سلولهای بهاری، خاطرات تولید و توسعه سلولهای بنیادی به روایت دکتر حسین بهاروند است. کسی که برای اولین بار درسال۱۳۸۲ به همراه همکارانش در پژوهشگاه رویان موفق شد سلول بنیادین انسانی تولید کند و به واسطه آن علم بیولوژی را به شدت تکان دهد.کتاب سلولهای بهاری از کودکی حسین آغاز میشود و با روایت اول شخص و با تمرکز بر زندگی علمی و دانشگاهی ایشان بسیار روان پیش میرود. ساختار کتاب بدون رفت و برگشت زمانی خاصی پیش میرود. منتهی نقش باقری در گردآوری و به رشته کلام کشیدن حرفهای بهاروند غیرقابلانکار است. او توانسته از سخنان سوژه یک طرح منسجم از زندگی علمی در مرکز و از زندگی شخصی در حاشیه بسازد. طرحی که موجب یک ادراک نسبتا دقیق از زندگی و مسیر حرکت شخص بهاروند میشود.
درباره کتاب میتوان این ادعا را طرح کرد که توانسته به شدت به روایت نزدیک شود. به هر حال ما در تاریخ شفاهی معمولا مقهور و شیفته سوژه و مسیر پرفراز و نشیب او هستیم لکن با همه این اوصاف این نویسنده است که باید بتواند از این مسیر پرفراز و نشیب یک طرح کلی منسجم، و در عینحال عبور کرده از سطح و رسیده به عمق ارائه بدهد. نویسنده کتاب سلولهای بهاری تا حد زیادی توانسته از این مهم برآید.
با همین طرح کلی است که در مییابیم رفتن و مهاجرت برای بهاروند کار سختی نبوده و نیست. کافیست اراده کند تا در کمترین زمان ممکن در یکی از بهترین دانشگاههای جهان مشغول شود. مثل خیلیهای دیگر که انتخاب و تصمیممشان فرار از بروکراسی مسخره و فلجکننده و بیفایده حاکم بر آموزش عالی ایران است. مثلا برای دفاع از یک پایاننامه ارشد و یا دکتری باید بالای ۱۵ امضا بگیرید که چه بشود؟ در سیستمی که تعداد مقاله از کیفیت و ارجاع به آن مهمتر است ماندن و حرکت کردن، ماندن و پریدن از روی موانع قانونی بیهوده، جهاد است. اینها راازشخصی بپذیریدکه خسته وکلافه از وضعیت حاکم بر دانشگاههاست.وضعیتی که بهاروند تسلیمش نشد. پاکدستانه ومجدانه با توسل و توکل کارش را پیش برد.
بهاروند برای آدم بریده از دانشگاهی نظیر من قهرمان است، چون او ماند و توانست این سیستم فشل را به خدمت بگیرد. ماندن و فعالیت او از این منظر جهاد است که بهاروند محصول سیستم نیست بلکه خروجی توانایی شخصی و از همه مهمتر جهانبینی خودش است. شاخصه انسان ایمانی و الهی این است که تلاش برای مسخر کردن دنیا را فینفسه فاقد اهمیت میداند. او در جهان به شکل جدی میکوشد اما دنیا را فاقد اصالت میداند. بهاروند درصفحه ۲۰۶کتاب میگوید: «وقتی میبینید مطلبی خیلی جالب و به دردخور است ورفیقتان هم در این حوزه است برایش ایمیل کنید. این چیزها را خودم تجربه کردم…» این حرف را دست کم نگیرید یا در حد یک توصیه اخلاقی ساده نپندارید. شاید برخی از مخاطبان محترم این نویسه ندانند که در همین دانشگاههای خودمان برای ارتقای وضعیت گاهی چه انتحالهایی صورت میگیرد. انتحال یعنی سرقت علمی. یعنی یک نفر نتیجه تلاش دانشورانه یک محقق را بردارد وبه نام خودش منتشر کند. حالا شما ببینید در زمانهای که کمیت بر دانشگاهها، سیطره سهمگینی زده است حسین بهاروند چقدر سخاوتمندانه در یک نگاره کاملا دینی و اسلامی از اشتراک مطلبی مفید با یک همکار میگوید.
سلولهای بهاری روایت پیشرفت نیست بلکه در واقع روایت وسعت تدریجی یک انسان است. به گمانم اگر بهاروند و تیمش توانستند کشور را در زمینه سلولهای بنیادین به جایی برسانند که نشود و نتوان کتمانش کرد نتیجه وسعت روحی خودشان است. انسان وقتی دروضعیت طولی در نسبت با خالق، خودش را به شکل اضافیه اشراقیه(۱)میبیند دیگر من برای او موضوعیت ندارد. در واقع وسعت انسان ایمانی موجب میشود تا او در بستر ایمانی برای کشف و تسخیر دنیا موفق شود.
با این تفاوت که دانشمند انسانگرای علمی، برای تسخیر دنیامیجنگد و تلاش میکند ونهایت وغایتی هم فراتر از این برایش متصور نیست. همه چیز در مختصات این جهان تعریف و خلاصه میشود و تمام.
این کتاب را به دست همه نوجوانان وجوانان ایرانی برسانید. بهاروند و بهاروندها رامعرفی کنید تاشاید این ویروس مسخره خودتحقیری و احساس ویرانگر درماندگی آرامآرام از دلهای مردم این مرزوبوم رخت بربندد و شاید، فقط شاید، این سیستم کند کمیتزده به خودش بیاید و قدر بهاروندها را بهتر و بیشتر بشناسد.