جام جم:واژه های جریان ساز
«واژه های جریان ساز»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در ان میخوانید؛«نهضت نرمافزاری»، «کرسیهای آزاداندیشی»، «خواص و عوام»، «جنگ نرم»، «تهاجم فرهنگی» و دهها کلیدواژه دیگر از ابداعات رهبر فرزانه انقلاب اسلامی است که هر کدام در مقطعی مطرح و جریانساز شده است.«مصالح سیاسی و مبانی حقوق»
«نرمش قهرمانانه» کلید واژه ای است که اگرچه پیشینه طولانی دارد ولی به دلیل شرایط خاص کنونی، تحلیلگران و اصحاب رسانه را در داخل و خارج کشور برانگیخت و موج گسترده ای را به راه انداخت.
این یادداشت به نکاتی برای بهره برداری صحیح از کلیدواژه «نرمش قهرمانانه» می پردازد.
نخست این که «نرمش قهرمانانه» نه یک استراتژی بلکه یک تاکتیک یا حتی تکنیک و فن در عرصه دیپلماسی است.
بنابراین اهداف و سیاست های کلان نظام در عرصه سیاست خارجی به هیچ وجه تحت تاثیر این کلیدواژه تغییر نمی کند و فقط شیوه پیگیری و تحقق آنها آن هم در موضوعی خاص مثل «هسته ای» متفاوت می شود لذا چه بسا همزمان با نرمش قهرمانانه در موضعی، در موضع دیگر مقاومت قهرمانانه وظیـفه و مصداق تـــامین منافع ملی باشد.
دوم این که خدمتگزاران میدان دیپلماسی بدانند و می دانند که این عرصه، عرصه مبارزه و آنها سربازان خط مقدم این جبهه می باشند.
بنابراین «نرمش قهرمانانه» یک سرفصل جدید برای خوش و بش دوستانه با حریف یا بهانه ای برای امتیازدهی بدون گرفتن مابه ازای همسنگ نیست.
باب «نرمش قهرمانانه» در برابر آنها گشوده شده است تا از منافع کشور بهتر دفاع کنند؛ ابتدا مغلوب نشوند و سپس پیروز شوند.
سومین نکته این است که حریف ما در این میدان «دشمن» ماست. دشمنی که در هر فرصتی تلاش می کند بیشترین ضربه را به ما بزند و بیشترین نفع را عاید خود کند بنابراین با حواس جمع و تیزبینی و فراست باید مراقب دشمنی اینچنینی بود.
بدبینی به دشمن عینی واقع بینی است و خوش بینی، مساوی با غفلت از منافع و فریب دشمن را خوردن لذا این عرصه، میدانی برای آزمودن دوباره دشمن هم هست تا معلوم شود در مقابل نرمش ما درشتی می کند یا او هم انعطاف نشان می دهد.
این روزها یادآور مقاومت قهرمانانه ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس است و یادمان نرفته که پس از نرمش قهرمانانه امام در پذیرش قطعنامه، دشمن چگونه دوباره ساز و برگ نظامی خود را تجهیز کرد و ماشین جنگی اش را مجددا به راه انداخت و به مرزها حمله کرد و باز گسیل رزمندگان به جبهه ها بود که دشمن را بار دیگر به عقب راند!
چهارمین و آخرین نکته این که نرمش قهرمانانه باید ذیل و نتیجه عملی سه اصل عزت، حکمت و مصلحت باشد که پیش از این از سوی رهبر معظم انقلاب به عنوان اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تعیین شده است.
بنابراین هر نرمشی که قهرمانانه نباشد و منافع ملت ایران را تامین نکند، با اصول عزت و حکمت و مصلحت مغایر است و پذیرفته نخواهد شد. این سه اصل در کنار هم و مکمل یکدیگرند و نمی توان به یکی از آنها تمسک و از اصول دیگر غفلت کرد.
سخن آخر این که چشم ملت ایران به اقدامات سربازان خط مقدم دیپلماسی است تا ببینند از تکنیک نرمش قهرمانانه چگونه برای تامین عزت مندانه منافع ایران استفاده می کنند.
خراسان:نتایج استفاده مجدد از کلیدواژه نرمش قهرمانانه
«نتایج استفاده مجدد از کلیدواژه نرمش قهرمانانه»عنوان یادداشت سردبیر روزنامه خراسان به قلم محمدسعید احدیان است که در آن میخوانید؛با اینکه رهبرانقلاب کلیدواژه «نرمش قهرمانانه» را پیش از این نیز حداقل دو بار در17/5/1375 در دیدار با مسئولان وزارت خارجه وقت و باردیگر در 14/6/1392 در دیدار با اعضای مجلس خبرگان بهکار برده بودند طبیعی بود که به دلیل فضای سیاسی موجود بعد از رئیس جمهور شدن آقای روحانی بازتاب های بسیار وسیعتری داشته باشد و برداشت های متفاوتی از آن صورت گیرد. سوال این است استفاده مجدد از این کلیدواژه به چه دلیل صورت گرفته است؟ آیا نشانه تغییر نگاه رهبرانقلاب به موضوع پرونده هسته ای است؟ آیا تنها تکرار مواضع بوده است تا معلوم شود ایشان همچون گذشته با تفاهمی منطقی مخالف نیستند؟ یا اهداف دیگری هم قابل تصور است؟
آیا تغییر نگاهی صورت گرفته است؟
اگر به بیانات رهبرانقلاب در روز اول فروردین یعنی چندماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری مراجعه کنیم خواهیم دید که ایشان در این دیدار درباره پیام های مستقیم و غیرمستقیم اوباما مبنی بر گفتوگو با ایران بر این نکته تاکید داشتند که «من به این گفتوگوها خوشبین نیستم» اما درعین حال ایشان به صورتی کاملا شفاف فضا را برای اقدامات عملی مثبت آمریکا در جهت برگرداندن اعتماد به ایران بازگذاشتند:«من به این اظهارات [پیشنهادهای مذاکره] خوشبین نیستم، اما مخالفت هم ندارم » بهعبارت دیگر ایشان ضمن تصریح بر بی اعتمادی به آمریکا و ذکر دلایل آن از موضعی عزتمندانه راه مصالحه منطقی را بازگذاشتند: «آمریکایی ها دوست ندارند گفت وگو های هسته ای تمام شود و مناقشه هسته ای حل شود؛ وگرنه چنانچه آنها مایل به اتمام این مذاکرات و حل این مشکل بودند، راه حل، بسیار نزدیک و بسیار آسان بود.» اما بعد از این بیانات رهبری رفتار آمریکایی ها در پاسخ به این «نرمش» مثبت نبود به گونه ای که ایشان در دیداربا مسئولان نظام در تاریخ 30/4/92با اشاره به صحبت های اول فروردین خود به صراحت تاکید کردند:«من اول سال گفتم که خوشبین نیستم. در مسائل خاص، مذاکره را منع نمیکنم ...لیکن من خوشبین نیستم؛ چون تجربه من این را نشان میدهد. آمریکایی ها، هم غیرقابل اعتمادند، هم غیر منطقی اند، هم در برخوردشان صادق نیستند. این چهار ماهی هم که از آن صحبت ما گذشت، همین را تأیید کرد؛ موضعگیریهای مسئولان و دولتمردان آمریکا نشان داد که همین مطلبی که ما گفتیم - که گفتیم خوشبین نیستیم - درست است؛ خود آنها عملاً این را تأیید کردند.»
با این اوصاف روشن می شود که بیانات رهبرانقلاب در جمع فرماندهان سپاه را نمی توان تغییر نگاه رهبرانقلاب دانست. اگرباردیگر این بیانات را مرور کنیم خواهیم دید «بدبینی» به آمریکا نه تنها همچنان در این بیانات موج می زند که حتی از جهتی بیشتر از سخنرانی اول فروردین است چرا که در آن سخنرانی ایشان در بیان دلایل دشمنی آمریکا با ایران برسرمسئله هسته ای تمرکزتحلیلشان را بر اهمیت منابع انرژی در دنیا گذاشته بودند اما در تحلیل اخیر موضوع چالش نظام سلطه با هویت انقلاب اسلامی را که بسیار مبنایی تر است محور دشمنی با ایران توصیف کردند.
آیا هدف دیگری نیز قابل تصور است؟
با توجه به فضای سیاسی حاکم بعد از رای آوردن جناب آقای روحانی شاید ساده انگاری باشد که ما بگوییم رهبرانقلاب در استفاده مجدد از کلیدواژه «نرمش قهرمانانه» تنها به دنبال تکرار مواضعشان بوده اند تا نشان دهند هیچ گاه مخالف نرمشی که در آن "منافع ملی" و "عزت" ما زیرسوال برود نبوده اند. هرچند که این هدف در این «شرایط زمانی» از اهمیت بالایی برخوردار است اما حتی اگر نخواسته باشیم بگوییم "هدف" اجازه دهید "نتایج" استفاده مجدد از کلیدواژه نرمش قهرمانانه را که داخل و خارج کشور بسیاربازتاب داشته است را مورد بررسی قرار دهیم.
نمی توانیم تصریح نکنیم پیامد استفاده از این کلیدواژه این بود که بخش اصلی تحلیل رهبرانقلاب تحت الشعاع آن قرار گرفت اما در کناراین مسئله، دستاورد مهم ادبیات نرمش قهرمانانه توسط رهبرانقلاب کاملا نشان از حمایت ایشان از رئیس جمهورمنتخب در اجرای برنامه های سیاست خارجی اوست. آقای روحانی، هم در زمان تبلیغات انتخاباتی و هم از اولین مصاحبه مطبوعاتی خود بهعنوان رئیس جمهور تا مقاله ای که در روزنامه واشنگتن پست منتشر کرده است، براصولی تاکید کرده که مولفه های همان نرمش قهرمانانه است. یعنی اصرار وی بر اینکه «دیگر دوره تعلیق غنی سازی گذشته است»، «دولت یازدهم در اصول و مبانی سیاست خارجی تجدیدنظر نمی کند»، «برای ما، تسلط یافتن بر چرخه سوخت اتمی و تولید توان هسته ای مسئله ای هویتی است » همه نشان می دهد ایشان به دنبال دادن امتیازهای غیرمنطقی و خلاف منافع ملی کشور نیستند البته نباید از نظر دورداشت که از تحلیل محتوای اظهارات آقای روحانی مخصوصا صحبت هایشان در آستانه سفر به نیویورک این گونه برداشت می شود که آقای رئیس جمهور ضمن تاکید بر رعایت اصولی که مورد تاکید رهبرانقلاب است اگر به «نتیجه بخشی» مذاکرات «خوش بین» نباشند اما خیلی هم به آن «بدبین» نیستند. این مسئله را در صورت صحت حتی اگر بتوان اختلاف سلیقه ای بین ایشان و رهبرانقلاب دانست امری طبیعی در ساختار نظام اسلامی است.
استفاده مجدد رهبرانقلاب از کلید واژه نرمش قهرمانانه که به رغم استمرار «بدبینی» صورت گرفته است، عملا این امکان را به رئیس جمهور منتخب داد که تحلیل و برنامه مورد نظرشان دچار بن بست نشود و وی بتواند آن را پیگیری کند مخصوصا آنکه مخالفانی جدی در آمریکا هستند که با ذکر این که درباره مسئله هسته ای در ایران رئیس جمهور جدید اختیاراتی ندارد، به این وسیله بر سر راه اقدامات دیپلماتیک آقای روحانی مانع تراشی می کردند که با این تدبیر رهبری و بازتاب بین المللی آن این مانع تراشی ها نقش برآب شد. علاوه برآن در حوزه دیپلماسی عمومی نیز واقعیت این است که پیش از این هرچه رهبرانقلاب با ادبیاتی منطقی به بیان مواضع مستدل جمهوری اسلامی می پرداختند امپراتوری رسانه ای غرب با سانسور و بازنمایی تحریف شده، آن ها را مواضعی غیرمنطقی تصویر می کرد اما در این مقطع برداشت اشتباه آن ها باعث شد پیام مواضع منطقی ایران به دنیا برسد.
یا نتیجه یا اجماع داخلی
خلاصه آنکه نتیجه مهم استفاده مجدد از کلیدواژه «نرمش قهرمانانه» بعد از تصریح ایشان بر تحلیلی از چالش بین انقلاب اسلامی و نظام سلطه، علاوه برآنکه بر منطقی بودن مسئولین جمهوری اسلامی تاکیدی مجدد داشت، باعث شد راهبرد آقای روحانی برای پیاده کردن تحلیل و برنامه اش هموارتر شود و چون مواضع اعلام شده توسط ایشان مطابق اصول نظام و منافع مردم بوده است، اگر این برنامه به نتیجه رسید جمهوری اسلامی از فضای جدید بعد از انتخابات ریاست جمهوری استفاده کرده است و به آنچه به دنبالش بوده رسیده است و اگربه دلیل تمامیت خواهی آمریکایی ها در عمل نتیجه ای عاید نشد، آنگاه هم دنیا فهمیده است که مشکل اصلی در مسئله هسته ای، آمریکا است و هم اجماعی کامل در داخل کشور ایجاد می شود.
کیهان:نرمش قهرمانانه و بحران سوریه
«نرمش قهرمانانه و بحران سوریه»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛نرمش قهرمانانه واژهای است مرکب از دو کلمه با دو مفهوم جداگانه که در نگاه اولیه نوعی تضاد و تناقض را به ذهن متبادر میگرداند و از این رو توجه مخاطب را نیز برمیانگیزد چرا که «نرمش» در اصطلاح و تلقی عمومی به معنای کوتاه آمدن و منصرف شدن و ترک موضع است و «قهرمانی» به معنای غلبه بر حریف، دشمن، رقیب و طرف مقابل است. ولی واقعیت این است که برخلاف ظاهر، نرمش قهرمانانه در متن خود تضاد و تنافی ندارد چرا که از یک سو واژه «قهرمانانه» نرمش را تخصیص میزند و آن را از انواعی که با «کوتاه آمدن» ملازمت دارد، جدا میکند و از سوی دیگر در این ترکیب بدیع، نرمش روش قهرمانی و نوع آن را از دیگر روشها و انواع جدا میکند. به عبارت دیگر نرمش و قهرمانی هر کدام انواعی دارند و از شیوهای خاص اخذ میگردند.
نرمش قهرمانانه توسط یک فرد ضعیف اتخاذ نمیشود چرا که در این صورت پسوند قهرمانی برای آن بیمعنا میشود کسی میتواند نرمش قهرمانانه داشته باشد که از اقتدار و قدرت انتخاب بین انواعی از نرمش برخوردار باشد البته هر پهلوان و قهرمانی نمیتواند نرمش قهرمانانه داشته باشد چرا که این شیوهای است که زیرکی و هوشمندی خاصی طلب میکند و نیازمند تبحری ویژه است. در نرمش قهرمانانه، حریف زیرک و هوشمند با هزینهای به مراتب کمتر از درگیری قهرمانانه موضع خود را به کرسی مینشاند و به تعبیر امروزی آن منافع ملی خود را با هزینه کمتر به حریف میقبولاند و از سوی دیگر شرایط صحنه را به گونهای مدیریت میکند که متضمن کمترین آسیبها به منافع ملیاشباشد.
میدان «نرمش قهرمانانه» یک میدان سیاسی است و در اینجا بدهبستان موضوعیت پیدا میکند البته در عین حال این به آن معنا نیست که در عالم واقع هم الزاما داد و ستدی اتفاق میافتد ولی تردیدی نیست که صاحب بازی نرمش قهرمانانه حتما باید فضایی از داد و ستد را به وجود آورد و حریف را به میدان بازی بکشاند ولی در نهایت درصدد تامین حداکثری منافع خود باشد. بد نیست در اینجا به دو مثال اشارهای داشته باشیم:
اول: پیامبر بزرگوار اسلام در سال ششم هجری به همراه گروه زیادی از مومنین از مدینه عازم مکه شدند تا حج به جا آورند اما واضح بود که کفار قریش اجازه این کار را به مومنین نمیدادند پیامبر(ص) با علم به این موضوع راهی مکه شد و در نزدیکی مکه کفار قریش هیاتی را به سوی مسلمانان اعزام کرده و از آنان خواستند که از قصد خود منصرف شده و به مدینه بازگردند.
پیامبر(ص) از هیات اعزامی قریش خواست که پای توافقی را امضا کنند که در سال آینده پیامبر و یارانش بدون مانع حج را برگزار نمایند. هیات قریش به گمان این که بازگرداندن مسلمانان به مدینه برای آنان یک شکست قطعی است و قول قریش یک وعده بعید است، پیمان صلح حدیبیه را امضا کردند. پیمانی که سهیلبن عمرو از سوی قریش امضا کرد که مهمترین آن قبول برگزاری حج توسط مسلمانان در سال بعد بود. این پیمان خیلی از مسلمانان را که از حکمت کار پیامبر آگاه نبودند ناراحت کرد ولی زمینهساز فتح مکه توسط مسلمانان گردید و خداوند متعال با نزول آیه 26 سوره فتح اقدام پیامبر را ستود و بر نادانی کفار شهادت داد.
این نمونه به ما میگوید که «بازیگر الگوی نرمش قهرمانانه در حوزه تاکتیک و در اهداف کوتاه مدت امتیاز میدهد تا موقعیت استراتژیک خود را ارتقا بخشیده و یا لااقل مستحکم گرداند. ظاهر این بازی با باطن آن تفاوت اصولی دارد بعضی در جمعبندی نهایی نام آن را بازی برد- برد میگذارند چرا که به هر حال هر کدام یک برد ولو تاکتیکی دارند ولی واقعیت این است که این یک بازی برد- باخت است که صاحب نرمش قهرمانانه در طرف برد آن و حریف در طرف باخت آن قرار گرفته است.
دوم: نمونه دوم بحث را عینیتر میکند و آن ماجرای اخیر در بحران سوریه است. در بحران سوریه آمریکاییها یک طرف ماجرا و جبهه مقاومت طرف دیگر ماجرا بود. آمریکاییها به یک باخت بزرگ رسیده بودند و پیروزیهای اردیبهشت تا مرداد ارتش سوریه برای آنان شرایط نامطلوبی پدید آورده بود چرا که آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی، ترکیه، اکثر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس و در یک مقطعی کشورهای عرب شمال آفریقا و معارضان مسلح فراملی سوریه فشار متمرکز سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی و رسانهای بر نظام سیاسی سوریه وارد کردند و از همه روشهای غیر انسانی و نامشروع و حتی از سلاح شیمیایی- مورد خانالعسل- استفاده کردند ولی در نهایت جبهه مقاومت طی 5 مرحله که هر مرحله به طور متوسط پنج ماه به درازا کشید طرحهای منسجم جبهه غربی عربی ترکی عبری را شکست دادند. پیروزی مقاومت در منطقه استراتژیک القصیر- در شمال استان حمص- نشان داد که ارتش سوریه تا آزادسازی کامل حلب و در واقع تمام کردن کار آن جبهه شیطانی یک گام بیشتر فاصله ندارد.
آمریکاییها احساس کردند که این نه تنها به آزادی سوریه از چنبره توطئه غربی عربی میانجامد بلکه فراتر از آن ژئوپلیتیک منطقه را نیز تغییر میدهد و روی واحدهای وابسته دیگر از جمله عربستان سعودی و دولت ترکیه و اردن نیز اثر میگذارد و دست حزبالله را بیش از هر زمانی برای فشردن گلوی رژیم صهیونیستی باز میگذارد.
از این رو به بهانه به کار رفتن استفاده از سلاح شیمیایی در غوطه شرقی دمشق و با متهم کردن بدون سند رژیم سوریه وارد معرکه شدند و سایهای از جنگ را در منطقه گسترانیدند.
اوباما ابتدا با صراحت از برانداختن دولت سوریه سخن گفت که البته خیلی از اندازه توانایی ارتش تحت فرمان او - به گواهی شکست اسرائیل و آمریکا از حزبالله در جنگ 33 روزه- فراتر بود بعد اوباما گفت که نه برای سرنگونی بلکه برای تقویت موقعیت مخالفین که به محاصره ارتش در آمدهاند، مواضعی را در سوریه مورد حمله قرار میدهد و البته این اقدام دشواری نبود چرا که هر یگان موشکی و یا هوایی میتواند به نقطهای حمله کند با این وصف حمله آمریکا قطعی بود. در این میان اتفاقاتی در صحنه عملی افتاد که حتی در مورد حمله موضعی، آمریکاییها را دچار تردید کرد. حضور جدی نیروهای حزبالله لبنان در سوریه و بعضی از نیروهای دیگر که از جدی بودن واکنش طرف مقابل حکایت میکرد و درجه بالای آسیبپذیری رژیم صهیونیستی را نشان میداد نگرانی زیادی در جبهه غربی عربی پدید آورد. رژیم صهیونیستی پیش از همه از طریق دولت آلمان به دولت سوریه پیغام داد که موافق حمله به سوریه نیست و دمشق باید حساب تلآویو را از حساب غرب جدا کند اما این پیام مقاومت را در تهدید رژیم صهیونیستی جدیتر کرد. حضور نیروهای ویژه در کنار سکوهای موشکی و گستردگی این حضور این اطمینان را به آمریکاییها داد که احتمال گسترش صحنه و زمان درگیری وجود دارد.
در این میان روسیه وارد معرکه شد و طرحی را ارائه کرد که برای آمریکاییها سود حداقلی و برای سوریه سود حداکثری در برداشت و در عین حال ترکیه، عربستان و معارضه مسلحانه سوریه را در شرایط «باخت کامل» قرار میداد. آمریکاییها که بر حتمی بودن حمله تاکید میکردند بدون فوت وقت و بدون هیچ پیششرطی طرح روسیه را پذیرفتند و این در حالی بود که پیش از این آنان در پروندههایی با اهمیت بسیار کمتر نیز روسیه را دخالت نمیدادند. در واقع در این صحنه حداکثر دستآورد آمریکا این شد که سوریه از استفاده از سلاح شیمیایی دست برداشته و به کنوانسیون منع بکارگیری سلاح شیمیایی بپیوندد و حال آنکه بکارگیری سلاح کشتار جمعی در مقابله با تروریستهای سوری هیچگاه بخشی از استراتژی نظامی سوریه نبوده و از آن طرف پیش از این معارضه سوری از یک سو و صهیونیستها از سوی دیگر از آن استفاده کرده بودند.
اما آنچه در این معرکه، سوریه- و بهطور کلی جبهه مقاومت- بدست آورد این بود که حمله به سوریه که میتوانست ضایعات انسانی زیادی به وجود آورد و گسترش دامنه و زمان جنگ مشکلات جدی را برای آن پدید آورد، از دستور کار خارج شد. معارضه سوری کماکان در محاصره ارتش باقی ماند و از این پس معارضه باید از به کارگیری سلاح شیمیایی چشم بپوشد و پایان ماجرا با قبول طرح روسیه، خود بهخوبی نشان میدهد که این آمریکا نیست که بر یک بحران نقطه پایان میگذارد و این آمریکا نیست که رقیب را تسلیم میکند. جبهه مقاومت در این نرمش قهرمانانه حریف را از شرارت باز داشت بدون آنکه هیچ موقعیت استراتژیکی را به دشمن تسلیم نماید.
جمهوری اسلامی:اینست اعتدال در سیاست
«اینست اعتدال در سیاست»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛نخست وزیر رژیم صهیونیستی، در عکسالعملی نسبت به مصاحبه دکتر روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران با شبکه تلویزیونی ان. بی. سی گفت: مصاحبه رئیسجمهور ایران نوعی بازی با الفاظ با هدف فریب دادن غرب است.
این سخن نتانیاهو، چه درست باشد و چه درست نباشد، نشان دهنده تأثیرگذار بودن اظهارات رئیس جمهوری اسلامی ایران در مصاحبه با شبکه تلویزیونی ان. بی. سی میباشد. اگر دکتر روحانی از این مهارت برخوردار باشد که بتواند از طریق بازی با الفاظ، به دام رسانههای کار کشته نیافتد و از میدان مصاحبه پیروز خارج شود، این یک موفقیت است. و اگر چنین نباشد بلکه رئیسجمهور ایران بدون پرده پوشی، آنچه در ذهن داشته را به زبان آورده و با مصاحبه کننده در میان گذاشته، با توجه به اینکه نخستوزیر رژیم صهیونیستی از این مصاحبه عصبانی است، باز هم باید پذیرفت که این مصاحبه با موفقیت همراه بوده است.
علاوه بر این، اگر فرمایش معروف امام خمینی را معیار قرار دهیم که میفرمودند هر وقت دشمن از ما اظهار عصبانیت میکند باید بدانیم که کار درستی کرده ایم، نفس عصبانیت نخستوزیر رژیم صهیونیستی از مصاحبه رئیس جمهوری ایران نشان میدهد محتوای این مصاحبه در جهت منافع ملی ایران قرار داشته و به زیان صهیونیستها بوده است. در این واقعیت نمیتوان تردید کرد که منافع رژیم صهیونیستی با منافع و مصالح ملت ایران قابل جمع نیست و این دو در مقابل همدیگر قرار دارند.
بنابر این، عصبانیت نخستوزیر رژیم صهیونیستی و مذمت او از مصاحبه رئیسجمهور ایران، آشکارا نشان میدهد این مصاحبه توانسته تأثیر خود را بگذارد و منافع نامشروع صهیونیستها را در معرض خطر قرار دهد.
اکنون به سراغ محتوای مصاحبه برویم و به این سؤال پاسخ بدهیم که چرا نخستوزیر رژیم صهیونیستی از اظهارات رئیس جمهوری اسلامی ایران خشمگین است.
خبرنگار شبکه ان. بی. سی از دکتر روحانی پرسید: آیا شما هولوکاست را افسانه میدانید؟
دکتر روحانی جواب داد: "من، تاریخدان نیستم، سیاستمدارم. چیزی که برای ما مهم است اینست که کشورهای منطقه و مردم به یکدیگر نزدیکتر شوند و بتوانند از خشونت و بیعدالتی دوری کنند."
اهمیت این پاسخ رئیسجمهور هنگامی روشن میشود که هدف خبرنگار شبکه ان. بی. سی از مطرح کردن سؤال درباره هولوکاست را بدانیم. او نیامده بود آقای روحانی را در رسانههای آمریکا و غرب مطرح کند و با نیت خالص رئیس جمهوری اسلامی ایران را به ملتهای غربی بشناساند. رسانههای غربی از این قبیل مصاحبهها اهداف روشنی دارند. نگاه خوشبینانه اینست که آنها درصدد ادامه دادن به تبلیغات خود درباره جمهوری اسلامی ایران هستند و میخواهند به مردم خود بگویند در ایران تا نظام جمهوری اسلامی برقرار است هر کس قدرت اجرائی را دردست بگیرد، دشمن غرب است و تلاش میکند منافع غربیها را هدف قرار دهد. ولی نگاه بدبینانه یا شاید واقع بینانه اینست که آنها میخواهند چهرهای که مورد نظر خودشان است را از ایران ترسیم کنند و با مطرح ساختن موضوعاتی از قبیل هولوکاست و موجودیت اسرائیل، تلهای بگذارند و رئیسجمهور ایران را به دام بیاندازند. زیرا فکر میکنند یا پاسخی میدهد که صهیونیستها و حامیان غربی آنها را عصبانی میکند و یا برعکس، طوری حرف میزند که مردم ایران از او میرنجند. در هر دو صورت، آنها به هدف خود خواهند رسید.
پاسخ دکتر روحانی به این سؤال خبرنگار "ان.بی.سی"، نقشه او را نقش برآب کرد. این جمله که "من تاریخدان نیستم، سیاستمدارم". باید برای خبرنگاری که میخواست رئیسجمهور ایران را به دام بیاندازد، یک ضد حمله بود. به همین دلیل، خبرنگار نتوانست این موضوع را ادامه بدهد و به نقطه دلخواه خود برساند.
تفاوت روش دکتر روحانی در پاسخ دادن به سؤال این قبیل خبرنگاران با افرادی که خود را تاریخدان و سیاستمدار و روان شناس و اقتصاددان و فیلسوف و همه فن حریف میدانند و با اشتیاق فراوان به هر سؤالی پاسخ میدهند اینست که اینان به همان دامی که برای آنها پهن شده است میافتند و آنکس که چه بسا تاریخدان هم باشد ولی وارد این بحثها نمیشود، خود را با زیرکی از دامها نجات میدهد و به مسائل مهمتری میپردازد. تفاوت مهمتر اینست که نیفتادن در دام رسانههای غربی، بهانهای برای وارد ساختن آسیبهای فراوان به کشور و منافع ملت به دست آنها و دستهای پشت پرده و صحنهگردانان نمیدهد ولی کسانی که در این دام میافتند برای ارضای نفسانیات خودشان، زمینه را برای وارد شدن ضربات زیانبار به کشور و ملت فراهم میکنند. تفاوت دیگر اینست که صهیونیستها، که چه بسا طراحان پشت پرده این قبیل سؤالها هستند، با جوابهای غیرزیرکانه مسئولین ما به هدف خود میرسند ولی با مواجه شدن با جوابهای زیرکانه، دچار مشکل میشوند و از فرط خشم و عصبانیت، اظهارات رئیسجمهور را فریبکاری مینامند!
نکته جالب توجه اینست که زیرکی در برابر خبرنگاران دام گستر، به عقبنشینی از مواضع اصولی نظام جمهوری اسلامی نیز منجر نمیشود. در همین مصاحبه، خبرنگار "ان. بی. سی" درباره اینکه آیا رئیس جمهوری ایران به نابودی اسرائیل اعتقاد دارد یا نه، پرسید و دکتر روحانی در جواب گفت: چیزی که ما به دنبال آن هستیم، حاکمیت اراده مردم است، ما به صندوق رأی اعتقاد داریم. رئیسجمهور افزود: اسرائیل، رژیمی اشغالگر و دولتی غاصب است که به مردم منطقه ستم میکند و با سیاستهای جنگ افروزانه باعث ایجاد بیثباتی در منطقه شده است."
جالبتر، پاسخ رئیسجمهور به این سؤال خبرنگار "ان. بی. سی" است که نظر وی را درباره سخن نخستوزیر رژیم صهیونیستی که گفته بود "آقای روحانی گرگی در لباس میش است" پرسید و آقای روحانی گفت: "اسرائیل که یک رژیم غاصب و اشغالگر است، نباید به خودش اجازه بدهد درباره دولتی که با انتخاب دموکراتیک و آزاد روی کار آمده اظهارنظر کند."
این پاسخها، از یکطرف حاوی مواضع روشن نظام جمهوری اسلامی درباره رژیم غاصب صهیونیستی و حقوق مردم فلسطین است که باید با رأی خود، دولت مورد نظرشان را در آن سرزمین مستقر کنند و از طرف دیگر هیچ بهانهای به دشمن برای تبلیغات علیه نظام جمهوری اسلامی ایران نمیدهد. درست به همین دلیل است که نخستوزیر رژیم صهیونیستی ناچار شده به اظهارنظری عاجزانه که مخصوص ضعفا و شکست خوردگان است پناه ببرد.
آنچه در این مصاحبه توسط رئیسجمهور مطرح شد، منطبق بر خط مشی اعتدالی بود. اینست اعتدال در سیاست، همان چیزی که به عنوان جان مایه دولت تدبیر و امید مطرح است. انتظار عموم مردم اینست که این دولت در تمام زمینههای دیگر به ویژه اقتصاد و فرهنگ نیز سیاست اعتدال را تحقق بخشد. انتظار بالاتر اینکه دو قوه مقننه و قضائیه نیز با مشی اعتدالی به پیش بروند که اگر چنین شود نظام جمهوری اسلامی به اهداف والای خود دست خواهد یافت.
رسالت:فرصت ها و محدودیت های غرب در تعامل با ایران
«فرصت ها و محدودیت های غرب در تعامل با ایران»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در ان میخوانید؛فرصت ها در عرصه سیاست بسیار گذرا تر از زندگی روزمره هستند؛زیرا عوامل بسیاری بر کوتاهی عمر آن تاثیر می گذارد.دهه ها روابط پرچالش میان ایران و قدرتی مهار ناپذیر و متجاوز به نام ایالات متحده که سرسلسله قدرت های غربی به شمار می رود؛در روزهای اخیر به نقاط حساس و مهمی رسیده است.نقطه ای که می تواند در صورت فهم درست آن به نقطه عطفی تبدیل شود. اما کدامین عوامل باعث رسیدن به نوعی از توازن که شرط هر مذاکره متعادلی است؛شده است؟ 1.مقاومت و عزم ملی- مقاومت ملت ایران در برابر فشارها ی سیاسی؛ اقتصادی(تحریم ها) و روانی عملا به رقبای ایران فهماند که فاکتور مهم و تاثیر گذاری بنام ایران از معادلات منطقه و جهان حذف شدنی نیست.
فرصت ها در عرصه سیاست بسیار گذرا تر از زندگی روزمره هستند؛زیرا عوامل بسیاری بر کوتاهی عمر آن تاثیر می گذارد.دهه ها روابط پرچالش میان ایران و قدرتی مهار ناپذیر و متجاوز به نام ایالات متحده که سرسلسله قدرت های غربی به شمار می رود؛در روزهای اخیر به نقاط حساس و مهمی رسیده است.نقطه ای که می تواند در صورت فهم درست آن به نقطه عطفی تبدیل شود.
اما کدامین عوامل باعث رسیدن به نوعی از توازن که شرط هر مذاکره متعادلی است؛شده است؟
1.مقاومت و عزم ملی- مقاومت ملت ایران در برابر فشارها ی سیاسی؛ اقتصادی(تحریم ها) و روانی عملا به رقبای ایران فهماند که فاکتور مهم و تاثیر گذاری بنام ایران از معادلات منطقه و جهان حذف شدنی نیست.
2.وحدت و کارآیی فرماندهی- عبور ایران از تله های داخلی چون وقایع سال 88 و حاکمیت دو گانه که در برابرش نهاده شده بود تا وحدت فرماندهی آن را در شرایط حساس زیر سئوال برد؛قدرت مدیریت رهبری ایران را نشان داد.
3.پیام انتخاب احمدی نژاد- ارسال سیگنال ایران به غرب دردوران احمدی نژاد نشان از آن داشت که در صورت ادامه فشارها ایران تا چه حد می تواند پیش بینی ناپذیر بوده وایران قادر است در حیات خلوت آمریکا نیز حضور موثر داشته و موضع تهاجمی اتخاذ نماید.
4.پیام انتخاب روحانی- ارسال این علامت از سوی ایران که قدرت انعطاف نظام سیاسی و دموکراتیک ایران قادر است امکان تفاهم بر پایه مدل برد-برد را فراهم آورد.
5. نقش ایران در مدیریت امت اسلامی- از بیست سال پیش جهان تغییرات مهمی را در حوزه راهبردی شاهد بوده است ؛ ورود فاکتور اسلام به معادلات جهانی قابل مشاهده است .تلاش غرب برای کنترل یا انحراف این فاکتور به نتایج مخربی انجامیده است.این فاکتور بر اساس واقعیت های اجتماعی و سیاسی روزبه روز قویتر خواهد شد و دخالت آمریکا و غرب فقط آن را رادیکالتر خواهد کرد.هدف نهضت اسلامی تعامل مثبت با سایر ملل و تمدن هاست؛به شرطی که غرب از تلاش برای مقابله یا زشت سازی چهره آن دست بردارد. غرب در صورت خروج از پیله غرور در می یابد ؛ ایران اسلامی موتور محرکه امت اسلامی بوده و نیز تاثیری کلیدی درجهت گیری های تعاملی و خردمندانه آن دارد.آلترناتیو ایران در این زمینه جریانات سلفی و ارتجاعی هستند.مقابله با ایران یعنی مقابله با تعامل و ترجیح چالش کور.
6.بازی شناسی ایران- البته تردیدی نیست که عامل سوریه وبازی خردمندانه ایران در موضوع حمله آمریکا به عراق و افغانستان نیز نشان داد که چینش مهره ها و تنظیم بازی ازسوی ایران به گونه ای انجام گرفت که نیروی نابود کننده ارتش آمریکا در خدمت اهداف استرتژیک ایران قرار گرفت.بنابراین عوامل قهرآمیز لزوما به ضرر ایران عمل نخواهد کرد.
مجموع عوامل آشکار فوق و عوامل پنهان دیگر غرب و بویژه آمریکا را در مسیری قرار داده است که در صورت درایت از فرصت چرخش از راهبرد تنازعی به راهبرد تعاملی بهره گیرند.اما این فرصت دارای محدودیت های خاص خود است:
1.محدودیت زمانی:از شش ماه دیگر حرکت سیاسی برای انتخابات مجلس عملا کلید می خورد و موفقیت یا عدم موفقیت روحانی در سیاست ها
من جمله گره گشایی در روابط خارجی به موضوع چالش ها تبدیل خواهد شد.بعید نیست در صورت عدم گشایش گره ها تا آن زمان فرصت از میان رفته و حتی گره ها محکم تر گردد.
2.امکان تغییر شرایط: شرایط منطقه ای و داخلی (موقعیت روحانی) در وضعیت سیال قرار دارد؛نقطه مذاکره پذیر که تلاقی منافع را اقتضا کرده است با ورود عاملی کوچک از تعادل خارج شده و طرفین دیگر شرایط را به نفع خود نخواهند دید.
تاریخ، سیاستمداران را لزوما بدلیل گفته ها یا اقداماتشان قضاوت نخواهد کرد بلکه ناگفته ها و ناکرده هایشان نیز معیار قضاوت قرار می گیرد.باید منتظر بود و دید آیا سیاستمداران کنونی جهان قادرند بار تنش را از دوش ملل بردارند یا خیر؟
حمایت:ترفند جدید دشمنان
«ترفند جدید دشمنان»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که در آن میخوانید؛دشمنان سوریه بسیار تلاش کردهاند تا مجموعهای از چالشها را پیش روی این کشور قرار دهند؛ اما با وجود تمام این تحرکات آنها نتوانستند طرح اقدام نظامی ضد سوریه را اجرایی سازند و در نهایت وادار به عقبگرد شدند. نکته قابل توجه در این عرصه تحرکات دشمنان داخلی و خارجی سوریه برای فضاسازی در نشست سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل است. از یک سو کشورهای غربی و عربی و صهیونیستها با فضاسازی و تبلیغات گسترده تلاش دارند تا چنان القا سازند که سوریه عامل استفاده از تسلیحات شیمیایی بوده و باید مجازات شود.
آنها با فضاسازی رسانهای سعی بر آن دارند تا فضایی سنگین برای سوریه و متحدان آن در سازمان ملل ایجاد کنند تا به زعم خود بتوانند اجماعی جهانی را ضد این کشور در نشست سالیانه سازمان ملل ایجاد کنند از سوی دیگر گروههای معارض و ارتش آزاد که دستشان به خون هزاران انسان بیگناه آغشته است نیز به دنبال مظلومنمایی و به نوعی کسب مشروعیت در نشست سازمان ملل هستند.
در این چارچوب آنها یک اصل را در پیش گرفتهاند و آن حربه اعلام دوری از القاعده و گروههای تروریستی است. در حوزه نظامی ارتش آزاد ادعا میکند که به مقابله با القاعده پرداخته و نابودی النصره را خواستار شده است. در حوزه سیاسی نیز سران خارج نشین به رهبری الجربا چنان ادعا میکنند که راه آنان از القاعده جدا بوده است و خواستار رویکرد جهانی برای مقابله با آن شدهاند. مجموع این تحرکات از سوی دشمنان داخلی و خارجی سوریه در حالی صورت میگیرد که پرونده آنها نشانگر ارتباط گسترده آنها با گروههای تروریستی است به گونهای که تأمینکننده نیازهای مالی و تسلیحاتی این گروهها بوده و حتی خودشان آنان را از سراسر جهان راهی سوریه کردهاند.
آنها اکنون با ادعای انزجار و دوری از این گروهها برآنند تا خود را از مسئولیت جنایات این گروهها و استفاده آنان از سلاح شیمیایی برای کشتار مردم تبرئه کنند.هدف نهایی آنها از این رفتارها ارایه پروندهای پاک از خود در نشست سازمان ملل است تا در ورای آن بتوانند طرح افزایش فشار بر سوریه و البته کسب مشروعیت برای معارضان را اجرایی سازند.
غرب تلاش دارد تا به دخالتها در سوریه مشروعیت دهد تا در نهایت حامیان سوریه یعنی جبهه مقاومت و روسیه وادار به پذیرش خواستههای آنها در صدور قطعنامه الزام آور علیه سوریه شوند.کسانی که در اجرای سناریوی جنگ ناتوان بودهاند اکنون بر آنند تا از طرح فضاسازی و البته اعلام انزجار از گروههای تروریستی که خود پدیدآورنده آنها هستند راه را برای اجرای توطئهای دیگر علیه سوریه هموار سازند تا زمینهساز دخالتهای جدید در امور این کشور باشند.
تهران امروز:غرب و یک فرصت تاریخی
«غرب و یک فرصت تاریخی»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسن بهشتیپور است که در آن میخوانید؛همانطور که انتظار میرفت راه و روشهای جدیدی که ایران برای مذاکرات هستهای با طرفهای غربی در پیش گرفته است، تاثیر لازم را بر جای گذاشته و اینک نوبت غربیهاست که به روش جدیدی که ایران در پیش گرفته است، پاسخ روشنی بدهند. سخنانی که آقای روحانی در مقام ریاستجمهوری ایران با شبکه آمریکایی «ان بیسی» انجام داده و ضمن اینکه خود را دارای اختیار تام برای حل پروندهای هستهای اعلام کرده است اما در عین حال بخش مهم دیگری هم دارد که آن هم تاکید رویکرد تعامل سازنده است. تعامل سازنده هم معنایی دو طرفه دارد یا به عبارت روشنتر تا دو طرف از موضع مثبت وارد گفتوگو نشوند، امکان برقراری تعامل به معنای واقعی وجود ندارد.
همچنین مسئلهای که رئیسجمهور کشورمان در گفتوگو با شبکه «انبیسی» درباره داشتن اختیار تام برای مذاکرات هستهای عنوان کرد، دارای آثار دیگری است که بهعنوان مثال باعث میشود مذاکرات در سطح بالایی اتفاق افتد. بهطورکل تصمیمگیری متمرکز در مسائل سیاست خارجی برای کشور دارای آثار مثبتی است و در این راستا رهبر معظم انقلاب اینطور صلاح دیدند که در مسئله هستهای هم تمرکز به وجود آید. البته ایشان در جریان جزئیات قرار خواهند گرفت اما قدرت تصمیمگیری را به رئیسجمهور دادند.
در دوره گذشته شاهد بودیم که نامهنگاریها در این زمینه با مقام معظم رهبری صورت میگرفت و رئیسجمهور از موضوعات هستهای ابراز بیاطلاعی میکرد، اما اکنون رهبری با اختیار تام دادن به رئیسجمهور خواستهاند این موضوع را به غربیها اعلام کنند، آنها با کسی مذاکره میکنند که میتواند تصمیمگیری کند و تصمیمات او از پشتیبانی رهبری برخوردار است. این موضوع کمک میکند مذاکراتی جدی درباره برنامه هستهای ایران رخ داده و مذاکرات دسته چندم نباشد. ضمن اینکه هوشمندی رئیسجمهور و وزیر خارجه ایران بر تاکید به روند برنامه محور مذاکرات و هدفمند بودن آنها و زودتر به نتیجه رسیدن آن باعث شده است که طرف غربی کلیه این موضوعات را در دستور کار مذاکرات آتی قرار داده و به خواسته ایران پاسخ دهد.
البته در کنار این موضوعات باید به این نکته توجه داشت که در وادی سیاست سوابق افراد و رویکرد و جهتگیری آنها بسیار مهم است. این موضوع باعث شده است که با وجودی که اکنون هم ایران غنیسازی اورانیوم را حق مسلم خود میداند و تاکید به این موضوع دارد که بمب هستهای نمیخواهد بسازد، اما به دلیل نوع گفتار و جهتگیری مناسب دکتر روحانی و البته سوابق او، پاسخ به این صحبتها منطقیتر صورت گیرد.
در ضمن برخوردار بودن روحانی از حمایت مردمی و معتدل بودن او به صورت توأمان در سخن و عمل، طرف مقابل را مجاب کرده است که از جهتگیریهای گذشته فاصله گرفته و تغییراتی را حداقل در ادبیات خود به وجود آورد و منطقیتر موضوعات را بیان کند، این موضوع مهمی است که میتواند به توافقات نهایی بر مسائل استراتژیک از جمله مسئله هستهای ایران بینجامد.
آفرینش:تولید از پشت رایانه حاصل نمیشود!
«تولید از پشت رایانه حاصل نمیشود!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛به رقم تلاش ها و اعلام آمارها از سوی مسولان، بیکاری درکشورمان وضعیت مناسبی ندارد و این معضل گریبان گیر قشر جوان شده است. بیکاری جوانان به خصوص تحصیل کردگان دانشگاهی موجب افزایش مشکلات دیگری همچون افزایش سن ازدواج، تغییرفرهنگ اشتغال و افزایش توقعات جوانان از بازارکار گردیده است.
اکثر جوانان به منظور یافتن شغل در آینده به تحصیل در مقاطع عالی روی میآورند و حتی هزینه های سنگین تحصیل را بردیگر اعضای خانواده تحمیل می کنند، اما غافل از اینکه برای بسیاری از رشتههای دانشگاهی ما خصوصا در بخش علوم انسانی بازار کاری وجود ندارد. جوان فارغ التحصیل شده از دانشگاه توقع دارد به سبب زحماتی که در چند سال اخیر برای تکمیل تحصیلات کشیده است، بتواند در جایگاه و شغلی مرتبط با گرایش علمی خود با درآمد کافی باشد، که متاسفانه چنین امری برای وی مهیا نیست.
عدم تناسب بین خروجی دانشگاهها و بازار اشتغال در کشور یکی از مهمترین دلایل بالا بودن آمار بیکاری است و میتوان گفت که با این روند، دانشگاه ها مجوز بیکاری به دست جوانان میدهند!.
اما باید قبول کرد که بخش دیگری از مشکل بیکاری هم ناشی از توقعات نادرست جوانان از بازار کاراست. اکثر جوانان ما به دنبال کار ساده و بی دردسر هستند و انتظاراتشان از اشتغال، یک کار دولتی و پشت میز نشینی است که از حقوق ماهیانه و تسهیلات دولتی برخوردار باشند. با این طرز تفکر علاوه بر افزایش تعداد بیکاران، عملا توسعه و رشد فعالیت های تولیدی کشورمان کاهش چشمگیر خواهد داشت.
به عنوان مثال هیچ یک از جوانان ما دیگر علاقه ای به تولید و اشتغال درامر صنایع دستی ندارند و این صنعت دچاررکود تولید شده است. جوانان ما از کارکردن درزمین های زراعتی ابا دارند و آن را درشأن خود نمی بینند، درحالی که این صنعت مادر نیاز به حضور و نیروی جوانی دارد تا بتواند خود را بازپروری کند. باید قبول کنیم که تولید و اشتغال تنها از پشت میزادارات و صفحه یارانه حاصل نمی شود!. اما باید بررسی که کجای کار ضعف دارد که باعث رواج چنین فرهنگی در میان جوانان شده و فرهنگ اشتغال را دچار چالش کرده است.
1- عدم سیاست گذاری کلان تحصیلی ازسوی مراکز آموزشی با توجه به نیازهای جامعه، باعث شده تا تناسب میان نیازهای تولیدی ما و نیروهای جدیدالورود اشتغال برهم بخورد و ما با قشرکثیری از جویندگان کار مواجهیم که به دنبال شغل های کارمندی و دولتی هستند. ضمن اینکه در مشاغل دیگر همچون فعالیت های تولیدی کشور با کمبود نیروی کارمواجه هستیم.
2- سرمایه گذاران بخش خصوصی به عنوان یک ظرفیت گسترده و پنهان درکشور هستند که باید با استفاده از آنها ظرفیت تولید و به دنبال آن اشتغالزایی را در کشور افزایش داد. ضروریست تا با فراهم کردن امکانات و ورود بخش خصوصی در عرصه تولید، به این باور برسیم که می توان با ورود به عرصه های تولیدی به اهداف و خواسته های خود برسیم و دیدمان را تنها به کارهای اداری محدود نکنیم. لذا باید از سرمایه گذاران حمایت کرد تا بازدهی مالی صنایع تولیدی هم برای دیگر سرمایه گذاران داخلی و خارجی آشکار گردد و هم اقشارمختلف جویای کار به ثمردهی آن ایمان بیاورند.
3- حمایت دولت از تولید کنندگان و حمایت از اقشار فعال در این عرصه می تواند نوع نگاه منفی که درحال حاضر درمیان جامعه ما به وجود آمده را از بین ببرد. وضعیت نامناسبی که درچند سال اخیر باعث ضعف و رکود بخش های تولیدی ما شده، انگیزه لازم و کافی را درمیان جوانان و سرمایه گذران برای ورود به عرصه های تولیدی از بین برده است. این روند علاوه بر غیرفعال کردن بخش عظیمی از پتانسیل های اقتصادی کشور، زمینه را برای وابستگی و واردات محور شدن اقتصاد فراهم خواهد کرد.
امیدواریم مسولان با فراهم کردن شرایط فعالیت های تولیدی انگیزه کافی درجوانان و جویندگان کار را دراین بستر فراهم کنند و همچنین نوع نگاه ما به فرهنگ کار و اشتغال با توجه به نیازهای کشور تغییر کند و خود را محدود به مشاغلی خاص نکنیم.
قانون:مصالح سیاسی و مبانی حقوق
«مصالح سیاسی و مبانی حقوق»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم عبدالصمد خرمشاهی است که در آن میخوانید؛شنیدن خبر آزادی تنی چند از زندانیانی که در وقایع سال 88 و غیره دستگیر شده بودند بسیار خوشحال کننده بودو با استقبال گرم محافل مختلف اجتماعی و سیاسی داخل و خارج کشور روبهرو شد. شکی نیست که این اقدام بهجا و خردمندانه مسئولان نتایج مثبتی برای نظام به همراه خواهد داشت و امیدواریم که در مورد سایر زندانیانی که به همین دلیل یا جهات مشابه دستگیر شدهاند نیز اجرا شود. قطعنظر از اینکه هنوز در قوانین کیفری ما جرم سیاسی تبیین و تعریف نشده است و به قول مسئولان، ما مجرم سیاسی نداریم.
اما آنچه ظاهراً مشخص است اغلب این زندانیان پایبند قوانین حاکم در جامعه بوده و انگیزه آنان در ارتکاب اعمالی که به آنها نسبت داده شده صرفاً خواستار بهبودی وضعیت مردم و نقد و بررسی مشکلات و معضلات موجود در جامعه بوده و طبعاً در این رابطه فاقد هرگونه سوءنیت و مقاصد و اهداف آنارشیستی بودهاند.
البته نگارنده در این نوشتار مختصر قصد تحلیل حقوقی پروندههای مربوطه را ندارد. اما آنچه که در این رابطه این روزها اذهان پارهای از فعالان حقوق بشر را مشغول کرده، این است که آیا آزادی نامبردگان صرفاً یک رویکرد دموکراتیک بوده یا به جهات عدیده از جمله مصالح سیاسی کشور صورت گرفته، یا اینکه واقعاً مبانی قانونی داشته و ربطی به تغییر نوع نگاه مسئولان اجرایی و قضایی مملکت نداشته است. اگرچه وضعیت اغلب زندانیان آزاد شده از منظر قضایی تقریباً مشابه است. اما قطعاً نوع اتهام و میزان مجازات و مبانی و مدارک استنادی در کیفرخواست صادره در مورد آنان یکسان نیست. شاید بعضی از آنان دوران محکومیت خود را طی کرده باشند یا بعضاً مشمول آزادی مشروط شده ،یا مجازات حبس آنان تبدیل به جزای نقدی شده، یا مسائل دیگری اتفاق افتاده است.
در این رابطه باید گفت در قانون مجازات اسلامیاخیر التصویب، قانونگذار با وضع مواد 45-40 درخصوص تعویق صدور حکم و 55-46 درخصوص تعیین اجرای مجازات و همینطور مواد 63-58 درخصوص آزادی مشروط زندانیان رویکرد نوین و مناسبی نسبت به اعمال مجازات درباره محکومان داشته و به عبارتی دست قاضی محکمهباز است که با توجه به سوابق و شخصیت اجتماعی متهمان و محکومان و لحاظ انگیزه آنان از ارتکاب اعمالی که به آنها نسبت داده شده است، تا حدود زیادی بتواند با صدور تعلیق حکم و تعلیق اجرای مجازات و اعمال آزادی مشروط این فرصت را به نامبردگان بدهد تا بتوانند به آغوش گرم خانوادههایشان برگردند.
به هر حال جهات و مبانی و انگیزه آزادی زندانیان یاد شده که جملگی افراد شناخته شده در عرصههای حقوقی و سیاسی کشور هستند، هرچه باشد را به فال نیک میگیریم و امیدواریم این اقدام مثبت انشاءا... تداوم یابد.
شرق:کلید فهم آمریکا
«کلید فهم آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حسین دهشیار است که در آن میخوانید؛درک بنیانهای رفتاری آمریکا و چرایی عملکرد این کشور در صحنه بینالمللی روشن و محرز است. این واقعیت البته در خلأ ادراکی شکل نمیگیرد. برای قرار گرفتن در چنین موقعیتی البته نیاز مبرمی به برخورداری از «بینش» است. بازیگران در صحنه جهانی و رهبران سیاسی برای فهم آمریکا باید از موهبت گریزناپذیری به نام «بینش» بهرهمند باشند. آمریکاییان از سه دریچه به جهان نگاه میکنند و به تنظیم کیفیت تعامل خود با دیگر بازیگران بینالمللی بدون توجه به قدوقواره آنان میپردازند.
جامعه سیاسی در واشنگتن بهشدت متاثر از ویژگیهای هویتی خود است. اینان در ضمن برای منافع کشور خود اعتبار فراوان قایل هستند. در عین حال نباید نادیده انگاشته شود که برای نخبگان آمریکایی مقولههای ارزشی از اهمیت فزاینده برخوردار هستند به این روی پرواضح است که مثلث رفتاری این کشور برسه ضلع «هویت»، «منافع» و «ارزش» استوار است.
اما نکته کلیدی فهم این مهم است که کدام یک از این سه ضلع در جایگاه اصلی تعیینکنندگی رفتار آمریکا در رابطه با دیگر بازیگران صحنه بینالمللی قرار میگیرد. در اینجاست که اصل «بینش» و بهرهمندی از آن بهوسیله رهبران سیاسی و تصمیمگیرندگان پا به صحنه میگذارد. برای چارچوبدادن به تعامل در هر شکل آن با آمریکا برای بازیگری که در این مسیر گام برمیدارد، این نکته ضروری است که در وهله اول دارای توانمندی بینشی باشد.
داشتن این ظرفیت از آنرو مهم است که در بستر آن به پیشبینی میتوان پرداخت. برای مدیریت تعامل با آمریکا بازیگر نیازمند آن است که مشخص کند آمریکاییان در رابطه با او اولویت را به ویژگیهای هویتی در ساماندهی رفتار خود میدهند، برتری را به اصل بودن منافع ملی اعطا میکنند.
یا اینکه برای آنان ارزشهای لیبرال از اصالت برخوردار است. آمریکاییان با توجه به شرایط یا پدیدههایی که با آنها مواجه میشوند به اولویتبندی در معیار بهکارگرفته برای ارزیابی و تصمیمگیری میپردازند. آمریکاییان فینفسه پدیده یا بازیگری را خوب یا بد قلمداد نمیسازند بلکه در چارچوب معیاری که در رابطه با عملکرد آن بازیگر بهکار میبرند به تصمیمات خود شکل میدهند. ارزشهای مذهبی در عربستان محوریت بنیادی در شکل دادن به شیوه حیات در این کشور دارد.
این ارزشها کاملا در تعارض با چارچوبهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی آمریکاست. اما با توجه به اینکه آمریکا عربستان را در چارچوب منافع استراتژیک خود ارزیابی میکند از نزدیکترین روابط با این کشور برخوردار است. پس برای آمریکا فرهنگ، ارزش و مذهب یک کشور مهم نیست البته تا زمانیکه این ویژگی هویت، منافع و ارزشهای آمریکایی را به چالش مستقیم نمیگیرد.
اتحاد جماهیر شوروی با فرهنگی دارای ریشههای مسیحی که تحتتاثیر ارزشهای سیاسی برخاسته از تجارب تاریخی غرب بود چون منافع، هویت و ارزشهای لیبرال را به چالش مستقیم گرفت، دشمن آمریکا محسوب شد. به اینرو پرواضح میگردد که ماهیت، کیفیت و چارچوب روابط با آمریکا در خلأ ادراکی شکل نمیگیرد بلکه با توجه به فهم از اولویتهای آمریکا و از سویی دیگر با وقوف کامل به ظرفیتهای در دسترس از سوی بازیگر درگیر تعامل با آمریکاست. بر این اساس بازیگری که خواهان فهم چگونگی شکل دادن به رفتار خود نسبت به آمریکاست، به ضرورت باید آگاه به این باشد که آمریکاییان کدامینیک از سه ضلع «هویت»، «منافع» و «ارزش» را مبنای رفتاری خود قرار دادهاند.
در کنار این مهم بازیگران در مسیر تعامل با آمریکا باید از دو ویژگی برخوردار باشند. آنها باید در وهله اول دانش بسیط و عمیق نسبت به ظرفیتهای مادی و روانی در گستره جامعه خود داشته باشند. اشراف کامل به کاستیها و توانمندیها نقشی کلیدی در شکل دادن به مولفههای مهم بازی میکنند.
برخورداری از این مهم منجر میشود که توانمندیها در فرآیند تعامل و تحتتاثیر قرار دادن آمریکا برجسته گردند و کاستیها بهسرعت مشخص شوند تا بهعنوان ابزاری در دست آمریکا برای امتیاز گرفتن و ضربه زدن تبدیل نشوند. ویژگی دیگر که به همان میزان از اهمیت برخوردار است همانا این نکته کلیدی است که آمریکاییان در رابطه با کشورهایی که در آنها رابطه مردم و ساختار قدرت سیاسی خصلت افقی دارد و بهشدت آسیبپذیر و بیبهره از اهرم فشار هستند.
شورویها حساسیت فراوانی درخصوص تبلیغات رسانهای آمریکا داشتند چراکه پویایی داخلی در کشور وجود نداشت در حالی که رهبران چین در این مورد حساسیت بسیار قلیلتری را به معرض نمایش میگذارند. برای شکل دادن به یک تعامل و رابطه متوازن با آمریکا تنها بازیگری موفق است که در صحنه داخلی رهبران سیاسی خود را جزیی از جامعه و مردم نیز خود را مسوول کاستیهای اجتماعی و سیاسی قلمداد کنند. جامعهای که در آن مردم کاستیها را متوجه حکومت نمیکنند و حکومت در چارچوب قوانین و مقررات به اعمال سیاستها میپردازد دیگر روزنهای برای دخالت و تجاوز از سوی آمریکا باقی نمیگذارد.
برای گام گذاشتن غرورآمیز در مسیر تعامل با آمریکا در وهله اول باید به اینکه کدامینیک از سه ضلع هویت، منافع و ارزش اولویت آمریکاست نایل شد و به موازات آن نیاز مبرم است که توانمندیها و کاستیهای داخلی را موردتوجه قرار داد و در مسیر پویایی و اعتبار داخلی گام برداشت.
مردم سالاری:عتدال در اقتصاد
«اعتدال در اقتصاد»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم محمد خوشچهره است که در آن میخوانید؛دولت یازدهم در شرایطی فعالیتش را شروع کرده است که به گواه کارشناسان و شرایطی که بر جامعه تحمیل شده باید گفت که «بهبود وضعیت اقتصادی» و «تغییر سیاست خارجی» از مهمترین اولویتهای دولت به حساب می آید که باید بر اساس آن ، برنامه ریزی های عملیاتی صورت دهد. با نگاهی اجمالی به چهرههایی که تیم اقتصادی دولت آقای روحانی را تشکیل میدهند، میتوان به راحتی اینطور نتیجه گیری کرد که آنها هم از تخصص لازم برخوردار هستند و هم تعهد خود را ثابت کردهاند و هم اینکه هر کدامشان کارنامه قابل دفاع و حتی درخشانی را در مدیریت سطح کلان از خود برجای گذاشتهاند تا بتوان اینطور گفت که فرمان اقتصاد به دست رانندگان مجرب و کارکشته افتاده است و به همین دلیل بیجا نیست اگر در این روزها جامعه اطمینان زیادی نسبت به آینده پیدا کرده است. البته باید این مساله را در ذهن خود بپرورانیم که شرایط کشور ما شرایطی خاص است و مشکلات زیادی را در حال مشاهده هستیم.
پس باید با نگاهی منطقی به موقعیت موجود، انتظارات بجایی از دولتمردان داشته باشیم تا آنها بتوانند در آرامش ذهنی مطلوب امور را پیگیری کنند. چرا که طرح انتظاراتی که خارج از چارچوب منطق باشد، باعث خواهد شد تا فضا به سمت تنش و اعتراض بود و مطمئنا در چنین فضایی نه دولت یازدهم و نه هیچ مجموعه دیگری نمیتوانند آنطور که باید در تصمیم گیری درست عمل کنند و در نهایت بتوانند توفیقی کسب کنند.
همچنین باید گفت دولتیها باید بدانند که «تعجیل» اجازه تاثیرگذاری مثبت را از آنها خواهد گرفت و به همین دلیل آنها باید بدون توجه به مطالبات عامیانه، به خود این فرصت را بدهند که برنامههایشان با دقت لازم اجرایی شود و همچنین باید این مساله را مدنظر داشته باشند که با یک تصمیم غلط، امکان افزایش قیمت دلار وجود دارد و به همین دلیل تحت هر شرایطی عقلانیت و منطق را سرلوحه کار خود قرار بدهند. همچنین درباره فعالیتهایی که دولت باید در راستای حل مشکلات اقتصادی انجام دهد، باید گفت برخی کارها هستند که نیاز چندانی به زمان ندارند و باید در اسرع وقت انجام شوند و دیگر برنامهها، برنامههایی هستند که باید برنامههای «میان مدت» و «بلند مدت» خواند.
انتظار اذهان عمومی از دولت هم نباید به گونهای باشد که اهدافی را که به برنامههای بلند مدت احتیاج دارند را «زود» مطالبه کنند، چرا که طرح توقعهای بیجا، باعث به وجود آمدن هرج و مرج میشود.
در نهایت با اشاره به شعار اصلی دولت یازدهم که همان «اعتدال» است، باید متذکر شد که لایههای مختلف جامعه همانطور که اعتدال را در سیاست و رفتار ضروری میدانند، بر این باور هستند که اقتصاد هم برای برون رفت از بحران فعلی به اعتدالگرایی احتیاج دارد و بر همین اساس است که از دولت اعتدال و تدبیر، انتظار تصمیم گیریهای مدبرانه در حوزه اقتصاد دارد و البته دولتمردانی که با روحانی به دولت یازدهم راه یافتهاند، به خوبی به این امر اشراف دارند که «اعتدال اقتصادی» اگر نباشد، اعتدال در حوزههای مختلف به چشم نخواهد آمد.
بهار:انتخابهای آمریکا
«انتخابهای آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم حسین واله است که در آن میخوانید؛ابرقدرت بازمانده از دوران جنگ سرد قویترین ارتش، پیشرفتهترین جنگافزار و کاراترین سازمان طراحی استراتژی و مداخله را در اختیار دارد اما قادر مطلق نیست و نمیتواند همه حوادث جهان را کنترل کند. میدان حرکت آمریکا را قدرتهای خردتر منطقهای تعریف میکنند که بعضا همسو با منافع راهبردی آمریکا حرکت نمیکنند و در نتیجه گاه دردسرساز هم میشوند. آمریکا در سیاست داخلی براساس الگوی اجماعسازی رفتار میکند و بعضی روسای جمهوری از جمله اوباما نیز در سیاست خارجی از این الگو پیروی میکنند.
کاخ سفید در شرایط حاضر جهانی قادر نیست به سیاست انزوا بازگردد و ناچار باید سیاست رهبری در عرصه بینالمللی را ادامه دهد، البته صرفنظر از هزینه گزافی که این سیاست برای مالیاتدهندگان آمریکایی بهبار میآورد. اما آیا آمریکا میتواند از هزینهها و عوارض منفی مداخلات ضروری برای رهبری جهانی خود بکاهد؟ پاسخ این سوال بستگی به رویکردی دارد که سیاستسازان در واشنگتن میتوانند اتخاذ کنند.
انتخابهای آمریکا در موقعیت فعلی اندک نیستند اما هریک معناها و پیامدهای خاص خود را دارند که بعضا آشتیناپذیرند و ناچار باید یکی از آنها را برگزید و دیگری را وانهاد. در حوزه خاورمیانه، کاخ سفید یکی از دو راه را میتواند برگزیند؛ «تکیه بر متحدان کهنه، حرکت در حاشیه رقابتهای منطقهای، اولویت دادن به منافع کمپانیهای بزرگ اسلحهسازی و همراهی با سرکوب تحرکهای اجتماعی در منطقه»، یا درست برعکس، «اعتماد به نیروهای نوظهور در منطقه، همراهی با دینامیسم طبیعی جوامع انسانی در این کشورها، دور ماندن از کشمکشهای منطقهای و واگذاری سرنوشت آنها به مکانیسمهای طبیعی حل و فصل اختلافات درونمنطقهای، اولویت بخشیدن به امنیت پایدار، همکاری سازنده و پاینده با کشورهای در حال رشد، همراهی با جریان فزاینده دموکراسیخواه و عدالتطلب و سرانجام پذیرش همه لوازم سیاست تغییر در عمل.»
گزینه نخست تناسب بیشتری با محافظهکاری دارد، آسانتر است، منافع اقتصادی بیشتری را برای کارتلهای بزرگ در کوتاهمدت به بار میآورد، با ساختار سیاستسازی دوران جنگ سرد سازگارتر است و بنابراین مجریان پا به رکاب بیشتری دارد. انتخاب دوم با جایگاه و مسئولیت جهانی آمریکا سازگارتر است، به آرمانهای اصیل پدران بنیانگذار و نویسندگان قانون اساسی آمریکا نزدیکتر است، با ارزشهای جهانی حقوقبشری همخوانی بیشتری دارد و نیازمند همزمانی فرهنگی و فکری است اما کاری سختتر در راهی ست که هنوز هموار نشده است.
کاخ سفید در آستانه اتخاذ تصمیم بر سر این دوراهی بهنظر میرسد. حامیان «دیروز» در برابر نیروهایی صف بستهاند که «فردا»یی متفاوت برای آمریکا و جهان میجویند. دعوا به شدت جدی است. آینده ابرقدرت امروز را همین انتخابها خواهد ساخت؛ اگر وارثان پدران بنیانگذار پیروز شوند، فصل تازهای در مناسبات جهانی گشوده میشود و اگر جبهه قدرتمدار غلبه کند، آمریکا یگ گام دیگر در جهت تبدیل به نسخه بدل امپراتوریهای دوران باستان برخواهد داشت.
ابتکار:روحانی با دست پُر میرود؟
«روحانی با دست پُر میرود؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛ محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛شاید کسی باور نداشت که وجود یک شخصیت دیپلمات در رأس یک کشور چقدر میتواند فضای سوء تفاهم را تغییر دهد و بن بست شکنی کند. ولی تجربه ریاست جمهوری دکتر حسن روحانی این باور را به همراه آورد. روحانی یک دیپلمات است او در طول سالیان دبیری شورای امنیت ملی و مسؤلیت پرونده هسته ای، یاد گرفته است که اولین تصویر در صحنه سیاست و در فضای رسانه ای چقدر میتواند در پیشبرد منویات موثر باشد.
او تجربه اولین تصویرکه ازسلف خود یعنی محمود احمدی نژاد به جهان مخابره شد و ذهنیت و افکار غرب را شکل داد در پیش روی دارد. ذهنیت منفی و همراه با تنفر در ذهن غربیها جای گرفت و به دنبال آن موج ایران هراسی به راه افتاد.
احمدی نژاد یک سال پس از ریاست جمهوری خود تلاش کرد تا شاید بر این موج فائق آید و هر سال سفرش به آمریکا به این هدف صورت میگرفت ولی دیگر فایده نداشت. حسن روحانی با درک درست از اهمیت تصویر اول این نقش را به بهترین وجه ایفا کرد. تصویری که از او به غرب و افکار عمومی جهان مخابره شد، عبارت از یک شخصیت واقع نگر، منطقی و با گفتمان اعتدال بود.
این چهره و آن گفتمان در متن رسانه ای غرب جای گرفت و در نتیجه محبوبیتش، مطالبه ضرورت تعامل با ایران از طرف افکار عمومی و نخبگان غرب شکل گرفت. انتخاب تیم همکاران سیاست خارجه وبخصوص شخص محمد جواد ظریف و انتقال پرونده هسته ای به میز وزارت خارجه و همچنین انتصاب شمخانی به دبیری شورایعالی امنیت ملی، به تقویت چهره مثبت و دولت جدید کمک شایان کرد و حاوی پیام تغییر رویکرد جمهوری اسلامی بود.
کلام سنجیده و بهداشت کلام رئیس جمهور در محاورههای عمومی و در برخورد با مسایل بینالمللی، مدد رسان فضای جدید گردید. در آنسوی قصه،دولتمردان آمریکا و غرب با ارسال نامههای سازنده، نشان دادند که پیام تغییر رویکرد در ایران را دریافته اندو آماده پاسخگویی مناسب میباشند. از سوی دیگر با تدبیر رهبر انقلاب، شائبه چند قطبی درتصمیم گیریهای مسئولان نظام منتفی گردید و روحانی با اختیار کامل عزم سفر کرده است. صحبتهای راهگشای رهبری در جمع سپاه پاسداران و تائید شان بر نرمش قهرمانانه، دست روحانی را برای یک سفر تاریخی و نتیجه بخش پُر نمود. این صحبت نقطه عطف معرفتی در رویکرد جمهوری اسلامی با نظام بینالملل بحساب میآید.
به هر حال در کشوری چون ایران و در زمانه کنونی، همواره شرایط به گونه ای پیش میرود که یا باید حسینی عمل کرد و یا باید حسنی انتخاب نمود. بخشی از نیروهای انقلاب با تفسیری خاص، راه انتخاب حسنی را مجاز نمیشمارند و آنرا عدول از انقلابیگری میپندارند ولی برخی دیگر معتقدند که جمع بین آرمان،واقعیت و مصلحت، راه دینداری امروزی و تنها وسیله کشور داری میباشد و اتفاقاً وظیفه اصلی رهبری انقلاب نیز در تشخیص همین مصلحتها میباشد. اینکه کی و کجا و در چه شرایطی باید حسینی عمل کرد و کجا باید حسنی بود. آنچنانکه رهبری انقلاب در ابتدای دولت اصلاحات فرمودند: اصل حاکم بر روابط ایران و غرب مصلحت، حکمت و عزت میباشد،اصلی که به نظر نگارنده ترجمان امروزی نرمش قهرمانانه میباشد.
حال روحانی با این سرمایه عزم سفر کرده است او از یک سوی منتخب اکثریت مردمی است که خواهان تغییر در شرایط کنونی میباشند و از سوی دیگر مواجه با امواج مثبت در فضای بینالملل است و دستش برای باز کردن قفل بن بستهای دیپلماتیک پُر میباشد. شرایط به گونه ای شده است که دیگر طرح امکان دیدار مستقیم بین رئیس جمهور ایران و آمریکا در سفر روحانی به نیویورک، کسی را وادار به فریاد وااسلاما و وا انقلابا نمیکند. به عبارتی تابوی مذاکره مستقیم بین سران دو کشور شکسته شده و طرح چنین امکانی در فضای گفتمانی دو ملت با پذیرش و مقبولیت برخوردار میباشد.
این مجموعه عوامل دست به دست هم داده اند تا همه کارشناسان با خوشبینی، سفر هفته جاری آقای روحانی به آمریکا را رصد نمایند و بسیاری آنرا در تاریخ روابط جمهوری اسلامی و آمریکا نقطه عطف بحساب آورند. باید امیدوار بود که همه چیز به شکل این روزها با خوشبینی پیش رودو پنجره گشوده شده به باز شدن درب هادر چهار چوب منافع دو کشور منتهی شود.
طبیعی است هم آمریکائیها به این نتیجه رسیده اند که بدون ایران و با نادیده انگاشتن جمهوری اسلامی امکان، حل و فصل مسایل بینالمللی وجود ندارد و ایران هم در نتیجه عدم ارتباط مساوی با آمریکا گرفتار زیانهای بسیار میباشد. شاید فضای بینالملل و تکثیر قدرتهای بینالمللی کمک کند تا آفتاب خوشبینی کنونی، کوه یخ روابط ایران و آمریکا را زودتر از موعد آب نماید و قفل 35 ساله روابط با کلید تدبیر گشوده شود.
آرمان:اولویت نخست روحانی چیست؟
«اولویت نخست روحانی چیست؟»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمدعلی سبحانی است که در آن میخوانید؛در حال حاضر شرایط هر دو کشور ایران و آمریکا با سالهای گذشته تفاوت بسیاری کرده است. ادبیات و اظهارنظرهای هر دو طرف بخصوص بعد از انتخابات 24 خرداد تغییرات چشمگیری را شاهد بوده است. غرب بلافاصله بعد از انتخاب روحانی استقبال خوبی ازاین مساله کرد. از طرف دیگر پیام 24 خرداد در داخل کشور هم درک شد که جامعه خواهان افزایش تعامل و گفتوگو با جهان و کاهش تنشهاست و از این زاویه شرایط کشور هم اقتضا میکند که نگاه جدیدی در سیاستهای خارجی جاری شود. آقای روحانی هم انصافا ورود خوبی به این مسائل داشتند و به نظر میرسد که واقعا به دنبال حل این مشکلات است. دولت روحانی فرصتهای دیپلماتیک را از دست نمیدهد.
اینکه آقای روحانی در دومین سفر خارجی خود پس از ورود به پاستور، در مجمع عمومی سازمان ملل شرکت میکنند نیز نشان از این دارد که میخواهد جهان یک ایران جدید را درک کند و این نشاندهنده فهم ایشان از مفاهیم روابط بینالملل است. امروز همه به این نقطه مشترک رسیدهاند که باید بیش از پیش جهان و فضای تعامل با کشورها را درک کنیم. ما در پروندههای مختلف با کشورهای جهان در رابطه هستیم و خوب است که طی تعاملات و گفتوگوهایی بتوانیم مشکلات را البته با حفظ حقوق و شأن ملت ایران حل کنیم.
در مسیر رابطه ایران و آمریکا جدای از مساله سوریه، مساله هستهای نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است. البته مساله سوریه به خاطر بحث استفاده از سلاحهای شیمیایی از فوریت بیشتری نسبت به مساله هستهای برخوردار است اما همچنان مساله هستهای اهمیت بیشتری دارد. آقای روحانی هم این مساله را خوب درک میکنند و میخواهند که دیدگاه سالم ایران در دنیا فهمیده شود. اولین کار روحانی باید اصلاح این تصویر باشد. به نظر میرسد که تا اینجای کار عملکرد روحانی خوب بوده است و توانسته که توجهها را جلب کند و من شخصا به این قضایا خوشبین هستم و فکر میکنم که همگی باید منتظر اتفاقات خوبی باشیم. دولت آقای احمدینژاد اساسا در سیاست خارجی مشی خاص خود را دنبال میکرد.
ما نیز بارها و بارها گفتیم و متذکر شدیم تا این مسائل اصلاح شوند که متاسفانه توجه کافی به این انتقادات دلسوزانه نشد. منافع ملی یک کشور در این راهبرد تعریف میشود که بتواند خطرات را از کشور دور و بیشترین امتیازات را در سطح بینالمللی و منطقهای کسب کند. این امر هم مستلزم آن است که سیاستها متعادل و بصورت اولویت بندی شده مشخص باشند که در دولتهای آقای احمدینژاد شاهد رعایت این استاندارد در سیاست خارجی نبودیم.
اما آنچه در سیاست خارجی دولت سید محمد خاتمی بود تفاوت اساسی با دولت بعد از خود داشت و بر پایه سه محور اساسی تعریف شده بود. محور اول گفتوگوی تمدنها بود که برای جلوگیری از جنگ مطرح شد و توانست تحرکات دولت بوش که بر طبل جنگ میکوبید را خنثی کند و همچنین ایران را از رفتن به زیر فشارها نجات دهد.
محور دوم همکاری، همراهی ایجاد رابطه مناسب با همسایگان بود که باعث شد امنیت در منطقه تقویت شود. مهمترین مساله امنیتی برای یک کشور امنیت مرزی است که در آن دوران وضعیت خیلی خوبی پیدا کرد. محور سوم ایجاد هماهنگی بین سیاستهای داخلی و خارجی بود که از مسائل اساسی در سیاستورزی و اداره کشور است. در جهان امروز نمیشود در سیاست داخلی و خارجی دوگانه عمل کرد و بایدی که هر دو این رویکردها یک شعار و چارچوب داشته باشند.
متاسفانه آقای احمدینژاد این رویکردها را بصورت کلی تغییر دادند و حتی بعضا مخالف بحثهای مثبتی چون تنشزدایی و گفتوگوی تمدنها عمل کردند. من فکر میکنم که روحانی به هر سه این محورهای پیشین نیاز دارند. هم در داخل و هم در خارج هم نشان دادهاند که میتوانند فضای اعتدال را ایجاد کنند و طبیعتا گفتوگو با جهان و تنش زدایی را در سیاستهای خارجی خود اعمال خواهند کرد.
دنیای اقتصاد:نطق دکتر روحانی و مسوولیت بینالمللی
«نطق دکتر روحانی و مسوولیت بینالمللی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در آن میخوانید؛رییسجمهوری ایران، سهشنبه این هفته در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی میکند. روال این است که روسای دولتها یا فرستادگان آنها در نطق مجمع عمومی، آخرین مواضع کشور خود را درباره مسائل مهم داخلی، منطقهای و جهانی تشریح میکنند. مسائلی که دکتر حسن روحانی در نطقش مطرح خواهد کرد قاعدتا سه محور اصلی خواهد داشت: برنامه هستهای ایران، بحران سوریه، رابطه ایران و غرب در پرتو این دو موضوع.
1- برنامه هستهای ایران: مخالفان برنامه هستهای ایران و در راس آنها ایالات متحده، برای مخالفتشان دلایلی دارند که اساسا از جنس سیاست و نبرد قدرت در پهنههای منطقهای و جهانی است و پشتوانه حقوقی و علمی استواری ندارد. مقامهای ایرانی و غربی( اروپا و آمریکا) به خوبی به این موضوع واقفند. مخالفان ایران میدانند که این کشور با استناد به نص معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای، مجاز است به انرژی هستهای دست یابد و دستیابی ایران و هر کشور دیگری به انرژی پاک، گامی در جهت اجرایی شدن پیمان کیوتو در باب حفظ محیط زیست در پهنه جهانی است.
در واقع سرمایهگذاری کشورها در پژوهشهای علمی و ایجاد تکنولوژی هستهای، عمل به مسوولیت بینالمللی در زمینه محو آلودگی در سطح جهانی و آمادگی جمعی برای روزگاری است که انرژیهای فسیلی تکافوی نیاز جهان را نخواهند کرد. حال پرسش این است که با وجود این دغدغه مشترک جهانی، آمریکا و اروپا با چه منظوری، راه را بر گسترش دانش و تکنولوژی در ایران بستهاند و در همان حال در جاهای دیگر، از جمله اسرائیل، سکوت کردهاند و چه بسا تشویق هم میکنند؟ به این پرسش از دو منظر میتوان پاسخ داد.
از منظر جمهوری اسلامی، مخالفت غرب با برنامه هستهای ایران، بخشی از مجموعه اقداماتی است که برای مهار جمهوری اسلامی به عنوان نظام الگو و رشکانگیز شکل گرفته است و هدفش وادار کردن ایران به عدول از مشی انقلابی و تن دادن به سلطه و چشمپوشی از استقلال رای و عمل مستقلانه است. از منظر غرب، نیز موضوع کمابیش همین است، اما با تعابیری دیگر بیان میشود.
به اعتقاد غربیها، نظام جمهوری اسلامی ایران، نظامی متعارف و داخل در منظومه بینالمللی نیست و چون به این منظومه تعلق خاطر ندارد، حفظ نظام جهانی از اولویتهایش نیست و هرگاه قدرت کافی داشته باشد، این نظم را بر هم خواهد زد؛ و برای اینکه ایران به چنین موقعیتی دست نیابد باید همه راههای منتهی به دانش و تکنولوژی را به رویش بست. برآیند این دو نگرش، بدگمانی شدید دو سویه است که در دهههای اخیر بسیاری از ظرفیتهای ایران را که میتوانست در خدمت رشد اقتصادی ایران و به تبع آن شکوفایی خاور میانه شود و موتور اقتصاد جهانی را کارآمدتر کند، هدر داده است.
ایران محق است که غرب را بابت دامن زدن به این بدگمانی شماتت کند، اما برای اینکه چنین شماتتی معطوف به منافع و مصالح ملی و ایضا مسوولیت بینالمللی باشد، قالب بیانی آن لاجرم باید دیپلماتیک و سنجیده باشد. زبانی که دولت و وزارت خارجه ایران در هفتههای اخیر برای بیان این هدف برگزیدهاند و چارهاندیشیهای رهبری معظم انقلاب، از پایبندی جمهوری اسلامی به مسوولیت بینالمللی حکایت دارد، و احتمالا دکتر روحانی در نطق خود خواهد کوشید این مسوولیتپذیری شجاعانه را به جامعه بینالمللی منتقل کند.
2- بحران سوریه: ایران از همان آغاز بحران سوریه، کشورهای جهان را از مداخله در امور داخلی این کشور برحذر داشت. موضع جمهوری اسلامی، با رابطه نزدیک تهران و دمشق در 35سال گذشته، همخوانی داشت و طبیعی بود که ایران از متحد سیاسی خود در روزگار سخت دفاع مقدس حمایت کند؛ اما جمهوری اسلامی جانب احتیاط را مراعات کرد و در کنار حمایت از دولت سوریه خواستار شکیبایی طرفین منازعه تا انتخابات سال 2014 شد؛ اما مخالفان داخلی و خارجیِ بشار اسد ناشکیبایی به خرج دادند و نتیجه کار ایشان و البته سوءمدیریت دولت سوریه باعث تشدید بحران و خونریزی و آوارگی مردم سوریه شد. حال جهان مانده است با کشوری جنگ زده، مخالفانی که حد نمیشناسند و دولتی که یا نمیخواهد یا نمیتواند انعطاف نشان دهد و اگر انعطاف نشان دهد معلوم نیست نظام سیاسی بدتری در سوریه شکل نگیرد.
دولت ایران اخیرا آمادگی خود را برای میانجیگری در بحران سوریه اعلام کرده است و احتمالا همین موضوع یکی از پارههای نطق رییسجمهوری ایران در سازمان ملل خواهد بود. ابعاد داخلی، منطقهای و جهانی بحران سوریه بزرگ است و کسی انتظار ندارد ایران به تنهایی عهدهدار حل چنین مسالهای شود؛ اما سهم ایران در این فقره هر قدر هم کم باشد، تعیینکننده است.
کشورهای موثر منطقه؛ یعنی ترکیه و عربستان سعودی با جانبداری یکسویه و آشکار از مخالفان دولت سوریه، قابلیت میانجیگری خود را از دست دادهاند؛ اما جمهوری اسلامی با وجود حمایت علنیاش از دولت سوریه، با طرح مساله انتخابات نگذاشته است همه پیوندهایش با مخالفان دولت سوریه گسسته شود و هنوز از وجاهت لازم برای پادرمیانی در بحران سوریه برخوردار است.
3- ایران و فضای بینالمللی: سیاست خارجی ایران بیش از هر چیز متاثر از مسائل یاد شده و ایضا مساله فلسطین و در سطوح بعدی، تحولات عراق و افغانستان است.
ایران در گذشته توانسته است به مسوولیت بینالمللی خود در زمینه مهار رژیم طالبان در افغانستان و رژیم حزب بعث در عراق عمل کند. آن مسوولیتپذیریها در مقاطعی روابط ایران و غرب را نیز تلطیف کرد؛ اما نتایج دلخواه حاصل نشد. از آنجا که دیپلماسی ذاتا عرصه شکیبایی است و همه یا حتی عمده هدفهای آن در کوتاهمدت به دست نمیآید، فرض بر این است که همواره میتوان به خلق موقعیتهای تازه دست یازید. اکنون ایران دو برگ برنده بزرگ در دست دارد.
اول اینکه با ابتکارات اخیر در زمینه تشنجزدایی در روابطش با غرب، در واقع بند اول دستور جلسه را نوشته است و در عالم دیپلماسی طرفی که پیشقدم میشود دارای آمریت اخلاقی میشود؛ و دوم اینکه همه مسائل خاورمیانه مستقیم و غیرمستقیم به ایران مربوط میشود و طرفهای بینالمللی منکر این وضع نیستند و حتی اگر بخواهند نمیتوانند، نادیده اش بگیرند. رییسجمهوری ایران به خاطر سابقه طولانیاش در دیپلماسی و مذاکره، توانایی انتقال این موضوعات را دارد و از هم اکنون میتوان حدس زد که رهبران و نمایندگان کشورهای جهان در مجمع عمومی سازمان ملل با دقت به سخنان وی گوش خواهند کرد.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد