جنگ اوکراین وجنگ رژیم صهیونیستی در غزه فرای تصورات و انتظارات، بسیار خونبار، پرهزینه، پیچیده و غیرقابل پیشبینی به پیش میرود. انسانهای بسیاری درحال آسیب دیدن ازاین درگیریها هستند.عملا، روسای کشورها و شخصیتهای عالی سیاسی و امنیتی جهان راهحل مشخصی برای برونرفت ازاین بحرانها ندارند.راهکارهریک از طرفها الزاما موردقبول طرف یا طرفهای دیگر نیست. نه روسها هیچیک از شرکتکنندگان دراین کنفرانس را دراین حد واندازه میدانند که بخواهند با نصیحت کردن، تشر زدن یا فریب دادن، مسکو را وادار به عقبنشینی کنند و نه حتی مقامات تلآویو تمایلی به قبول پیشنهادات، نظرات یا اوامر این جامعه نخبگانی دارند.غرب، نگران باختن بازی به روسیه در موضوع اوکراین و نگران تندوریهای تلآویو برای خلق یک فاجعه انسانی در نوار غزه است. اتحادیه اروپا و آمریکا از یک سو مصمم به پرداخت هزینههای بیشتر برای شکست دادن روسیه در نبرد اوکراین هستند و از سوی دیگر نمیخواهند هزینه عواقب دوستی با رژیم آپارتاید صهیونیستی، بهخاطر کنشهای خلاف قوانین بینالمللی و حقوقبشریاش را بپذیرند. بسیاری از کشورها بر این عقیدهاند که مجموع رفتارهای خارج از نرمهای بینالمللی رژیم صهیونیستی در جنگ غزه و سکوت کشورهای مدعی دموکراسی در قبال این دست از جنایات، شکاف ملت با حاکمیتها را عریان کرده واین اتفاق دردرازمدت میتواند برای حاکمان قاره سبز دردسرساز شود.وزرای کشورهای گروه ۷ در حاشیه کنفرانس امنیتی مونیخ، اعلام کردند که قصد دارند تلاش خود را برای دستیابی به یک آتشبس «طولانیتر و پایدار» به کار بگیرند. آیا این تلاشها را باید یک ژست سیاسی تعبیر کرد یا اینکه صدای بلند اعتراضهای ضدصهیونیستی شهروندان کشورهای گروه ۷ و دیگر جهانیان بهخاطر آنچه در غزه میگذرد، این مقامات را گردهم آورد که تا دیر نشده با مهار اقدامات خشن رژیم صهیونیستی، فکری به حال اعتبار شعارهای «حقوقبشری»شان کنند؟
نباید فراموش کرد که در همه لحظاتی که روسا و وزرای خارجه قدرتهای بزرگ در مونیخ دنبال یافتن راهحلی برای پایان دادن به «دور باطل» در خاورمیانه بودند، نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، بدون توجه به خواستههای گروه ۷ و دیگر مقامات، اعلام کرد که «اسرائیل به جنگ در غزه ادامه میدهد تا زمانی که به تمامی اهداف خود دست یابد.» فشارهای سیاسی جهانی و عدم حمایت آمریکا ازحمله به رفح هم گویا قرارنیست تغییری در سیاستهای تلآویو ایجاد کند.در مونیخ اولاف شولتس، صدراعظم آلمان بهصراحت از رژیم صهیونیستی خواست تابه«حقوق انسانی و بینالمللی» پایبند بماند. گوترش دبیرکل سازمان ملل، «مجازات جمعی فلسطینیها را به وسیله پاسخ نظامی اسرائیل توجیهپذیر ندانست.» نخستوزیر و وزیر خارجه قطر، بهعنوان یک میانجی فعال، در عین خوشبینی، اظهار کرد که خیلی امیدوار به توافق بین تلآویو و حماس نیست. بلینکن، وزیر خارجه آمریکا، امنیت رژیم صهیونیستی را جزو تعهدات آمریکا دانست و ایجاد یک کشور فلسطینی را ضروری خواند. بلینکن طرح ایجاد کشور مستقل فلسطین را با قصد افزایش امنیت رژیم صهیونیستی، مطرح کرده است. وانگیی، وزیر خارجه چین خواهان پایان فوری جنگ در نوار غزه و ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی شد. او گفت که «رنج فلسطینیان باید پایان بگیرد.» جوزف بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا صحبت ازحمایت از«ابتکار صلح عربی» میکند و...
اما صدای بلند و برتری که از سالن اصلی و در پنلهای مختلف شنیده میشود، صدای یک جهان خسته و سرخورده از جنگهاست. اسرائیل با حضور قوی در این کنفرانس و به همراه داشتن تعدادی از خانوادههای دارای اسیر در دست حماس، بهدنبال خلق فضای احساسی و نجات خود از انتقاداتی است که دیگر جهانی شده است.اینطور به نظر میرسد که هیچیک از طرفهای دعوا در نقاط مختلف جهان، شأنیتی برای خروجی این نشستها و کنفرانسها قائل نیستند. در زمانی که الیتهای جهان در کنار هم نشستهاند تا مثلا به جنایت علیه بشریت پایان دهند، درست در همان لحظات، بمبافکنها بر سر مردم بمب میریزند. موشکها انسانها را تکه پاره میکنند و پهپادهای نظامی بیرحمانهتر از قبل به زندگی انسانها پایان میدهند.درطی دهههای اخیر، صحبتهای هیجانی، پرشور و پرحرارت مقامات در مونیخ هنوز نتوانسته آتش جنگها را در دنیا خاموش کند. هنوز کودکان و زنان کشته میشوند. هنوز کودکان گرسنه و آوارهاند. هنوز شمار آوارگان و مهاجران رو به افزایش است. هنوز دغدغهمندان محیط زیست جواب وکمکی درخور دریافت نکردهاند. هنوز کشورهای توسعهنیافته منتظر کمک واقعی کشورهای توسعهیافته هستند و...
امسال هم در دفترچههای یادداشتمان بنویسیم که شصتمین کنفرانس امنیتی مونیخ، با حضور رهبران ۵۰ کشور جهان نتوانست راهکاری برای حل این بحرانها ارائه دهد. حالا این مقامات باید شنلهایی که در قسمت ورودی سالن آویزان کرده بودند را بر تن کرده و با ترک شهر مونیخ، راهی دفاتر کاریشان شوند و منتظر بنشینند تا به دستور ارباب بزرگ، مطلع شوند که هرکدام چه رقمی را باید برای خرید و ارسال تسلیحات به میدانهای نبرد برای کشتن انسانهای بیشتر ارسال کنند.
باز بودن راه گفتوگو با مخالف، یک شعار زیباست صدای ایران نباید شنیده میشد
بهرغم بسیج هدفمند و پر تعداد رسانههای فارسیزبان مخالف جمهوری اسلامی ایران در مونیخ که برای بزرگنمایی دلیل دعوت نشدن ایران و در راستای پروژه ایرانهراسی با کمک کارفرمای جدیدشان یعنی رژیم صهیونیستی، راهی آلمان شدند اما افکار عمومی در داخل ایران خیلی درگیر خبر خط خوردن نام کشورشان از لیست مهمانان کنفرانس مونیخ نشد.ایران دشمنی غرب و مشارکت ندادن تهران در تصمیمات جهانی را چندان به نفع طرف مقابل نمیداند. خبرگان ایرانی بر این باورند که نشنیدن یا نادیده گرفتن نظرات ایران، در اغلب اوقات باعث شده که خروجی بسیاری از این نشستها، خاصه وقتی موضوع مربوط به مناقشات غرب آسیاست، بیفایده و دارای اشکالات متعدد باشد.متهم کردن ایران مبنی بر اینکه تهران پشت همه مناقشات دردسرساز است، میتواند در پازل ایرانهراسی تعریف شود و مقامات ایران این ادعاها را دور از منطق و انصاف میدانند.آنها معتقدند اگر ایران امروز، ولو بر خلاف میل شما تبدیل به یک بازیگر مطرح منطقه ای شده، ریشهاش در اقدامات و تصمیمات غلط غرب در موضوع خاورمیانه است و آنها باید بدانند که اتفاقا بخشی از نفوذ و قدرت امروز ایران محصولِ خطاهای استراتژیکی طرفهای دیگر است. بیایید با هم چند خطای بزرگ غرب که ایرانیان توانستند از شکمِ این خطاها، فرصتهای طلایی برای خودشان خلق بکنند را مرور کنیم.نتیجه حمایت غلط غرب از یکی از دیکتاتورترین u۱۵۸۱ حاکمان منطقه یعنی حکومت پهلویها، بزرگترین و اصیلترین انقلاب قرن را رقم زد. مدیریت پر از اشتباه آمریکا در دوران پهلوی، فرصت بزرگ را به انقلابیون داد تا با اخراج حاکم مستبد و مستقر داخلی، یعنی محمدرضا پهلوی و اخراج استعمار خارجی، یعنی آمریکاییها و انگلیسیها، حکومت مستقل خود را بر پا کنند.سیستم دفاعی و نظامی ایران، در ماههای آغازین انقلاب عملا دارای هیچ ساختار مشخص و ویژهای نبود. غرب با تحریک صدام، عراق را وارد یک جنگ طولانی مدت با پارسیان کرد. ایران، کشوری که روزی محتاج سادهترین تجهیزات نظامی برای دفاع از خود بود، امروز در لیست کشورهای فروشنده تجهیزات مدرن نظامی قرار دارد.برپا کردن پایگاههای متعدد نظامی در اطراف مرزهای ایران و در کشورهای همسایه ایران، تهران را مجبور کرد تا دغدغهمندانهتر و با احساس نگرانی بیشتری به موضوع امنیت ملیاش فکر کند و توجهاش را به تحرکات ضد امنیتی در بیرون از مرزها معطوف کند.خلق القاعده و طالبان و استقرار آنها در همسایگی ایران، یک زنگ خطر جدی بود. افغانستان و عراق، با حاکمانی دیکتاتور در آن مقطع زمانی همواره میتوانستند یک خطر بالقوه برای ایران باشند. نظامیان و سیاسیون ایرانی راهی نداشتند جز اینکه برای مهار بحرانها، چتر امنیتیشان را بزرگتر درنظر بگیرند.تهدیدهای مداوم و حملات اسرائیلیها به گروههای شیعه در لبنان، پیشتر پای ایرانیان را به لبنان باز کرده بود اما زایش داعش برای به هم ریختن همه معادلات منطقهای و با هدف زدن تیر خلاص بر پیکر ایران، بازی را تا حد زیادی تغییر داد. ایران از آن زمان، با درخواست رسمی دولتهای سوریه و عراق وارد فاز همکاری نظامی با این کشورها شد. حوزه نفوذ ایران که زمانی در داخل مرزهای خودش محدود شده بود، جلوتر با ایجاد «گروههای مقاومت» در دیگر کشورها وسعت پیدا کرد و البته این مقدار و کیفیت از نفوذ نه خوشایند دول منطقه و نه خوشایند تلآویو و غرب بوده است.برنامهریزی برای ایجاد آشوب در داخل ایران طی ۴۵ سال گذشته و تلاش برای پیاده کردن سیاست براندازی نظام در اشکال مختلف، سطح هوشیاری مقامات سیاسی و نظامی ایران را ارتقا داد و باعث شد تا در دفاع از خطرات احتمالی، برنامههای امنیتیشان را تقویت کنند. در جدیدترین مورد، ما شاهد حمله اسرائیل به غزه هستیم که همراه با کشتار بیسابقه زنان و کودکان و مردان و آوارگی فلسطینیان است. آمریکا و غرب با کمکهای مالی، نظامی و سیاسی به تلآویو بهدنبال دادن تنفس u۱۶۰۵ مصنوعی به صهیونیستها هستند در حالی که سیاست تهران، درکنار حمایتهای نظامی به گروههای مقاومت، تلاش برای یافتن راهی برای پایان جنگ و استقرار فلسطینیان در خاک خودشان است. رهبر معظم انقلاب بهصراحت اعلام کردند در هر نقطه از کرهزمین، هر گروهی که بخواهد به منافع صهیونیستها ضربه بزند، ایران از آن حمایت میکند. تهران در اعلام این موضع پنهانکاری ندارد و ... .
تحلیلگران بر این باورند که توان امروز ایران در میدانها و حوزههای مختلف، محصول کنشگریها و تحرکات و تصمیمهای نادرست غربی، عبری و عربی است. اگر آن تصمیمها و رویکردهای غلط سیاسی و نظامی دنبال نمیشد شاید ایران توجیهی برای مداخله و حضور مستقیم در لبنان، سوریه، عراق، یمن و...پیدا نمیکرد.چه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای این واقعیت را بپذیرند و چه نپذیرند، ایران به یک قدرت تاثیرگذار در منطقه غربآسیا تبدیل شده است و دعوتنکردن از ایران در نشستهایی به این مهمی باعث میشود که بعضا یافتههای دیگر رهبران از بحرانها دارای باگهای بزرگ باشد؛ باگهایی که شرایط بحرانی در منطقه غربآسیا را بحرانی تر خواهد کرد.
حضور ایرانیان فیک در کنفرانس امنیتی مونیخ
اینکه از ایران هیچ مقامی به مونیخ به دلایلی که برگزارکنندگان کنفرانس مطرح کردهاند، دعوت نشدهاند چندان جای تعجب ندارد. آنچه باعث تعجب است، حضور افرادی با کمترین مقبولیت در این کنفرانس بود که مدعی بودند میتوانند جامعه ایرانی را نمایندگی کنند و صدای مردمی باشند که بیصدا هستند.غرب باید قبول کند که اگر افراد شاخص و وفادار آنها برای زدن نظام ایران، این اشخاص و با این سطح از فهم موضوعات مختلف سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ایران هستند، یعنی تلویحا تایید میکنند که برای ساقطکردن جمهوری اسلامی دستشان خالی است و لذا به اجبار دستبهدامن تهیترینها از لحاظ دانش و بدنامترینها در فضای واقعی و مجازی شدهاند. باید درک کرد که تهران آنقدر که از حضور این افراد در کنفرانس مونیخ خوشحال است، از غیبت خود ناراحت نیست. این خوشحالی از این باب است که میداند تحلیلهای اینها اگر توسط مخاطبان این کنفرانس شنیده و پیاده شود، نتیجهاش هرگز برای تهران آزاردهنده نیست و نسخههای آنها باعث بهبود یا پیروزی غرب در هیچ مناقشهای نخواهد شد. خشم و غیظ و نفرت غرب از حکومت مستقر در ایران، نباید باعث تعطیلی عقلانیتشان شود. افرادی چون رضا پهلوی، فرزند شاه فراری، مسیح علینژاد و نازنین بنیادی که تنها حرفزدن به زبان فارسی را بلدند و طی دهههای اخیر، برای دریافت کمکهای مالی بیشتر و زیست در غرب، همیشه سطحیترین و غلطترین تحلیلها را به حکومتها و سرویسهای غربی ارائه دادند. کارشناسان خبره ایرانی در داخل و حتی اپوزیسیون خارج از کشور، این تصمیم برگزارکنندگان کنفرانس را یک خطای بزرگ تعبیر میکنند و معتقدند صدای این مخالفان همیشه بلندتر از محبوبیت وشهرتشان است.شاید بشود روزی ایران بدون جمهوری اسلامی را متصور شد اما به نظر نمیرسد که ایرانیان، هرگز حاکمیت بعدی را به این جماعت کاسبکار تقدیم کنند. آنهاشاید استندآپکمدینهای خوبی برای استیجها باشند امابرای گردهمایی مهمی چون کنفرانس امنیتی مونیخ که قرار است تصمیمهای بزرگ گرفته شود یک وصله ناجور و یک طنز تلخ به حساب میآیند.