تام کاتن، سناتور آمریکایی از جمله افراد مخالف با توافق هستهای ایران و آمریکا بوده که همواره رویکردی ضدایرانی داشته و در اظهارات اخیر خود گفته است: «ترامپ ترجیح میدهد با ایران هم توافقی شبیه به توافق لیبی صورت بگیرد.» علاوه بر این نتانیاهو، نخستوزیر رژیمصهیونیستی نیز درنشست خبری با ترامپ درکاخ سفید با تکرار مواضع ضدایرانی خود گفت: «اگر بتوانیم توافقی با ایران داشته باشیم همانند لیبی، این توافق یک توافق خوب خواهد بود». این موضوع با واکنش عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران روبهرو شد. علاوه بر این، جمهوری اسلامی ایران این مدل و الگو را بهعنوان طرحی غیرقابل اعتنا و غیرقابل قبول دانسته و بر این نکته که هر توافق جدید دیگری با آمریکا باید تحریمها را لغو و منافع اقتصادی ایران را تضمین کند، تاکید کرده است. علاوه بر این، هر چند که «مدل لیبی» از نظر مقامات آمریکا الگویی موفق برای رفع مسأله هستهای ایران تلقی میشود اما به دلیل عدم تطبیق شرایط لیبی با ایران، این مدل به صورت بالقوه ناممکن است و در عمل نیز با چالشها و موانعی روبروست که ناشی از زمینههای تاریخی، محیطهای امنیتی و وضعیت حقوقی بینالمللی متفاوت است.
سرگذشت لیبی
توافق و مدل لیبی به تصمیم معمر قذافی در سال ۲۰۰۳ مبنی بر خلع کامل برنامههای تسلیحات کشتارجمعی اشاره دارد. این توافق از نظر آمریکاییها بهعنوان «بهترین توافق عدمگسترش سلاحهای هستهای» توصیف شده است که بهموجب آن لیبی از دسامبر ۲۰۰۷ شروع به از بینبردن برنامه هستهای و حذف تسلیحات خود کرد. برنامه هستهای لیبی در آن مقطع در مراحل اولیه توسعه و فاقد زیرساختهای پیشرفته غنیسازی بود. این کشور تا سال ۲۰۰۳ تنها موفق به ساخت چند سانتریفیوژ آزمایشی شده بود و ذخایر اورانیوم غنیشده قابل توجهی نداشت. در مقابل، ایران در حال حاضر دارای چرخه سوخت کامل هستهای شامل معادن اورانیوم، تأسیسات تبدیل، غنیسازی و راکتورهای تحقیقاتی است. براساس گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی، ایران تا سال ۲۰۲۵ به ظرفیت غنیسازی ۶۰ درصد دست یافته و هزاران سانتریفیوژ پیشرفته نصب کرده است. فرآیند خلعسلاح لیبی جامع و شامل اقداماتی چون رهاکردن کامل برنامههای تسلیحات هستهای و شیمیایی، محدودکردن زرادخانه موشکی به استانداردهای بینالمللی، تصویب معاهده جامع منع آزمایش هستهای و کنوانسیون تسلیحات شیمیایی، پذیرش بازرسیهای شدید آژانس بینالمللی انرژی اتمی و ارائه دسترسی بیسابقه به بازرسان ایالات متحده و بریتانیا برای تأیید بود. این موضوع که با هدف رفع تحریمها، بهبود اقتصاد و اجتناب از حمله نظامی آمریکا به لیبی، توسط دولت معمر قذافی آغاز شده بود، نهتنها به هیچ یک از اهدف خود نرسید، بلکه با تضعیف بازدارندگی و از بین بردن توان نظامی این کشور، مقدمات سقوط دولت قذافی در سال ۲۰۱۱ و تبدیل این کشور، به یک کشور ورشکسته و تجزیهشده توسط آمریکا در قالب عملیات «طلوع ادیسه» را فراهم کرد.
طرح ترامپ و اسرائیل برای لیبیسازی ایران
هدف اصلی دولت ترامپ از طرح «مدل لیبی»، انحلال کامل زیرساختهای هستهای ایران و جلوگیری از هرگونه امکان دستیابی به سلاح اتمی است. مشاور امنیت ملی ایالات متحده، مایکل والتز، موضع دولت را اینگونه بیان کرده است که ایالات متحده تنها در صورتی با ایران مذاکره خواهد کرد که «ایران کل برنامه هستهای خود را رها کند». والتز این موضع را تکرار و تأکید کرد که ایران باید برنامه هستهای خود، از جمله غنیسازی را بهعنوان بخشی از یک توافق تحویل دهد یا با مجموعهای از پیامدهای دیگر روبهرو شود. ترامپ با ترکیبی از تحریمهای اقتصادی شدید و تهدیدات نظامی قصد دارد ایران را به پذیرش شرایط مدنظر خود وادار کند و میتوان گفت که این فشارها با هدف روانی، بهعنوان ابزاری برای ایجاد ترس از تکرار سرنوشت لیبی طراحی شدهاند. از طرفی اسرائیل نیز با تاکید بر الگوی لیبی، در صدد است با تحتتأثیر قرار دادن هرگونه فضای احتمالی مذاکرات و توافق بین ایران و آمریکا، ترامپ و تیم وی را بهسمت این الگو هدایت و ترغیب نماید.
ایران لیبی نیست
رسیدن به توافقی با ایران مشابه با توافق هستهای لیبی، طرحی از پیش شکستخورده و غیرواقعبینانه است که با هدف فشار بر ایران، از سوی مقامات مختلف آمریکایی و اسرائیلی در روزهای اخیر بارها تکرار شده است. ایران پیش از این در مذاکرات منتهی به برجام، تجربه مذاکره، توافق و نتایج حاصل از آن توافق را دارد، جایی که آمریکا علیرغم تعهدات خود در برجام، با روی کار آمدن ترامپ و نقض تعهدات، از این توافق خارج شد. در کنار این تجربه تاریخی، در حال حاضر هیچ شباهتی میان موقعیت ایران ۲۰۲۵ با لیبی ۲۰۰۳ وجود ندارد و سناریوی ایالات متحده برای اجرای توافق هستهای مشابه لیبی با ایران در ابعاد مختلفی با چالش و عدم امکان روبروست. در وهله اول، ایران برخلاف لیبی عضو معاهده منع گسترش تسلیحات هستهای(NPT) است و بهعنوان یک عضو این معاهده، قادر به توسعه فناوری هستهای برای انرژی و سایر اهداف غیرنظامی تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی است و مانند برخی از کشورهای دیگر عضو معاهده، این را بهعنوان حق غنیسازی اورانیوم تفسیر میکند. مذاکرات برجام نیز پس از آن پیشرفت کرد که ایالات متحده پذیرفت ایران میتواند ظرفیت غنیسازی اورانیوم خود را حفظ کند. این تفاوت، درخواستهای کامل خلع سلاح را در زمینه ایران چالشبرانگیز میکند، زیرا با حقوقی که ایران آن را مشروع میداند در تضاد است. از نظر فنی، غنیسازی صفر و خلع سلاح برنامه هستهای از ابتدا برای یک توافق عدم گسترش که بهطور مؤثر از دستیابی ایران به بمب هستهای جلوگیری میکند، ضرورتی ندارد. علاوه بر این، نابودی کامل تأسیسات هستهای ایران مشابه مدل لیبی، بهدلیل پراکندگی جغرافیایی و دفاعیبودن برخی سایتهای هستهای غیرممکن است و برآوردها نشان میدهد حتی با تخریب فیزیکی، بازیابی برنامه ظرف مدت کوتاهی امکانپذیر است. این در حالی است که برنامه لیبی فاقد چنین پیچیدگیهایی بود و نابودی چند تأسیسات محدود کفایت میکرد. این ارزیابیهای فنی نشان میدهند که اصرار بر مدل لیبی در صورت وجود رویکردهای مؤثر دیگر، میتواند بیفایده باشد. تجربه لیبی که پس از خلع سلاح در سال ۲۰۱۱ با مداخله نظامی ناتو مواجه شد، بهعنوان هشداری برای ایران عمل میکند و اعتماد ایران به تضمینهای امنیتی غرب را به شدت تضعیف کرده است. ایران نگرانیهای مشروعی در مورد تعهد ایالات متحده به یک توافق دارد در نتیجه مدل لیبی به داستان عبرتآموزی برای جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده و تمایل آن را برای حفظ توان هستهای بهعنوان تضمین امنیتی تقویت میکند. همچنین در بعد سیاسی نیز تداوم تاکید بر غنیسازی صفر و خلع سلاح کامل بهعنوان مدل یک توافق نهایی، پیامی است به تهران مبنی بر اینکه آمریکا در رویکرد خود برای رسیدن به یک توافق مناسب جدی نیست و این کشور بیش از توافق، در صدد رسیدن به معاملهای یکسر سود، به نفع خود است. شرایط منطقهای و ژئوپلیتیکی ایران و لیبی نیز شباهتی با یکدیگر ندارند. علیرغم تحریمهای دولت قذافی در ابتدای دهه ۲۰۰۰، ایران امروزه از شبکه منطقهای قدرتمند، کشورها و بازیگران همسو و توان چانهزنی منطقهای برخوردار است و بازیگران قدرتمند بینالمللی چون روسیه و چین میتوانند با این طرح و الگو مخالفت کنند؛ این مخالفت و عدم همراهی میتواند چالشهایی برای آمریکا ایجاد کند. بهطور مثال، مسکو در مارس ۲۰۲۵ اعلام کرد هر توافقی باید حق غنیسازی ایران را به رسمیت بشناسد. این واقعیت را نیز باید در نظر گرفت که حضور ایران در منطقهای با رقابتهای ژئوپلیتیک شدید، حضور نظامی قدرتهای خارجی و بازیگران تهدیدکننده منطقهای و فرامنطقهای، نیاز به حفظ توانمندی و بازدارندگی هستهای را در محاسبات امنیتی تهران تقویت میکند و در وضعیت رئالیستی حاکم بر روابط بینالملل و منطقه غربآسیا، هرگونه تضعیف و عقبنشینی از قدرت نظامی، زمینه را برای تهدیدات موجودیتی آتی فراهم میسازد، هدفی که آمریکا و رژیمصهیونیستی با طرح الگو و مدل لیبی برای ایران، در صدد القای آن هستند. بنابراین، موضع کنونی واشنگتن مبنی بر «غنیسازی صفر» بهعنوان پیششرط مذاکره، غیرواقعبینانه تلقی میشود. این موضع با واقعیتها و توانمندیهای برنامه ایران در تضاد است. هرچند که مقامات دولت ترامپ و اسرائیل ممکن است به جامعیت خلع سلاح لیبی علاقهمند باشند اما زمینهها بهطور قابل توجهی متفاوت هستند. وضعیت ایران بهعنوان یک عضو انپیتی، محاسبات امنیتی آن در یک منطقه پرآشوب و درس عبرت از سرنوشت نهایی لیبی، همه در پیچیدگیهای اعمال این مدل نقش دارند. بنابراین، به نظر میرسد طرح ترامپ و نتانیاهو بیشتر یک تاکتیک فشار حداکثری برای وادارکردن ایران به عقبنشینی است تا یک راهکار دیپلماتیک و مدل توافقی مناسب. با این حال، ایران به دلیل تجربه تاریخی لیبی و عدم اعتماد به تعهدات آمریکا، قطعا این الگو را رد خواهد کرد. در چنین شرایطی، با توجه به رویکرد اخیر برای در پیش گرفتن مذاکرات غیرمستقیم هستهای بین دو کشور، اتخاذ رویکردی انعطافپذیر و مطابق با واقعیتها از سوی واشنگتن میتواند در حل نگرانیهای گسترش سلاحهای هستهای مؤثرتر باشد و زمینه را برای رسیدن به نتایج فراهم سازد.