پیرپسر دومین ساخته اکتای براهنی است که در ژانر و تریلر روانشناختی سال ۱۴۰۰ تولید شده است. اکتای براهنی در پیرپسر با نگاهی روانشناختی، به بررسی روابط خانوادگی پیچیده و تأثیرات فشارهای اقتصادی و اجتماعی بر افراد میپردازد. فیلم پیرپسر روایتگر زندگی دو برادر میانسال به نامهای علی و رضا است که همراه با پدر مستبد و سلطهگر خود، غلام، در ساختمانی قدیمی و فرسوده در تهران زندگی میکنند. با توجه به ناهنجاری و خشونت بالا، تماشای این اثر برای افراد زیر ۱۸سال توصیه نمیشود. این گزارش خلاصهای از مواجهه با فیلمی است که حالا جدیتر از قبل میتوانیم درباره چرایی محرومیت از تماشایش در بخش اصلی مهمترین رویداد سینمای ایران، بپرسیم و تن به هیچ توجیهی برای آن ندهیم! اکران ویژه پیرپسر غافلگیرکنندهترین اتفاقی است که در حافظه همه ما حک میشود تا سالها بعد به نشانی آن جشنواره فجر سال ۱۴۰۳ را به یاد بیاوریم.
عجب موجودیست انسان
فیلمی که صادقانه انتظارش را از کارگردان فیلم ضعیف «پل خواب» نداشتیم اما اکتای براهنی، ثابت کرد که میتوان درجا نزد و اثری خلق کرد که بالغبر سه ساعت مخاطبش را روی صندلی سینما میخکوب کند. پیرپسر در سالن سینما به پایان نمیرسد و همزمان با سرکشیهای دوربین به گوشهگوشه خانهای که دقایقی در آن از ته دل خندیده بودیم و دقایقی بعدتر حجم خشونت لانه کرده در زیرپوست ساکنانش مبهوتمان کرده بود، خراشهایی به ذهنمان انداخت که تا ساعتها بعد از تماشا، بهدنبال مرهمی برای آن بودیم. پیرپسر را برای هیچکس نباید تعریف کرد؛ این دقیقا همان نسخهای از یک تجربه سینمایی است که فقط باید آن را دید و چه ظلمی است اگر مخاطبان سینمای ایران همچنان از فرصت این تجربه ناب محروم بمانند و اکران عمومی فیلم به تأخیر بیفتد. دنیایی که پیرپسر آفریده، از جنس واقعگرایی این سالهای سینمای ایران نیست و همزمان نسبتی هم با خیالپردازیها و شیرینیهای رویاگونه ندارد. این دنیایی است که «شر» در آن حکمفرمایی میکند و حتی برای عاشق شدن هم ممکن است از «خوب بودن» پشیمان شوید! این دنیایی است که بیش از آنکه از جنس سیاست و اجتماع و اقتصاد باشد، از جنس «ماهیت انسان» است و عجب موجود پیچیدهای است انسان!
یک موسیقی اصیل
حسام ناصری را بیش از آنکه به موسیقی فیلم بشناسیم، به آثاری که در مقام آهنگساز طی چند سال اخیر برای علیرضا قربانی نوشته است میشناسیم. او در همین چند سال کارهایی بسیار خاص برای قربانی انجام داد و نه تنها توانست قطعات ماندگار و ملودیهای خاطرهانگیزی بسازد بلکه افزایش چشمگیر مخاطبان قربانی در داخل و خارج از ایران، نشان از موفقیت او در این زمینه داشت. اما در حوزه موسیقی فیلم، او نزدیک به چهارسال است که در این عرصه حضور دارد، آهنگسازی روزی روزگاری آبادان (حمیدرضا آذرنگ)، تابستان همان سال (محمود کلاری)، سریال سرگیجه (بهرنگ توفیقی) و در جشنواره فجر هم بازی خونی ( حسین میرزامحمدی) را عهدهدار بوده است. در کنار اینها موسیقی چند فیلم کوتاه را هم کار کرده است.اما اگر حسام ناصری را به واسطه موسیقی ترانهها و تصنیفها میشناسید، از اساس آن تصور را کنار بگذارید و به تماشای پیرپسر بروید. موسیقی پیرپسر به واسطه قصه و آشفتگیهای ذهنی و رفتار شخصیتهایش، موسیقیای است که توامان فضای الکترونیک و آکوستیک را به هم پیوند داده است. اما در این میان به خلق قطعاتی شگرف انجامیده است که با صداهای دیستورت شده به سبک تکنیکهای موسیقی معاصر پریشان احوالی موقعیت فیلم و شخصیتها را روایت کرده است.
در کنار این صداهای مدرن، موسیقی چند ترک طولانی دارد که از قضا نه تنها فیلم را از ریتم نمیاندازد بلکه به فهم و دنبال کردن آن بیشتر کمک میکند. این چند قطعه که در موقعیتهای خاصی از آنها استفاده شده در فضای رمانتیک و تماتیک هستند. همین آرامی آنها و ساده بودن دنبال کردنشان برای گوش مخاطب باعث شده است تا آن چند سکانس از جمله حضور پدر در خانه رعنا و بعد ترک خانه و ایستادن علی در میانه کوچه و وصل آن به رقص شمشیر شادی پدر بهیادماندنی شود.با این وجود، ناصری ماهیت موسیقی فیلم را با تمامی فراز و فرودهای قصه رعایت کرده است، برای دوئل پدر و پسر قطعههایی در فضای اکشن نوشته و برای زمانی که جوانترها در مهمانی مشغول استعمال مواد مخدرند، سراغ موسیقیهای الکترونیک رفته. برای صحنه قبر کندن پدر موسیقی وحشت نوشته و برای عشق موسیقی رمانتیک.
حتی در موقعیتهایی سراغ سلوی ویولنسل رفته که بارزترین سکانس آن، حضور پسر کوچکتر (رضا) در آرایشگاه مادرش در زیرزمین نور و پر از تار عنکبوت است.
مهمترین ویژگی موسیقی پیرپسر که او را به یک اثر منحصر به فرد بدل کرده است، حضور متفاوت، قطعات اریجینال، ملودی جاندار و قوی و نهایتا انسجام معنادار آن است. امید که حسام ناصری فعالیتش را در حوزه موسیقی فیلم گستردهتر و بیشتر کند. اولین سکانس پیرپسر مخاطب را بهسرعت به جهان مهیب فیلم پرتاب میکند و فیلم از همین نقطه چنان نفسگیر شروع میشود و صورت مسألهای دشوار طرح میکند که البته در آن گریزی از تقدیر نیست. ویرانهای که خانه نام دارد، عتیقه فروشی چرکینی که پر از نفسهای مردان تاریخ گذشته است و مردسالاری پررنگی که در تاروپود فیلم درهم تنیده شده و صورت نمادین هم پیدا میکند همه محصول هنرمندی است که داستان را رج به رج، با حوصله و وسواس زیاد یافته است. مردانی که بهدنبال عشق، هویت و نوری هستند تا تاریکخانهشان روشن شود و زنانی که یا قدرت رهایی از دایره تنگ و تیره سنت را ندارند و یا قربانی میشوند؛ همه اینها نتیجه دنیای مردسالاری است که جز تباهی عایدی دیگری ندارد. نه عشقی به سرانجام میرسد و نه ارادهای میتواند اندکی از نفرینشدگی این ویرانه و ساکنانش بکاهد؛ پول اما تا بخواهی هست و با گشادهدستی تمام خرج میشود، اما سعادتی در کار نیست. پیرپسر سه ساعت تمام نفس همه را در سینهها حبس کرد و کسی پلک نزد و با تمام وجود فیلم را دیدند. میزانسنهای دقیق، فیلمنامه پاکیزه، دیالوگهای پینگپنگی جذاب، شخصیتهای درست، فیلمبرداری استاندارد و حرفهای، بازیهای دقیق و حتی تیتراژ کمنظیر که تازه برای خودش نقطه اوج بود، چنان همه را مبهوت و متحیر کرده بود که نه کسی دوست داشت فیلم تمام شود و نه سالن را ترک کند. براهنی با این فیلم استانداردها را بالا برده و دستاوردهای بسیار مهمی نصیب سینمای ایران کرده است. سینما به عنوان هنر هفتم به شدت وامدار ادبیات بوده و ادبیات بخش مهمی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما را رقم زده است. اتفاقی که در سینمای ایران به ندرت رخ داده و دلیل آن هم ترس فیلمساز از قضاوت و قیاس بوده است. فیلم سینمایی پیرپسر ساخته اکتای براهنی که در بخش ویژه برای اهالی رسانه به نمایش درآمد، جزو شاخصترین این آثار است که ردپای ادبیات در فیلمنامه پروپیمان آن کاملا مشخص است.
روایتی از یک زندگی
روایتی سه ساعته از زندگی پدری لاابالی و عیاش با دو پسرش که هر کدام از یک مادر هستند. براهنی که در پل خواب اقتباسی آزاد از جنایت و مکافات را انجام داده، در پیرپسر سرصبر قصهاش را شروع کرده و با معرفی شخصیتهای اصلی (غلام، علی و رضا) به نقطه عطف اول میرساند. در نیم ساعت بعدی کلنجارهای پدر و پسرها ادامه پیدا کرده و شخصیتهای فرعی همچون دوست هم منقلی غلام معرفی میشوند که نقش مهمی در نیمه دوم کار دارند. با ورود رعنا به داستان در دقیقه ۷۰ فیلم، قصه وارد فاز تازهای شده و یکی از عجیبترین داستانهای روایت شده در سینمای ۲۰-۱۰ سال اخیر کلید میخورد. پیرپسر زیرمتنهایی فوقالعاده و به قدری جزئیات دارد که برای پی بردن تمام و کمال به آن باید بیش از یک بار دیده شود. پیرپسر با توجه به پیشینه ادبی اکتای براهنی و پدرش، فیلمی به شدت ادبی است به این معنا که تمام اجزایش از قهرمان تا ضد قهرمان و شخصیتها از ادبیات داستانی کلاسیک وام گرفته شده است. فیلم با مثابه یک رمان داستانی فصل معرفی شخصیتها دارد، تعلیق بین پدر و پسر ایجاد میکند، عشق میآفریند و رابطه عاشقانه را تصویر میکند و در نهایت کشمکش را دستمایه درام خود قرار میدهد تا ردپای ادبیات کلاسیک ایران و جهان به شکلی واضح در فیلم هویدا شود. براهنی در سه ساعت و ده دقیقه فیلم خود فقط قصه نمیگوید و جهان خلق میکند. جهانی باورپذیر و با جزئیات که لاجرم همراهی آن ممکن میشود و تماشاگر میخکوب به تماشای این پرفورمنس واقعی و پر فراز و فرود مینشیند.ساعتها درباره درام، شخصیتها، بازیها و روابط آنها میتوان حرف زد و نوشت اما به طور تیتروار از مهمترین ویژگیهای فیلم پیرپسر میتوان به کارگردانی درجه یک و پخته اکتای براهنی، فضای گرم و گیرای فیلم، بازیهای درجه یک به خصوص پورشیرازی و عوامل محیطی از جمله صدا، نور، طراحی صحنه، موسیقی و فیلمبرداری آن اشاره کرد که جملگی در اختیار یک کل واحد قرار گرفته و مضامین فیلمنامه را انتقال دادند.
شما یک فیلم ایرانی دیگر نام ببرید که پس از سه ساعت، نگران باشید که نکند تمام شود! این حاصل ریتم خوب، قصهگویی درست و وارد کردن و درگیر کردن مخاطب در جهان روایی داستان است. فیلمی که در کنار مضمون جسورانهاش، ساختار دقیقی برای ارائه مضمونش دارد و بغایت«سینما» است؛ اکتای براهنی در پیرپسر ازمد این روزهای ما در سینمای اجتماعی (مثل استفاده نکردن از موسیقی یا دور بودن دوربین از کاراکتر برای واقعنمایی بیشتر و…) فاصله گرفته و از همه ابزار و ترفندهای سینمایی برای انتقال حس و مفهومش دریغ نمیکند. برای همین است که قاببندیها، فضاسازی، طراحی صحنه و حتی نور در فیلم پیرپسر به چشم میآید و موسیقی متنش، هم مزاحم فیلم نیست و هم شنیده میشود.
هیولای فراموشنشدنی
بازی حسن پورشیرازی و ساختن یک هیولای فراموشناشدنی در سینمای ایران شگفتانگیز است؛ زمان بالای فیلم، زمینهسازیهای دقیق در فیلمنامه و ظرفیت کاراکتری که براهنی در اختیار او قرار داده بود، باعث شد تا شخصیت غلام همه را میخکوب کند. به واقع اختلاف پورشیرازی با بقیه نامزدهای نقشاولهای مرد این جشنواره بیش از یک سیمرغ است. اما در کنار او بازی تکتک بازیگران -از حامد بهداد تا لیلا حاتمی، محمد ولیزادگان و… نباید فراموش شود. اگرچه بهداد نقش مرد آرام را پیش از این هم بازی کرده است، ولی حدود مشخص شده در نقش «علی» از تعریف تا انفجار، همه ظرفیت بازیگری او را به کار گرفته است. قرار دادن او کنار بازیگر گمنامی چون ولیزادگان در نقش «رضا» از ریسکهای جوابداده براهنی بوده است.
فیلمی که مطمئنم یقه مخاطبش را رها نمیکند، با تیتراژ شگرف فیلم به پایان نمیرسد و تا ساعتها با او همراه میشود. فیلمی که باید در حوصله بیشتر، فرصت مناسبتر و البته مثالهای بیشتر از درون فیلم، دربارهاش حرف زد. در دوره بدی بهسر میبریم که مخاطبان سینما به جمع کمدیپسندان محدود شده. البته خوراک دیگری هم برای این سینمای مهجور و مخاطبانش باقی نمانده است. چندین و چند سال است که جسارت در سینمای ما فراموش شده و کسی برای استانداردهای بالاتر دورخیز نمیکند؛ مگر یکی دو سینماگر تجربه جدید رقم بزنند و با محدودیت دیده شوند. حالا نمایش عمومی پیرپسر میتواند یک برگ برنده یا یک ساز مخالف در این سینما و برای مخاطبان سینما باشد. حیف است آن کلوزآپ دیدنی از چهره پورشیرازی در سکانس پایانی فیلم را روی پرده بزرگ نبینیم. به سینما و مخاطبانش رحم کنید.
از همان فیلمهایی که میتوان با رویکردهای متعدد نقد و تحلیل سراغش رفت و انتظار این را داشت که به اثری کالت در سینمای ایران بدل شود. فیلمی که با کمک نقشآفرینی درخشان گروه بازیگرانش (به ویژه حسن پورشیرازی)، ارجاعات زیادی به شاهکارهای مهم ادبیات جهان دارد و یکبار دیگر لزوم اهمیت و توجه به اقتباس را به سینمای ایران یادآوری میکند.بدون اغراق با یک تدوین هوشمندانه، پیرپسر در صدر لیست بهترین فیلمهای دهه اخیر سینمای ایران قرار خواهد گرفت و جایگاه اکتای براهنی را به عنوان کارگردانی که در فاصله شش سال (از زمان کارگردانی فیلم پل خواب) ره صد ساله را طی نموده تثبیت خواهد کرد. طولانیترین فیلم سینمای ایران در زمان سه ساعته خود با معجزه سینما مخاطب را سحر کرده و جسورانه تماشاگر را به صندلی میخکوب میکند. سینمای ایران باید امیدوار باشد که ضمن ایجاد شرایط اکران برای این اثر فاخر و خروج فیلم از محاق توقیف، شرایط لازم برای تولید فیلمهایی با این سطح کیفی فراهم شود.
پیرپسر یک اثر انتقادآمیز نسبت به مقوله «فرهنگ» است، اما نه در پوسته اولیهاش، بلکه در لایههای عمیقتر، این انتقاد به وقوع میپیوندد. نقدی که به وسیله نمادپردازی افراطی جنونآمیزی رخ خواهد داد.
فیلم پس از گذار از پرده دوم داستان، شکلی از سینمای آزار و جنون را میسازد که نمونهاش در سینمای ایران نایاب است. ساخت و پرداخت به مؤلفههای آزار و جنون، تماما از طریق کاراکتر غلام سر و شکل پیدا میکند. درست از همان جایی که گور را باز کرده و اسکلتهای جنازه را در یک نمای رعبآور از بالا میبینیم، از همین نقطه کاراکتر او شروع به خلق این مؤلفهها میکند. زندانی کردن او در خانه توسط پسرانش و نحوه فاش کردن رازهای گذشته زندگیاش او را در قامت یک ظالم به تمام معنا قرار میدهد. به همین خاطر فیلمساز در سکانس پایانی با آن هیبت خونی و موهای آشفته، از او یک کاراکتر متناسب با ارکان چنین سینمایی میسازد.
فیلم در خلال معرفی یک خانواده با مؤلفههای ساختارشکن و اگزوتیک، کاراکتر علی را به ما معرفی میکند.