اما هدف این رویکرد چیست؟ نه فقط با چنین سیاستی ترامپ تلاش دارد خود را نزد جامعه جهانی به عنوان یک صلحطلب و پایان دهنده نبردها جلوه دهد و البته کاربردیترین سلاحش در این راستا رسانه است تا واقعیت، بلکه در تلاش است پس از حل پرونده ایران، مسیر فشار بر چین و روسیه را هموار سازد.
جنگ اخیر اثبات کرد که فشارهای لفظی و تهدیدهای رسانهای غرب، تنها مقدمهای برای گمراهسازی یا عادی جلوه دادن تهدید دائمی و در نهایت اجرای حملات واقعی بود. مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و آمریکا که پیش از آن با لفاظیهای شدید ضدایرانی در رسانههای غربی همراه بود، در فضای پساجنگ وارد مرحلهای جدید شده است. اکنون ایران با تکیه بر مقاومت نظامی و حفظ انسجام داخلی، نهفقط تسلیم روایتسازیهای رسانههای غربی نشده، بلکه توانسته موضع مستقل خود را در برابر هجمهها حفظ کند.در طول این جنگ، آمریکا بار دیگر از حضور نظامی گسترده در اطراف ایران، اعزام ناوهای هواپیمابر ضربتی و انتقال تجهیزات به پایگاههای اطراف خلیجفارس و اقیانوس هند استفاده کرد. رسانههای غربی، بهویژه رسانههای اسرائیلی، تلاش کردند روایت خود از ایران را به عنوان تهدیدی غیرقابل مهار تثبیت کنند. اما آنچه در میدان رقم خورد، حکایت از چیزی فراتر داشت: ایران با استفاده از ظرفیتهای دفاعی خود و البته مهمتر از همه بروز انسجام بیسابقه میان ایرانیان داخل وخارج از کشور، نشان داد در برابر سیاستهای تهدیدمحور عقبنشینی نخواهد کرد.بازنمایی چندبعدی از ابعاد سیاسی، امنیتی و اجتماعی این جنگ، مسیر مناسبی برای تدوین سیاستهای راهبردی و افزایش مقاومت ملی خواهد بود.آمریکا از بهکارگیری این رویکرد نظامی - رسانهای اهدافی مشخص را دنبال میکرد:
نجات اسرائیل: هرچند تلآویو در روز نخست جنگ با استفاده از عنصر غافلگیری توانست برنامههای خود را پیش ببرد اما در ادامه این احساس شکل گرفت که آنها وارد یک دور باطل شدهاند که نه میتوانند ایران را به تسلیم وا دارند و نه میتوانند به اهداف اصلی خود از جمله پایان برنامه هستهای صلحآمیز ایران برسند. همه اینها همزمان بود با فشار غیرقابل اجتنابی که اثرات موشکهای ایرانی در جامعه ساکنان سرزمینهای اشغالی داشت. به این ترتیب، ترامپ راهی نداشت جز اینکه با یک اقدام، به این دور باطل برای تل آویو پایان دهد.
کسب امتیازات ژئوپلیتیک و نمایش قدرت برتر در عرصه بینالمللی: ترامپ در تلاش بود تا با نمایش قدرت نظامی آمریکا، ایران را به موقعیتی تحقیرآمیز در مذاکرات سوق دهد. اما ایران با ایستادگی و حفظ زیرساختهای حیاتی، نشان داد تحت فشار نظامی و رسانهای حاضر به عقبنشینی نیست و به قواعد بینالمللی پایبند است.
تغییر محور تمرکز ژئوپلیتیک به سوی چین: این جنگ میتوانست زمینهسازی برای سیاستهای بعدی ترامپ علیه چین باشد. فشار بر ایران، در نگاه واشنگتن، میتواند مهار حلقههای نفوذ منطقهای چین را تسهیل کند. اما در عمل، واکنشهای چین نشان داد این کشور تمایلی به همراهی با پروژههای ضدایرانی ندارد و ترجیح میدهد روابط خود با ایران را گسترش دهد.
تثبیت موقعیت ترامپ در سیاست داخلی آمریکا: استفاده از حمله نظامی علیه ایران بهعنوان برگ برنده در رقابتهای انتخاباتی و تثبیت تصویر قدرتطلبانه رئیسجمهور آمریکا، بخشی از اهداف داخلی این عملیات بود. اما با مقاومت ایران و ناتوانی آمریکا در تحقق اهداف سریع میدانی، این سیاست با چالش مواجه شده و در برخی رسانههای آمریکایی نیز با تردید مورد بررسی قرار گرفته است تا جایی که بار دیگر باعث رویارویی شدید میان دونالد ترامپ و رسانههای جریان اصلی از جمله سیانان شده است.
مهندسی روایت رسانهای در سطح بینالمللی: ترامپ سعی داشت از رسانههای جهانی برای معرفی ایران به عنوان تهدیدی جهانی بهره ببرد. با این حال، ایران باید درشرایط پس ازجنگ، تلاشهای خود برای بسط روایت مستقل دررسانههای بینالمللی را تقویت کند؛ با انتشار گزارشهای تحلیلی و مستند به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، عربی و اسپانیایی میتوان تصویر واقعی از دفاع مشروع، مقابله با سیاستهای تهدیدمحور و آثارانسانی جنگ رابه مخاطبان جهانی ارائه داد.درچنین شرایطی، جمهوری اسلامی ایران در کنار استفاده از فرصت تاریخی انسجام حداکثری ایرانیان علیه تهدید نظامی از خارج میتواند مسیرهای جایگزینی را برای تقویت موضع خود در برابر سیاستهای تحریمی و تهدیدی غرب تعریف کند.
تثبیت مثلث استراتژیک ایران - روسیه - چین: شاید روسیه و چین تصور نمیکردند تهران بتواند از این وضعیت خطرناک نه فقط جان سالم به در ببرد، بلکه طرف متخاصم را مجبور به آتشبس کند. حالا هم مسکو و هم پکن حساب بیشتری روی نقش و جایگاه تهران باز میکنند و با خیالی آسوده به تقویت روابط در ابعاد مختلف میپردازند. بعلاوه برخی از ایرانیان که تا پیش از این جنگ تصور میکردند امکان دستیابی به توافق سیاسی با آمریکا و رفع تحریمها وجود دارد و نگاهی منفی به گسترش روابط با سایر قدرتها از جمله روسیه و چین داشتند، حالا بیشتر به این واقعیت و لزوم پی میبرند که ایران میبایست در این شرایط هرچه بیشتر به شرکای قدیمی خود نزدیک شود.اتحاد سیاسی واقتصادی ایران با روسیه وچین، پس از جنگ ۱۲ روزه، نهفقط جنبه اقتصادی و تجاری دارد بلکه به سطح بازدارندگی و امنیتی ارتقا یافته است.واکنشهای حمایتی و غیرهمسو با غرب از سوی روسیه و چین در شورای امنیت و سازمانهای بینالمللی، نشان داد پایداری ایران در برابر فشارها برای این متحدان ارزشی راهبردی دارد. روسیه با پشتیبانی دیپلماتیک از ایران، نهفقط به چالشهای غرب پاسخ داد بلکه نشان داد تعهدات مشترک در قالب سازمان همکاری شانگهای، بریکس، و اوراسیا میتواند بستری برای مقابله با تهدیدات نظامی نیز باشد.
بهرهگیری از ظرفیت کامل نهادهای بینالمللی و شرکای جنوب جهانی: ایران باید با تمرکز بر تعامل با شرکای جنوب جهانی و سازمانهای بینالمللی ازجمله بریکس و سازمان ملل، پیامدهای تحریمها را کاهش دهد. دراین روزها شاهد بودیم که سازمان همکاری کشورهای اسلامی وبریکس با قاطعیت، تجاوز اسرائیل به ایران رامحکوم کردند.نمونه دیگری ازاین رویکرد، تجارت آزاد بااتحادیه اوراسیاست که حالا بیش از۹۰درصد کالاهارادربرمیگیرد.اینظرفیتبایددرحوزههای نظامی،بانکی، پرداختهای بینالمللی و همکاریهای فناوری نیز بسط داده شود تا ایران از طریق همکاریهای چندجانبه از فشار غرب عبور کند.
درحال حاضر، با وجود شرایط ناپایدار پساجنگ، مواضع آمریکا همچنان درگیر تناقض است؛ از یک سو ادامه مذاکرات را در دستور کار قرار داده و از سوی دیگر، به تهدیدات تحریمی و نظامی ادامه میدهد. تحلیلها نشان داده که ترامپ ترجیح میدهد در این مرحله باقی بماند، فشارها را تشدید کند و با بهرهگیری از فضای رسانهای و روایتسازی، ایران را وادار به انفعال کند؛ اما مقاومت ایران و موقعیت تازه آن در منطقه، این سناریو را با چالشهای جدی مواجه کرده است.
در نهایت، ایران با درسآموختههای جنگ اخیر، نهفقط از موضع تدافعی خارج شده، بلکه توانسته ساختار دیپلماسی چندجانبه، همکاری با قدرتهای نوظهور و بازتعریف نقش خود در منطقه را تثبیت کند. این مسیر باید با حفظ انسجام داخلی، تقویت روایت رسانهای و بسط اتحادهای راهبردی ادامه یابد تا منافع ملی در برابر هرگونه فشار خارجی تضمین شود. در واقع در این شرایط است که وقتی گزینه نظامی هم از روی میز آمریکا کنار رود، آنها با توجه به جایگاه مهم تهران در کنار متحدان قدرتمندش، از موضعی ضعیفتر وارد مذاکره احتمالی میشوند.
این جنگ در کنار همه سختیهایش چند درس مهم داشت: خوشبینی به مذاکره و توافق، اشتباه است، هرچند نباید از آن دوری جست.مردمایران تحت هرشرایطی با وجود دشواریهای موجود درجامعه ایرانی، درخصوص خاک ومیهن با کسی رودربایستی ندارند.باید به تردید نسبت به سازمانها و کشورهای غیر غربی پایان داد و با جدیت بیشتری اتحاد با آنها را تقویت کرد.