عزت ا... مطهری (عزت‌شاهی) در گفتگو با جام‌پلاس:

پرویز ثابتی شخصا دستور شکنجه می‌داد

پرویز ثابتی به دلیل ارتباط با سازمان سیا آمریکا، از تجربه زیادی در خصوص شکنجه برخوردار بود و دستور اکثر شکنجه‌ها را خودش می‌داد و برخی مواقع بالای سر متهم می‌آمد و می‌گفت که چه کار کنند.
کد خبر: ۱۴۴۳۹۸۳
نویسنده امین سبحی - دبیر جام پلاس

اشاره:درست است که تلاش‌های رسانه‌ای زیادی برای تطهیر رژیم سفاک پهلوی انجام می‌شود و مزدوران خارج‌نشین با پیاده نظام داخلی خود سعی دارند با تحریف تاریخ، به سانسور جنایت‌های خاندان پهلوی پرداخته و یک چهره دموکرات و مردم‌سالار را به طاغوت پهلوی نسبت دهند و جای جلاد و شهید را عوض کنند، اما در این میان نمی‌توان از تاریخ شفاهی و روایت برخی از مبارزان انقلابی گذشت افرادی که با اظهارات و روشنگری‌های خویش وجه تاریک خاندان پهلوی را به مخاطب نشان داده و پرده از جنایت‌های آنان در قبال مردمی که موافق راه و رسم آن‌ها نبودند، برمی‌دارد.
بنا‌بر اسناد تاریخی، مقابله با اراده مردم بعد از سال ۱۳۴۳ به اوج خود رسید درست زمانی که طیف گسترده‌ای از مردم کم و بیش از طریق اطلاعیه‌ها و سخنرانی‌های افشاگرانه بنیان‌گذار انقلاب اسلامی با روح‌ا... الموسوی الخمینی آشنا شده و نام ایشان را از مبارزان و مخالفان شنیدند و بذر انقلاب را میان افکار عمومی کاشتند. البته در این سو نیز بیم و هراس شاه و ایادی آن افزایش یافت و دست به کشتار مردم زدند و امام خمینی (ره) را تبعید کردند، اما این پایان کار نبود و محمدرضا پهلوی پس از ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت با پایان ماموریت سرلشکر حسن پاکروان از ریاست ساواک، تغییراتی را در این سازمان انجام داد و به این ترتیب سرکوب و خشونت توسط اعضای سازمان اطلاعات و امنیت کشور افزایش یافت و سپهبد نعمت‌ا... نصیری که فردی خشن و بی‌رحم بود به ریاست ساواک منصوب شد و در این دوره شاهد اوج‌گیری برخورد با مخالفان، حبس، شکنجه، تبعید، از میان بردن منتقدان و اختناق در رژیم پهلوی بودیم. به‌رغم این‌که عده‌ای در تلویزیون‌های لندن‌نشین ــ که عمرشان کفاف نداد تا بارور شدن انقلاب اسلامی را ببینند ــ سعی داشتند این چهره پهلوی را تطهیر کنند، اما بنا‌بر گواه تاریخ، انتشار امواج مخالفت مردم ایران با رژیم پهلوی در رسانه‌های دنیا موجب شد تا سازمان‌های بین‌المللی در اقدامی نادر به تحقیق و تفحص در این‌باره بپردازند تا این‌که سازمان عفو بین‌الملل در ۴ آذرماه ۱۳۵۵ گزارشی را از نقض گسترده حقوق بشر توسط رژیم پهلوی منتشر کرد و محمدرضا پهلوی و سازمان اطلاعات و امنیت (ساواک) را متهمان اصلی این پرونده دانست و در ادامه این گزارش توسط نشریات و جراید مختلف جهان به سمع و نظر افکار عمومی رسید و تشت رسوایی شاه‌پرستان را از پشت‌بام انداخت، گزارشی که می‌تواند دروغ بودن تولیدات خبری رسانه‌های آن‌ور آبی که نان‌خور اپوزیسیون هستند را افشا کند.
در همین راستا و در ایام‌ا... فجر انقلاب اسلامی سراغ یکی از مشهورترین مبارزان علیه رژیم مرتجع پهلوی رفتیم تا با روایت ایشان با شکنجه‌گاه ساواک آشنا شویم. عزت‌ا... شاهی که نام خانوادگی‌اش را به مطهری تغییر داد، مهمان این هفته استودیوی جام‌پلاس است تا به بازگویی خاطراتش از زندان‌های رژیم پهلوی بپردازد. وی خاطراتش از زندان مخوف ساواک را به صورت کتاب نیز منتشر کرده‌است و در این گفتگو، به نقش پرویز ثابتی از معروف‌ترین چهره‌های ساواک پرداخته‌ایم.

شما می‌توانید فیلم‌های مرتبط با جام پلاس را در اینجا مشاهده کنید.

پرویز ثابتی شخصا دستور شکنجه می‌داد

در خصوص انقلاب سال ۵۷ نقطه‌نظرات متفاوتی وجود دارد، به‌عنوان اولین سؤال بفرمایید با توجه به‌این‌که چهار دهه از انقلاب اسلامی می‌گذرد، تحلیل شما از این انقلاب چیست؟ اگر به گذشته برمی‌گشتید باز هم در این روند مبارزاتی شرکت می‌کردید یا خیر؟
هر کس نوعی جهاد دارد؛ برخی گذشته‌ها را ندیدند و عده‌ای هم آن را فراموش کرده‌اند، اما همه آن‌ها هم نسل جدید و هم نسل قدیم وقتی نارسایی‌های کنونی حوزه سیاست و اقتصاد را می‌بینند ابراز ناراحتی کرده و این طور احساس می‌کنند که وضعیت در گذشته بهتر بود در حالی که اگر قیمت آن زمان را با الان واقعا مقایسه کنید، متوجه می‌شوید که تورم الان خیلی بالاتر از آن زمان نیست منتها آن زمان مردم قانع بودند و سیستم اطلاع‌رسانی به این صورت نبود که مردم در جریان همه امور قرار بگیرند و تقریبا از دنیا بی‌خبر بودند، چون تلویزیون مسائل اقتصادی و زندگی را مطرح نمی‌کرد و مردم خودشان را با جا‌های دیگر مقایسه نمی‌کردند و به همان زندگی که داشتند قانع بودند، اما الان شرایط فرق کرده است. پیش‌بینی هم می‌شد که زمانی خواهد آمد که اگر دست در بینی خود کنید در آمریکا متوجه می‌شوند و هر اتفاقی آنجا بیفتد دو دقیقه بعد شما در ایران می‌فهمید، اما کسی این حرف‌ها را قبول نمی‌کرد. امکانات دیجیتالی سطح توقع مردم را از نظر رفاهی بالا برده است. قبل از انقلاب اکثر کسانی که ازدواج می‌کردند یک اتاق داشتند. ما هم همین‌طور بودیم و هر فرزندی که ازدواج می‌کرد در یک اتاق خانه پدری ساکن می‌شد. اگر صادقانه مقایسه کنند با تمام مشکلات و تحریم‌هایی که اکنون وجود دارد ما پیشرفت خوبی کرده‌ایم و زندگی خوبی داریم. در تحریم هستیم و این‌طور در علم پیشتاز هستیم. می‌گفتند ایرانی‌ها نمی‌توانند یک آفتابه بسازند در حالی‌که الان موشک می‌سازیم و اگر دست ما از نظر مادی و این مسائل تحریمی باز بود، از بسیاری کشور‌ها پیشرفته‌تر بودیم. نظر من این است که اگر شرایط آن زمان ایجاد شود و خفقان باشد دوباره همان مسیر را می‌رویم هر چند که الان پیر شدیم و نمی‌توانیم کاری کنیم، ولی با این حال اگر به عقب برگردیم همان کار را با تجربه بیشتری انجام می‌دهم. 

ساواک به والدین انقلابیون می‌گفت آن‌ها فاسد شده‌اند

اشاره داشتید آن زمان همه دنیا با ما مخالف بودند و الان نیز این روند ادامه دارد؛ دستاورد انقلاب چه بوده است؟
آمریکا و اروپا در زمان شاه فقط نفت و معادن ما را می‌خواستند و جلوی پیشرفت‌مان را می‌گرفتند و ما را نوکر می‌دانستند و در حد لقمه‌ای به ما می‌دادند، اما الان همه نوع امکانی وجود دارد و از نظر علمی، تولیدی، اقتصادی و ... پیشرفت کردیم و اصلا قابل مقایسه با گذشته نیست و هر کسی با وجدان خود خلوت کند و صادقانه حرف بزند، این مسائل را درک می‌کند. 

بزرگ‌ترین دستاورد انقلاب اسلامی را چه می‌دانید؟
همین گفت‌و‌گوی من و شما یکی از این دستاوردهاست و آزادی بیان وجود دارد. سابق، این مسائل را نداشتیم حتی وقتی ما می‌خواستیم نزد پدر و مادرمان اسم شاه را ببریم، جرات نداشتیم چ‌یزی بگوییم و اعلی‌حضرت شاهنشاه آریامهر می‌گفتیم. اما الان آزاد هستیم و فضای باز سیاسی وجود دارد تا جریانات و گروه‌های مختلف سیاسی به حکومت اعتراض کنند؛ اگر این آزادی در زمان شاه وجود داشت زودتر از این‌ها می‌رفت. ساواک به پدر و مادر بچه‌هایی که دستگیر می‌شدند، می‌گفت این‌ها فاسد شده‌اند و آن‌ها فکر می‌کردند فرزندان‌شان درگیر مواد مخدر شده یا به سمت فساد و فحشا رفته‌اند؛ لذا وقتی بعضی از والدین بعد از شش ماه یا یک سال ملاقات می‌رفتند از بچه‌های‌شان علت گرفتاری را می‌پرسیدند و متوجه می‌شدند که جرم‌شان طرفداری از آقای خمینی یا پخش اعلامیه است.

چطور وارد مبارزات انقلابی شدید؟
تا زمانی‌که به سلول انفرادی اوین نرفته بودم فرصت فکر کردن در این‌خصوص را نداشتم، اما در سلول از خودم پرسیدم که چرا در شهر چند هزار نفری من این‌کاره شدم و به این نتیجه رسیدم ریشه‌های مذهبی و برخورد مادرم مرا وارد این مسیر کرد؛ مادرم باسواد بود، کتاب و قرآن می‌خواند. من از بچگی طرفدار آدم‌های فقیر و ضعیف بودم. هرچند ثروت چیز بدی نیست منتهی برخی از آن بد استفاده می‌کنند. خیلی خوب است کسی ثروت داشته باشد و به افراد فقیر و کم‌درآمد هم کمک کند. در مدرسه هم که دعوا می‌شد من همیشه طرفدار فقرا بودم، حتی اگر حق با آن‌ها نبود. این تز من بود؛ از طرفی هم نترس بودم و حریف ۱۰ نفر می‌شدم. وقتی مادرم، کتاب‌های مذهبی اعم از زندگی ائمه‌اطهار (ه) را می‌خواند و گریه می‌کرد، علت گریه‌اش را می‌پرسیدم و مادرم توضیح می‌داد که این کتاب زندگینامه حضرت فاطمه (س)، حضرت زینب (س) و دیگر ائمه است. می‌پرسیدم آن‌ها کجا هستند؟ مادرم گفت این‌ها را کشته‌اند! من می‌گفتم چه کسی کشته که ما هم برویم آن‌ها را بکشیم و از آن‌ها دفاع کنیم، چون آدم‌های خوبی بودند. نمی‌دانم مادرم یا بیشتر از این نمی‌دانست یا می‌خواست به زبان من حرف بزند، می‌گفت این آخوند‌ها و پیش‌نماز‌ها هستند که به مردم توصیه می‌کنند دزدی نکنید، کار بد نکنید و‌... شمر، یزید و معاویه هم مثل شاه و پاسبان‌ها بودند؛ لذا از آن موقع روحیات ضدپهلوی داشتم و اطلاعاتم به مرور بیشتر می‌شد، بنابراین از شهرستان به تهران آمدم تا روز‌ها کار کنم و شب‌ها در مدرسه شبانه درس بخوانم. به این نیت آمدم که که پزشک شوم و به دهات و شهرستان برگردم و افرد مستضعف را مداوا کنم. بعد از یکی دو سال که در تهران بودم با هیاتی آشنا شدم که از مبارزان آن زمان و از بچه‌های حزب مؤتلفه که حسنعلی منصور را ترور کرده بودند، بود. اختناق و دیکتاتوری زمان پهلوی باعث شد یکسری از جوانان مذهبی و غیرمذهبی به این نتیجه برسند که کار سیاسی فایده ندارد و باید به‌دنبال براندازی باشند بنابراین دست به اقدامات مسلحانه زدند. جذب گروه‌های سیاسی شدم و از سال ۴۷ فراری بودم و چند دفعه هم در تور رژیم افتادم، اما موفق به فرار شدم و پس از بررسی‌های زیاد درخصوص نوع مبارزات تصمیم گرفتیم تبلیغات ضدرژیم پهلوی، ضدآمریکا و ضداسرائیل انجام دهیم و از فلسطینی‌ها حمایت کنیم و علاوه بر کار‌های مسلحانه، اعلامیه هم پخش می‌کردیم و یکی دو سال هم با مجاهدین بودیم.

نوع همکاری‌تان با مجاهدین چطور بود؟ ارزیابی شما از رویه مبارزاتی آن‌ها چیست؟ 
بهترین چیزی که می‌توانم درباره مجاهدین بگویم، این است که آن‌ها صادق نبودند و آنچه بودند را به مردم نمی‌گفتند و واقعا تعبیر منافق، شایسته آنهاست. ادعای مذهبی بودن می‌کردند، اما مذهب آن‌ها التقاطی و مارکسیستی بود. امام زمان (عج) را قبول نداشتند و می‌گفتند رهبران مبارزه هر زمان، امام آن زمان و پیشوای آن زمان است؛ مثلا در اسلام دزدی از بانک امری خلاف است، ولی آن‌ها معتقد بودند از مردم سرقت نمی‌کنیم بلکه به دولت ضرر می‌زنیم.

امام‌خمینی (ره) حاضر به تایید مجاهدین نشد


با این تفاسیر دنبال انقلاب اسلامی نبودند؟
بله. تاکید داشتند که مردم نباید اصل مطلب را بفهمند، زیرا در این صورت با افکار، اصل دیدگاه و ایدئولوژی ما آشنا می‌شوند و به ما کمک نمی‌کنند. امام‌خمینی (ره) هم پس از جلسات متعددی که به اصرار آقای دعایی با اعضای منافقین داشتند خطاب به آن‌ها گفتند: «خدانگهدار»! اصرار داشتند دیدگاه‌های خود را مطرح کنند، اما امام راحل نپذیرفت و از امام نقل قول است که ایشان خطاب به مجاهدین گفتند: ایدئولوژی شما مارکسیست و دیدگاه‌های‌تان چپ است و در نهایت امام‌خمینی (ره) حاضر نشد آن‌ها را تایید کند و حتی خیلی‌ها سعی کردند در خصوص اعدام اعضای عالی‌رتبه این گروهک، فتوا یا اعلامیه‌ای از امام بگیرند تا مانع مجازات آن‌ها شوند، ولی امام (ره) به‌خاطر همین عقاید التقاطی آنها، مداخله‌ای در این زمینه کرد. 

پس با سازمان مجاهدین هم ارتباط داشتید. با کدام‌یک از شخصیت‌های این گروهک در تعامل بودید؟
قبل از سال ۵۰ با این‌ها نبودم و با حزب ملل، حزب‌ا... و مؤتلفه کار می‌کردم، ضمن این‌که خودمان هم چند گروه داشتیم و یک اقداماتی را به‌صورت متفرقه انجام می‌دادیم تا این‌که بعد از سال ۵۰ با این‌ها ارتباط گرفتم و بیشتر با اعضای کادر دوم نظیر وحید افراخته و محمد یزدانیان و ... ارتباط داشتم، اما بعد از گذشت ۶ ـ ۵ ماه به مشی آن‌ها اعتراض کردم و به اختلاف خوردیم، ولی فهمیده بودند که من تنها نیستم و با آخوند‌ها و بازاری‌ها در تماسم و ارتباطاتی دارم. پس می‌خواستند کاری دست من بدهند تا دستگیر و اعدام شوم و از مرده من استفاده کنند، لذا انجام یک‌سری عملیات مثل ترور شعبان بی‌مخ، انفجار در هتل شاه‌عباس و ماشین شهربانی اصفهان، انفجار‌های ششم بهمن سال ۵۱ ـ که به‌مناسبت دهمین سالگرد انقلاب‌سفید انجام شد ـ را به ما محول کردند و آن‌ها را انجام دادیم تا بلکه دستگیر شوم، اما قسمت نشد. 

با توجه به شناختی که از این جریان داشتید ریشه اقدامات تروریستی آن‌ها در به‌شهادت‌رساندن شخصیت‌های تراز اول نظام را در چه می‌دانید؟ 
اعضای سازمان منافقین مبارزه سال ۵۷ را قبول نداشتند و می‌گفتند این کار رفرمیستی است و کار انقلابی نیست. مبارزه آن است که حکومت را به زور کسب کنی نه با تظاهرات. مسأله دیگرشان هم این بود که می‌گفتند این‌ها صلاحیت رهبری جامعه را ندارند. 

شهید بهشتی و دیگران به مجاهدین امتیاز دادند تا شاید به راه بیایند

به‌خاطر همین بمب‌گذاری حزب را انجام دادند؟
بله، ناشی از همین عقیده بود و مدعی این بودند که ما باید در راس حکومت باشیم. حتی به اقدامات امام‌خمینی (ره) و سخنرانی‌های روشنگرانه ایشان هم اعتراض داشتند و می‌گفتند این حرف‌ها چه فایده‌ای دارد و رئیس‌جمهور آمریکا یا شوروی در سال فقط ۳ ــ ۲ بار سخنرانی می‌کنند و حرف‌هایشان توسط سازمان سیا و سرویس‌های جاسوسی کنترل می‌شود. غرض اصلی و فشار‌های آن‌ها از این منظر بود که توقع داشتند حکومت را به آن‌ها تحویل دهند و در همین راستا در انتخابات مربوط به رای‌گیری جمهوری اسلامی که نتیجه ۹۹ درصدی داشت دخالت نکرده و آن را محکوم و تحریم کردند، اما وقتی استقبال مردم از رای‌گیری را دیدند برای انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس شورای اسلامی کاندیدا معرفی کردند.
در حالی که نظام جمهوری اسلامی را قبول نداشتند با وجود این آقای بهشتی و دیگران سعی کردند این مواضع را نادیده گرفته و با آن‌ها وارد درگیری علنی نشوند. حتی سعی کردند امتیازاتی به آن‌ها بدهند بلکه به راه بیایند حتی امام خمینی (ره) آن‌ها را نصیحت کرده و خطاب به آن‌ها گفتند که مثل بقیه مردم سلاح‌ها را تحویل و حزب تشکیل دهید و وکیل به مجلس بفرستید و در انتخابات شرکت کنید. اگر در انتخابات به وسیله مردم در رأس قرار گرفتید من نیز کنار شما قرار می‌گیرم، اما نهایتا به این نتیجه رسیدند که نمی‌توانند با امام راحل کنار بیایند و در ادامه از ۳۰ خرداد ۶۱ تصمیم به برخورد مسلحانه گرفتند و به این ترتیب جرم آن‌ها برای نظام مسلم شد و از همین رو اقدام به برخورد و دستگیری آن‌ها کرد. به اعتقاد من، گروه فرقان هم نوچه این‌ها بودند و از آن زمان که این‌ها مشغول کار شدند، گروه فرقان هم تمام شد. منتها گروه فرقان را ردیف کردند که بگویند ما نیستیم. آن‌ها دشمن شما هستند و شما را از بین می‌برند و اگر کوتاه نیایید، همه شما را از بین خواهند برد. 

منافقین دادگاهی را در سوئد برای آقای نوری برگزار و ایشان را محکوم به حبس ابد کردند.
برخی افرادی که اسامی آن‌ها در این دادگاه مطرح می‌شود، جان باخته‌اند و دادگاه به این دلیل برگزار شد تا در سطح جهانی اعلام کنند این‌ها محکوم به فلان هستند تا از این طریق بتوانند با کشور‌هایی که آن‌ها را محکوم می‌کنند، بده بستان داشته باشند و ارتباط بگیرند. 

عنوان کردید شرایط الان نسبت به گذشته متفاوت است، اما برخی مردم معتقدند در گذشته فساد و رشوه نبود، اما الان هست، نظر شما در این خصوص چیست؟
جوانان و توده مردم از گذشته خبر ندارند و پدر و مادر‌ها که زمان گذشته و فساد‌های آن زمان را دیده‌اند باید واقعیت را به جوانان بگویند. آن زمان خیلی بدتر از وضعیت کنونی بود با این‌که جمعیت مثل الان نبود، اما فساد، بدحجابی، بی‌حجابی، مسائل جنسی و ... بدتر از الان بود و این بحران‌ها در همه شهر‌ها یافت می‌شد. مضاف بر این‌که پاسبان و کلانتری محله هم از این رویه دفاع می‌کرد و به کسی اجازه نمی‌داد تا با مفسدان برخورد کند، اما الان این مسائل نیست. ممکن است مسائلی به صورت پنهانی وجود داشته باشد، اما علنی نیست. 

فساد اقتصادی چطور؟
فساد اقتصادی هم به همین صورت بود. آن زمان ۳۰ میلیون نفر بودیم و شش میلیون بشکه نفت تولید می‌کردیم و آن را بشکه‌ای ۴۰ دلار می‌فروختیم. مسائل و درآمد‌های دیگر را در نظر نگیریم. الان ۸۵ میلیون نفر هستیم و ۸۰ تا ۱۰ میلیون مهمان داریم که سربار ما هستند و در تحریم هستیم و تولید نفت‌مان ۵/۱ تا دو میلیون بشکه است و برای فروش آن با مشکلات انتقال پول و این موضوعات مواجه هستیم. با همه این اوصاف تصاویر تظاهرات ۲۲ بهمن اول انقلاب را نگاه و سر و وضع مردم را با الان مقایسه کنید، متوجه می‌شوید که از هر جهتی اعم از فرهنگی و... اصلا قابل مقایسه نیست.رفاه مردم، تعداد دانشجویان دختر، دسترسی مردم به امکانات زندگی و اصلا قابل‌قیاس با گذشته نیست. آزادی نسبت به آن زمان بهتر است، بسیاری از افراد به‌دلیل انتقاد و اعتراض به شاه به این دلیل که حرف سیاسی زده‌اند، در زندان بودند، اما الان در اتوبوس و مترو می‌بینید که مردم به افراد برجسته کشور اعتراض دارند و در این خصوص حرف می‌زنند و فحش می‌دهند، اما کسی کاری به آن‌ها ندارد. آن زمان خفقان زیاد بود و الان آزادی بسیار زیاد است. 

به پرویز ثابتی و برنامه اخیرش بپردازیم، نظر شما در خصوص تطهیر ساواک چیست؟
پرویز ثابتی قبلا آمریکا بود و حرفی نمی‌زد، اما یک سالی می‌شود که زبان درآورده است. او دست‌پرورده اسرائیل است و با شاهزاده کنار آمده تا یکسری مسائل را بیان کند. ثابتی بهائی‌زاده است و خودش به این مسأله اذعان دارد و هرگز آن را تکذیب نکرده است. وی از ۲۷، ۲۸ سالگی به ساواک آمد و از افراد رده‌بالای این مرکز بود و از بدو ورود در اداره سوم که فعالیتش مربوط به امنیت داخلی بود، فعالیت می‌کرد و رئیس آنجا بود؛ فعالیت اداره سوم مرتبط با مسائل داخلی اعم از مبارزه با انقلابیون و مسائل اقتصادی ـــ سیاسی بود. ثابتی چند بار در زمان شاه به‌عنوان مقام امنیتی مصاحبه کرد و بار‌ها انقلابیون را تهدید کرده بود. شاید الان برای برخی قابل‌قبول نباشد، اما اداره سوم ساواک یکسری افراد را دستگیر می‌کرد و آن‌ها را زیر شکنجه می‌کشتند و می‌گفتند که در درگیری کشته شده‌اند. روال به این شکل بود که به بچه‌ها می‌گفتیم اگر توسط ساواک دستگیر شدید ۱۲ تا ۲۴ ساعت تحمل کنید تا مسائل امنیتی را اجرا و جا‌هایی را که حضور داشتیم، تخلیه کنیم، اما شکنجه، شلاق و سوزاندن بدن آن‌قدر زیاد بود که همدیگر را لو می‌دادیم.

ساواک افراد سرشناس را به زیرزمین‌های مخوف منتقل می‌کرد

زمانی که کمیته مشترک افراد رده‌بالا و سرشناس مخالف شاه را دستگیر می‌کرد، آن‌ها را به خانه‌های مخفی نظیر خانه سرهنگ زیبائی ـــ که در اوایل انقلاب کشف شد ـــ منتقل می‌کرد و آن‌ها را در آنجا می‌کشتند و هیچ‌کس غیر از خدا از عاقبت آن‌ها مطلع نمی‌شد تا این‌که بعد از انقلاب و با دستگیری عوامل ساواک مثل تهرانی و آرش ـــ که از شکنجه‌گران شاخص اداره سوم بودند ـــ پرده از این جنایت‌ها برداشته شد و آن‌ها به این مسأله اذعان کردند که افرادی زیادی را زیر شکنجه کشته‌اند، اما این‌گونه عنوان کرده‌اند که آن افراد در درگیری یا بیمارستان کشته شده‌اند. البته یکسری نفوذی هم در ساواک بودند که اطلاعات را جمع‌آوری کرده و در اختیار ساواک می‌گذاشتند. ا... مراد دلفانی از بچه‌های حزب توده از جمله این افراد بود که در کار خریدوفروش اسلحه بود و به همین خاطر هم به مدت سه سال در زندان بود، اما بعد‌ها مشخص شد که مخبر ساواک است و آدرس مخفیگاه و خانه‌های فعالان ضدرژیم را به ساواک می‌داد و بدین ترتیب این افراد به‌دلیل ارتباطات این‌چنینی در دام سازمان امنیت و اطلاعات می‌افتادند. در کمیته مشترک فهرستی بود که در آن نام افرادی را که زیر شکنجه کشته شده و به دادگاه نرسیده بودند، می‌نوشتند. سایرین هم که به دادگاه می‌رفتند، به اعدام، حبس ابد یا ۱۵-۱۰ سال زندان یا تبعید محکوم می‌شدند و برای این‌که به آن‌ها در زندان سخت بگذرد و خانواده‌ها به ملاقات‌شان نیایند، کردستانی را به تهران می‌آورند و تهرانی را به کرمانشاه، مشهد یا بندرعباس می‌بردند تا افراد تحت فشار باشند.

با شخص ثابتی تعامل داشتید؟
ثابتی در جریان همه شکنجه‌هایی که انجام می‌شد قرار داشت و بعضا خودش دستور آن را صادر می‌کرد. کمیته مشترک سه طبقه بود که در طبقه پایین کار‌های اداری و دفتری انجام می‌شد و طبقه دوم و سوم اتاق بازجویی بود. یک سری اتاق‌های خصوصی هم در پشت بام قرار داشت که پاتوق ثابتی آنجا بود. معمولا ثابتی با متهم می‌آمد و به بازجو‌ها می‌گفت که چه کار کنند. به دلیل ارتباط با سازمان سیا آمریکا، از تجربه زیادی در این خصوص برخوردار بود و دستور اکثر شکنجه‌ها را خودش می‌داد و برخی مواقع بالای سر متهم می‌آمد و می‌گفت که چه کار کنند. منتهی با اسم دیگری می‌آمد تا متهم او را نشناسد تا این‌که به عنوان مقام امنیتی مصاحبه کرد، شناسایی شد. به طور کلی ثابتی در جریان همه اطلاعات بود و می‌دانست که چه کسانی زیر شکنجه کشته شده‌اند. هر از گاهی نیز شیوه اعمال شکنجه را عوض می‌کرد؛ یک ز‌مانی شلاق می‌زدند، یک زمانی آویزان می‌کردند و یک زمانی هم سروته آویزان می‌کردند. آقای مهدوی کنی را چند بار به این صورت شکنجه کردند و سر و چشم آن‌ها دچار آسیب شد. برخی را هم به صورت صلیب آویزان کرده و عده‌ای را هم با دستبند و طناب به سقف آویزان می‌کردند و چهارپایه را می‌کشیدند.
 
شما این‌طوری شکنجه شدید؟
من را خیلی این‌طور شکنجه کردند. با دستبند می‌بستند و چهارپایه را می‌کشیدند و پا‌ها به زمین نمی‌رسید و طناب و دستبند به دلیل تکان‌ها سفت‌تر و بدن بعد از ۲۰ دقیقه کبود می‌شد و حرکتی نمی‌کرد تا این‌که مجددا چهارپایه می‌گذاشتند و در همین حین شلاق هم می‌زدند؛ می‌سوزاندند. برخی افراد را لخت می‌کردند و به آلت و جا‌های دیگر بدنشان سوزن می‌زدند یا این‌که بدن‌شان را با فندک و آتش سیگار می‌سوزاندند. البته این شکنجه‌ها را بیشتر از نیم ساعت ادامه نمی‌دادند، زیرا دست طرف بی‌حس می‌شد و به درد نوشتن نمی‌خورد. در اتاق شکنجه وسیله‌ای به نام آپولو داشتند که مثل همین صندلی بود با این تفاوت که کفه آن جلو بود و پا را به آن چفت و قفل می‌کردند تا حدی که سر پیچ به استخوان پا می‌رسید تا مانع تکان خوردن پا شود و در این حالت شلاق می‌زدند. یا این‌که چهار انگشت افراد را زیر آن می‌گذاشتند و پیچ را به قدری سفت می‌کردند که دست‌ها کاملا بی‌حس می‌شد و تا یک ماه قابل استفاده نبود. اواخر برخی را لخت می‌کردند و برخی را همین‌طور شلاق می‌زدند و اندام‌های حساس را با آتش فندک می‌سوزاندند و اصلا برای‌شان مهم نبود و می‌گفتند که عادت کرده و دود این چیز‌ها را دیده‌اند. اواخر یعنی سال ۵۶-۵۵ بازی دیگر پیدا کردند که دو نفر که دوست بودند را روبه‌روی هم می‌نشاندند و دست در دست هم و مثل برادر همدیگر را نگاه می‌کردیم و زیر هر ناخن ۴-۳ سوزن فرو می‌کردند.
سوزن ته‌گرد معمولی نبود که بلند و کلفت‌تر بود. نیمی از سوزن را زیر ناخن می‌کردند و نیمی بیرون بود. بعد زیر دانه دانه این سوزن‌ها فندک می‌گرفتند و وقتی گرم می‌شد زیر ناخن هم گرم می‌شد و می‌سوزاند. خون‌مردگی ایجاد می‌شد و سیاه و کبود می‌شد و بعد از چند روز ناخن می‌افتاد. همین ناخن را‌... بزنند کمتر آسیب می‌بیند و آن‌ها این‌طور می‌زدند. این‌طور می‌زدند که باعث می‌شد ناخن کنده شود. ناخن پا همین‌طور بود. اگر از کف پا می‌زدند مشکلی نبود، ولی از روی پا می‌زدند ناخن کنده می‌شد. بعد از چند روز در اثر خون‌مردگی و کبودی ناخن‌ها کنده می‌شد. ثابتی از همه این‌ها خبر داشت. شوک برقی داشت و با موتور و... بود و بعد با شوک برقی بود که کل بدن را بالا می‌برد و پایین می‌انداخت. سر را می‌بستند که شوک می‌دهند به جایی اصابت نکند. 

شنیده‌ام که دو سه بار ثابتی و ساواکی‌های دیگر را به شبکه «من و تو» آورده و با آن‌ها مصاحبه کرده‌اند و چند تا از بچه‌های چپی و مارکسیست هم حضور داشته‌اند و گفته‌اند که شکنجه وجود داشت و ساواک شکنجه می‌کرد و اسم من و چند نفر دیگر را که شکنجه شده بودند را آورده‌اند. درست است که برخی می‌گویند تقصیر خودش بود و باید حرف می‌زد، اما اگر قرار به حرف زدن و لو دادن بود که اصلا زندانی نمی‌شدیم. به‌طور کلی این مسائل وجود داشت و ثابتی نمی‌تواند آن‌ها را کتمان کند. وی که دیگر نمی‌تواند به ایران بیاید وگرنه عده‌ای مثل من و امثال من هستند که آثار شکنجه همچنان روی بدن آن‌ها وجود دارد و هنوز هم کف پا‌ها و بدنم از شلاق و شکنجه‌های دیگر درد می‌کند.

برخورد مستقیمی با ثابتی داشتید؟
خیر. ایشان با متهم برخورد نداشت، اما من او را در آنجا دیده بودم. من در اختیار دو سری بازجو بودم؛ یک‌سری از آن‌ها کسانی بودند که متهم را آن‌قدر می‌زدند تا بمیرد، اما دسته دوم شامل افرادی می‌شدند که متهمان را طوری می‌زدند که آن‌ها بترسند و در داخل و بیرون زندان مجبور به همکاری با ساواک شوند. البته در این میان افرادی هم بودند که بدون شکنجه هم راضی به همکاری می‌شدند. افرادی که خدا و پیغمبر را قبول نداشتند و از ریشه مذهبی برخوردار نبودند، خیلی زود تسلیم می‌شدند در صورتی‌که وقتی ما را شلاق می‌زدند یا‌حسین و یا‌علی می‌گفتیم و به این باور رسیده بودیم که اگر الان شکنجه می‌شویم روز قیامت، پاداش و عذابی هست و بی‌حساب و کتاب نیست، اما وقتی چپی‌ها را شلاق می‌زدند باید چه می‌گفت؟ آن‌ها که هیچ‌کدام از ائمه را قبول نداشتند و به مارکس، لنین و استالین معتقد بودند بعضا پیش می‌آمد که خانمی را همراه‌شان می‌آوردند و خطاب به ما می‌گفتند ما نقد حساب می‌کنیم و مثل خدا وعده نسیه حورالعین نمی‌دهیم. شاید ملاحظات کنونی می‌طلبد که امثال ثابتی حرف‌های جدید و دروغی را مطرح کنند، اما خودشان می‌دانند که چه جنایت‌ها و شکنجه‌هایی کردند و از انجام آن هم پشیمان نیستند.

اگر نکته و فرمایش خاصی دارید، بفرمایید.
مردم درخصوص هر کاری که می‌کنند و هر حرفی که می‌زنند، قدری تحقیق کنند و شرایط گذشته و حال را در‌نظر بگیرند و آن‌ها را با هم مقایسه کنند تا ببینند گذشته بهتر بود یا حالا. البته مسئولان حکومت هم باید نسبت به مردم صادقانه رفتار کنند و اشکالات کار را به مردم بگویند و در‌خصوص فشار‌های ناشی از تحریم‌ها با مردم صحبت کنند، زیرا تعداد کثیری از ملت ایران، دلداده این نظام هستند و می‌فهمند که حکومت تحت فشار است، بنابراین مسائل و مشکلات را تحمل می‌کنند. شاید مردم برای حل مشکلات اقتصادی پیشنهاد‌هایی داشته باشند. وقتی که مردم و دولت با یکدیگر رفیق باشند، اوضاع گل و بلبل می‌شود و اگر این‌طور نباشد بین آن‌ها شکاف ایجاد می‌شود و دشمنان از این موقعیت سوءاستفاده می‌کنند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها