کیهان:«دیکتاتورهای کوچولو!»
«دیکتاتورهای کوچولو!» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می خوانید:
شاید در نگاه اول، تعجبآور و باور نکردنی باشد اگر گفته شود مدعیان اصلاحات تنها راه باقیمانده برای ادامه حیات سیاسی خود را در «دیکتاتوری آشکار» دیدهاند و در بستر این رویکرد جدید نهفقط در پی پنهان کردن خوی دیکتاتورمآبانه پیشین خود نیستند بلکه اصرار دارند به عنوان یک جریان سیاسی «دیکتاتور» معرفی و شناخته شوند. اما چرا؟! و چگونه به این راهبرد رسیدهاند؟ بخوانید:
1- برخورد اخیر مدعیان اصلاحات با یکی از اعضای همحزبی خود در شورای شهر تهران و اخراج پرسروصدای او از جبهه موسوم به اصلاحات تنها به این علت بود که عضو یاد شده- خانم الهه راستگو - در جریان انتخاب شهردار تهران حاضر نشده بود «آزادی اندیشه» و «استقلال نظر» خود را پای منافع قبیلهای مدعیان اصلاحات قربانی کند. این واقعیتی است که نه فقط هیچیک از اصلاحطلبان چه در شورای شهر و چه در سایر گروهها و احزاب اصلاحطلب آن را انکار نمیکنند، بلکه اصرار دارند که اخراج وی از «حزبکار» و گروه موسوم به «مجمع زنان اصلاحطلب» را تنها به دلیل سرپیچی ایشان از دستورات حزبی و قول و قرارهای قبلی اعلام کنند و سوال این است که چرا؟! آیا مدعیان اصلاحات از درک این نکته بدیهی ناتوانند که اقدام آنها مفهومی جز «دیکتاتوری» ندارد؟! پاسخ این سوال به یقین منفی است و اصلاحطلبان از پیآمدهای ضدمردمی این حرکت خود باخبرند بنابراین سوال بعدی آن است که اصرار مدعیان اصلاحات برای معرفی خود به عنوان «دیکتاتور» با چه انگیزه و منظوری صورت پذیرفته و میپذیرد؟! مخصوصا آن که اقدام اخیر آنان با شعارهای «زنده باد مخالف من»! «آزادی عقیده»! «رأی هر کس متعلق به خود اوست»! و... در تضاد و تناقض آشکار است و این تناقض بر هیچکس پوشیده نیست، پس ماجرا چیست؟!
2- برخورد دیکتاتورمآبانه با خانم راستگو اگرچه در محدوده و فضای شورای شهر تهران اتفاق افتاده است ولی مدعیان اصلاحات تلاش فراوانی دارند که دامنه این رخداد و برخورد دیکتاتورمآبانه خود را به تمامی سطوح جبهه اصلاحات گسترش دهند و این تلاش با سروصدای فراوان- تاکید میشود با سروصدای فراوان و نه مخفیانه و پنهان- نیز صورت پذیرفته و هنوز هم ادامه دارد. بلافاصله بعد از مخالفت خانم راستگو با دستورالعمل دیکته شده جبهه اصلاحات، مخالفتهای علنی و توأم با اهانت و ناسزاگویی به ایشان آغاز شد و این مخالفتها و اهانتها به گونهای هماهنگ که از برنامهریزی و سازماندهی پشت صحنه آن خبر میداد، به تمامی روزنامههای زنجیرهای، سایتهای وابسته به اصحاب فتنه، سردمداران شناخته شده جبهه اصلاحات و حتی گروهها و جریانات اپوزیسیون خارجنشین نیز کشیده شد و این پرسش را پدید آورد که آیا سرپیچی خانم راستگو از دستورالعمل جبهه اصلاحات تا این اندازه اهمیت داشته و تعیینکننده بوده است که درباره آن اینهمه سروصدا کنند و با آنهمه تحلیل و تفسیر پیوند بزنند؟! پاسخ این سوال نیز به یقین منفی است و اقدام سرکار خانم راستگو اگرچه به دلیل آزاداندیشی و استقلال نظری که از خود نشان دادهاند قابل تقدیر است ولی ماجرا در حد و اندازهای نیست که با حجم انبوه سروصداهای پیرامونی و اصرار و تاکید مدعیان اصلاحات برای گسترش ماجرا و فراگیری آن همخوانی داشته باشد، و با جرأت میتوان گفت که انتخاب شهردار تهران هر چند برای اصلاحطلبان از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و ناکامی آنان در واگذاری مدیریت این کلانشهر به آقای محسن هاشمی را شکست بزرگی تلقی میکنند اما، داستان مورد بحث در محدوده انتخاب شهردار تهران نیز خلاصه نمیشود مخصوصا آن که آقای قالیباف، شهردار منتخب تهران نشانههای درخور توجهی از همراهی خود با مدعیان اصلاحات بروز داده است بنابراین، آقای قالیباف اگرچه شهردار ایدهآل و مورد انتظار اصلاحطلبان نیست ولی انتخاب ایشان نمیتواند مدعیان اصلاحات را تا آن اندازه نگران کرده باشد که عنان از کف داده و با اینهمه سروصدا و جاروجنجال دست به اقدامی بزنند که مفهوم روشن آن رویکرد رسمی جبهه اصلاحات به دیکتاتوری آشکار و بیپرده است. تمامی این شواهد که هیچ نشانهای برای انکار آن دیده نمیشود، حکایت از آن دارند که ماجرای اخیر فراتر از سرپیچی خانم راستگو از دستورالعمل دیکته شده جبهه اصلاحات و یا انتخاب آقای قالیباف به جای آقای محسن هاشمی است چرا که این دو رخداد با آنهمه سروصدا و جاروجنجال گسترده مدعیان اصلاحات همخوانی و تناسبی ندارد.
3- گفتهاند «در مَثَل مناقشه نیست» چرا که «تمثیل» مقایسه میان دو موضوع یا دو پدیده شبیه به یکدیگر است بیآن که این دو پدیده در تمامی ابعاد و مختصات، مانند هم باشند. به عنوان مثال، شخص سنگدل و بیرحم را به شمر تشبیه میکنند در این تشبیه، سنگدلی و بیرحمی شخص تشبیه شده مورد نظر است و نه آن که او را نیز مانند شمر بن ذیالجوشن، قاتل حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام بدانند. با این توضیح ضروری که میتواند از برخی قضاوتهای احتمالی و غلط پیشگیری کند، باید گفت رویکرد جدید مدعیان اصلاحات در اعلام دیکتاتوری آشکار و اصرار بر آن- با عرض پوزش- عمدی است و در مواردی با عملکرد برخی از گروهها و جریانات وابسته نظیر طالبان، تکفیریها، منافقین و... بیشباهت نیست- در مثل که مناقشه نیست- و اما، گروههای یاد شده که در میان ملتهای خود جایگاه و پایگاهی نداشتند، رسیدن به قدرت را در حمایت دشمنان بیرونی مردم وطن خویش جستجو میکردند و برای جلب اعتماد قدرتهای بیگانه به دیکتاتوری آشکار در میان اعضای تشکیلات خود روی میآوردند و از این طریق برای حامیان بیرونی خود پیام میفرستادند که در تشکیلات و سازمان تحت مدیریت آنان کمترین سرپیچی یک عضو از دستورات دیکته شده تحمل نمیشود بنابراین، قدرت بیرونی میتواند روی قول و قرارهایی که از سوی سردمداران گروه داده میشود، حساب کند و مطمئن باشد که در صورت زد و بند هیچیک از اعضای گروه اختیاری برای مخالفت نخواهند داشت. سازمانهای مورد اشاره همراه و در کنار ارسال پیام تسلیم به دشمنان بیرونی، پیام مشابهی نیز برای اعضاء و هواداران خود ارسال میکردند و آن، این که هر یک از اعضاء بلافاصله بعد از مخالفت با دستورالعملهای دیکتهشده به شدیدترین و بیرحمانهترین شکل ممکن تنبیه خواهند شد، سازمانهایی نظیر منافقین، القاعده، سلفیها و تکفیریها با کشتن اعضایی که از دستورالعملهای دیکته شده سرپیچی کرده بودند، آنها را تنبیه میکردند! و جریانات مشابه دیگر که سمت و سوی سیاسی داشتند برای انجام این مأموریت به تخریب شخصیت عضو مخالفتکننده با سرازیر کردن انبوهی از تهمتها و ناسزاها به سوی او، اخراج پرسروصدا از تشکیلات و... روی میآورند و اصرار دارند که تمامی این اقدامات علنی و آشکار باشد تا تصور هزینه سرپیچی از دستورالعملهای دیکته شده مانع مخالفت سایر اعضاء با این دستورات باشد.
4- سابقه سیاه برخی از مدعیان اصلاحات در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 و همراهی آشکار و برملا شده آنان با دشمنان بیرونی، که نفرت و انزجار مردم از وطنفروشی و خیانت آنها را در پی داشته است، این احتمال را قوت میبخشد که برخی از این«دیکتاتورهای کوچولو» با ناامیدی از کسب پایگاه مردمی، در پی رد و بدل کردن پیام به آن سوی مرزها هستند و اگر چنین نیست - که امید است نباشد!- چه اصراری دارند که با این همه سروصدا و هیاهو و به طور رسمی و بیپرده خود را دیکتاتور معرفی کنند؟!
سیاست روز: «دولت قبل را رها کنید خودتان چه دارید؟»
«دولت قبل را رها کنید خودتان چه دارید؟» عنوان سرمقاله امروز روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید:
این روزها دولت هر روز که پیش میرود انتقاداتش از دولت پیشین بیشتر میشود. رئیس جمهور و دیگر اعضای دولت به ویژه تیم اقتصادی دولت تدبیر و امید در سخنانشان بیشتر سعی دارند مشکلات اقتصادی را به ارث رسیده از دولت دهم معرفی کنند.
سخنان بسیاری در همین زمینه گفته شده است. کار دشوار است. شرایط بسیار سخت است. اوضاع بد اقتصادی از دولت پیشین به ما رسیده است ... بسیاری سخن دیگر.
اکنون در همین باره چند پرسش به میان میآید.
-دولتی که پس از پیروزی آقای روحانی بر سر کار آمد از اوضاع اقتصادی خبر نداشت؟
هنگام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری بیشتر نامزدها بر سر مسائل اقتصادی وعده میدادند. این وعدهها از سوی آقای روحانی بیشتر هم بود. اکنون چرا درباره مسائل اقتصادی بیشتر بر روی ضعف و عملکرد دولت پیشین سخن گفته میشود؟
آیا دولت هر چند که دو ماه از عمر آغاز کارش میگذرد و زمان زیادی دارد تا بتواند برنامههای خود را اجرا کند،اما آیا برنامه اقتصادی روشن، تاثیرگذار و مناسبی را در دست ندارد؟
دراین اوضاع اقتصادی که همه دولت سعی دارند بیشتر آن را بر گردن دولت پیشین بیندازند چه عاملی از همه بیشتر بر اقتصاد کشور تاثیر گذاشته است؟
مسکن مهر از سوی یکی از اعضای دولت اعتدال به عنوان یکی از عوامل تاثیرگذار بر تورم معرفی شد. آیا واقعاً اینگونه است؟
طرح هدفمندی یارانهها که بیش از ۲ سال است اجرا میشود و یکی از طرحهای مهم و سخت برای هر دولتی بوده است، از سوی دولت احمدی نژاد اجرا شد و او همه تبعات آن را به جان خرید و در هر ماه هم توانست سهم هر خانوار را بپردازد و سهم بخشهای دیگر را هم در نظر بگیرد. اکنون این طرح که با همفکری دولت دهم و مجلس شورای اسلامی و بر اساس قانونی که نمایندگان آن را تصویب کردند و دولت هم اجرا کرد مورد نقد دولت کنونی است. دولت یازدهم میگوید طرح هدفمند کردن یارانهها با این شیوه و روش مناسب نیست و باید آسیب شناسی شود. آنها اعتقاد دارند که پرداخت یارانه باعث افزایش نقدینگی و تورم شده است. هر چند دولت گفته است این طرح بدون تغییر تا پایان سال اجرا میشود اما طرح تازه خود را برای فاز دوم آن اعلام نکرده است. طرح دولت تدبیر و امید در این زمینه چیست؟
آقای روحانی هفته گذشته در گردهمایی ائمه جمعه کشور با اشاره به اینکه برخی مصوبات دولت برای حل مشکلات اقتصادی در کوتاه مدت است گفت: این دولت نه ید بیضاء دارد و نه عصای موسی و نه شخصی که با یک اشاره بتواند همه مشکلات را حل کند.
رئیس جمهور محترم باید توجه داشته باشند که همه میدانند دولت نه ید بیضا دارد و نه عصای موسی و نه شخصی که با یک اشاره بتواند مشکلات را حل کند، دولتهای پیشین هم نداشتند و توقعی هم از آنها نمیرفت که بتوانند مشکلات کشور را یک شبه حل کنند. مردم هم چنین توقعی ندارند اما مردم خوب میدانند که برای حل مشکلات اقتصادی و دیگر مشکلات برنامه ریزی کوتاه مدت و بلند مدت نیاز است. برنامه کوتاه مدت برای جلوگیری از آنچه که دولت اعتقاد دارد به خاطر عملکرد دولت پیشین است. برنامه ریزی بلند مدت برای اجرای آنچه که دولت اعتقاد دارد برای بهبود شرایط باید اجرا شود تا در چند سال آینده نتیجه آن به ثمر برسید.
چارچوب برنامههای اقتصادی در سند چشم انداز و برنامههای پنج ساله چیده شده است و از همه مهمتر توصیههای رهبر معظم انقلاب است که سالهای متمادی را با اقتصاد گره زدند و از سالها پیش از این برای هر سال یک نام اقتصادی پیشنهاد دادند که اگر دولتها به آن توجه میکردند مشکلات کمتر میشد اکنون که در سال جهاد اقتصادی قرار داریم بیشتر توجه دولت برای پیاده شدن این خواسته رهبری باید معطوف باشد. جهاد اقتصادی عزم ملی میخواهد عزمی که بتواند تولید ملی و کار و تلاش ایرانی را به ظهور برساند. عزمی که بتواند اقتصاد کشور را از وابستگی به نفت نجات دهد.
توقع از دولتی که خود را ژنرال میداند بیشتر از دولتی است که یک ژنرال و چند سرباز دارد. دولت یازدهم به گفته رئیس جمهور فرصت آزمون و خطا ندارد. اکثر وزرای دولت کارکشته و با تجربه هستند و از آنها هم توقع میرود که کارکشتگی و تجربه خود را به کار گیرند.
مردم و رهبری هم پشتوانه دولت خواهند بود تا برنامههای دولت به شکل مناسبی اجرا شود. اگر دولت نهم و دهم پر تلاش بود و پر کار و پر تحرک اکنون که دولت با تجربه بر سر کار آمده است شاید از آن تحرک خبری نباشد، اما تفکر که انتظار میرود؟!
تهران امروز: «توافق سریع در مقابل اعتمادسازی»
«توافق سریع در مقابل اعتمادسازی» یادداشت روزنامه تهران امروز به قلم حشمتالله فلاحتپیشه کارشناس مسائل بینالمللی است که در آن می خوانید:
مذاکراتی که در حاشیه نیویورک مقر سازمان ملل متحد توسط نمایندگان ایران و نماینده گروه 5+1 مطرح میشود مذاکرات مهم و اثر گذاری خواهد بود. این مذاکرات از دو جنبهدنبال خواهد شد به دلیل حضور روحانی رئیسجمهور کشور در نیویورک ضمن اینکه وزیر خارجه در سطح وزارت خارجه و کارشناسان موضوع را پیش میبرند این مذاکرات در سطح بالاتر نیز قابل پیگیری خواهد بود و از این رو احتمال زمینههای مثبت و توافق برای تعیین زمان مذاکرات اصلی بسیار زیاد خواهد بود البته این توافقات هم به دو بخش تقسیم میشود یکی درخصوص دستور کار مذاکرات ممکن است توافقاتی صورت گیرد و دوم که مهمترین مسئله برای ایران خواهد بود بحث توافق بر زمانبندی مذاکرات است چرا که بیش از این نمیتوان زمان را در این زمینه از دست داد.
اکنون تاوان کشته شدن زمان درخصوص توافق نهایی در زمینه هستهای را ایران پرداخت میکند و بر همین اساس با تداوم تحریمهای ضد ایرانی فرصتهای زیاد اقتصادی را در زمینه بینالملل از دست میدهد به همین منظور لازم است که زمانبندی درست و سریعی برای روند مذاکرات صورت گیرد.
به اعتقاد من جمهوری اسلامی ایران در مقابل طرح ابتکاری طرف مقابل طرحی را ابداع خواهد کرد و در این نشست ارائه میکند. به عقیده من خواسته طرف مقابل از ایران این است که اعتمادسازی کند و باید گفت که شرایط کنونی کشور به گونهای است که جمهوری اسلامی ایران آمادگی لازم را در این زمینه دارد. از طرفی به اعتقاد من خواسته ایران این است که طرف مقابل ابتدا حقوق هستهای ایران را به رسمیت شناخته و سپس گامهای عملی مشهودی را در این زمینه و در زمینه کاهش تحریمها بردارد.
شرایط کنونی بینالمللی به گونهای است که فضای روانی به نفع ایران است و اتهامات علیه ایران قابل طرح نخواهد بود. ضمن اینکه دولت جدید تاکنون سعی کرده است از موضعگیریهای مشکلساز پرهیز کند و علائم مثبت زیادی را در زمینه دیپلماسی ارائه داده است که میتواند برای کشور راهگشا بوده و دست طرف مقابل را در بهانه جویی ببندد.بر همین اساس است که میگویم امکان توافق در این زمینه وجود دارد. ضمن آنکه فروکش کردن بحران در سوریه دست طرفین را باز گذاشته است تا مذاکرات روند خوبی داشته باشد.
از اتفاقاتی که در سوریه رخ داد این تجربه حاصل دنیا شد که منطقه خاورمیانه تحمل بحران تازهای را ندارد.البته لازم به ذکر است که واگذاری مذاکرات هستهای به وزارت خارجه پیام مثبتی بود که دولت جدید برای 5+1 داشت تا مذاکرات به صورت تخصصیتر پیگیری شود.
در نهایت معتقدم که قطعا طرف مذاکرهکننده جمهوری اسلامی بر زمانبندی سریع مذاکرات تاکید کرده و طرف مقابل بر اعتمادسازی پافشاری میکند که فکر میکنم خواسته طرف مقابل مرتفع میشود چرا که جمهوری اسلامی ایران در سطوح مختلف حکومتی در طول چند ماه اخیر اقداماتی را انجام داده است که پیامهای مثبتی برای جامعه بینالمللی در پی داشته و دست لابیگریهای ضدایرانی را از این مذاکرات کوتاه کرده است.
رسالت: «هولوکاست ؛ افسانه یا واقعیت؟!»
«هولوکاست ؛ افسانه یا واقعیت؟!» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می خوانید:
برخی معتقدند طرح مسائلی که رژیم صهیونیستی را عصبانی میکند درست نیست و یکی از اشکالاتی که به سیاست خارجی دولت نهم ودهم و بویژه آقای احمدی نژاد وارد می کنند این است که چرا مسئله هولوکاست را مطرح کرد؟ این موضوع رژیم صهیونیستی را تحریک کرد تا به حجم فعالیت های خصمانه خود علیه جمهوری اسلامی بیفزاید و لابی های خود را ، هم در 1+5 و هم در شورای امنیت سازمان ملل و نیز آژانس بین المللی انرژی اتمی فعال کند.
در دلسوزی این جماعت شکی ندارم اما دردرایت و هوشمندی و شجاعت آنها تردید وجود دارد. باید دید چرا رژیم صهیونیستی از انکار یا تردید درهولوکاست وحشت دارد؟
اگر در کشتار شش میلیون یهودی در جریان جنگ جهانی دوم تردیدی نیست چرا در ژوئیه 1990 قانونی در فرانسه به تصویب می رسد که هرگونه تردید درباره هولوکاست جرم تلقی میشود ؟! و بعد این قانون را علاوه بر فرانسه بر کل اروپا تسری دادند.
اگر صهیونیست ها درتعداد کشته های یهودی در جنگ جهانی دوم قدری تخفیف می دادند و آن را شش میلیون اعلام نمی کردند، مجبور به تصویب چنین قانونی نمی شدند.
بالاخره در جهان مترقی و متمدن امروز واژههایی درعلم تاریخ پیدا میشود از جمله «حقیقت یابی» ، «تحقیق و بررسی»، «مطالعات موردی» و... آنها نمی دانند با این واژگان چه کنند لذا وقتی کار به رسوایی می کشد مجبورند دانشمندان و نام آورانی چون پروفسور روژه گارودی، پروفسور روبرفورسیون و پروفسور کریستوفرسون را به دلیل تحقیق در چند و چون هولوکاست به زندان بیفکنند.
آن وقت که پروفسور کریستوفرسون در کتاب «دروغ آشویتس» ادعای هولوکاست را زیر سئوال می برد احمدی نژاد و دیپلماتهای دولت هم اصلا به این مفاهیم فکر نمی کردند.اسلام و قرآن به موضوع هولوکاست حساس است، آن را انکار نمی کند.
هولوکاست چیزی نیست که بشود آن را پنهان کرد و از نگاه تاریخ و مورخان، آن را پوشاند. خداوند، آن را در سوره بروج افشاء کرده است و متاسفانه نام صهیونیست ها به عنوان عامل اصلی کشتار ثبت شده است.
قرآن زنده زنده سوزاندن مسیحی ها را به جرم اینکه دین یهود را بر نمی تافتند افشاگری می کند و این باعت ننگ صهیونیست هاست.
حال بر گردیم به اصل هولوکاست ؛ به فرض، اگر نه در تعداد، نه در زمان و نه درمکان هولوکاست تردید نکنیم ، باید گفت این حادثه بر اساس روایت کنندگان آن در آلمان یا در اروپا رخ داده است.
هیچ یهودی در هیچ یک از قاره های جهان جز اروپا کشته نشده. چرا اروپایی ها برای جبران این فاجعه و جبران مظلومیت کشتار یهودیان در یک کشور اروپایی مثلا در خود آلمان یکی دو ایالت رادر اختیار آنها قرار ندادند تا از سراسر جهان آنجا بیایند و دولتی را مثل همین دولتی که در سرزمینهای اشغالی بر پا کرده اند ، سامان دهند.
سئوالی که رئیس جمهور سابق کشورمان درمورد هولوکاست کرده بود و هم غرب و هم رژیم صهیونیستی را عصبانی کرد ، این بود: «اگر هولوکاست واقعیت دارد دولت آلمان نازی عامل آن بوده است، چرا باید مردم فلسطین تاوان جنایت نازی ها را بپردازند، چرا یکی دو استان از آلمان و اتریش به صهیونیستها واگذار نشد تا آنها در آنجا زندگی کنند، اگر هم واقعیت نداشته چرا صهیونیست ها با استناد به یک داستان جعلی، مظلوم نمایی کرده و خود را طلبکار همه دنیا می دانند؟» این سوال در صغری و کبری خود طوری طراحی شده است که راه گریزی برای غرب و صهیونیست ها باقی نمی گذارد. تاکنون هم به آن پاسخ نداده اند و چون پاسخی ندارند ، شروع کرده اند به قیل و قال و جیغ و داد دیپلماتیک! اخیرا آقای ظریف در شبکه اجتماعی توئیتر سال نوی یهودیان را تبریک گفته است.
دختر رئیس سابق مجلس نمایندگان آمریکا خانم نانسی پلوسی از ایشان تشکر کرده است و گفته «سال نو با پایان دادن به انکار هولوکاست از سوی ایران شیرین تر می شود.«آقای ظریف هم در پاسخ گفته است» ایران هرگز هولوکاست را انکار نکرده است.
مردی که هولوکاست را انکار می کرد رفته است!»به نظر می رسد این پاسخ خیلی دیپلماتیک نیست. پیش فرض چنین پاسخی آن است که نباید صهیونیستها را عصبانی کرد!صهیونیستها اکنون از بیداری اسلامی به اندازه کافی عصبانی هستند و در حال حاضر با کمک تکفیری ها در سوریه دست اندرکار خلق هولوکاست جدیدی هستند.
آنجا افراد را به اسم تکفیری ها زنده زنده می سوزانند،سر کشیش مسیحی را زنده زنده در برابر دوربین ها می برند.هفت میلیون سوری را آواره کرده اند و یک جنگ کثیف تروریستی را به ملت سوریه تحمیل کرده اند . آنها در این جنگ کم آورده اند و می خواهند ازناوگان آمریکا درمدیترانه و خلیج فارس ، کشور سوریه را با بمب و موشک شخم بزنند.
آقای ظریف باید مواظب حرف زدن خودش باشد. اولا تردید در هولوکاست مربوط به آن مرد نیست ، مربوط به دانشمندان بزرگ اروپایی است.
ثانیا آن مرد هشت سال رئیس جمهور مملکت و رئیس دیپلماسی کشور بود و شما هم در دولت او یک دیپلمات بودید لذا باید از او با احترام یاد کنید.
ثالثا: نام او پشت رهبران صهیونیست را به لرزه در آورد آن هنگام که در لبنان صفوف فشرده مردم لبنان به استقبال او رفته و او رفت در مرز لبنان و رژیم صهیونیستی ، به نمایندگی از ملت ایران و مسلمانان جهان اقتدار ایران و جهان اسلام را به رخ رژیم صهیونیستی کشید و از مردم آن سامان به دلیل جنگ پیروز 33 روزه تجلیل کرد.
رابعا: قرار نیست وزیرخارجه اگر گله ای از سیاست خارجی دولت قبل دارد آن را با خانم کریستی پلوسی دختر نانسی پلوسی رئیس سابق مجلس نمایندگان آمریکا در شبکه اجتماعی توئیتر در میان بگذارد.
او باید مراعات عزت، حکمت و مصلحت جمهوری اسلامی را بنماید و از همه مهمتر حافظ اقتدار ملی ایرانیان در برابر مشتی تبهکار صهیونیست باشد.
جمهوری اسلامی: «گروهک تروریستی منافقین در سراشیبی»
«گروهک تروریستی منافقین در سراشیبی» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
آنچه در روزهای اخیر در عراق بر سر منافقین آمد، قطعاً پایان سرنوشت جهنمی آنها نیست ولی مرحلهای مهم و سرنوشتساز برای این گروهک تروریستی است.
گروهک تروریستی منافقین، با سابقهای التقاطی در مبارزات قبل از انقلاب در عین حال که بهیچوجه شایستگی سهمخواهی از انقلاب اسلامی را نداشت، بعد از پیروزی انقلاب با توسل به انواع ابزارهای نامشروع درصدد مصادره انقلاب برآمد. رهبران منافقین بعد از آنکه از مردم ناامید شدند و احساس کردند در جامعه انقلابی ایران جائی ندارند، به خشونت متوسل شدند و با ترور کردن مخالفین خود تلاش گستردهای را برای تصاحب قهرآمیز قدرت آغاز کردند. در جریان این ترورها، حتی مردم کوچه و بازار که هیچ نقشی در منازعات میان گروهک نفاق و حاکمیت نداشتند نیز هدف قرار گرفتند و زشتترین جنایات توسط این گروهک در تاریخ ایران به ثبت رسید.
در سال 1360 که جنایات منافقین به اوج رسید و شورش خیابانی روزهای آخر خرداد، انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر، انفجار نخست وزیری در 8 شهریور و انفجار دادستانی انقلاب در 14 شهریور منجر به شهادت بیش از 80 نفر از مسئولین و نمایندگان مجلس شد و کاسه صبر مردم را لبریز کرد.، منافقین به دامن دشمنان ملت ایران پناه بردند و ماهیت واقعی خود را آشکار نمودند. مقصد اول، فرانسه بود و سپس وابستگی به دولت انگلیس این روباه مکار استعمار و در نهایت، افتادن به دامن شیطان بزرگ آمریکا، چهره واقعی منافقین را به جهانیان شناساند.
در این مرحله، طشت رسوائی آمریکا و انگلیس و فرانسه هم از بام به زمین افتاد. دولتهائی که فریاد حمایت از حقوق بشر و مبارزه با تروریسم آنها گوش فلک را کر کرده بود، با حمایت از سازمان تروریستی منافقین به روشنی نشان دادند که دروغ میگویند و زیر نقاب انسان دوستی، مرتکب زشتترین خیانتها علیه انسانیت میشوند و از دشمنان انسانیت بیشترین حمایتها را به عمل میآورند.
اوج رسوایی سازمان تروریستی منافقین هنگامی بود که اعضای خود را به عراق منتقل و درجنگ تحمیلی رژیم صدام علیه ایران با این رژیم همکاری کرد و مرتکب جنایات زیادی علیه ملت ایران شد که جاسوسی به نفع دشمن یکی از آنها بود. این گروهک، حتی به همکاری با دشمن درحال جنگ ملت ایران اکتفا نکرد و در خود عراق نیز به عنوان ابزاری برای سرکوب مردم این کشور به نفع رژیم دیکتاتوری صدام مرتکب جنایات زیادی شد. سرکوب مردم کردستان عراق، کشتار مردم استان بصره و شرکت در سرکوب انتفاضه شیعیان عراق و همراهی با رژیم صدام در کشتار 25 هزار نفر از مردم استانهای کربلا، نجف، بصره، دیاله، کوت و عماره از جمله جنایات منافقین در سالهای دهه 70 است. بعد از سقوط صدام نیز منافقین به جنایت علیه مردم عراق و همکاری با بقایای حزب بعث ادامه دادند.
بدین ترتیب، منافقین در سالهای حضور در عراق که به سه دهه رسیده است، علیه دو ملت عراق و ایران مرتکب جنایات زیادی شدند و همکاری با رژیم دیکتاتوری صدام را در پرونده خود به ثبت رساندند. علاوه بر اینها، در تمام این دوران همکاری تنگاتنگی میان سازمان تروریستی منافقین با قدرتهای استعماری غربی به ویژه آمریکا و انگلیس و همچنین رژیم صهیونیستی در جریان بود و این گروهک با عملکرد خود این واقعیت را به اثبات رساند که برای رسیدن به قدرت از هیچ اقدام نامشروعی حتی علیه ملت خود و سایر ملتها خودداری نمیکند. این، یعنی سازمان تروریستی منافقین، در زمره کثیفترین گروههای تروریستی جهان قرار دارد و نکته قابل تأمل و پندآموز اینکه قدرتهای استعماری غربی علیرغم آنهمه ادعای مبارزه با تروریسم در تمام این سالها از این گروهک حمایت کرده و اکنون نیز میکنند.
انباشته شدن نفرت و کینه شدید از منافقین در دلهای مردم عراق موجب شد آنها فشارهای زیادی به مسئولین دولتی برای اخراج منافقین از کشورشان وارد کنند. دولت عراق نیز به دلیل حمایتهائی که قدرتهای غربی به ویژه آمریکا از منافقین به عمل میآورد، در عمل کار چندانی نمیتوانست انجام دهد. هر چند در سالهای گذشته دولت عراق اقداماتی برای اخراج منافقین انجام داد ولی آنها همچنان پایگاه اصلی خود یعنی پادگان اشرف را در اختیار داشتند و افراد زیادی از آنها در عراق باقی مانده بودند. طبعاً این وضعیت برای مردم عراق به ویژه بازماندگان شهدای انتفاضه سال 1370 که بسیاری از آنها به دست منافقین به شهادت رسیده بودند قابل تحمل نبود.
سرانجام آنها به این نتیجه رسیدند که خود باید برای پاکسازی کشورشان از لوث وجود منافقین اقدام نمایند. این اقدام در دهه دوم شهریور ماه جاری صورت گرفت و در جریان حمله به پادگان اشرف، که مرکز نفاق در عراق بود، دهها نفر از سران منافقین به هلاکت رسیدند. همین واقعه، مقدمهای شد برای اقدام دولت عراق که در روزهای آخر هفته گذشته پادگان اشرف را از وجود منافقین پاکسازی کرد و باقیماندههای این گروهک تروریستی را به اردوگاه «الحره» که در مجاورت فرودگاه بغداد قرار دارد و با عنوان اردوگاه «لیبرتی» نیز شناخته میشود، منتقل کرد تا با هماهنگی سازمان ملل تحویل کشورهائی که آمادگی پذیرش آنان را دارند داده شوند.
نکته مهمی که باید مسئولین سازمان ملل و دولتهای غربی حامی منافقین به آن توجه نمایند اینست که ماهیت این گروهک، ماهیت میکربهای آلوده ایست که در هر نقطه قرار گیرند آنجا را آلوده میکنند.
منافقین، حتی به خود غربیها علیرغم تمام حمایتهائی که از آنها کردهاند نیز وفادار نخواهند ماند و به آنها نیز خیانت خواهند کرد. بنابر این، چاره کار اینست که اولاً سازمانهای بینالمللی مسئول و تمام کشورها گروهک تروریستی منافقین را در فهرست سیاه قرار دهند و ثانیاً اعضای این سازمان در هر جا که هستند توسط دولتها یا سازمانهای بینالمللی مسئول، به دلیل جنایاتی که مرتکب شدهاند محاکمه و مجازات شوند. نفاق، هر جا که باشد آنجا را آلوده میکند و تنها راه اینست که با یک تصمیم همهجانبه و بینالمللی برای همیشه ریشه کن شود. امروز که گروهک تروریستی منافقین در سراشیبی قرار دارد، چنین تصمیمی میتواند خطر این گروهک را برای همیشه از بین ببرد.
ابتکار:«اقدام حزبی یا رفتار مدنی؟»
«اقدام حزبی یا رفتار مدنی؟» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می خوانید:
رأی سرکار خانم الهه راستگو به شهرداری جناب محمد باقر قالیباف موجی از واکنش و تحلیل را در فضای رسانه ای بر انگیخته است. عده ای کارش را تحسین و مصداق شجاعت و شهامت برشمردند. از او به شیر مرد زمانه یاد میکنند. در نقطه مقابل گروهی عملش را تخلف تشکیلاتی و عهد شکنی فکری و عدول از دایره اصلاح طلبی و فرصت طلبی منفعت طلبانه نام گذاشتند.
بر همین اساس، حزب متبوعش یعنی حزب اسلامی کار اقدام به اخراجش نمود. در میان تحلیل و تفسیر رأی خانم راستگو دو تفسیر بیشتر مورد توجه بود. تحلیل دکتر عماد الدین افروغ که عمل این خانم را حق مدنی قلمداد نمود و هجمه و حمله به ایشان را تقبیح کرد و به همین بهانه به مقایسه بین رفتار اصولگرایان و اصلاح طلبان پرداخت و اعتراضات دوره نمایندگی خویش به کهنه کاران حزبش را شاهدی بر منطقی بودن رفتار اصولگرایان ذکر کرد.
در نقطه مقابل آقای صادق زیبا کلام ضمن تقبیح عمل خانم راستگو، اقدامش را تخلف از مرامنامه حزبی بر شمردند و کار حزبش را ستودند. البته توپخانه اصولگرایان همچنان تحت عنوان دیکتاتوری مدرن،دیکتاتوری حزبی و... در حال بمباران اردوگاه اصلاح طلبان است.
در اینجا چند نکته لازم به تذکر است:
اول: در جامعه ایران قضاوت ارزش مدار، پیرامون موضوعات تابع پیشفرضها و تعلقات حزبی است. اوج این شناوری و سیالیت قضاوت، در موضوع رأی اعضای محترم شورای شهر تهران به شهردار نمایان است. به عنوان مثال عمل آقای عباس جدیدی به عنوان یک کشتی گیر در نگاه اصلاح طلبان نمونه بارز پهلوانی است. در حالی که در تفسیر اصولگرایان مصداق ناجوانمردی لقب گرفت. اقدام خانم راستگو در نگاه یک طرف اولین گام در جهت دروغگویی است و در نگاه طرف دیگر دلیل بر راستگویی اش حساب شد. متاسفانه در دیگر موارد نیز قضاوتها به همین گونه است. قضاوتها مبنای ارزش واقعی ندارند بلکه با مقیاس منافع و تعلقات حزبی صورت میپذیرد.
دوم: اگر چه حزب در ایران شکل واقعی پیدا نکرده و قواعد حزبی بر رفتار اهالی سیاسی حاکم نیست و فعالیت احزاب به شب انتخابات محدود و ختم میشود ولی در کلانشهر بزرگی چون تهران، لیستها با هم رقابت میکنند و اکثریت مردم به لیستها رأی میدهند. به جز در موارد معدود، فرد به عنوان شخصیت فردی نتوانسته رأی مردم را به خود اختصاص دهد. سرکار خانم راستگو با هویت شخصی به شورای شهر تهران راه پیدا نکرده است که حال خود را بی نیاز از توقعات و انتظارات حزبی قلمداد نماید بلکه او با اعتبار اصلاح طلبی و با تکیه بر لیست اصلاح طلبان،شانس حضور در شورای شهر تهران پیدا نمود. به بطور طبیعی رفتار خلاف انتظار اصلاح طلبان،نشان شیر زنی و شیر مردی و شجاعت نیست ولی با این حال رأی دادن ایشان جزو حقوق فردی نامبرده است. کیفیت رأی تابع تعلقات حزبی نیست و تخلف محسوب نمیشوداگر چه خلاف انتظار میباشد. به عبارتی رأی ایشان اشکال حقوقی نداردولی غیر اخلاقی میباشد.
سوم: آنچنانکه از روایتهای مختلف بر میآید جریان اصلاح طلب و اصولگرا در یک اقدام فرا فردی، تصمیم گرفتند که به منظور پایبندی اعضاء بر تعهدات خویش و راستی آزمایی، آراء هر گروه توسط یک نفر از اعضاء گرد آوری و مورد رؤیت قرار گیرد و آنگاه به گلدان ریخته شود این اقدام توسط هر دو گروه مخالف حق مدنی است که جناب دکتر افروغ برایش فریاد بر آورد و عمل اصلاح طلبان را به نکوهش گرفت و اصولگرایان را تبرئه نمود از این نظر اقدام هر دو گروه در تعارض با حق مدنی فرد میباشد.
چهارم: اگر چه اصلاح طلبان اقدام خانم راستگو را غیر اخلاقی و غیر تشکیلاتی تفسیر کردند ولی اصولگرایان نیز با اهرمهای امنیتی سعی در تمکین دیگران به رأی دادن نمودند. برخی ابزارها و فشارها در چنین مواقعی بکار گرفته میشود که هم با روح فعالیت حزبی در تعارض است و هم باحق مدنی فرد ناسازگار میباشد قبح تهدید و تطمیع کمتر از قبح دیکتاتوری حزبی نیست دیکتاتوری،دیکتاتوری است خواه دیکتاتوری زروزور و خواه دیکتاتوری حزبی باشد اگر چه زیان دیکتاتوری زرو زور بیش از دیکتاتوری حزبی است. به هرروی سیالیت قضاوت و شناوری مفاهیم در این سرزمین دیدنی است. عینک قضاوتها رنگ حزبی و گروهی دارد و کمتر اتفاق افتاده که اقدامی با عینک بی طرفی و بدون سایه گرایشها رؤیت و مورد ارزیابی واقع شود. این مشکل معرفتی است و مشکل امروز، دیروز و فردای جامعه ایران است و منحصر به اقدام خانم راستگو هم نمیباشد. باید نگرشها به صورت بنیادی تغییر یابند تا فرهنگ سیاسی ایران اصلاح گردد.
خراسان: «ایران و چشم انداز عضویت در پیمان شانگهای»
«ایران و چشم انداز عضویت در پیمان شانگهای» یادداشت روزنامه خراسان به قلم حسن بهشتیپور است که در آن می خوانید:
نشست دو روزه سران پیمان همکاری های شانگهای روز پنج شنبه در بیشکک قزاقستان آغاز شد. طی سال های گذشته بحث عضویت ایران در این پیمان همواره مطرح بوده است و اعضای این پیمان به ویژه روسیه و چین به عنوان دو عضو تاثیر گذار پیمان شانگهای اظهار نظرها و مواضع متفاوت و گاه متناقضی در این باره اتخاذ کرده اند.
حال سوال این است که چشم انداز عضویت ایران در این پیمان چگونه ارزیابی می شود؟و اصولا ایران با ید عضویت در این پیمان را پیگیری نمایدیا خیر؟سازمان همکاری شانگهای از سال ۱۳۷۵ به عنوان شانگهای پنج شکل گرفته بود و در سال ۹۰ بعد از پیوستن ازبکستان رسما تشکیل شد.
روسیه،چین، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و تاجیکستان از اعضای رسمی آن هستند و ایران، هند، پاکستان و مغولستان به عنوان عضو ناظر و افغانستان و ترکیه نیز شریک گفت و گوها هستند. بعد از فروپاشی شوروی و بر هم خوردن نظام دوقطبی در جهان، دنیا به سمت تشکیل و تقویت اتحادیه های منطقه ای سوق پیدا کرد.
در همین راستا دیدیم که اتحادیه اروپا تلاش کرد خود را به ۲۷ کشور گسترش بدهد یا «آس آن» از هشت کشور به ۱۰ کشور افزایش یافت. اتحادیه «بفتا» در آمریکای شمالی توسط آمریکا، کانادا و مکزیک توسعه پیدا کرد و تقویت شد، اتحادیه « مرکوسور» در آمریکای جنوبی نیز به همین ترتیب و سایر پیمان های منطقه جدید شکل گرفته در آفریقا کنگره کشورهای آفریقا به اتحادیه آفریقا تبدیل شد بنابراین دنیای دو قطبی به سمت اتحادیه های چند جانبه ای حرکت کرد.
در این فضا نقش سازمان شانگهای اهمیت بیشتری در معادلات منطقه ای نسبت به گذشته یافت اما نکته قابل توجه این است که در سازمان شانگهای یک نظام دوقطبی به محوریت روسیه و چین تشکیل شده است. به نظرم این سازمان در حال تمرین برای تأثیرگذاری در عرصه بین المللی و منطقه است.
حال سوال این است که آیا در میان اعضای این سازمان اراده ای برای دعوت از ایران به منظور تبدیل عضویت ایران از «عضویت ناظر» به «عضویت کامل» وجود دارد؟ به نظر می رسد در حال حاضر به دلیل شرایط بین المللی و وجود تحریم های مغرضانه اراده ای در اعضای پیمان شانگهای برای دعوت از ایران در عضویت در پیمان وجود ندارد.
اهمیت حیاتی مناسبات سازنده با غرب برای اغلب دولت های آسیایی به ویژه برخی اعضای اصلی این پیمان را نباید نادیده گرفت اما با بهتر شدن موقعیت ایران در عرصه بین المللی احتمال انجام این امر بیشتر خواهد شد.
فعلاً جمهوری اسلامی ایران تحت فشار تحریم های مغرضانه بین المللی است و این موضوع بر روابط ما با دنیا تأثیر منفی داشته است.
از طرف دیگر قرار نیست ایران صددرصد با کشورهای غربی و صددرصد با کشورهای شرقی ارتباط داشته باشد اگر چه شرق و غرب به گفته آقای ظریف امروز با شرق و غرب قدیم یکسان نیستند به همین دلیل به مصلحت است که جمهوری اسلامی ایران با همه دنیا ارتباط داشته باشد لذا به نظر می رسد شرایط فعلی زمان مناسبی برای پیگیر ی عضویت در پیمان شانگهای نیست و به دلیل نبود این اراده در اعضای اصلی و تصمیم گیر این سازمان برای عضویت ایران، اصرار بیش از حد ایران با عزت جمهوری اسلامی چندان همخوان نخواهد بود.
در دوران ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد ایران تلاش کرد که عضو دائمی سازمان شانگهای شود اما از سوی برخی اعضای کشورهای عضو با این درخواست مخالفت شد.
پس از آن هم ایران پی گیری چندانی انجام نداد که به نظر می رسد کار درستی باشد.از این رو بعید می دانم که دکتر روحانی رویکردش به سمت عضویت در پیمان شانگهای باشد.
چراکه ایران باید بتواند موقعیت خود را از نظر بین المللی به سطحی ارتقا دهد که آنها از ایران در خواست پیوستن کنند و عضویت از سوی ایران بدین شکل پاسخگوی نیازهای ایران و منافع ملی نخواهد بود.
چرا که عزت و مصلحت اقتضا نمی کند جمهوری اسلامی ایران با خواهش و اصرار عضو پیمان شانگهای شود بلکه آن ها هستند که برای عضویت ایران در پیمان شانگهای باید درخواست کنند.
مردم سالاری: «امید به آینده»
«امید به آینده» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حجت الاسلام والمسلمین محمد اشرفی اصفهانی است که در آن می خوانید:
1. فضای سیاسی امروز نسبت به قبل از شروع به کار دولت یازدهم کاملا متفاوت است و حتی میتوان گفت اصلا قابل قیاس نیست. چرا که هشت سال گذشته، ندانم کاریها و همچنین سوء مدیریتها و البته پارهای سوء استفادههای مشاهده شده، وضعیتی را به وجود آورد که انواع و اقسام محرومیت و محدودیت را به جامعه و مردم تحمیل کرد و کار به جایی رسید تا عدهای از اصولگرایان هم ماحصل دولت اصولگرایی را «قرار گرفتن کشور در لبه پرتگاه» عنوان کردند. دقیقا به همین دلیل است که با شروع به کار دولت جدید و ورود چهرههای متعهد و متخصص به کابینه شاهد این هستیم که امید و اطمینان به آینده در حال خودنمایی است و لایههای مختلف جامعه نوعی آرامش را در حال تجربه کردن هستند.
2. درباره امید به دولت تدبیر و امید نیز به هر حال واقعیتهای پیرامون رییس جمهور منتخب، ما را به این نتیجه میرساند که میتوانیم به آینده خوشبین باشیم و این امید «به جا» است. به یاد آوریم، وقتی دکتر روحانی مسؤل پرونده هستهای بود، روندی کاملا حرفهای و منطقی در پیش بود و بعد از اینکه رفتن، همه دیدند چه هزینههایی به کشور تحمیل شد.
3. مجموعه جدیدی که کارشان را در دولت یازدهم آغاز کردهاند، تیمی حرفهای و کارآزمودهاند و میتوانند حرفهای زیای برای گفتن داشته باشند. به هر حال دولتی که با رای بالای مردم روی کار میآید مشروعیت و قدرت زیادی دارد و به همین دلیل میتوان گفت اگر مشکل غیرمنتظرهای رخ ندهد و اگر دولتیها بتوانند از همه پتانسیلهای موجود استفاده کنند، انشاءالله با اتکا به آرای مردم، کارنامهای درخشان و تاثیرگذار از خود به جای خواهند گذاشت. البته نباید از کنار این مساله به سادگی گذشت باید قبول کرد اوضاع سیاسی و به خصوص پرونده هستهای پیچیده است و به همین دلیل «اتحاد و همنوایی» ضرورت انکار ناپذیر این روزهای ایران است تا بلکه بتوانیم از این مرحله دشوار و طاقت فرسا عبور کنیم.
4. همچنین باید اشاره کرد که مردم ایران در روز 24 خرداد کار بزرگی انجام دادند، زیرا مُهر بطلانی برحاکمیت بیاخلاقی و بدرفتاری در دولت زدند. به همین دلیل باید به دولتی که در حال برداشتن قدمهای اول است، سفارش کرد قدر رای مردم را بداند. جامعه از آنها انتظار دارد همه تلاش خود را به کار بگیرند تا کشور سرانجام رنگ آرامش و آسایش را به خود ببیند.
آفرینش:«استعدادیابی ورزشی؛ راه اصلی موفقیت در ورزش»
«استعدادیابی ورزشی؛ راه اصلی موفقیت در ورزش» عنوان سرمقاله امروز روزنامه آفریشن به قلم زهرا محمودوند است که در آن می خوانید:
سالیان سال است که کشورهای مختلف برنامه ریزی های متفاوتی برای ارتقاء جایگاه ورزش حرفه ای خود دارند. یکی از این برنامه ریزی ها به مقوله استعدادیابی ورزشی اختصاص دارد. مقوله ای که باعث به بار آمدن نتایج بسیار عالی ورزشی برای کشورهایی مثل آلمان شرقی و شوروی سابق در اوایل نیمه دوم قرن بیستم شد.
کشورهایی که امروزه به قهرمان پروری روی آورده اند، از استعدادیابی ورزشی به عنوان ابزاری قوی در این راه استفاده می کنند، و در کارنامه تمام کشورهای موفق در ورزش، بحث استعدادیابی ورزشی به خوبی به چشم می خورد حتی در کشورهایی مثل هند که در کشتی حرفی نداشتند اما امروزه می بینیم که در مسابقات جهانی کشتی ورزشکارانی بر سکوی موفقیت دارند.
حضور ستارگان ورزشی شاید برای یک بار اتفاقی باشد اما برای تکرار حضور ورزشکاران موفق در میادین بین المللی که تاثیر زیادی بر معرفی کشورها دارد باید برنامه ریزی به نام «استعدادیابی ورزشی» به صورت منظم داشت.
برنامه ای که منجر به شناسایی افراد نخبه، آموزش و حفظ و هدایت صحیح آنان شود. اما نباید فراموش کرد هر برنامه ای برای موفقیت به زمان احتیاج دارد. با سپری شدن زمان و حتی مشخص شدن اینکه برنامه موفقی نداشته ایم باز هم گامی به سوی موفقیت برداشته ایم. و این آغاز موفقیت است. موفقیتی که هیچ راه کوتاهتری برای آنان تعریف نشده و باید از پل استعدادیابی ورزشی عبور کرد. اما استعدادیابی ورزشی چیست؟
این سوالی ست که باعث شده این روزها هر یک از نهاد های ورزشی کشورمان برنامه ای جدا برای آن تعریف کنند و از برنامه خود پیروی کنند، و این نشان دهنده درک اهمیت این موضوع از سوی مسئولین ورزشی کشور است.استعداد به عنوان یک قریحه ذاتی عبارت است از یک مهارت درونی و استعدادیابی روش علمی جهت کشف استعدادی بکر است.
استعدادیابی ورزشی فرآیندی است که از طریق آن نوجوانان و جوانان ارزیابی میشوند و به شرکت در رشتههای مناسب که امید موفقیت بیشتری از آنها میرود تشویق و هدایت میشوند. ارزیابیهای مذکور از طریق برخی آزمونها و معیارهای استاندارد انجام میشود.
در بیشتر ورزشها این فرآیند، پیش از این که کودک قادر به تصمیمگیری و انتخاب رشته ورزشی باشد انجام میشود. هدف اصلی استعدایابی، شناسایی و انتخاب ورزشکارانی است که بیشترین توانایی را برای رشته خاص دارا باشند. افرادی که از طریق استعدادیابی وارد ورزش می شوند سالیان سال مدال آور هستند، و این تنها راه برای حفظ قهرمانیها در رشتههای ورزشی مختلف است.
باید گفت گام اول در پرداختن به استعدادیابی ورزشی، تنظیم یک برنامه منسجم استعدادیابی بر پایه اصول علمی ورزشی منطبق با شرایط بومی فرهنگی کشورمان است. باید در نظر داشت که توجه همگانی به استعدادیابی بسیار زیباست اما باید این را هم در نظر بگیریم ادغام برنامه های مختلفی که در حال حاضر انجام می شود نه تنها به صرفه جویی در هزینه ها کمک میکند بلکه نتایج بهتری را هم بدنبال خواهد داشت.
حمایت: «روزهای سخت اوباما»
«روزهای سخت اوباما» عنوان یادداشت روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که در آن می خوانید:
همزمان با اوجگیری ادعاهای جنگطلبانه آمریکا ضد سوریه، روسیه طرحی را با محوریت نظارت بینالمللی بر تسلیحات شیمیایی سوریه مطرح کرد؛ طرحی که ولادمیر پوتین، رییسجمهوری روسیه شرط اجرای آن را ضمانت آمریکا مبنی بر عقبنشینی از طرح جنگ عنوان داشته است.
این طرح در کنار راهکارهای ارایه شده برای جلوگیری از جنگ دارای ابعاد قابل توجهی است که میتوان از آن به عنوان آزمونی سخت برای باراک اوباما، رییسجمهوری آمریکا، یاد کرد.نخست آنکه واکنشهای جهانی به طرح روسیه و البته اقدام عملی سوریه در اجرای سریع این طرح، نشان داد که جهانیان در کنار آمریکا قرار ندارند و هر طرحی که مخالف خواستههای آمریکا باشد مورد حمایت جهانی است.
زمانی آمریکا ادعای آغاز جنگ را مطرح کرد و فقط 30 کشور که بیشترشان از کشورهای عربی بودند به حمایت از آن پرداختند، حال آنکه طرح روسیه که برگرفته از الگوی دیپلماسی در قبال سوریه است با استقبال جهانی حتی در میان متحدان اصلی آمریکا همراه شد. روند تحولات کنونی سوریه گواهی دیگر بر تنها ماندن آمریکا در صحنه جهانی است که رسوایی بزرگ برای این کشور است. دوم آنکه واکنش سوریه به طرح روسیه امری قابل تأمل است.
دمشق در عین آمادگی برای پاسخگویی به حملات آمریکا و در حالی که در مؤلفههای درونی، منطقهای و جهانی دست برتر را نسبت به آمریکا داشته است، از طرح روسیه استقبال کرده و به طور رسمی عضویت در پیمان منع گسترش سلاحهای شیمیایی را پذیرا شده است. این اقدام در حالی صورت گرفت که از دلایل اصلی این رویکرد را تلاش سوریه برای مقابله با آغاز جنگ در منطقه تشکیل میداد. به عبارتی سوریه نشان داد که در کنار منافع خود به امنیت و ثبات منطقه نیز توجه دارد هر چند که برخی از کشورهای منطقه در دو سال و نیم گذشته برای نابودسازی این کشور به هر اقدامی دست زدهاند.
با توجه به رفتار سوریه اکنون توپ در زمین آمریکاست که نشان دهد آیا چنانکه ادعا میکرده به دنبال صلح و ثبات در منطقه است یا اینکه جز گلوله و کشتار اصل دیگری نمیشناسد و همچنان به دنبال اقدام نظامی ضد سوریه است؟ طرح روسیه و اقدام سوریه عملاً آمریکا را در مسیری قرار داده است که هرگونه اقدام نظامی، به تشدید فضای منفی ضد آمریکا در جهان منجر خواهد شد. بر این اساس میتوان گفت که آمریکا عملاً گامی دیگر در مسیر شکست در برابر سوریه برداشته است هر چند که در ظاهر با فضاسازی رسانهای به دنبال پنهانسازی این شکست و نمایش چهرهای فاتح از خود است. اکنون جهانیان اذعان دارند از ابتدای درگیریهای اخیر سوریه، بازنده اصلی آمریکا بوده است که از ادعای جنگ فراگیر وادار به عقبگردهای گام به گام شده و اکنون از دیپلماسی و مذاکره سخن میگوید.
دنیای اقتصاد: «ابزار پولی فراموش شده»
«ابزار پولی فراموش شده» عنوان سرمقاله روزنامه دنیا اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که در آن می خوانید:
در این مقاله برای پیچیده نشدن بحث، نرخ سود را میانگین نرخهای سود سپرده و نرخهای سود تسهیلات در نظر میگیریم و بر آنیم تا نشان دهیم که نرخ سود فعلی سیستم بانکی نرخ تعادلی نیست و در عین حال با نرخ سود مورد نیاز برای مهار تورم قریب چهل درصد ابدا سنخیتی ندارد.
1- در مقالات مختلف نشان دادهایم که اگر بازار آزاد و قانونی برای وجوه وام دادنی وجود داشته باشد، نرخ سود آن برای اقتصاد ایران نمیتواند برای مدت مدیدی زیر سطح تورم باشد یا به عبارت دیگر نرخ سود واقعی منفی باشد. اگر مثلا امروز شاهد این هستیم که سیاستگذاران بخش مسکن از افزایش وام مسکن و احیای وامهایی اینچنینی بیم دارند و میپندارند این وامها در نهایت موجب افزایش قیمت مسکن میشود، تنها از این رواست که نرخ سود واقعی این وامها منفی است و دولت با این نرخ دستکاری شده، رونق کاذبی ایجاد میکند و پس از هر رونق کاذب، رکودی سر بر میآورد و این سیکل مدتها است که در بازار مسکن رخ داده است.
2- در زمانی که بازار اوراق قرضه وجود ندارد، مقامات پولی باید از تعیین نرخ سود به عنوان ابزاری برای سیاستگذاری پولی بهره ببرند. برای داشتن سیاست انقباضی باید نرخ سود را بالا برد و نتیجه آن بدون تردید کاهش تورم خواهد بود. با افزایش نرخ سود، تقاضای نقدینگی کاهش مییابد و عرضه نقدینگی که این تقاضا را پاسخ میدهد، افت میکند و در نتیجه این فرآیند، رشد نقدینگی کاهش و تورم تقلیل مییابد. این قویترین اثری است که نرخ سود میتواند بر تورم گذارد و مورد اجماع علمی است. آن چنانی که مقامات اجرایی برای مبارزه با تورم میتوانند بدون دغدغه از آن یاری جویند.
3- با داشتن تورم 39 درصدی، نرخ سود 40 درصد و فراتر از آن نه تنها امری غیرمنتظره نیست، بلکه نیاز اقتصاد است؛ اگر واقعا متعهد به کاهش تورم باشیم. مصلحت کل شهروندان غیر از این نیست که برای رهایی از تورم ویرانگر کنونی، شاهد نرخ سود واقعی مثبت باشند.نرخ سود پایینتر از آن به معنای تقاضای فزاینده پول است و سیستم بانکی برای آن که نشان دهد در خدمت اقتصاد است، چارهای به جز پاسخگویی به این تقاضا را ندارد و این یعنی نقدینگی و تورم بالاتر. این یعنی آنکه سیستم بانکی با پشتوانه چاپخانه بانک مرکزی مجبور است بر هیزم تورم بیفزاید.
4- هیچ کس به غیر از آنانی که دم از تولید میزنند، اما به خودی خود نمیتوانند یک بنگاه کوچک را اداره کنند، مقصر در این وضعیت نیستند. اگر این فشار نباشد و کسی به خاطر مخالفت با نرخ سود واقعی منفی، برچسب ضد تولید و ضد مصالح عمومی نخورد و مقامات پولی بتوانند با استقلال کافی، وظیفهای را که به گردن دارند، عملی کنند، نرخ سود میتواند نقش خود را در شرایط حاد تورمی کنونی بیابد.
مشکل رکود فعلی به علت خشک شدن اعتبارات نیست. مشکل کمبود سرمایه به عنوان نهادهای از تولید است. فراهم آوردن این سرمایه نیز با تثبیت نرخ سود واقعی حاصل نمیشود. وقتی به طور متوسط قیمت محصولات چهل درصد افزایش مییابد، منطقی است نرخ سودی که بنگاه میپردازد در این حدود باشد و اگر بنگاهی نتواند این نرخ را بپردازد اصولا باید تعطیل شود، زیرا ناکارآمد عمل میکند. مشکلات تولید را در جای دیگر باید جستوجو کرد و نرخ سود پایین نباید ابزاری باشد برای رفع موانع و مشکلات دیگر.
باید مقامات پولی به این ابزار مجهز شوند تا بتوانند از پس تورم بالای فعلی برآیند و در این راه نباید نسبت به افزایش نرخ سود، دو دل بود و تردید داشت.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد