اینکه او چگونه در ابتدای راه فیلمسازیاش توانسته از حضور چهرههای سرشناسی چون حمید فرخنژاد، محمدرضا گلزار، نیکی کریمی، بهناز جعفری و مهدی هاشمی در آثارش بهره بگیرد، سوالی است که برای خیلیها مطرح است.
فیلمهای عطشانی ایدههای خیلی خوبی دارند، اما اینکه چرا این جرقههای اولیه درخشان در شکل نهایی و تولید شده فیلم چندان به ثمر نمینشینند، بحثی است که خود او آن را به موارد دیگری چون وجود اندک فیلمنامههای خوب مربوط میداند.
به بهانه اکران همزمان دو فیلم پرسر و صدا و پرحاشیه «تلفن همراه رئیسجمهور» و «آقای الف» ـ نخستین فیلم سهبعدی سینمای ایران ـ با این فیلمساز جوان و خوش اخلاق به گفتوگو نشستیم که میخوانید.
چه شد که تصمیم به ساخت فیلم «تلفن همراه رئیسجمهور» گرفتید؟
زمانی که داشتم فیلم «شش نفر زیر باران» را شروع میکردم، فیلمنامه آن را به جابر قاسمعلی ـ فیلمنامهنویس ـ دادم تا بخواند و نظرش را بگوید. در یکسری از جلساتی که ما داشتیم، درباره طرحی با من صحبت کرد که دیدم خیلی جذاب است. به او گفتم این طرح است یا فیلمنامه؟ گفت: فیلمنامهای است که آن را چند سال پیش نوشتم و چند بار هم تا آستانه ساخت رفته، ولی به مرحله تولید نرسید. از او خواستم فیلمنامه را بدهد تا آن را بخوانم. پس از خواندن، دیدم خیلی بستر خوبی دارد، بنابراین تصمیم به خرید آن از پژمان لشکریپور گرفتم که مالکیت فیلمنامه را در اختیار داشت. وقتی مساله را با او در میان گذاشتم، گفت تو نمیتوانی این فیلمنامه را بسازی، چون اجازه ساخت نمیدهند!
این ماجرا مربوط به چه سالی بود؟
فکر کنم سال 89 بود.
یعنی در زمان دولت دهم!
(میخندد) سیاسیاش نکنید دیگر! بله، در همان زمان بود. به هر حال فیلمنامه را خریدم و درخواست پروانه ساخت به تهیهکنندگی آقای محسن علیاکبری دادم که چهار پنج بار در شورای پروانه ساخت رد شد. اینقدر رفتم آنجا نشستم تا بالاخره پروانه ساخت را گرفتم! روز اولی که گفتند فیلمنامه رد شده، رفتم دفتر آقای سجادپور که وقتی علت رد شدن فیلمنامه را از او پرسیدم، گفت: برو هر فیلمنامه دیگری که میخواهی بیاور به تو پروانه میدهم، اما این یکی را نمیتوانی بسازی! از او خواستم ایرادهای فیلمنامه را اعلام کند. گفت: برو پیش آقای رسولیان که او هم یک فهرستی در حد یک برگ A4 به من داد. براساس نظرات شورا تغییرات را اعمال و فیلمنامه را دوباره ارائه کردیم. این قضیه سه چهار بار دیگر هم اتفاق افتاد. تا اینکه سماجتم نتیجه داد و موفق به دریافت پروانه ساخت شدم.
بازنویسی فیلمنامه را خودتان انجام دادید یا آقای قاسمعلی؟
خود آقای قاسمعلی، منتهی تمام نظراتی که داشتم، در فیلمنامه اعمال شد. به نظرم کار حرفهای این است که بازنویسی هم توسط کسی که فیلمنامه را نوشته، انجام شود.ولی در اینجا معمولا اینطور نیست و خود کارگردانها فیلمنامه را بازنویسی میکنند.فیلمنامهنویسی مقولهای کاملا تخصصی است و هر کسی توانایی این کار را ندارد. البته طبیعی است که کارگردانها سر صحنه برخی دیالوگها را بسته به فضای کار تغییر دهند، ولی بهتر است خود فیلمنامهنویس کار بازنویسی را انجام دهد.
در بازنویسی چه چیزهایی تغییر کرد؟
تغییرات زیاد بود، مثلا در فیلمنامه قاسمعلی اصلا رئیسجمهور خاصی مطرح نبود، در حالی که خودم از او خواستم که منظور رئیسجمهور فعلی باشد. یا با اینکه خانواده شخصیت اصلی شمالی بودند، اما گویش بازیگران فارسی بود، بجز جاهایی که از ضربالمثلهای گیلانی استفاده میکردند. یکسری سکانسها مثل سکانس رفتگر هم به کار اضافه شد و فکر کنم جمعبندی نهایی همان چیزی بود که میخواستم. حالا اینکه چه اتفاقاتی این وسط افتاد و چه به سر فیلم آمد، در ادامه دربارهاش صحبت میکنیم. بجز موارد اصلاحی و نظرات خودتان بهعنوان فیلمساز، به نظر خیلی پیشرفتهای سریع و هر روزه تکنولوژی را در فیلمنامه لحاظ نکردید. مثلا امروزه هر کس با هر میزان تمکن مالی براحتی میتواند یک سیمکارت تلفن همراه صفر بسیار ارزانقیمت بخرد تا به مشکلات شخصیت اصلی فیلم دچار نشود!
این فیلمنامه شش هفت سال پیش نوشته شده که قیمت سیمکارت یک میلیون و خردهای بود و شاید خرید آن برای یک کارگر سختیهای زیادی داشت. منتهی وقتی ما میخواستیم فیلم را بسازیم سیمکارتهای اعتباری به بازار آمد که دو تایش را میدادند پنج هزار تومان! شما فیلم را در جشنواره دیدید یا اکران اخیر؟
اکران اخیر.
در اکران اخیر وقتی مهدی هاشمی میخواهد برود سیمکارت بخرد، نیما شاهرخشاهی به او میگوید که اینجا سیمکارت اعتباری آنتن نمیدهد، حتما سیمکارت دائمی بخر! این دیالوگ اضافه شد؟
بله، این بعد از جشنواره به فیلم اضافه شد.
این اتفاق در مرحله صداگذاری افتاد دیگر؟ چون هنگام شنیدن این دیالوگ ما صورت شاهرخشاهی را نمیبینیم.
بله، دقیقا.
دلیل اینکه خانواده شخصیت اصلی فیلم شمالی هستند، صرفا به بازیگران مربوط میشود؟
اول تصمیم گرفتم که شمالی باشند و بعد بازیگران را بر همین مبنا انتخاب کردم. کسانی که بتوانند براحتی گویش شمالی را تلفظ کنند.
به مناطق دیگر فکر کرده بودید؟
نه، چون در خود فیلمنامه هم اینها شمالی بودند و از شمال به تهران آمده بودند، ولی گویش آنها شمالی نبود، فقط یک جاهایی در حرفهایشان ضربالمثل شمالی میگفتند. تماشاگران غیرگیلانی متوجه کلیت دیالوگها و روح صحنه میشوند، ولی از جزئیات حرفها خیلی سردرنمیآورند. من همین را میخواستم و دنبال این بودم جملهای که گفته میشود، مخاطب مفهوم کلی آن را بفهمد و متوجه منظور شخصیتها شود. حالا ممکن است از ده تا کلمه دوتای آن را نفهمد.
فکر نمیکنید قربانعلی کیسمی (مهدی هاشمی) ـ شخصیت اصلی فیلم ـ کمی بیش از حد ساده باشد؟ نوعی سادگی که در جاهایی به بلاهت میزند. اینکه برای کمک به دیگری تنها دارایی خود و خانوادهاش، نیسان وانت را میفروشد.
اول یک چیز را بگویم که این داستان واقعی است و چنین اتفاقی واقعا افتاده است. متاسفانه الان جامعه به سمتی رفته که وقتی کسی به خاطر همنوعش از خودش میگذرد، میگویند این آدم ساده و احمق است و بلاهت دارد. در صورتی که بزرگان دین ما مثلا رسول اکرم(ص) اینطور نبوده است و خودش همواره به انجام چنین کاری سفارش میکرد. یا حضرت علی خودش در مزرعه و زیرآفتاب کار میکرد و نان خشک میخورد، ولی سفرهای برای فقرا پهن میکرد تا غذا بخورند. ما خودمان را پیرو حضرت علی(ع) میدانیم، اما به کسی که این کار را انجام داده، میگوییم بلاهت کرده است. قبول دارم، جامعه الان طوری است که اگر من وسیله مورد نیازم را بفروشم و به یکی کمک کنم، میگویند این دیوانه است. برای این شرایط متاسفم، اما هنوز هم هستند کسانی که نان شب خود را میدهند تا همسایهشان گرسنه نخوابد، ولی این دلیل نمیشود که چون تعداد این آدمها کم است، سراغ این عده نرویم و در فیلمها به آنها نگاه نکنیم. ضمن اینکه به نظرم شخصیتپردازی کیسمی خیلی دقیق است و دلایل خوبی برای کارش دارد. اصلا این آدم برای چه از اداره اخراج شده؟ به خاطر اینکه برای راه انداختن کار ارباب رجوع، امضای رئیس را جعل میکند! ببینید حتی کارش را برای کمک کردن به دیگران از دست داده است، پس این بلاهت نیست. بلکه جهانبینی و اعتقاد این آدم است و خودش کارش را بلاهت نمیبیند. بنابراین طبیعی است کسی که به آن دلیل از اداره اخراج شده، در این شرایط ماشینش را هم بفروشد.
رفتارش در قبال دختر بیمارش چه توجیهی دارد؟ اینکه باوجود بیماری قلبی دخترش برای درمان بیماری دختر دیگری تلاش میکند.
دختر خودش بیماری قلبی دارد، ولی قبلا عمل کرده است و نیازی به عمل جراحی ندارد که او ماشینش را بفروشد. مهدی هاشمی وقتی پشت آیسییو ایستاده به نیکی کریمی میگوید دختر من هم این بیماری را داشت، ولی عمل کرد و الان هم حالش خوب است. اگر دخترش نیاز به عمل داشت و این دختر غریبه هم نیاز به عمل داشت و او ماشینش را برای کمک به آن دختر میفروخت، اصلا غیرواقعی و نامانوس بود. ولی اینجا دختر او عمل کرده و فقط نیاز به مراقبت دارد.
پس چرا پدر باوجود علم به بیماری دخترش، در منزل سیگار میکشد؟!
او در هیچ صحنهای از فیلم جلوی دخترش سیگار نمیکشد. قربانعلی سه بار در خانه سیگار را درمیآورد و بر لبش میگذارد، دو بار هم کبریت را روشن میکند، ولی هر دو بار با نگاه کردن به دخترش آن را خاموش میکند. بار سومی هم که سیگارش را روشن میکند، زمانی است که زنش به نشانه قهر منزل را ترک کرده و دخترش هم به دنبال او رفته است و در آن لحظه در خانه حضور ندارد.
برخلاف نظر شما تردیدی در فیلم وجود دارد که دقیقا مشخص نمیکند منظور رئیسجمهور فعلی است یا رئیسجمهور فرضی. همه جا اشاره میشود که منظور چه کسی است. کجای فیلم اشاره نمیکند؟
مثلا آن لحظهای که هاشمی تلفنی با رئیسجمهور صحبت میکند و عبدی هم کنارش ایستاده است. دلم میخواست که صدای رئیسجمهور را داشته باشیم، ولی امکانش را نداشتیم. از نظر اجرایی شدنی نبود، وگرنه منعی نمیدیدم.
چرا اکران فیلم این همه به تأخیر افتاد؟
این فیلم اول قرار بود نوروز سال 91 اکران شود، بعد گفتند اردیبهشت روی پرده برود. در اردیبشهت حتی تبلیغات محیطی و بیلبورد فیلم هم انجام شد تا اینکه روزی آقای علیاکبری به من زنگ زد و گفت: یک نسخه دیویدی از فیلم آماده کن و روی آن بنویس جهت بازبینی ریاست محترم جمهور. من این کار را کردم، اما دو روز بعد آقای علیاکبری گفت: فیلم فعلا اکران نشود. او بعدها به من گفت آقای رئیسجمهور از دیدن این فیلم دلخور شده است. به نظرم ایشان در این زمان از فیلم ما سوءاستفاده کرد و فیلمی را که از او و دولتش انتقاد کرده بود، موقعی اکران کرد که چند هفتهای بیشتر به پایان دوران مسئولیتش باقی نمانده بود! این چه فایدهای دارد؟ اگر قرار بود ایشان آدم انتقادپذیری باشد، این فیلم یک سال و نیم پیش که در مسند قدرت بود، باید اکران میشد. نه اینکه بخواهند فیلم را در بحبوحه انتخابات، امتحانات دانشجویان و دانشآموزان، اعتکاف و تعطیلات 15 خرداد اکران کنند. معلوم است که این کار را برای نابودی فیلم انجام دادهاند تا در این شرایط کسی نرود انتقادها را ببیند. دیگر اینکه بعدا میخواهند بگویند دیدید که زمان ما چه فیلمی اکران شد؟!
میدانید که فیلم از امروز به دلیل افتادن کففروش، سرگروه سینما آزادی را از دست داد؟ (البته دو روز بعد از این گفتوگو قرار شد که فیلم تا آماده شدن کپی فیلم «گذشته» موقتا در گروه آفریقا به اکرانش ادامه دهد).
من از این موضوع اطلاع نداشتم، ولی میدانم تا دیروز فروش خوبی داشتیم. هر حال این فیلم را شهید کردند، حالا اگر فیلم یکی دو هفته دیگر هم روی پرده بماند، چندان تفاوتی در اصل موضوع نمیکند.
اما از جنبه دیگر به نظر میرسد همزمانی فیلم با انتخابات ریاست جمهوری به نفع فیلم و در جهت عنوان و مضمون آن باشد.
بهترین زمان اکران فیلم همان نوروز سال گذشته بود، یعنی همان زمانی که وزارت ارشاد به این فیلم پروانه نمایش داد. پس من مشکلم با ارشاد نیست. نیرویی بیرون از ارشاد گفته که این فیلم اکران نشود. به نظرم اکران فیلم در این زمان فایدهای ندارد.
سکانسهای حذف شده فیلم شامل چه مواردی میشد؟
سکانسی به صورت کامل حذف نشد، اما یک سری دیالوگها حذف شد و بعضی از تلفنهایی که مردم به تلفن رئیسجمهور میزدند، تغییر کرد.
در آگهیها و تبلیغات فیلم برخی از بازیگرانی که نقشهای فرعی دارند، نسبت به بازیگران اصلی برجستهتر جلوه داده شدند. مثلا در بعضی پوسترها و تابلوهای تبلیغاتی اثری از نام و چهره بهناز جعفری نیست که نقش اول زن فیلم را بازی میکند!
این اولین کارم بود که موارد تبلیغاتی فیلم بدون هماهنگی با من انجام شد. یعنی تا حالا هیچ فیلمی نداشتم که بر موارد تبلیغاتی آن نظارت نکرده باشم. به نظرم، تبلیغات کنونی در حد این فیلم نبود و انگار که ما با فیلمی کمدی طرفیم. با این که حبیب اسماعیلی به عنوان پخشکننده و محسن علیاکبری به عنوان تهیهکننده فیلم واقعا زحمت کشیدند که دستشان درد نکند، ولی از نحوه نمایش و تبلیغات آن راضی نیستم.
پس درمورد جای اسم بازیگران هم نقشی نداشتید؟
نه، من اصلا اولین پوستر سردر سینما را سه چهار روز مانده به اکران در دفتر آقای اسماعیلی دیدم که فقط گفتم دست شما درد نکند! به نظرم اگر درباره اکران «تلفن همراه رئیسجمهور» فکر کارشناسی وجود داشت، حتی در همین زمان مرده خیلی بیشتر از این میفروخت. همین فیلم «آقای الف» که همزمان با این فیلم دارد اکران میشود، چهار تا تک سانس در اختیار دارد، ولی 57 میلیون تومان تا حالا فروخته است. در حالی که «تلفن همراه...» با داشتن 40 سالن تمام سانس، 300 میلیون فروخته. پس مشکل از فیلمساز نیست. دلیل فروش خوب «آقای الف» تا این لحظه این است که با یک تیم، کارشناسی کردیم که تبلیغات فیلم چگونه باشد.
فکر نمیکنید این تحول و رسیدن به جنون قربانعلی خیلی سریع و بدون پیشزمینه کافی اتفاق میافتد؟
بله، درست میگویید. برای همین در جایی از فیلم و قبل از سکانس گشت ارشاد از آن عنوان (یک ماه بعد) استفاده کردم. یعنی یک ماه گذشته است و او با سیل تلفنهای مردم حالش دگرگون میشود.
ولی این ترفند خیلی حق مطلب را ادا نمیکند.
قبول دارم، اما دیگر زمان پرداختن به جزئیات و سیر رسیدن به آن جنون را نداشتیم.
یک حضور هیچکاکی بامزه هم دارید و خودتان در لحظهای از فیلم همراه علیرضا زریندست (فیلمبردار) از جلوی دوربین رد میشوید!
خیلی دلم میخواست یک یادگاری در این فیلم داشته باشم، چون این فیلمنامه برای من یک آرمان بود. برای همین فکر کردم کجای فیلم میتوانم حضور داشته باشم و دیدم بهترین جا موقعی است که قربانعلی کیسمی وارد نهاد ریاست جمهوری میشود. بنابراین تصمیم گرفتم به اتفاق علیرضا زریندست با در دست داشتن پرونده از آنجا خارج شویم!
آن لحظه چه کسی پشت دوربین است؟!
دستیار آقای زریندست.
قضیه آن شوخی با محمدرضا گلزار چیست؟
چون رضا از دوستان خیلی خوب من است و ارتباط خوبی با او دارم، دلم میخواست به نوعی در این فیلم حضور داشته باشد.
یعنی این سکانس در فیلمنامه نبود؟
چرا، این سکانس در فیلمنامه وجود داشت، ولی من کمی به آن پروبال دادم.
یکی از انتقادات به این سکانس این است چرا قربانعلی که ماشین دارد، دنبال آن دزد پیاده نمیرود؟
میتوانست این کار را بکند، منتهی وقتی میخواست به سمت ماشین برگردد، موتورسوار سر میرسد. بعد اگر دقت کرده باشید دزد (مجید یاسر) از این سمت بلوار به آن سمت میدود که امکان تعقیب ماشین را سخت میکند و موتوری راحتتر میتواند به دنبالش برود!
لحن فیلمهایتان همیشه بین کمدی و تراژدی در نوسان است و با نگاهی بدبینانه حتی میشود گفت نوعی سردرگمی در لحن وجود دارد.
اساسا این ایرادی برای فیلم محسوب نمیشود که چند لحن داشته باشد. ولی این لحنها باید زنجیره و اوج و فرود درستی داشته باشد تا بیننده دچار سردرگمی نشود. در فیلمهایم سعی کردم این مساله را رعایت کنم.
گرایش پیدا نمیکنید به یک سمت؟
نه، سعی میکنم این اتفاق نیفتد.
با این حساب، تلفن همراه رئیسجمهور یک فیلم جدی است یا کمدی؟
فیلم را کاملا جدی میدانم، ولی از آنجا که فکر میکنم بعضی از حرفها را با زبان طنز راحتتر میشود زد، همیشه در فیلمهایم یک نوار طنز دارم. یعنی فیلمی از من نمیبینید که اصلا طنزی در آن نباشد.
فیلمهای شما ایدههای خیلی خوبی دارند، ولی هیچ وقت فیلمنامهها همپای ایده جلو نمیروند.
ما در ایران فیلمنامهنویس خوب کم نداریم و میتوانند فیلمنامههای خوبی بنویسند. دلیل اینکه ما الان فیلمنامه خوب کم داریم ربطی به علی عطشانی ندارد، بلکه ضعف سینمای ما نداشتن فیلمنامه خوب است. دلیلش فقط این است که قدر و منزلت و جایگاه نویسنده را نمیدانیم. وقتی در هالیوود به نویسندهای میگویند یک فیلمنامهبنویس، میگویند این پول و برای نوشتن برو به فلان جزیره و بدون هیچ دغدغهای کار را انجام بده. در حالی که اینجا سرقرارداد کلی با فیلمنامهنویس چانه میزنیم و بعد مدام به او زنگ میزنیم که آقا پس چی شد؟! فیلمنامهنویس البته همزمان فکر اجاره خانه و چک برگشتی و شهریه فرزند خود هم هست! با این اوضاع معلوم است که نمیتواند با ذهنیت کامل بنویسد. ما به فیلمنامهنویس بها نمیدهیم، آن وقت از او انتظار یک کار افلاطونی داریم، اما من سعی کردم از بین داشتهها بهترینها را انتخاب کنم. قبول دارم بهتر از این باید جلو بروم و قطعا برای فیلم بعدی باید فیلمنامه بهتری انتخاب کنم.
آخر شما سراغ ایدههایی میروید که خیلی خوب است!
باز حداقل دم ما گرم که ایدههای خوب انتخاب میکنیم و نمیرویم «مامان جونم عاشق شده» و «حلقه ازدواج» بسازیم!
کمی با شتاب و فاصله کم فیلم نمیسازید؟
من اصلا این جوری نگاه نمیکنم. شما باید فیلم ببینید و مطالعه داشته باشید و هر موقع بسترش فراهم شد و تواناییاش را دارید، فیلم بسازید. ممکن است تا دو سال دیگر فیلمی نسازم و امکان هم دارد دو ماه دیگر شروع کنم. تا حالا هم لطف خدا بوده که توانستهام در این دو سه سال، سه، چهار فیلم بسازم.
برای خیلیها سوال است که علی عطشانی با این سن کم چگونه میتواند رضایت چهرههای سرشناس را برای حضور در کارهایش جلب کند؟
این سوال را خیلی از جوانترها از من میپرسند که به ما بگو چه کار کنیم؟ و تو خودت چطور به اینجا رسیدی و فیلم میسازی؟ خطاب به این عزیزان میگویم که ما حاضریم به اقوام و آشنایان خود برای ورود به سینما و ساخت فیلم التماس کنیم، اما به اوستای همه آنها رو نمیاندازیم. منتهی اگر چیزی از خدا خواستی و بهت نداد، باید ایمان داشته باشی بهتر بوده که این اتفاق برایت نیفتد. تمام اتفاقاتی که برایم افتاد با همین فرمول به دست آوردم. خیلی از مواقع هم چیزهایی که میخواستم برآورده نشده است. تمام زندگی و علاقهام که «تلفن همراه رئیسجمهور» بود نابود شد، ولی حتما خیری در آن بوده است.
و اما «آقای الف»؛ فیلمهای سه بعدی دنیا عموما در ژانر خاصی مثل اکشن، حادثهای و ترسناک یا فیلمهای انیمیشن ساخته میشوند، اما فیلمنامه کمدی اجتماعی «آقای الف» خیلی پتانسیل این تکنیک را ندارد. تماشاگر با دیدن این فیلم ناخودآگاه آن را با نمونههای خارجی مقایسه میکند.شما مقایسه کردید؟
بله.
با کدام فیلم؟
«آواتار» و... .
از چه نظر؟
تکنیکی و فنی. حالا از نظر مقایسه محتوایی و داستان با هم صحبت میکنیم. آخر از نظر داستان و محتوا نباید این فیلم را با نمونههای دیگر مقایسه کرد! از نظر پروداکشن و تولید هم نباید مقایسه کرد، چون ما داعیهای در این زمینه نداریم. فقط میماند بحث سهبعدیاش.
شما که همه جا گفتید از مقایسه استقبال میکنید؟!
گفتم از نظر فنی مقایسه کنید! من میگویم اصلا فیلمنامه انتخابی ظرفیت این تکنیک را ندارد و بخش فنی فیلم را هم تحتالشعاع قرار میدهد. من تصمیم گرفتم اولین فیلم سهبعدی تاریخ سینمای ایران را بسازم. در قدم بعدی با همه آدمهایی که در ایران تجربه سهبعدی داشتند صحبت کردم و دست به تحقیقات و جمعآوری متریال و اطلاعات در داخل و خارج کشور زدم یک سال طول کشید. بعد از این که به فرد متخصص موردنظر رسیدم، مرحله بعد انتخاب فیلمنامه بود. متوجه شدم که برای این امر نیاز به هزینه گزافی است. اصولا فیلمهای سهبعدی که شما مثال میزنید، بیشتر متکی بر تروکاژ و جلوههای ویژه کامپیوتری است. خیلی معدود فیلمهایی میبینید که سهبعدی فیلمبرداری شده باشند و کمتر تروکاژ داشته باشند، مثل «هوگو». ما برای انتخاب فیلمنامه دو راه داشتیم یا فیلمنامهای مختص سهبعدی یعنی همان چیزی که شما میگویید انتخاب کنیم پر از اکشن، فانتزی و تروکاژ. این راه را چند نفر قبل از من هم رفته بودند که اصلا فیلم به دلیل هزینه زیاد تمام نشد. نتیجه جوگیری ما ایرانیها این است که شش نفر میخواستند سهبعدی بسازند که به سرانجام نرسید. من با علم به این شرایط فیلمنامهای انتخاب کردم که فرهنگش ایرانی باشد. فیلم با آیه قرآن شروع میشود و به سنت خودمان به مقوله مرگ نگاه میکند. نکته دوم اینکه این فیلمنامه مبتنی بر واقعیت بود. وقتی بخواهی فیلمی را با داستانی واقعی فیلمبرداری کنی هزینه تولید به مراتب پایینتر است تا وقتی بخواهی از تروکاژ استفاده کنی. پس فیلمنامهای میخواستم که خیلی کمهزینه باشد، دوم ایرانی باشد و سوم اینکه قابلیت سهبعدی در تصاویر رئال را داشته باشد. وقتی فیلمنامه را انتخاب کردیم گفتیم خب، حالا براساس سهبعدی چه چیزهایی میشود به آن اضافه کرد؟ بنابراین قرار شد سکانسهایی را به فیلم اضافه کنیم که شاخص سهبعدی باشد، مثل سکانس ویلونزدن مهدی مقدم.
واقعا هم به جز پنج شش صحنه کوتاه خیلی فکر نمیکنیم که داریم فیلمی سهبعدی میبینیم!
توقع ما در مواجهه با «آقای الف» باید به عنوان اولین فیلم سهبعدی ایران باشد، نه به عنوان یک اثر سهبعدی که در هالیوود ساخته شده است.
همین مساله را درباره «تهران 1500» هم میگویند که باید به عنوان نخستین انیمیشن بلند سینمایی ایران به آن نگاه کرد.
آفرین، ولی فیلم ما یک تفاوت عمدهای با آن کار دارد. آنها دو میلیارد پول داشتند، در حالی که ما پول هم نداشتیم!
با چه هزینهای ساختید؟
خیلی کمتر از این حرفها!
به بازگشت سرمایه امیدوار هستید؟
اگر توکلتان به خدا باشد، بازگشت سرمایه هم خواهد بود.
آن که جای خود، ولی منطقی هم باید نگاه کنید دیگر!
منطقی هم نگاه میکنم، اول اینکه این فیلم سرگروه و سقف فروش ندارد، یعنی تا شش ماه دیگر میتواند روی پرده باقی بماند. ضمن اینکه قرار است سینماهای نمایشدهنده فیلم افزایش پیدا کند. از زمانی که تولید فیلم را شروع کردیم تا روزی که هیات انتخاب جشنواره آن را دیدند کسی باورش نمیشد و قضیه را شوخی میگرفتند. بعد دیویدی نمونه را به سه چهار برندی که نمایندگی پخش آثار سهبعدی دارند ارائه کردیم و گفتیم ما داریم یک فیلم ایرانی سهبعدی میسازیم، ولی جدی نگرفتند و حمایت نکردند، اما حالا که فیلم در سینماها اکران شده، الان سه تا از اینها درخواست کردند کپیرایت این فیلم را برای شبکه خانگی از ما بخرند. قطعا با هزینهای که ما از آنها میگیریم اصل سرمایه مان برمیگردد.
اگر زمان بیشتری صرف ساخت فیلم میکردید، نتیجه بهتری نمیگرفتید؟
در آن صورت روند تولید فرسایشی میشد و فیلم اصلا ساخته نمیشد.
می خواستید به هر قیمت اولین کارگردان ایرانی باشید که فیلم سهبعدی میسازد؟!
به هر قیمت نه.
چون گفتید شش نفر دیگر در تدارک ساخت فیلم سهبعدی بودند.
اصلا این موضوع برایم مهم نبود که چند نفر دارند این کار را میکنند. اینکه اولین نفری باشم که در ایران فیلم سهبعدی بسازد هم برایم اهمیتی نداشت. برایم مهم بود تصمیمی را که گرفتم به درستترین حالتی که امکان دارد، انجام دهم. واقعا یک فیلم تمامشده سهبعدی که حالا اکران شده بهتر است یا یک فیلم نیمهکارهای که هزار و یک آرزو و آرمان در آن است؟ من گزینه اول را انتخاب میکنم. الان اگر کسی بخواهد در ایران فیلم سهبعدی بسازد، دیگر زجرهایی را که من کشیدم، نمیکشد، چون راه را باز کردم و این فیلم دستاوردی برای سینمای ماست.
چرا بیشتر کارهایتان تم مرگ دارد؟
به نظرم سینما هر چقدر هم درباره تم مرگ کار کند، باز هم جا دارد، چون چیزی است که میان تمام انسانهای روی کره زمین مشترک است و همه میتوانند با آن همذاتپنداری کنند. ضمن اینکه مرگ یکی از اسرارآمیزترین چیزهاست که هنوز هم ما اطلاعی از آن نداریم. همه اینها دستاورد خیلی خوبی برای درام است. به همین علت همواره علاقهمند موضوع مرگ هستم.
در جایی از فیلم هم پورسرخ موقع تماشای «دموکراسی تو روز روشن» از آن به عنوان فیلمی خوب یاد میکند. عجب نوشابهای برای خودتان باز کردید!
(میخندد) باور کنید عین همین در فیلمنامه وجود داشت و روزی که نویسنده، فیلمنامه را به من داد گفت دست به این قسمت نمیزنیها! وگرنه اگر دست خودم بود اینجا را تغییر میدادم، ولی اصلا منکر این نیستم که «دموکراسی تو روز روشن» فیلم خوبی است!
ظاهرا زمان زیادی را صرف تحقیق و پژوهش برای این فیلم کردید و حتی به خارج از کشور هم رفتید؟
بله، خیلی تحقیق کردم. با خیلی از آدمها چه در داخل و چه خارج از کشور، قول و قرارهایی گذاشته شد، اما درست زمانی که نزدیک به انجام کار میرسید، اینها غیب میشدند! تا اینکه به بابک محقق رسیدم که نمونههایش را آورد و دیدم قابل قبول است.
قرار بود کریم باقری هم در فیلم باشد؟
بله، ولی در نهایت به دلیل مشغله او این اتفاق نیفتاد.
بعد تصمیم گرفتید یک چهره دیگر مثل مهدی مقدم را جایگزین باقری کنید؟
نه، ربطی به او نداشت. مقدم به دلیل همان سکانس ویلون به فیلم اضافه شد.
یکی دو چهره ناشناخته در «آقای الف» و «تلفن همراه رئیسجمهور» بازی میکنند. اینها سرمایهگذار هستند یا رفقای شما؟!
هیچ کدام. به قول برخی از این کارگردانها من عاشق جوانها هستم! (میخندد)
دولت برای ساخت این اولین فیلم سهبعدی ایران حمایتی از شما نکرد؟
حتی بزاق هم کف دست ما نینداخت!
«آقای الف» عنوانبندی خوبی دارد که عوامل فیلم روی قبرهای خودشان ایستادهاند.
چند سال بود که طرح این تیتراژ در ذهنم بود و مترصد این بودم که چنین کاری انجام دهم. فیلمبرداری این عنوانبندی بسیار دشوار بود و ده روز به طول انجامید.
ولی کمی طولانی است.
نه، خیلی هم زیاد نیست، دو دقیقه است. شاید عواملمان زیاد باشد.
چرا یکی از نقاط عطف فیلم یعنی سکانس تصادف امیر ادیب را نمیبینیم؟
امکان ساخت آن را به دلایل مالی نداشتیم، به همین سادگی! دو نشانهای هم که پیرمرد (مهران رجبی) پیشبینی میکند، به جای اینکه سینمایی باشد کمی پیش پاافتاده و تلویزیونی است، مثل نتیجه بازی فوتبال و خرابی شیرحمام.
میشود برای من یک اتفاق سینمایی مثال بزنید؟
الان چیز خاصی به ذهنم نمیرسد، ولی اینها... اگر مثال نزنی امکان ندارد از اینجا بروم!
اینکه تلویزیونی است قبول دارید؟
قبول دارم، اما یک مثال بگویید که اگر رجبی این را میگفت سینمایی میشد.
مثلا یک پیشبینی درباره براتی میکرد که در بورس رقیب ادیب است.
اینکه بیشتر شبیه سریالهای خانواده میشد!
نه، منظورم یک کنش صحنهای و اکشن است.
آن که اصلا در این ژانر نمیگنجد.
چطور شما فانتزی را وارد کار کردید، اما حاضر به استفاده از اکشن نمیشوید؟!
منظور شما از اکشن چیست؟
اتفاقی که جلوه تصویری داشته باشد، یک کنش، یک حادثه در ابعاد بزرگتر، نه پیشبینی خرابی شیر حمام یا اینکه شموشک شش گل به استقلال میزند!
در کلیت با حرفتان موافقم، اما هنوز یک مثال سینمایی برایم نزدهاید!
مثلا پیشبینی میکرد که براتی تصادف خواهد کرد.
اینکه کاملا تلویزیونی است، ضمن اینکه اولین چیزی که پیرمرد به ادیب میگوید درباره براتی و بورس است.
به هر حال سینما یک قابلیتی دارد که تلویزیون ندارد. مقصودم این است چرا از این ظرفیت استفاده نکردید؟
اگر اینطوری میگفتید که میشد به جای این دو پیشبینی موارد دیگری در فیلم قرار دهید، آن را میپذیرفتم، ولی تفکیک و خطکشی بین تلویزیون و سینما را قبول ندارم. هر موضوعی که در تلویزیون مطرح میشود امکان سینماییشدن هم دارد. منتهی باید درست پرداخت شود.
یعنی آواتار هم در قالب تلویزیون جا میگیرد؟!
شما دارید برعکس حرف من را میگویید! اثری که از سینما میخواهد به تلویزیون بیاید باید قالب خود را عوض کند، ولی در نهایت همه این بحثها سلیقهای است. حتما اگر ما بیشتر فکر میکردیم میتوانست اتفاقات بهتری برای این فیلم بیفتد، اما با داشتههایمان از این بیشتر امکان نداشت.
ساخت «شیطان شلوار لی میپوشد» توسط شما منتفی شد؟
خیر، «شیطان شلوار لی میپوشد» به زودی ساخته میشود!
علی رستگار - جامجم
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد