سیستان و بلوچستان، این پهناورترین و محرومترین استان ایران، 11 درصد کل ایران ما، تنها استانی که هنوز گاز ندارد، استانی که تنها «بندر اقیانوسی ایران» را دارد، زادگاه رستم و انبار غله ایران در عهد باستان و... به لطف ساخت انبوه فیلمهای مواد مخدری در دهه 60 و 70 و برخی واقعیتهای تلخ، امروز نامش با قاچاق و مواد مخدر عجین شده است.
کافی است پایت را از مرکب آهنین روی زمین بگذاری و وارد پایانه فرودگاه زاهدان شوی، انگار که وارد تونل زمان شده باشی، همه چیز ناگهان به عقب برمیگردد، فرودگاه زاهدان شمایل ترمینال جنوب 20 سال قبل تهران است، از امکانات و تزئینات و ظاهر فرودگاه گرفته تا بوتیکهای فرودگاه که بیشتر شبیه دستفروشهایی است که بساطشان را با اکراه در چند قفسه فلزی و رنگ و رو رفته جا دادهاند.
اتوبوس هنوز پنج دقیقه هم از فرودگاه دور نشده که تصویرهای عینیتری از این خاک دامنگیر قریب و غریب میبینی: ساخت و سازهای نیمهتمام، پروژههای ناکام و شاید از همه جالبتر، ایستگاه تراکتورو لودر، مثل خطیهای تهران، اینجا تراکتورها و لودرها در صف انتظار مشتری صف بستهاند، با رانندههایی که برای فرار از آفتاب زیر سایهبانی از مقوا و پلاستیک، سرشان را به حرف گرم کردهاند و لابد نشانی از بختک بیکاری روی شهر.
خیابانهای کمعرض خاکآلود با آسفالت از بین رفته، کوچههای خلوت، خانههای محقر و حتی نیمهمخروبه در دو سوی جاده، کودکانی میان خاکها بازی میکنند و البته بیشتر از هر چیز موتور و وانت تویوتا، این اولین تصویر و شاید ماندگارترین تصویر یک مسافر از زاهدان است، وقتی فاصله فرودگاه تا شهر را طی میکند، اما از همه اینها مهمتر و بهانه سفر ما مرز است، سیستان و بلوچستان دو مرز خاکی و یک مرز دریایی دارد، این خاک مظلوم غریب و قریب مرز ماست، مرز همه ما ایرانیها... .
و چه میدانی مرز چیست؟!
تصویر مرز معمول و مرسوم برای خیلی از ما تلفیقی است از نظم آهنین، سیم خاردار، ویزا،دیوارهای بلند، گمرک، برج و بارو و سربازان مسلح و خشمگین که با دوربین آن طرف مرز را میپایند، اما وقتی اولین بخش بازدید خبرنگاران از مرزهای سیستان و بلوچستان از جاده زاهدان ـ زابل آغاز میشود و به ارتفاعات نار میرویم، اینجاست که میفهمیم مفهوم مرز اینجا معنای دیگری دارد: آن سوی مرز، خبری نیست! این شوخی نیست، باید با چشم دید تا باور کرد، آن سوی مرز واقعا هیچ خبری نیست، هر چند ده متر یک میل مرزی سیمانی به قاعده شیرآتش نشانیهای قدیم خیابانی و تا چشم کار میکند بیابان و ریگ و یک دشت غمگین و مرده از سرطان خشکی و بیآبی.
برادران افغان و پاکستانی تقریبا به طور کامل زحمت نظارت، کنترل و مرزداری را بوسیدهاند و کنار گذاشتهاند، در غیاب آنها این بچههای مرزبانی ما هستند که هستند! واقعیت بزرگ و آزاردهنده مرزهای جنوب شرقی ما ایرانیها این است.
اینجا در این گوشه از گربه جغرافیایی ما فقط «آرش کمانگیرهای کلاشینکف به دست» مظلوم و مقتدر ایرانی هستند که مواظب مرز و در حقیقت مواظب ما هستند.
یک سرهنگ سرد و گرم چشیده مرزی با موها و محاسن سفید برایمان از سختیهای مرزبانی میگوید: وقتی سربازان مرزبانی در حالت «کمین» هستند، باید سکوت مطلق حکمفرما باشد، حتی اگر عقرب بچهها را نیش بزند یا هر احتمال خطرناک دیگر، خروج از کمین یعنی مرگ خود و همه گروه، هرچند بچههای مرزبانی دیگر به نیش عقربها عادت کردهاند.
عمق این واقعیت تلخ وقتی معین میشود که بدانیم مرز سیستان و بلوچستان با افغانستان و پاکستان 1100 کیلومتر است و به این 300 کیلومتر مرز آبی در دریای عمان را هم باید اضافه کرد البته در سالهای اخیر ناجا با جدیت عملیات مسدودسازی فیزیکی مرزها و کنترل دیجیتالی و ماهوارهای مرزها را شروع کرده است، اما طبیعی است این همه زحمت در دریای بیپایان بیابان و ریگ و بیخیالی همسایهها گم شود و به چشم نیاید.
میل سهجانبه، جاذبه مغفول گردشگری
یکی از جاذبههای بالقوه و البته مغفول منطقه، منطقهای است که مرز سهجانبه ایران ـ افغانستان ـ پاکستان است و معروف به «میل سهجانبه»، در واقع قله یک تپه سنگی که سه کشور در آن به هم میرسند.
اتوبوس ما فقط از کنار آن عبور میکند و سهم جبری ما از میل سهجانبه، نگاههایی که چند لحظه به این تپه سنگی خیره میمانند و بس، در میانه عبور از منطقه میل سهجانبه و توضیحات راهنمای سفر، به این فکر میکنم که میل سهجانبه چقدر استعداد دارد برای تبدیل به یک جاذبه گردشگری و توریستی، اقتصادی، اگر کمی ذوق و خلاقیت و بودجه خرج شود از سیم خاردار و رژه و جذابیتهای رسمی و نظامی هم میشود پول درآورد، همان قانون قدیمی که همه میدانیم: امنیت باشد، توریست میآید، توریست که بیاید، امنیت میآورد و رونق و ما هنوز به معجزه چرخش این قانون، ایمان نیاوردهایم.
یک عبرت تاریخی؛ رازی که ریگها میدانند
اما اینجا، این مرز غریب، عجیب بوی تاریخ میدهد، کافی است چشمت را بر زمان و ظاهر آن ببندی و سوار بر مرکب تاریخ و خیال به گذشته نگاه کنی، اینجا در دل ریگها، یک عبرت تاریخی مدفون است، مثل یک گنج تلخ: فتنه افغانها، همان که در کتابهای درسی خواندهایم: حمله محمود و اشرف افغان به ایران، همین شورش به ظاهر ساده 350 سال پیش بنیان سلسله صفویه رابرانداخت و حکایت معروف شاه سلطان حسین صفوی که همگی میدانیم و... شاید آن فتنهها اتفاق نمیافتاد اگر ایران ما، آن موقع مرز و مرزبانانی شایسته داشت، ریگهای سیستان و بلوچستان فتنه افغان خوب یادشان هست، کاش ما هم یادمان باشد.
انسان و تریاک در یک ترازو
«انسان یا مواد مخدر»، این همه منطق قاچاق است، این دو بهصرفهترین و طبعا لذیذترین خوراک قاچاقچی ها هستند و تو حیرت میکنی از این سنخیت و همنشینی متضاد، انسان و تریاک در یک میزان و ترازو، در یک کفه گوشت و پوست و استخوان و جان و آرزو و عاطفه، کفه دیگر پودر یا شفیرهای سفیدرنگ و فشرده شده برای نشئگی، برای قاچاقچیها اینها با هم برابر است.
قاچاقچیهای امروز اما مثل فیلمهای جمشید هاشمپور دیگر فقط تویوتا و پاترول و کلاشینکف ندارند: تجهیزات دید در شب، ردیاب ماهوارهای، موبایل ثریا، سلاح نیمهسنگین در حد موشکانداز و حتی رادارهای کوچک اما موثر، این است که جنگ با این سوداگران تریاک و انسان را به غایت دشوار میسازد.
شگردهای قاچاقچیان مواد مخدر به مفهوم واقعی کثیف است: آنها برای حمل و نقل مواد مخدر، از نوجوانان زیر 18 سال استفاده میکنند، چون طبق قوانین افراد زیر 18 سال اعدام ندارد، جوانک حامل مواد مخدر اگر گیر بیفتد با یک درجه تخفیف، «حبس ابد» میشوند و ممکن است عفو بخورد و دوباره روز از نو و روزی از نو، قاچاقچیها این طور بین مرز و زندان و حبس پوست میاندازند و قربانی میگیرند.
قاچاق یا پدیده بیقانونی مرزی، اگر با سیاست و جهل و فهم غلط از شریعت و دین گره بخورد، طاعونی میشود خطرناک، نمونه دم دستی آن گروهک تروریستی ریگی است، یکی از بسترهای شکلگیری حادثه تروریستی تاسوکی و حوادث مشابه، در کنار بسترها و عوام دیگر، به وضعیت خاص مرزهای جنوب شرقی هم باز میگشت، طوری که تروریستها براحتی بعد از اقدام مسلحانه یا گروگانگیری، به داخل خاک افغانستان یا پاکستان فرار میکردند.
11 افغانی در یک پژو 405
قاچاق انسان در سیستان و بلوچستان یک سفر سه ساعته است، یعنی آمدن و آوردن اتباع پاکستانی و افغانهای از همه جا بیخبر و از همه جا امید بریده از مرز تا کرمان، کرمان ایستگاهی است که افغانها از آن به کل ایران پمپاژ میشوند.
افغانستان گرفتار ناامنی و جنگ، مرتبا شرایط را برای قاچاق مهیا میکند، تقاضا هست، طبعا عرضه هم هست، این عرضه را قاچاقچیها با گرفتن 700 هزار تومان از هر افغان انجام میدهند.
قاچاقچیها، افغانها را شبانه از مرز به این سو رد میکنند، یک پژوی مخصوص منتظر افغانهاست تا کرمان، اگر فکر میکنید افغانها با خیال راحت در پژو کولردار مینشینند و با ترانههای درخواستی پذیرایی میشوند و از مناظر طبیعی استفاده میکنند، اشتباه میکنید، قاچاقچیها 11 افغان را در یک پژو که فاصله صندلی و صندوق عقب و قسمت داشبورد را بریدهاند و دستکاری کردهاند، جا میدهند، این یعنی «یک راه مسافرکشی» برای قاچاقچیها از مرز تا کرمان، هفت میلیون تومان سود خالص، البته از بیراهه، شبانه و با دور زدن ایست و بازرسیهای جادهها.
زنده ماندن افغانها در پژو هم به قوت بدن و شانس و مهارت راننده محترم بستگی دارد و البته «اگر جان کسی شد مفقود، قاچاقچی محترم مسئول آن نخواهد بود» مرزبانهای ایرانی بارها جنازههای بادکرده افغانها را در گوشه و کنار جادههای مرزی دیدهاند.
البته در این میان، قاچاق سوخت هم مرتبه سوم را دارد که خطر و ریسک و طبعا مجازاتش با قاچاق انسان و تریاک قابل قیاس نیست، قاچاقچیهای بنزین و گازوئیل در سیستان و بلوچستان چشم به خیابان استانبول تهران دارند، چون با هر بار نوسان دلار و ارز، کار و کاسبی آنها هم بالا و پایین میشود و نرخهای جدید متولد.
راه طولانی، پیش روی مرزبانی ایرانی
مرز یعنی رسمیت و لبه حیات یک مملکت، تداوم این حیات به دست همان «آرش های کمانگیر کلاشینکف به دست» مظلومی است که مرزبانی میکنند، مرزبانی در کشور با وجود تحولات مثبت سالهای گذشته تا رسیدن به عنوان یک تخصص نظامی روزآمد هنوز راهی طولانی در پیش دارد، نظام مرزبانی کنونی بیشک نیاز به بازتعریف، بازسازی و تعامل با نهادهای پژوهشی و دانشگاهی دارد، ظریفی میگفت در اکراین، مرزبانان به دلیل نوع کار طاقتفرسای خود، از باشگاههای مخصوص تفریحی و حتی خدمات روانکاوی برخوردار هستند، انتظار این که مرزبان ایرانی با انگیزه و علاقه و نه از سر اجبار، این شغل را انتخاب کند و با دل خوش و اطمینان به معیشت و رفاه قابل قبول از مرزهای ایران پاسداری و حراست کند، توقع بزرگی نیست که باید آن را بیش از پیش جدی گرفت.
بهمن هدایتی - جام جم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
شاهین بیانی در گفتوگو با «جامجم»:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد