری که جشنواره فجر در روند ارتقای فیلمها یا جریانسازی سینما داشته را چطور ارزیابی میکنید؟
متاسفانه با این که چند فیلم و سریال بازی کردهام خیلی فیلمباز نیستم و از این منظر سینما را تعقیب نمیکنم اما واقعیت این است که گاهی برخی جریانها مطرحشدن برخی موقعیتهای اجتماعی را بر نمیتابند و فکر میکنند هنرمند میخواهد سیاهنمایی کند درصورتیکه وظیفه هنرمند است که مشکلات را مطرح کند. اگر درباره فساد موضوعی را مطرح میکند قصدش این است معضلی را نشان دهد تا مسئولان به موضوع توجه بیشتری داشته باشند. من موضوع را با یک سؤال توضیح میدهم، چرا امامعلی(ع) در فرمانش به مالک اشتر میفرمایند گاهی بار عام بده تا مردم از نزدیک بیایند و حرفشان را با تو بزنند؟ چون در هر حکومتی حتی اگر عادلترین هم باشد باز عدهای به فکر منافع هستند. عدهای میآیند و بین حاکم و مردم فاصله میاندازند. حتی گاهی جاسوسها مانعتراشی میکنند. در این شرایط معلوم است عدهای نمیخواهند برخی واقعیتها به گوش حاکم برسد. حضرت میگوید مردم دستشان به تو نمیرسد اجازه بده مستقیم با تو ارتباط داشته باشند. کارهای هنری چشمی است که فساد و ناملایمات یا نیازهای جامعه را مطرح میکند و فجر مطمئنا میتواند در این زمینه جریانساز باشد.