گفت‌وگو با علیرضا قاسم‌خان، تهیه‌کننده فیلم «ستون ۱۴»

شرط‌بندی بر سر جان آدم‌ها

زیر خاک یا روی خاک

فیلم جاده‌ای و متفاوت «علت مرگ نامعلوم» از انگشت‌شمار فیلم‌های چند سال اخیر است که در انتخاب مکان و همچنین موقعیت دراماتیک داستانی جدیدو بدیع است.فیلم درمکانی می‌گذرد که نه داخل شهر است ونه در آپارتمان؛ بلکه در کویر و جاده‌ای کم‌ رفت‌وآمد.
کد خبر: ۱۴۸۸۹۹۳
نویسنده محبوبه جان‌نثاری | منتقد سینما
 
جاده‌ای که دو سر دارد: مبدأومقصد.با ماشین ومسافرانی که دراین جاده دربزنگاهی می‌افتند که بایددست به انتخاب بزنندمیان اخلاق یا وسوسه‌هایشان؛ معرکه ومعرضی‌که باید ببینیم این شخصیت‌ها چگونه عمل می‌کنند‌و چه امتحانی پس می‌دهند؟ آیا جانب وجدان‌شان را می‌گیرند یا فقر و فلاکت‌شان را. گرچه آنها بعد از کش و قوس‌هایی در فیلم، در نهایت جانب دومی را می‌گیرند، اما فیلم‌ساز با وجود فقری که در شخصیت‌ها ترسیم کرده، رگه‌هایی ازشرافت راهم در آنها باقی می‌گذارد.وجدان شخصیت‌ها قبول نمی‌کند جنازه‌ای را که حالا از طریق آن به پول رسیده‌اند، روی زمین بماند و برمی‌گردند و او را دفن می‌کنند. در واقع فیلم‌ساز برخلاف ژانر نکبت در سال‌های اخیر، در نشان‌دادن انسان‌های فقیر متفاوت عمل می‌کند و فقرا را به‌ دلیل این‌که فقیرند، بدون انسانیت نشان نمی‌دهد. 
اما نکته‌ای که در پیرنگ اثر به چشم می‌خورد اندکی ضعف در روابط علی و معلولی است. بعد از ایجاد حادثه محرک، روابط علی باید چنان منطق محکمی داشته باشد که پیشبرد قصه و درام تا رسیدن به نقطه اوج، تنها راه ممکن جلوی پای شخصیت‌ها باشد. اما ضعف این مسأله در ابتدای قصه، اندکی ما را به عنوان مخاطب، ازتب وتاب و التهاب پیش روی شخصیت‌هامی‌اندازد. به‌عنوان مثال تقریبا در اواخر فیلم راننده تاکسی می‌گوید که هم‌خطی‌ها دیده‌اند که شخص فوت شده سوار ماشین او شده است. این درحالی است که باید این جمله را در ابتدای ماجرا، وقتی درحال نقشه کشیدن برسر آن جنازه هستند، بگوید؛ در واقع این جمله باید اولین چیزی باشد که به ذهن او برسد! فیلمساز می‌توانست نه فقط دو راه، بلکه راه‌های گوناگونی جلوی روی شخصیت‌ها بگذارد؛ همچون جاده‌ها که می‌توانند فقط دو سر آغاز و پایان نداشته باشند، بلکه راههای فرعی در میان‌ها آنها می‌تواند زیاد باشد. 
‌درهم‌تنیدگی مکان و موقعیت دراماتیک فیلم به‌همین جا ختم نمی‌شود؛ بلکه در انتخاب رنگ صحنه‌ها، لباس‌های شخصیت‌ها، رنگ ماشین که همگی به رنگ خاکی و یشمی هستند نیز خود را نشان می‌دهد؛ و در سکانسی از فیلم با توفان شنی که در جاده رخ می‌دهد و با خاکی که بر سر و روی مسافرها می‌ریزد، این همرنگی با کویر و کوه‌ها و طبیعت بیشتر و بیشتر نشان داده می‌شود. و با این جمله از یکی از شخصیت‌ها که زیر خاک تفاوتی ندارد، اما روی خاک چرا؛ فیلم‌ساز بر این موضوع صحه‌ بیشتری می‌گذارد. 
درواقع به‌نظر می‌رسد که در زیرمتن فیلم، فیلم‌ساز می‌خواهد مدفون شدن شخصیت‌ها را در زیر بار فقر و فلاکت نشان دهد. یا شاید هم با این نشانه‌ها می‌خواهد بگوید این شخصیت‌ها تفاوت چندانی با آن جنازه ندارند، چراکه اصول اخلاقی را زیر پا گذاشته‌اند. 
در انتهای قصه با آن پایان‌بندی غافل‌گیرکننده، دوباره شخصیت‌ها با وجدان‌هایشان دست به گریبان می‌شوند. درست است؛ آدمی از هر چه بگریزد، راه فراری از وجدانش ندارد. در واقع فیلم‌ساز باز می‌خواهد تفاوت زیر خاک بودن با روی خاک بودن را به ما نشان بدهد. در پایان راه، وقتی مردیم، دیگر تفاوتی نمی‌کند که در زیر کدام خاک دفن شویم اما تا وقتی روی خاک هستیم و در جاده‌ زندگی، تفاوت می‌کند؛ زیرا این ما هستیم که حق انتخاب داریم؛ حق انتخاب میان مکان‌ها؛ میان ماندن یا رفتن؛ میان بااخلاق بودن یا بی‌اخلاق بودن؛ میان وجدان داشتن یا نداشتن. 

newsQrCode
برچسب ها: فیلم سینما داستان
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها