او همچنین در سریالهای موفقی همچون قهوه تلخ، مرد هزارچهره ، طفلان مسلم و...نقشآفرینی کرده است. پورایمان نهتنها در عرصه بازیگری فعال است، بلکه کارگردانی بسیاری از نمایشهای رادیویی را نیز برعهده دارد. با او گفتوگوی مفصلی داشتیم که در ادامه میخوانید.
بازی در تمساح خونی
رامین پورایمان، یکی از بازیگران خوش قریحه رادیوست که او را بارها در قاب تلویزیون و در پرده سینما دیدهایم. او بیش از ۱۴ اثر در کارنامه خود دارد، شش اثر در تلویزیون با نامهای سریالهای شوخی کردم، قهوه تلخ، مرد هزارچهره،
طفلان مسلم، نیمه پنهان ماه و گالشهای مادربزرگ و هشت اثر سینمایی با نامهای بمب؛ یک عاشقانه، بمب خنده، رؤیای نیمهشب تابستان، دو فیلم با یک بلیت، پول خارجی، مهمانی از کارائیب، خروج و تمساخ خونی. او در پاسخ به اولین پرسش که از چه سالی فعالیتش را در صداوسیما شروع کرده و داستان ورودش به عرصه بازیگری چه بوده است؟ میگوید: متولد سال ۱۳۳۲ هستم، در خانوادهای بهشدت مذهبی بزرگ شدهام، بهطوری که حتی رادیو و تلویزیون هم در خانه نداشتیم در حالی که خیلی دوست داشتم رادیو و تلویزیون داشته باشیم. پسر بزرگ خانواده بودم، زمانی که برای درس خواندن به خانه دوستم میرفتم، به جای درس خواندن فیلم نگاه میکردم. فیلم دیدن برایم خیلی جذاب بود و گاهی ساعت از دستم در میرفت و دیر به خانه برمیگشتم و ماخذه میشدم. در دوران دبیرستان هم رادیو را از طریق سرویس مدرسه گوش میکردم؛ خانه ما محله وصفنارد بود تا پل امامزاده معصوم که میرفتم مخصوصا صندلی جلو مینشستم تا نمایشهای رادیویی را گوش کنم، از همان زمان بود که به این رسانه گرایش پیدا کردم. رادیو را با سیروس ابراهیمزاده، بهزاد فراهانی و زندهیاد ژاله علو شناختم تا این که سال ۱۳۶۱ به دعوت زندهیاد صدرالدین شجره به رادیو آمدم.
۴۲سال فعالیت در رادیو نمایش
وی درباره آشناییاش با زندهیاد صدرالدین شجره، مجری، بازیگر، دوبلور، نمایشنامهنویس و کارگردان نمایش رادیویی توضیح میدهد: قبل از انقلاب با زندهیاد شجره در کاخ جوانان نمایش کار میکردیم، یک گروه آماتور بودیم که نسبت به همگروههای دیگر خیلی حرفهای چه از لحاظ دکور، بازی، طراحی و لباس کار میکردیم.دوستی ما با زندهیاد شجره از همانجا گره خورد تا این که سال ۱۳۶۱ از من برای کار در رادیو دعوت شد.
پورایمان درخصوص اولین کار رادیوییاش صحبت میکند و میافزاید: اولین کارم در رادیو، بازی در نمایش«خوشههای خشم» نوشته جان اشتاینبک، به کارگردانی و تنظیم رادیویی زندهیاد صدرالدین شجره بود.خدا رحمتش کند خیلی قلم شیوایی داشت، به دلیل این که شاگرد زندهیاد اکبر رادی، درامنویس قهار ایرانی و دست به قلم بود، مثل این که گردهای از قلم زندهیاد رادی روی قلمش نشسته بود.
سالها در«صبح جمعه با شما» بودم
بازیگر پیشکسوت رادیو در ادامه به فعالیتهایش در رادیو اشاره میکند و میگوید: رادیو حرفهام است و به آن علاقه دارم، بیشک این حرفه را بهدلیل اینکه به آن علاقه داشتم، انتخاب کردم. سالها در «صبح جمعه با شما» بودم، قبل از آن که زندهیاد منوچهر نوذری حضور داشته باشد.خدا رحمت کند حمید منوچهری و فرهنگ مهرپرور کارگردانش بود. همهاش میگویم خدا رحمت کند، عجب دنیایی است.از سال ۱۳۶۱ با رادیو نمایش کار میکنم علاوه بر بازیگری، کارگردانی هم انجام میدهم. این واقعیتی است که باید بگویم، رادیو نمایش یک رادیوی منحصر بهفرد است و بشخصه معتقدم با دیگر شبکههای رادیویی قابل مقایسه نیست. در رادیو نمایش هر روز یک کار نمایش داریم، البته بستگی به کار دارد اگر سخت باشد مثل کارهای تاریخی دو روز تمرین میکنیم و یک روز ضبط داریم. اگر نمایش به روز و ماجراهای اجتماعی روز باشد، یک روز تمرین و یک روز هم ضبط میکنیم، رادیو شتابش بالاست.وی درتئاتر هم دستی برآتش دارد ودراینباره توضیح میدهد:چهار سال پیش نمایش«نسیان» را به کارگردانی محمدرضا مداحیان و نویسندگی بابک صفیخانی در برج آزادی کار کردم. سگهای گردن بریده، ایستگاه سوم و باد صبا ازجمله تئاترهای است که در آن حضور داشتم.
مستند «احساس رامین»
رامین پورایمان در پاسخ به این پرسش که بهتازگی مستندی از زندگیتان ساخته شده، تعریف میکند: ابوالفضل توکلی از کارگردانان، تهیهکنندگان و مستندسازان کشورمان است که با ساخت مجموعه مستندهای پرتره به معرفی هنرمندان معاصر کشور میپردازد. یک مستندی از زندگیام تهیه کرده که با عنوان «احساس رامین» که از شبکه مستند هم پخش شده است.
بازیگر توانای رادیو برای کتاب گویای ایرانصدا کتابهای بسیاری را خوانده و در اینباره توضیح میدهد: با ایرانصدا در بخش کتاب گویا هم همکاری میکنم. کتابهایی همچون انگشت اتهام، روزگونه، سی بل، نقرهخواران، طیران، پوپوف و... بخشی از کتابهایی است که در ایرانصدا خواندهام. معمولا نمایشهایی که بازی میکنم یا کارگردانی آنها را برعهده دارم نامهای آنها را فراموش میکنم، برای اینکه در آن لحظه و زمانی که اجرا میکنم خودم را در گرو کار میگذارم. یعنی خودم را وسط میگذارم، نامش مهم نیست، البته اشتباه است. وی ادامه میدهد: هرگز فراموش نخواهم کرد؛ حدود ۱۵ ــ ۱۰سال قبل، یک نمایش رادیویی بازی کردم که ماجرای حمله آمریکا به هواپیمای مسافربری ایرانی بر فراز خلیجفارس در سال ۱۳۶۷ بود که تمام مسافران آن شهید شدند. در این نمایش نقش خلبان هواپیما را بازی کردم که واقعا جگرم آتش گرفت. برحسب تصادف سالهای بعد کتابی را برای روایت به من سپردند که ماجرای همان هواپیما بود منتها این بار کتاب بود، گفتم خدایا من این را ۱۵ ــ ۱۰سال پیش بازی کرده بودم الان کتابش دستم رسیده که باید بخوانم، این کتاب را خواندم ولی نخواندم، زندگی کردم.
آغازی با «گالشهای مادربزرگ»
بازیگر پیشکسوت تلویزیون و سیما بازیگری را با مجموعه تلویزیونی «گالشهای مادربزرگ» در سالهای (۱۳۶۸ ــ ۱۳۶۷) به کارگردانی بهمن زرینپور آغاز کرده و درباره داستان ورودش به تلویزیون میگوید: قبل از انقلاب ابوالقاسم معارفی، نویسنده و کارگردان، که درحالحاضر بهدلیل اینکه سنی از او گذشته دیگر نمینویسد، در کافه جوانان نمایشنامه مینوشت و ما ، یعنی زندهیاد صدرالدین شجره، طیب شرافتی، آقای مطلق و...فقط در نمایشهایش بازی میکردیم. حدود سال ۱۳۵۵ یک تلهفیلم بهنام «خوابآلودههای کوچه هوشیار» ساخت به نویسندگی و کارگردانی خودش که برای اولین بار در آن بازی کردم که از شبکه دو پخش شد. پس از آن هم بهواسطه مینا جعفرزاده، از بازیگران خوب رادیو که همسر زندهیادبهمن زرینپور بود، سریال گالشهای مادربزرگ را بازی کردم که در آن کار با فریبا متخصص، سیروس ابراهیمزاده، هادی مرزبان، مهین شهابی و ... بازی میکردیم. وی در بخش دیگری از صحبتهایش میافزاید: ما شنوندههای کثیری بین نابینایان داریم. نابینایان عزیزی که ارتباطشان با صحنهای که بازی میکنیم فقط گوش است، ما باید به ذهن آنها تصویر بدهیم، القا و انتقال لوکیشنهای متعدد و متنوع در یک نمایش رادیویی و ... بیشک حاصل زحمات نهتنها بازیگر است، بلکه نتیجه کار سخت و نفسگیر گروه است؛ از کارگردان، تهیهکننده گرفته تا افکتور و ... .
حرفه ما از دور دل میبرد
پورایمان درباره این که بیشتر ایفای چه نقشهایی را دوست دارد و آنها را میپسندد، میگوید: معمولا خیلی دوست دارم که نقشهای جدی و منفی بازی کنم. به نظرم نقشهای مثبت رادیویی خیلی چهارچوب دارد، ولی در نقشهای منفی دست آدم بازتر است. نقشهای مثبت را بیشتر کلیشهای میبینم. مثلا بهقدری مثبت است که آدم تعجب میکند. معتقدم بالاخره انسان مثبت هم عصبانی یا ناراحت میشود و ... .
اما همه نقشهایی را که در رادیو بازی کردم دوست دارم، ولی نقش «بوسهل زوزنی» را در نمایش«حسنکوزیر» خیلی دوست دارم. این نمایش را به نویسندگی رضا کاووسی در سالهای دور، زمانی که زندهیاد همایون ایرانپور کارگردانش بود، بازی کردم. زندهیاد صدرالدین شجره، حسنک وزیر را بازی میکرد و من هم بوسهل زوزنی را بازی میکردم.
باید بگویم بوسهل زوزنی پدرم را درآورد، بهظاهر یک آدم اهل دین و تقوا به نظر میرسید اما همه اینها ظاهرسازی بود. زمانی که خانه میرفت، بداخلاقی میکرد اما بیرون از خانه همه به سرش قسم میخوردند. مگر چنین آدمی داریم که در خانه اینطور شمر و در بیرون حلوا باشد. آن نقش را بازی کردم و بهخاطر آن هم جایزه گرفتم. وی در پاسخ به این پرسش که کدامیک از اعضای خانواده کار شما را دنبال میکند؟ میگوید: دخترم عاطفه پورایمان، مهندس انفورماتیک شبکه رادیویی نمایش است. خیلی دوست داشت که بازیگر رادیو شود، اما بههیچعنوان راضی نشدم. مثلا نمیشود هنرپیشه نقش یک خانم مهربان درجه یک را بازی کند که همه دوستش داشته باشند، بعد در خانه ناسپاسی ببیند. مقایسهای پیش میآید که چرا در نمایش اینگونه است و در خانه اینطوری و ... . پسرم آیدین با اینکه صدای خیلی زیبایی دارد و زیاد هم مطالعه میکند، ولی یکی از مدیر فروشهای موفق است. دختر دیگرم سحر هم در رشته گرافیک فعالیت میکند. البته فرزندانم خیلی دلشان میخواست که کارم را ادامه دهند اما باید بگویم حرفه ما از دور دل میبرد. البته یک نوه شیطان دارم که نمیتوانیم دوریاش را تحمل کنیم. وقتی نیست واقعا دلمان تنگ میشود اما آتش میسوزاند!
سرگذشتها را دوست دارم
کارگردان رادیونمایش زمانی که جشنوارههای رادیو برگزار میشد،بهعنوان بازیگر برتر شناخته شده و دراینباره میگوید: به این نتیجه رسیدم که زمانش بوده در این موقع و زمان این جایزه را بگیرم. پورایمان درخصوص اینکه برای آسایش و آرامش بیشتر در زندگی چه توصیهای دارد؟ یادآوری میکند: باید بگویم بشخصه ذکر زیاد میگویم. فقط ذکرهایی که میگویم آرامم میکند و باعث گشایش امورمیشود.همیشه به اندازه گلیمم پایم را دراز میکنم. به اندازه حقوقم دورخیز میکنم. کسی نیست که دلش نخواهد پیشرفت کند.همیشه به خدا میگویم گوشم را بگیر، ازجا بکن، پدرم را دربیاور اما تنهایم نگذار. پورایمان اهل مطالعه است، اما اینکه چقدر کتاب میخواند، خودش توضیح میدهد: در کتابخانهام بیش از ۵۰عنوان کتاب دارم که وسط هر کتاب یک کاغذ گذاشتهام تا ادامهاش را بخوانم، اما بیشتر دوست دارم که سرگذشتها را بخوانم، مثلا سرگذشت میرعماد حسنی، چخوف و بیل گیتس اما متوجه شدم، آسمان همه جا همین رنگی است.
این قافله عمر عجب میگذرد!
پورایمان در پاسخ به این پرسش که امسال را چگونه گذرانده است، عنوان میکند: زندگی کردم. دو کار تئاتر را رد کردم. برای ایفای نقش و کارگردانی به رادیونمایش میروم. کار سینمایی نداشتم، البته سال گذشته بود که «تمساح خونی» را بازی کردم. از همدورهایهای ما، من و بیوک میرزایی هستیم؛ غیر از ما دو نفر همدورهای نداریم. بقیه با چند سال فاصله آمدهاند. اتفاقا یک روز که با بیوک میرزایی در حیاط ارگ نشسته بودیم؛ گفت رامین، دقت کردی ما الان قدیمیترین هستیم؟!اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم. واقعا که این قافله عمر عجب میگذرد!
با بیشتر هنرمندان که گفتوگو میکنیم به اندازهای مشغله دارندکه فرصتی برای اوقاتفراغت پیدا نمیکنند؛ پورایمان هم در پاسخ به پرسش ما میگوید: اوقاتفراغت ندارم، اصلا مسافرتی نیستم. کتاب میخوانم؛ ادامه همان کتابهایی که یک کاغذ وسط آنها گذاشتهام. درحالحاضر کتاب «چرا هنرمندان فقیرند؟» اثر هانس ابیگ را میخوانم. پورایمان با آرزوی موفقیت خوانندگان در سال جدید درپایان صحبتهایش میگوید:همیشه میگویم خدایا شکرت.امسال سال۱۴۰۴ است وجمعش میشود ۹ که عدد مبارکی است.حتما سال آینده شنیدهایدکه گرانی چه وچه میکند؛ انشاءالله خداوند نظر لطفی خواهد داشت. حتما نگاه ریز توأم با لبخند به ما دارد.بهترینها را برای شما و خوانندگان آرزو میکنم. خوانندگانی که زمانشان را هزینه خواندن این مصاحبه میکنند، قدردانشان هستم. امیدوارم بخشی از این محبتی که زمانشان را هزینه میکنند، این مصاحبه جبران کند، بهترین را برایتان آرزو میکنم.