بهزادیفر توضیح میدهد زمان شرکت در دورههای آمادگی پیش از ازدواج و مطالعه آزاد در این زمینه، فقط مربوط به وقتی نیست که شریک احتمالی زندگیتان را یافتهاید، اگر هنوز هم فرد مناسب را پیدا نکردهاید به این اطلاعات نیاز خواهید داشت.
محور اصلی گپ و گفت من با او درباره همین دورهها و لزوم برگزاری آنها برای همه جوانهاست. بهزادیفر بر این باور است که مهمترین علت طلاق در کشور، نداشتن شناخت دو طرف از یکدیگر پیش از ازدواج است؛ اما گفتوگوی ما به این حوزه محدود نمیشود و در آن به بررسی علل خیانت، طلاق عاطفی و شیوههای پایدار ماندن زندگی مشترک نیز میپردازیم.
آخرین آماری که سازمان ثبت احوال منتشر کرده گویای آن است که در استان تهران و البرز از هر دو و سه ازدواج و در کشور از هر شش ازدواج، یکی به طلاق میانجامد. این آمار برای کشور ما که طلاق در آن منفورترین حلال به شمار میرود، آمار بالایی محسوب میشود. از دیدگاه شما دلیل بالا بودن این آمار چیست؟
در ایران گفته میشود دغدغههای معیشتی، اعتیاد و اختلال در روابط جنسی و نداشتن تفاهم جزو علتهای اصلی طلاق است، اما راستش نمیدانم چرا به یک علت بسیار مهم در این حوزه اشاره نشده و حتی پژوهشی هم دربارهاش انجام نگرفته و آن، روابط موازی است که زیربنای خانوادهها را از هم میپاشد.
منظورتان از روابط موازی چیست؟
برخی مردها و شمار بسیار معدودی از خانمها، در خارج از خانه روابط بیش از حد صمیمانهای با جنس مخالف دارند که به آن روابط موازی گفته میشود و به طور معمول یک همسر، چنین وضعی را درباره شریک زندگیاش تحمل نمیکند و همین مساله بنیاد خانواده را تخریب میکند.
آیا همه علتهایی که گفتید تا حدی به نداشتن شناخت کافی از یکدیگر پیش از ازدواج ربط ندارد؟
دقیقا همینطور است. بسیاری از زوجها پیش از ازدواج یکدیگر را به اندازه کافی نمیشناسند. البته این نکته را هم باید اضافه کنم که برخی طلاقها هم به علت کمطاقتی زوجها رخ میدهد.
همیشه در رسانهها درباره به دست آوردن شناخت پیش از ازدواج صحبت میشود اما کمتر گفته میشود چه ویژگیهایی از طرف مقابل را باید در این مرحله سنجید؟
پیش از ازدواج نخست باید از خودتان بپرسید که دقیقا از ازدواج و همسر آیندهتان چه انتظاری دارید. در اولین مرحله به انتظارهایتان از ظاهر فرد و جایگاه اجتماعیاش فکر کنید. برای مثال از خودتان بپرسید میخواهید همسرتان چه شکلی باشد؟ وجهه بیرونیاش در جامعه چه باشد؟ سطح تحصیلاتش، وضع مالیاش، سطح خانوادهاش و باورهای مذهبیاش دقیقا چگونه باشد. دقت کنید که باید در پاسخ دادن به این پرسشها دقیقسازی کنید.
دقیقسازی یعنی چه؟
یعنی وقتی ویژگیهای فرد را برای خودتان تعریف میکنید به جای صفات کلی، جزئیات را به دقت شرح بدهید برای مثال به جای این که بگویید «میخواهم تحصیلات داشته باشد!» بگویید «میخواهم مدرک کارشناسی داشته باشد» یا به جای آن که بگویید «میخواهم خوش قد و قامت باشد» بگویید «دقیقا میخواهم همقد من باشد.»
علاوه بر ویژگیهای ظاهری و جایگاه اجتماعی فرد، باید ویژگیهای شخصیتی او را نیز تعریف کنید. برای مثال میخواهید او درونگرا باشد یا برونگرا، دوست دارید اهل چه نوع تفریحهایی باشد.
آیا در مرحله شناخت، حق وابستگی عاطفی به طرف مقابل را داریم؟
خیر. بهتر است در این مرحله دو طرف از وابستگی عاطفی به هم پرهیز کنند و با چشم باز ویژگیهای یکدیگر را بشناسند.
وقتی به نتیجه رسیدیم که طرف مقابل احتمالا ممکن است ویژگیهای مطلوبمان را داشته باشد، باید مقدمات ازدواج را بچینیم یا همچنان زود است؟
وقتی شناخت ایجاد شد و با حفظ حرمتها و زیر نظر دو خانواده رفت و آمد کردید باید ببینید آیا رابطه عاطفی و احساسی میان شما بهوجود آمده است یا نه. بهوجود آمدن این وابستگی عاطفی، اختیاری نیست، یعنی کسی نمیتواند بگوید من از این لحظه از طرف مقابل خوشم آمده است. این گرایشی است که باید ایجاد شود.
ولی برخی خانوادهها میگویند حتی اگر دو طرف به هم علاقهمند نشده باشند، وقتی زندگی مشترک را آغاز کنند حتما وابستگی عاطفی هم میانشان به وجود میآید.
خیر، این یک باور کاملا غلط است. اگر وابستگی عاطفی بین دو نفر به وجود نیامد یعنی آنها برای هم مناسب نیستند حتی اگر به شکل منطقی برای هم مناسب به نظر بیایند.
یادم هست در یکی از کلاسهایتان میگفتید فرد باید معیارهایش را درباره طرف مقابل منطقیسازی کند. در این باره بیشتر توضیح میدهید؟
من گفتم باید معیارهایی را برای طرف مقابل تعریف کنید، اما بعد در مرحله منطقیسازی باید از خودتان بپرسید آیا کسی که معیارهای تعیین شده مرا داشته باشد، به شکل منطقی برای من مناسب است.
برای مثال شاید من دلم بخواهد در 40 سالگی، یک زن 18 ساله داشته باشم آیا این منطقی است ؟ یا سواد خواندن و نوشتن نداشته باشم اما بخواهم زنم حتما پزشک فوقتخصص باشد که طبیعتا منطقی نیست.
تا چه مدت مجاز هستیم در دوره آشنایی بمانیم؟
این دوره نباید از شش ماه کمتر باشد، اما توجه داشته باشید قوانین این دوره را رعایت کنید. قانون اول این است که این دوره با رعایت همه حرمتهای قانونی و شرعی طی شود.
قانون دوم این است که خانوادهها بویژه خانواده دختر از جریان مطلع باشند.
قانون سوم این است که پیش از شروع دوره، پسر حتما سنجیده شده باشد و خانواده دختر، خانواده او و شرایط اقتصادی و اجتماعیاش را بشناسند. برای مثال معمولا پسری که هنوز سربازی نرفته و شغلی هم ندارد یا پسری که اختلال روانی شدید دارد یا پسری که مطمئن شدهاند بزهکار است نباید وارد مرحله آشنایی شود.
حداکثر دوره آشنایی چقدر باید باشد؟
بیش از دو سال غیرعاقلانه است.
مسلما در کلاسهای آمادگی پیش از ازدواج که برگزار میکنید همیشه پرسشهایی وجود دارد که در هر دوره تکرار میشود که یعنی دغدغه اغلب جوان هاست. این پرسشها چیست؟
بهزادیفر: معیارهایی را برای طرف مقابل تعریف کنید، اما در مرحله منطقیسازی باید از خودتان بپرسید آیا کسی که معیارهای تعیین شده مرا داشته باشد، به شکل منطقی برای من مناسب است |
این پرسشها برای دختران و پسران متفاوت است. یکی از نگرانیهای رایج پسرها، برهم خوردن امنیت اقتصادی و روانی به واسطه ازدواج است. یعنی پسرها معمولا میپرسند فعلا که تنها زندگی میکنند یا کنار خانوادهشان هستند آرامش نسبی دارند آیا به واسطه ازدواج این آرامش به خطر نمیافتد؟ دخترها هم معمولا نگران هستند مبادا طرف مقابل پس از ازدواج به روابط موازی کشیده شود.
با توجه به فراوانی مطرح شدن این پرسشها، احتمالا شماری از خوانندگان ما هم همین پرسشها را دارند. پاسخ شما به آنها چیست؟
پاسخ پرسش اول این است که اگر به آمادگی روانی تشکیل زندگی مستقل نرسیدهاند یعنی نباید ازدواج کنند. ضمن این که باید کسی را انتخاب کنند که در کنارش احساس امنیت روانی و اجتماعی داشته باشند.
در پاسخ به پرسش دوم معتقدم دخترها باید پیش از ازدواج به شاخصهایی که نشاندهنده وفادار بودن یا نبودن طرف مقابل نسبت به خودشان و دیگران است، دقت کنند اما بطور کلی میخواهم این نکته را هم اضافه کنم که هیچ چیز و هیچکس نمیتواند به خانمها تضمین صد درصدی بدهد که هرگز در آینده قربانی خیانت نمیشوند. انتظار برای چنین تضمینی مثل این است که کسی به من مراجعه کند و بگوید «میخواهم بچهدار شوم اما تضمینی به من بدهید که بچهام هرگز بیمار نشود!» در این صورت من به او پیشنهاد میکنم هرگز بچهدار نشود!
اما مردم میگویند اگر زنی وظایف زناشوییاش را خوب و کامل انجام دهد میتواند مطمئن باشد که شوهرش به او خیانت نخواهد کرد. این درست است؟
شاید یکی از علل خیانت این باشد که همسری وظایف زناشوییاش را درست انجام نمیدهد یا خوشرفتار نیست، اما مسلما این تنها علت نیست. هر آدمی خودش مسئول رفتار خودش است. اگر مردی به همسرش خیانت میکند دقیقا خودش مسئول رفتارش است و نباید آن را گردن دیگری بیندازد.
دو نفر وارد یک زندگی مشترک میشوند و انتخابشان بظاهر درست است، اما وقتی زیر یک سقف میروند باز هم در حل مسائلشان مشکل پیدا میکنند و کارشان به جدایی میکشد. دلیلش چه میتواند باشد؟
بسیاری از جوانهای ما مهارتهای زندگی و بویژه مهارت حل مساله را ندارند. زندگی مشترک یک سفر پر از چالش است که برای تداومش باید مهارت داشت. اتفاقا تخصص حل مساله، یکی از آن ویژگیهایی است که باید آن را در طرف مقابل پیش از ازدواج نیز جستجو کنید.
مهارت حل مساله، یک تخصص ذاتی است یا حتما باید آن را از مرجعی علمی آموخت؟
صددرصد باید آموزش ببینند. متاسفانه سیستم آموزشی ما بویژه در آموزش و پرورش بر مبنای یاد دادن مهارت حل مساله نیست. ما برای بچهها پاسخهای از پیش تعیینشده داریم. در مدرسه هیچکس از بچههای ما نمیپرسد که خودشان درباره یک مساله چه فکر میکنند.
بسیاری از زوجهایی که به دادگاه خانواده برای طلاق مراجعه میکنند جوانهایی هستند که با عشقهای آتشین با هم ازدواج کردهاند. آیا میشود از این وضع نتیجه گرفت که به هر حال عشق، ماندگار نیست؟
این جمله را آویزه گوشتان کنید که حتی اگر عشق پایدار باشد، برای تداوم زندگی مشترک کافی نیست. عشق فقط یکی از ستونهایی است که میتواند خانواده را نگه دارد. بهطور طبیعی، عشق طول عمری دارد و سپس در انسان عادی فروکش میکند. بنابراین رفتارهای لیلی و مجنونی نباید مبنای حل مساله باشد.
پس چه چیز ازدواج را نگه میدارد؟
عقلانیت و هماهنگی دنیایی که دو نفر با هم دارند ازدواج را پایدار میکند. ازدواج یعنی دوستی پایدار میان دو نفر که علایق مشترک دارند. البته ما هرگز نمیتوانیم دو نفر را پیدا کنیم که همه علایقشان به هم شبیه باشد، اما برای یک زندگی مشترک موفق دو نفر باید بتوانند تفاوتهایشان را مدیریت کنند.
آیا علت طلاق عاطفی زوجها هم نداشتن عقلانیت و هماهنگی میان زوج هاست؟
بیتوجهی زوجها به یکدیگر باعث طلاق عاطفی میشود.
اولین زنگ خطر طلاق عاطفی چیست؟
وقتی یک زوج دلتنگ هم نشوند یعنی در خطر طلاق عاطفی هستند.
برخی زوجها با توسل به خشونت کلامی یا فیزیکی حرمت یکدیگر را میشکنند. آیا احتمال وقوع طلاق عاطفی در این زوجها بیشتر است؟
حتما همینطور است. در این شرایط، فردی که قربانی خشونت دیگری شده است، دچار تعارض میشود؛ چون بخشهایی از شخصیت همسرش را دوست دارد و بخشهایی را نمیپسندد اما در نظر داشته باشید وقتی فرآیند طلاق عاطفی آغاز میشود، زوج دیگر حتی در ارتباط با یکدیگر خشونت هم نمیورزند و به طور کلی یکدیگر را نمیبینند.
برخی میگویند این که همسران با هم صحبت نمیکنند نیز سببساز طلاق عاطفی میشود. آیا این درست است؟
خیر. حرف نزدن باعث طلاق عاطفی نمیشود بلکه یکی از نشانههای طلاق عاطفی، قطع ارتباط کلامی بین زوجهاست.
به نظر شما میشود زندگی مشترک زوجی را که دچار طلاق عاطفی شدهاند، بازسازی کرد؟
اگر طلاق عاطفیشان تازه آغاز شده باشد، امید وجود دارد. در این شرایط من معمولا با زوجها حرف میزنم و بهدنبال بارقههایی از احساسات مثبت نسبت به طرف مقابل در آنها میگردم. اگر در هر دو طرف حداقلهایی از احساسات هم مانده باشد، میشود روی آن کار کرد و باز زندهاش کرد مانند آتشی که روی آن را خاکستر پوشانده است و من سعی میکنم باز شعلههایش را زنده کنم اما وقتی زمان زیادی از طلاق عاطفی میگذرد، ممکن است برای تغییر دیر شده باشد یعنی از یک ظرف خاکستر نمیشود انتظار آتش دوباره داشت.
از دیدگاه شما وقتی زندگی زوجی به آن ظرف پر از خاکستر تبدیل میشود آیا باید همچنان زیر یک سقف زندگی کنند یا بهتر است به شکل قانونی از هم طلاق بگیرند؟
اگر زوج فرزند داشته باشند و فرزندشان در شرایط حساس و سرنوشتساز زندگی باشند، باید سعی کنند به زندگی مشترک ادامه بدهند البته به شرطی که هر دو بالغانه رفتار کنند، از تنش بپرهیزند و بهطور کلی کنار هم باقی بمانند به شرطی که اصول رفتاری را دستکم بهعنوان دو همخانه رعایت کنند. یعنی به هم سلام کنند، به هم احترام بگذارند و سر یک سفره غذا بخورند.
مریم یوشیزاده - گروه جامعه
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد