این افسانه مهاجرت از دیرباز همراه زندگی بشری بوده است. یکجانشینی، وضع مطلوب اغلب انسانها نیست؛ حرکت و سفرهای مداوم، جابهجایی و نفرت از درجا زدن نزد بیشتر آدمیان، خود نشان از تمایل انسان به مهاجرت است. اولین انسانهای خردمند در آفریقا با همین میل به مهاجرت و کوچ مداوم برای یافتن جایی بهتر بود که در کره زمین تکثیر شدند.
یکجانشینی انسان به احتمال زیاد با فهم ارزش زمین، سرمایههای نهفته در آن و کشف توان کشاورزی رخ داده است.
حس مالکیت به محدوده، منطقه، زمین و در نهایت سرزمین از همین جا آغاز میشود و البته نقطه آغاز کشمکش کوچکنندگان و یکجانشینان هم از همین نقطه از تاریخ انسان است؛ کشمکشی که امروز بین بومیان و مهاجران ادامه پیدا کرده است.
انسان رفتن و گذر کردن از محدوده زمین را به عنوان امری ذاتی همواره دنبال کرده است، در لحظههای انسداد و ورشکستگی، در دوران فقر و خشونت، مهاجرت به مانند آخرین راهحل نمود یافته، انسان یا اقوام انسانی دست به حرکت زدهاند تا بتوانند خود و حیاتشان را بازسازی کنند و در تحولی بنیادین از اول شروع کنند.
مهاجرت از یک سو امید است و از سویی دیگر ناامیدی؛ امید به جایی ناشناخته که بهتر است و رویایی و ناامیدی از جایگاه پیشین و حال که امیدی به تغییرش نیست. وقتی امید به داشتن وضع مطلوب یا حتی فراهم آوردنش از بین میرود، رفتن و جابهجایی تنها راه ممکن میشود.
خلاصی از احساس ناتوانی که به سبب همه گونه انسداد رخ میدهد و با ترک مکان مسدود شده همراه است. این گذر کردن فضایی باز شده و فراخ را دستکم در سطح روانی ایجاد میکند.
به قول میشل فوکو، فیلسوف و تبارشناس فرانسوی فارغ از خصوصیات مبدا و مقصد کوچ کردن با میزانی از احساس آزادی و رهایی همراه است.
در قدیم قصهها و افسانههای زیادی از مهاجرت و گشایش، مهاجرت و یافتن سرزمین موعود شنیده بودیم، حالا این قصهها و افسانههای دور جای خود را به تصاویر وسوسهانگیزی از شهرهایی در دوردست داده؛ شهرهایی که مردمش در رفاه، آبادی، لذت و آرامش زندگی میکنند؛ شهرهایی که اگرچه موعود، آرمانی و افسانهای نیستند، اما به مدد تصاویر خوشرنگ و شیک، تر و تازهاند و با میزان زیادی از شادی و امید همراهاند.
این تصاویر سرزمینهایی را بشارت میدهند که در عین پیروی از کهن الگوی آرمانشهرگرایانه تفاوت و اعجاب، دستیافتنیاند. کافی است به آن نقطه سفر کنید و پذیرفته شوید.
دیگر خوشبختی به شما لبخند میزند و در تصویر از پیش ساخته شده و زیبا شما هم قرار خواهید گرفت.
این تصویر قطعا رویاییتر (غیرواقعیتر) از قصه مهاجرت به سرزمینی با ظرفیت است که با کار و مبارزه توسط مهاجر ناامید ساخته میشود.
نکته در این مهاجرت جدید پذیرفتن و نپذیرفتن از یکسو و پذیرفته شدن و پذیرفته نشدن از سوی دیگر است. در دنیای معاصر همچنان دلایل مهاجرت اقتصادی، فرهنگی یا سیاسیاند؛ البته در قالبی پیچیدهتر و رشدیافتهتر از گذشته.
باید در نظر گرفت فرهنگها با یکجانشینی، استقرار و گذشته خود دارای ارزشهایی معین و هنجارها و آدابی مشخص هستند که هر مهاجر با اینکه نیروی کار، علم یا پول خود را وارد کشور جدید میکند، باید در اصل با این فرهنگ هماهنگ شود و توسط آن هنجارها و ارزشها پذیرفته شود؛ تضاد در این نقطه است.
مساله در این هماهنگی و قدرت پذیرش و پذیرفتن است، مواجهه ـ شاید بتوان گفت ذاتا مبارزهطلبانه ـ اکثریت و اقلیت و البته اقلیتهای با هم مساله بغرنج مهاجرت است، گذشته مهاجر و بومی در خیابانهای آزاد برای هم رجز میخوانند و هریک را برای دیگری غریبتر و بیگانهتر میکنند.
پیچیدگیهای اقتصادی، بازتولید فرهنگ اصلی در هر کشور و احساس انزوای مهاجران، مهاجرت را تبدیل به تناقض منتهی به خشونت یا طرحهای شکستخورده میکند؛ البته نمونههای موفقی از پذیرش و همنشینی کم نیستند، اما وضع مطلوب عادی و قاعده شدن این نمونههاست.
فضای آوارگی (Diaspora) یعنی سرگردانی و پراکندگی قومی که با جراحت و عقدههای فراوان همراه است برای بسیاری از اقوام مهاجر آواره روحیهای انتقامجو ساخته است.
آرتار براه، جامعهشناس انگلیسی ـ آسیایی معتقد بود در فضای آوارگی به بازی طرد و پذیرش و مرزهای تعلق و بیگانگی اعتراض میشود و غیرانسانی بودن این مرزها و محدودهها که حتی بومیان را رنج میدهد، آشکار میشود.
اساسا موضع اقلیت در برابر اکثریت موضعی همراه با هراس و تهدید است، تمایز شکلی از هویتسازی است که در آن افراد با گره خوردن احتمالی به قدرت و یکجانشینی میتوانند دیگران را تحت امر خود درآورند.
عکسالعملهای جمعیتهای ضدمهاجر یا سادهاندیشی سیاستهایی تحت عنوان «پیشگیری از مهاجرت» مشکل تضاد را حل نمیکند؛ بلکه تنها به حادتر شدن موضوع به سبب نادیده گرفتن صورت مساله میشود.
شعار پیشگیری از مهاجرت برای جلوگیری از خشونتها و تضادهای ناشی از آن تنها با یک راه ممکن است، آن هم از بین بردن شکاف کشورهای فقیر و غنی که به نظر میرسد سامان دادن مهاجران، تغییر فرهنگ رویارویی آدمها و تفکرات و همچنین تغییر نگرش به مرزهای ملی و قومی، دستیابتر از این امید باشد که شکاف کشورهای فقیر و غنی از بین برود.
پرسش اساسی در باب مهاجرت همان است که ایمره فرنچی، یکی از کارکنان سازمان اتحادیه ملل سال 1925 مطرح میکند: «چگونه میتوان انسانهایی را که از حیث موازین زندگی، نژاد و سنت آشکارا از هم متفاوتند، با چنان توازنی بر کره خاکی تقسیم کرد که صلح و پیشرفت بشری به مخاطره نیفتد؟» راهی که تا امروز بشریت رفته و در رسیدن به این هدف یعنی صلح و پیشرفت بشری ناتوان بوده است؛ هرچند وضع با گذشته متفاوت است و امید به اصلاح بیشتر، اما همچنان بربریت و جنگ برتریخواهی در لایههای پنهان و آشکار زندگی انسانهای متمدن وجود دارد، حضور فضای آوارگی، تمایز نژادی و قضاوتهای فراگیر ایدئولوژیک در کشورهای چندفرهنگی نشانی از همین مساله است.
در بریتانیا بنیادگرایان پاکستانی روزی پارلمان مسلمانان راه انداختند و گفتند با نظم سیاسی خود میخواهند زندگی کنند که طبیعی است و نظم جامعه و احساس امنیت را چنین اعمالی مخدوش میکند، نسلهای دوم و سوم مهاجران پاکستانی به طور معمول از پدران و مادران و اجداد خود تندروتر و خشنتر میشوند، این بدون شک عدم پاسخگویی نظام مستقر را بیشتر از اعمال غیرعاقلانه و گاه وحشیانه بنیادگرایان اثبات میکند.
رویارویی و پذیرندگی تنها از راه آموزش، تاثیر عمیق فرهنگی و فکری و درنوردیدن تفاوت امکانپذیر است. مهاجرت قابل پیشگیری نیست، قابل تعدیل هم نیست، این امر در روح بشر و در نیاز او نهفته است.
انسان یکجانشین نیست، نبود تمایل به یکجانشینی از یکسو، دولتهای سرکوبگر و کشورهای فقیر از سوی دیگر، نیازهای متناقض بشری و جاذبههای رسانهای ـ افسانهای جهان توسعهیافته هم از وجهی انسانها را به انتقال و مهاجرت تشویق میکند.
عواملی که مهاجرت را دشوار و آسیبهای آن را زیاد میکند، عواملی چون آوارگی قومی، بیگانههراسی، تضادهای ایدئولوژیک، تضادهای اخلاقی و فرهنگی، استثمار نیروی کار و بهرهبرداری از پناهجویان یا بهتر بگوییم بیپناهان و... باید توسط آموزشی جهانی و عمومی و روندی بنیادین اما با روشی اصلاحی و بلندمدت تغییر کند.
رفت و آمد هنرمندان و زبان جهانی هنر، انقلابهای رسانهای، قدرت فناوری به طور برابر در تمام کشورها، عواملی است که آسیبهای مهاجرت را تعدیل و حتی گاهی خنثی میکند؛ وضع که باعث ایجاد حصارهای بستهتر شده و گروههایی را در کشورهای مهاجرپذیر جدا، مستقل و متخاصم کرده است، اینک به وضع بحرانی و ناامیدکننده رسیده است.
قتل سرباز انگلیسی در روزهای اخیر به طرزی فجیع و خشن در خیابان و روز روشن، حادثه بوستون، حوادث قتل عام مهاجران در نروژ، اعتراض حاشیهنشینان مهاجر در سوئد و... همه نشاندهنده هیولای بحرانی بزرگ است که جنگی جهانی را به بطن کشورها برده و شعله تخریب را این بار از درون مرزها آغاز کرده است.
با وجود این شرایط مهاجرت همچنان ادامه دارد و به قول هانس ماگنوس انسنس برگر، ادیب و روزنامه نگار آلمانی هنوز مهاجرت بزرگ رخ نداده است. بنابراین میتوان گفت که با توجه به نظم موجود جهانی و رخ ندادن مهاجرت بزرگ، بحران بزرگ هنوز آغاز نشده است.
علیرضا نراقی - جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد