آن همه پشتکوارو برای جایزه پنجم
چهره رسولاف ملغمهای ازحسرت،حیرت وغم بودکه انگار براوسنگینی میکرد،یعنی باآنهمه پشتکوارو زدن وشوآف و پیادهکردن سناریویی مفصل، اما تکراری و نخنماشده، از زمان رکبزدن به گروه تولید که خود را از آنها پنهان و حتی گوشی خود را خاموش کرد، تا نمایش بهاصطلاح فرار با پای پیاده از ایران و مخفیشدن درقرارگاههای فوقسری وناگهان شزموار ظاهر شدن در جشنواره و سرهمکردن کلی شعار و سخنرانی و با وجودهمه این به آب وآتشزدن، درحالی که انتظار نخل طلا یا جایزه بزرگ یا جایزه هیأت داوران یا حداقل جایزه کارگردانی راداشت و باهمه تبلیغات رسانههای زنجیرهای و سینهچاکان وی که به کمتر از نخل طلا رضایت نمیدادند، اما گویا هیأت داوری چندان رضایتی از فیلم او نداشتند وفقط یک لوح خشک و خالی بدون هیچ نخل و تندیسی به او داده شد؛ همان که زمانی هم با همین ضرب و زور به فیلم «تختهسیاه» سمیرا مخملباف داده شد.
جشنوارهای فقیر برای هزینهدادن سیاسی
این در شرایطی بود که به اذعان اغلب منتقدان و کارشناسان سینمایی، این دوره از جشنواره کن، یکی از فقیرترین دورهها به لحاظ آثار قوی سینمایی بود و اغلب فیلمهایی که انتظارمیرفت مانند آثار کاپولا وکراننبرگ ولانتیموس و شرایدر و... باشند، چنگی به دل نزدند، بهجز فیلم «آنورا» که بهدرستی نخل طلا وجایزه اول جشنواره را از آن خودکرد.گرتا گرویک،رئیس هیأت داوران در کنفرانس مطبوعاتی پس ازمراسم توضیح دادکه باجایزه به فیلم دانه انجیرمعابد میخواستندهزینههایی راکه سازندگان فیلم پرداختهاند، به نحوی جبران کنند؛ به این معنی که خود فیلم ارزش چندانی برای جایزه نداشته است.گویا خود رسولاف هم به نحوی خبرش کرده بودند که از جوایز اصلی خبری نیست وبرای همین هم یک روز پیش ازمراسم اختتامیه در گفتوگویی با صدای آمریکا مانند قماربازان بازنده اعلام کرد که من قبلا جایزهام را گرفتهام.
نکتههایی از بیاعتباری جشنوارهای که قبلا سینمایی بود
۱. البته بیاعتنایی داوران جشنواره به فیلم رسولاف، چندان هم عجیب نبود؛ چراکه اصل فیلم دانه انجیر معابد که حدود سه ساعت (۲ ساعت و ۴۸ دقیقه) بود،چندان موردپسندمنتقدان قرارنگرفت،بلکه شوآف طولانی رسولاف بودکه مثل یک فیلم هندی اشکانگیز، آنها را تحت تاثیر قرار داد. اغلب منتقدان، موضوع فیلم و ساختار آن را ناقص ودچار اشکالات فراوان دانستند اما گویا این ضدسینما بودنش را به نمایشهای رسولاف و ماجراهایش بخشیدند.پیتر بردشاو در گاردین نوشت: «داستان ممکن است ناقص باشد اما در اهمیت آن هیچ شکی نیست، این فیلم ممکن است فیلم کاملی نباشد...»
بن کرل هم نوشت:«جداکردن یک اثر هنری از شرایط تولیدش،کاراحمقانهای است، هنگام نوشتن درباره دانه انجیر معابد، شخصیت محمد رسولاف بهسادگی اجازه این کاررانمیدهد.» یعنی مسخرهترین و بیارزشترین فیلمها را با توجه به شرایط تولیدشان میتوان بهترین فیلم قلمداد کرد و مثلا فیلم «اتاق» تامی ویزو بهعنوان بدترین فیلم تاریخ سینما بهدلیل تولید منحصربهفردش، بایستی جوایز اسکار و سایر جشنوارهها را درو کند.
جاناتان رامنی هم در اسکریندیلی نوشت: «محمد رسولاف از التهابات ایران، یک افشاگری ناقص اما فوری انجام داده است.»
۲. به نوشته منتقدان، فیلم سهساعته رسولاف، پرازصحنههای مملو ازشعار وحرف و دیالوگ، خصوصا در یک ساعت و نیم نخست آن بود، بهطوری که اغلب تماشاگران را کلافه کرد. برای همین، بعضی از منتقدان، پیشنهاد تدوین و صداگذاری دوباره آن را دادند. در واقع اگر رسولاف، آن حکم قضایی و ممنوعالخروجی و آن نمایشهای «ننه من غریبم» ومصیبتخوانیها را نداشت، بنا به اذعان منتقدان خارجی، اگر هم فیلمش به جشنواره کن میرفت، هیچ جایزهای نمیگرفت و حتی توجهی برنمیانگیخت و چهبسا با هوکردن تماشاگران مواجه میشد.
ضمنا جایزه فیپرشی و کلیسا به فیلم او راهم که در بوق وکرنا کردند، از جوایز جنبی جشنواره به حساب میآید که در دیگر جشنوارهها، معمولا به آثاری اهدا میشود که احتمال برنده شدنشان دربخش اصلی، کم یا درحدصفر است. جایزه فیپرشی به سه فیلم تعلق گرفت که یکی از آنها دانه انجیر معابد بودوجایزه کلیسا هم به چند فیلم داده شد و در بیاهمیت بودن این جوایز همین بس که حتی رسولاف باوجود همه ولع نمایش دادن اما برای دریافت آنها حضور نداشت.به هر حال بلیت محمد رسولاف هم پس از سالها شامورتیبازی و خرابکردن فیلم و سینما با یک پایان حقیرانه، باطل شد. او هم به زبالهدان تاریخ سینما پیوست که پیش از او امثال مخملباف و قبادی و برخی دیگر که اساسا عددی بهحساب نمیآیند، در آن دفن شدند.
۳. جوایز دیگر جشنواره هفتادوهفتم کن:
نخل طلا: «آنورا» ساخته شان بیکر
جایزه بزرگ: فیلم «همه ما مثل نور تصور کردیم» ساخته پایال کاپادیا
جایزه کارگردانی: میگول گومز برای فیلم «تور بزرگ»
جایزه هیات داوران: برای «امیلیا پرز» ساخته ژاک اودیار
جایزه بهترین فیلمنامه: کورالی فارژه برای فیلم «ماده»
جایزه بازیگر زن: مجموع بازیگران زن فیلم «امیلیا پرز»
جایزه بازیگر مرد: جسی پلمونز برای فیلم «انواع مهربانیها» ساخته یورگوس لانتیموس
جایزه افتخاری: برای جورج لوکاس که توسط فرانسیس فورد کاپولا اهدا شد ومریل استریپ واستودیو جیبلی میازاکی آن را در مراسم افتتاحیه دریافت کردند.
مانور رسانههای معاند
پیش از حضوررسولاف درشصتمین جشنواره کن،خبرنگار صدای آمریکا نوشته بود؛مهم نیست رسولاف چه فیلمی ساخته و فیلمش ضعیف یا قوی است، مهم این است که او با یک روش دراماتیک از کشورش فرار کرده و به کن آمده است.صدای آمریکا نوشت: «حضور شخص محمد رسولاف در جشنواره به اندازه نمایش فیلم او اهمیت دارد. فرش قرمز جشنواره کن در تاریخ خود میزبان فیلمسازی که کمتر از یک ماه از وطن خود، آن هم به ضرورت و بهسختی گریخته، نبوده و اهمیت این واقعه بهمراتب از آن ایده که در فیلم او مطرح میشود، مهمتر است... رسولاف فارغ از اینکه چه نوع فیلمی و با چه کیفیتی میسازد، سینماگری است که با یک کنش اعتراضی در تاریخ سینمای ایران ماندگار شد.»به این ترتیب و با این برداشت، هنر و فیلم و سینما میشود کشک، یعنی هر کسی اراجیفی سرهم کرده و چهارتا فحش هم به آن بیفزاید و بهوسیله قاچاقچیان از مرز رد شده و آن را به جشنوارهای ارائه کند، جایزهای دشت میکند. بیخیال هنر، فیلم، سینما و... .
شوآفی برای گول زدن بازیگران
واقعا مشخص بود رسولاف میتواند جایزه بگیرد اما نه جایزه برای فیلمش به لحاظ سینمایی، بلکه جایزه برای خودش به خاطر شوآفی که در این مدت به راه انداخت والبته انصاف نیست، برخی عوامل وعناصر داخلی را نیز از این جایزه محروم کند. زیرا رسولاف درحالی در این مراسم برای عوامل فیلمش در ایران، اشک تمساح ریخت که بنا به اظهارات بازیگران فیلم (که اغلب از تئاتر آمده بودند) باوجود قول پناهندگی از یک کشور اروپایی برای آنها، اما پس از پایان فیلمبرداری و از یک ماه قبل، ناپدید شد و حتی تلفنش را خاموش کرد تا کسی نتواند با او تماس بگیرد.
یک شعار کسالتبار
اما پس از شوآف عبور از مرز با پای پیاده و مخفی شدن در پناهگاههای فوق سری و پیغام و پسغامهای رقتآور و کاسبکارانه که متاسفانه حکم قضایی صادر شده و خصوصا زمان اعلام آن، بسیار به آن کمک کرد، فیلم دانه انجیر معابد، هفتمین فیلم محمد رسولاف، در کن به نمایش گذارده شد.براساس گزارشات رسیده، تشویقهای قبل از نمایش فیلم و هنگام ورود رسولاف به سالن، بسیار بیشتر از پایان نمایش آن بود. بهخصوص وقتی در آخرسخنرانیاش، شعار داد، برخلاف انتظارش این تشویقها به صفر رسید تا حدی که حتی صدای شعار دادن یکی از زامبیها در سالن شنیده شد.اولین نقدهایی که روی این فیلم نوشته شده، چنانچه حدس میزدیم، حکایت ازاثری کشدار وکسالتبار و مملو از دیالوگهای توضیحی(خصوصا در نیمه اولش) داشته و پیوند ناچسب نیمهدوم آن به صحنههای شعاری ازجریانات۱۴۰۱،موردانتقاد قرارگرفته است.گویا حتی منتقدان آشنا با آثاررسولاف نیزاز ضعف آن نسبت به فیلمهای قبلیاش دچار حیرت شدند، به طوری که بعضا پیشنهاد تدوین مجدد آن را دادند.
سعید مستغاثی - گروه فرهنگ وهنر