به تازگی سریال خوش ساخت کمپانی پخش شد که بخشی از دنیای جاسوسان انگلیس و آمریکا را در پوشش دیپلمات و... در چارچوب داستانی پرکشش تصویر کرده. مانند خیانتها و از پشت خنجرزدنهاشان به کشورهای دوست و همسو و همچنین بیپروا آسیبزدن به نزدیکان و همکاران با انگیزههایی که نه بایسته است و نه ستودنی! یا جنگ سرد و ابعاد ویرانگرش بر زندگانی ملتها و امیدهای کشورهای آزادیخواه که پایمال منفعتطلبی آمریکا میشود و... و اما بزنگاه این یادداشت، یک گزاره پراهمیت رئیس کا.گ.ب است ( که در سریال با نام مستعار استاریک خوانده میشود) او در توضیح یک طرح آیندهمحور و راهبردی به رهبر وقت شوروی چنین سخن میگوید: بدون شلیک حتی یک گلوله، غرب فرو میپاشد و جهان چونان یک کشور متحد میشود.
رهبر شوروی میپرسد: این طرح چه زمانی عملی میشود که استاریک میگوید: به عمر من و شما کفاف نمیدهد! سخن این است که: در جنگ نرم فرهنگی علاوه بر تاثیرات فوری، دشمن با تمهیدات گوناگون و برنامههای بنیادی با تاثیرگذاری بر نسلهای جوان میکوشد از هر شهروند کشور مقابل برای خودش یک سرباز بسازد. سربازانی که خودیاند اما ذهنی الینهشده و دیدگاهی یکسر هماهنگ با دشمن مقابل دارند. جنگ نرم فرهنگی را میتوان در تجربه هند و انگلیس به روشنی توضیح داد. گاندی هند را مستقل اعلام میکند اما زبان رسمی دیوان سالاری هند یعنی زبان فارسی را برمیاندازد که روح اتحادبخش ملل شرق و حلقه اتصال «خاورمیانه تا دل آسیا تا شبهقاره تا باختر چین» است.
تیرخلاص به تدریس و آموزش زبان فارسی را گاندی با افزودن بندی به قانون اساسی زد که بایستی آموزش دو زبان انگلیسی و هندی در مدارس، رسمی شود. آیا اکنون میتوان هندوستان را بخشی از ایران فرهنگی نامید؟ تاج محل که افتخار هندیهاست نه فقط معمار و طراحش که از بن تا نقش ایوانش ایرانی است.
اما هند در ارتباطاتش امروز سراپا فرنگی شده حتی در حوزه کشورهای نوروز به دشواری جایی داشته باشد یا نداشته باشد! فقط با حذف آموزش زبان فارسی، خود را یکسره از مهمترین بخش تاریخ تمدنیاش تبعید کرده. این نتیجه همان برنامههای راهبردی و بلندمدت استعمار در جنگ نرم و زیرپوستی فرهنگی است که با علمکردن مذاهب ابتدایی و برافتاده در هند با احیای زبانهای محلی به جای زبان بینالمللی روزگاران پیشااستعمار یعنی فارسی به دامنه نفوذ خود و فرهنگش و گسترش قهری زبان انگلیسی توانسته کشور هفتاد و دو ملت را اولا تجزیه کند دوما کانونهای بحران سیاسی دایمی در مرزهای این کشورهای نوظهور ایجاد کند سوما منافع خودش را بیمه سازد و چهارم قوام و یکپارچگی ملل شرق را براندازد که عامل اساسیاش زبان فارسی بوده است.
اکنون که تجربه پیروز غرب را در هندوستان یادآور شدیم؛ با نگاهی به تحولات روزآمد خراسان بزرگ آیا نباید نگران ظهور یک هند از خودبیگانه دوم باشیم؟ مینویسم نع اما برخی تلاشها در راستای فارسی زدایی از میهن زبان فارسی را با هم مرور کنیم تا برسیم به این معنا که ایران و ایرانی هرگز از خودبیگانه نمیشود!
جابجاییهای اجباری مردم و کوچاندن پشتونها به نواحی همیشه فارسنشین خراسان بزرگ همانند بدخشان بویژه پنجشیر که از مناظق استراتژیک آسیاست و تا کنون هیچ فاتحی در طول تاریخ نتوانسته بدخشانِ آریانای باستانی را بگشاید!
در همه ادارات و خیابانها تابلوهای راهنما به زبان پشتون و انگلیسی شده و زبان فارسی از یاد و خاطره محلات شهرهای پامیر (=بام ایران) فعلا برافتاده.
ایرانیستیزی و ایجاد تفرقه در شکلهای گوناگون بشدت پیگیری میشود؛ از نهادن نام جعلی افغان بر آریانا و مردمان ایرانیاش بگیرید تا کنون، شاید روزگاری دستاندرکاران کشور ما انگار بیخیال مهمترین بخش جداشده از سرزمینمان بودهاند.. اما ذهنیت امروز چیز دیگری است. ما به برپایی تمدن ایرانی اسلامی و احیای همگراییهای ایران فرهنگی باورداریم و در راستایش کوشاییم.
میتوان با خوشبینی به تاریخ این مرزوبوم دلخوش کرد که تا بوده مرکز تحولات بنیادین سیاسی و فرهنگی در تاریخ ایران بوده و زبان فارسی بویژه از این بوم و بر پاک بالنده شده. به دیگرعبارت: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
مهمتر این که در طول تاریخ ما هرگاه بخاطر کشمکشها ایران گرفتار نظام چندحکومتی شده، همیشه بخش خاوری یعنی خراسان بزرگ را ایران میخواندهاند و بخش مرکزی یعنی کشور کنونی با نام فارس خوانده میشده. به برپایی تمدن نوین ایرانی اسلامی با همگرایی ایران فرهنگی بیندیشیم!
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد