این زن وقتی هفته گذشته در برابر قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: پنج سال است که ازدواج کردهام ولی انگار با یک بچه زندگی میکنم. پدرشوهرم وضع مالی بدی ندارد. او برایمان خانه تهیه کرد و از همان روزهای اول ازدواج، هوایمان را داشت. همیشه از لحاظ مالی ما را حمایت میکرد. شوهرم تدریس گیتار میکند. من هم در یک شرکت کار میکنم. درآمد جفتمان زیاد نیست. با این حال شوهرم میتواند یا شغلش را تغییر دهد یا در کنار آموزش گیتار یک شغل ثابتی هم داشته باشد. من از صبح میروم سر کار و تا برسم خانه نزدیک شب است ولی شوهرم بیشتر وقتها در خانه است. حتی اگر حوصله نداشته باشد مدتی را شاگرد نمیگیرد و تدریس نمیکند. هروقت حوصله داشته باشد تدریس میکند. یا گاهی اوقات تعداد شاگردهایش را کم میکند. بیشتر وقتها بیکار است و چون درآمدمان کم است شوهرم از پدرش پول میگیرد. این کارش مرا خیلی آزار میدهد. ما میتوانیم هردو سخت کار کنیم و درآمد خودمان را داشته باشیم تا دستمان جلوی کسی دراز نشود ولی شوهرم به این موضوع اهمیتی نمیدهد. درصورتی که پدرشوهرم خیلی هم ثروتمند نیست و گرفتاریهای خودش را دارد. این کار شوهرم باعث میشود که خانواده او در جریان تمام گرفتاریها و مشکلاتمان قرار بگیرند؛ کاری که من اصلا از آن خوشم نمیآید. چون هر بار به مشکل مالی برمیخوریم یا بدهی داریم، شوهرم به پدرش زنگ میزند و موضوع را برایش توضیح میدهد تا بتواند از او پول بگیرد. هرچه به او میگویم برو سر کار درست و حسابی، فایدهای ندارد. پنج سال است که دارم این وضعیت را تحمل میکنم. ولی شوهرم حاضر نیست به خودش بیاید و مستقل شود. او با این کارش مرا هم بیحرمت میکند و باعث خجالت من میشود. برای همین دیگر طاقت ندارم و نمیخواهم در کنار این مرد زندگی کنم.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم موضوع را زیادی بزرگ کرده است. پدرم همیشه از من حمایت کرده است. تنها فرزند او هستم و از این کار لذت میبرد. بارها به من گفته که اگر از من پول نگیری یا در شرایط سخت بهسراغ من نیایی، ناراحت میشوم. من کارم تدریس است. کار دیگری بلد نیستم. نمیتوانم در شرکت کار کنم و سر یک ساعت بروم و سر یک ساعت هم برگردم. روحیه من به کارهای اداری نمیخورد. از این کارها خوشم نمیآید. ولی رویا مرا درک نمیکند. صبح تا شب در حال تحقیرکردن من است و هر بار از سر کار برمیگردد با من دعوا میکند. بارها به او گفتم اگر خسته میشوی سر کار نرو ولی فایدهای ندارد. میرود و منت هم میگذارد. راستش من هم دیگر از این رفتارهایش خسته شدم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست در فرصت بهدست آمده با یک مشاوره خانواده مشورت کنند.
انتخاب همسر از مهمترین تصمیمات فرد در زندگی است
سارا شقاقی، روانشناس در اینخصوص میگوید: ازدواج یکی از مهمترین تصمیمات زندگی زنان و مردان است. پس ارزش آن را دارد که پیش از اقدام برای ازدواج، در مورد این مسأله مهم و چگونگی زندگی با همسر آینده خود کمی بیشتر فکر کنند. اولین عامل شروع هر زندگی مشترک وجود بلوغ جسمی و جنسی و بلوغ عقلی و فکری است. زنان و مردان باید به سنی برسند که بتوانند برای ازدواج علاوه بر نیاز به رشد جسمی و جنسی، رشد روانی و اجتماعی نیز داشته باشند. بعد از آن انتخاب همسر از مهمترین تصمیمات فرد در زندگی است، زیرا میتواند آینده فرد را رقم بزند. تشکیل خانواده سالم، متعادل و پایدار مثل هر امر مهم دیگری به تفکر منطقی و تلاش و کوشش نیازمند است. زن و مرد باید براساس معیارهای اصولی و منطقی همسر آینده خود را شناسایی و انتخاب کنند. بهصورت کلی اصالت خانوادگی بهعنوان اساسیترین معیار انتخاب همسر شناخته میشود. ایمان، اخلاق نیکو و روان سالم و تناسب زوجین در ویژگیهای ظاهری، سنی، تحصیلی، فرهنگی، تربیتی و اعتقادی از موارد اساسی در انتخاب همسر است. امروزه ازدواجها بهصورت شتابزده انجام میشود و چون انسانها در برخوردهای اول، رفتار و واقعیت وجودی خود را بروز نمیدهند پس از ازدواج، رفتارهای نمایشی کنار میرود و رفتارها و چهره واقعی دو زوج نمایان میشود. در آن شرایط است که هردو ممکن است احساس کنند که از یکدیگر فاصله دارند و وقتی راهحلی برای مسأله نیاموختهاند، به پاک کردن صورتمسأله اقدام میکنند و تقاضای طلاق میدهند.