موقعیت‌های ساده اما خنده‌دار/ نگاهی به سریال «اولین انتخاب»

در سینما و تلویزیون ما در طول دهه‌های گذشته باورها و الگوهایی شکل گرفته‌اند که به این سادگی نمی‌توان تغییرشان داد یا الگوی دیگری را جایگزین‌شان کرد. این باورها بتدریج حالت تابو پیدا کرده‌اند و بدون آن ‌که به محک آزمون و تجربه گذاشته شوند، مورد قبول قرار گرفته‌اند.
کد خبر: ۶۰۳۱۰۰
موقعیت‌های ساده اما خنده‌دار/ نگاهی به سریال «اولین انتخاب»

هیچ‌ کس هم در درستی‌شان شک نمی‌کند و از مسیری نمی‌رود که گزینه دیگری را امتحان کند تا به نتیجه دیگری برسد. یکی از اصل‌های معروف این است که «تیپ‌سازی بد است» و بازیگر باید شخصیت‌هایی مطابق با نمونه‌های واقعی خلق کند. باور دیگر این است که لحن و نگاه فانتزی به تولید آثاری سبک، مبتذل و احیانا بچه‌پسند منجر می‌شود و فقط فیلم‌هایی را می‌توان جدی گرفت که رئالیستی و تا حدی گزنده باشند و در لایه‌های زیرین‌شان نقد اجتماعی جدی و عالمانه‌ای ارائه دهند. از این نوع فرمول‌ها و قواعد جزمی بسیارند و در گذر زمان هر کدام به مانعی دست ‌و پاگیر برای فیلمنامه‌نویس‌ها و فیلم‌سازها مبدل شده‌اند و البته مخاطبان هم کم ‌و بیش عادت کرده‌اند که درستی این حرف‌ها را همین‌طور دربست و بی‌چک‌ و چانه قبول کنند و طبق همین قواعد جزمی روی فیلم‌ها و سریال‌هایی که می‌بینند، ارزش‌گذاری کنند. طبیعتا آفت‌ها و کلیشه‌های نقد هم به این جزمیات اضافه می‌شوند و کار به جایی می‌رسد که سرانجام وقتی پای نقد بازی بازیگری به میان می‌آید، همه به مولفه‌ای مثل «باورپذیر بودن بازی» مراجعه می‌کنند و به کار بازیگر بر این اساس امتیاز می‌دهند؛ بدون این ‌که توجه کنند که آیا فیلم مربوط اساسا رئالیستی ( واقع‌گرا) بوده یا لحنی کمیک، فانتزی یا تخیلی داشته است. در صورتی که باورپذیر بودن بازی فقط در زمانی امتیاز محسوب می‌شود که با فیلمی واقع‌گرا سر و کار داشته باشیم، وگرنه در یک کمدی یا درام تاریخی یا فانتزی کودکانه هیچ دلیلی برای سنجش کار بازیگران با این معیار وجود ندارد و این شیوه ارزش‌گذاری حتی بی‌تناسب جلوه می‌کند.

 

/Media/Image/1392/05/28/635125506952232787.jpg

 

​سریال «اولین انتخاب» یکی از این آثار است. سریالی که بروشنی قواعد واقع‌گرایی را زیر پا می‌گذارد، شخصیت‌های اصلی‌اش تقریبا بدون استثنا تیپ هستند و لحن و فضایی فانتزی دارد. خط اصلی داستان در​اولین انتخاب​ تازگی ندارد و الگوی آشنایی است که بارها تکرار شده؛ ماجرای دختری که می‌خواهد از بین خواستگارهایش یکی را انتخاب کند. پیش از این در سریال «شمس‌العماره» نظیر همین دستمایه با رویکردی متفاوت و طنزی خویشتن‌دارانه‌تر و زیرپوستی‌تر به کار گرفته شده و کم ‌و بیش در سریال‌ها و فیلم‌های دیگر هم گزینش‌های پیش از ازدواج بستر اصلی داستان بوده است، اما آنچه ​اولین انتخاب​ را متفاوت می‌کند رویکرد کارگردان در تصویر کردن موقعیت‌های فرعی و شیوه خاص شخصیت‌پردازی است که جنس نمایشی و جلوه‌گرانه‌ای از کمدی را ارائه می‌کند. شخصیت‌های اصلی بیشتر با نگاهی به پیشینه بازیگران طراحی شده‌اند؛ مثلا اکبر عبدی را در نقش مرد میانسال مازندرانی قبلا در فیلم «کلاغ‌پر» دیده‌ایم و شهره لرستانی هم کپی همین تیپ را در یکی دوجین فیلم و سریال ارائه داده است. حتی افشین هاشمی هم به نوعی یادآور جوانک عاشق‌پیشه و سربه‌راه، اما دست ‌و پا چلفتی فیلم «آزمایشگاه» است و البته بازی کنترل‌نشده و چندتکه او به پاشنه‌آشیل سریال تبدیل شده است. هاشمی نتوانسته تعادل و یکدستی را در نقشش رعایت کند و شوخی‌هایش هم در بعضی لحظه‌ها بی‌مزه و خام جلوه می‌کند.

ولی شاید اغراق‌شده‌ترین و در عین حال غافلگیرکننده‌ترین بازی ​اولین انتخاب​ به مجید مظفری مربوط باشد که در کارنامه‌اش کمتر نقش‌های کمدی دیده می‌شود. او نقش پزشک شوخ‌طبعی را بازی می‌کند که عادت‌های رفتاری، شکلک‌ها و تکیه‌کلام‌های خاصی دارد و از جهاتی یادآور مهدی هاشمی در چند بازی به‌یادماندنی ازجمله سریال «رقص پرواز» است که از قضا آنجا هم نقش مقابل او را لاله اسکندری بازی می‌کرد که در ​اولین انتخاب​ هم حضوری دلپذیر دارد. صباغ‌زاده در مقام کارگردانی قدیمی که قواعد ژانر را می‌شناسد، توانسته با کنار هم گذاشتن قطعه‌های پیش‌ساخته، یک بنای جدید بسازد؛ البته یک بنای بازیافتی، چون تک‌تک اجزای این بنا قبلا در کارهای دیگری استفاده شده است. با همه اینها ضعف عمده داستان ​اولین انتخاب​ این است که برای شکل‌گیری آن بستر مناسبی تدارک دیده نشده است.

سریال از لحاظ بصری بشدت فقیر و معمولی است و جاذبه‌های تصویری خاصی ندارد. از رنگ، نور و فضاسازی بندرت استفاده شده و همه چیز در چارچوبی ساده و بی‌رنگ و لعاب می‌گذرد.

سریال از لحاظ بصری بشدت فقیر و معمولی است و جاذبه‌های تصویری خاصی ندارد. از رنگ، نور و فضاسازی بندرت استفاده شده و همه چیز در چارچوبی ساده و بی‌رنگ و لعاب می‌گذرد. البته تعدد لوکیشن‌ها و رفت و برگشت میان صحنه‌های داخلی و خارجی تا حدی این ضعف را کمرنگ کرده، اما همچنان تناسبی میان لحن روایی و فضای بصری وجود ندارد. صباغ‌زاده با کنترلی که روی ریتم و نحوه توزیع ماجراها در فیلمنامه دارد، سعی کرده ضرباهنگ سریع و جذابی به سریال بدهد، اما داستان اصلی به کندی جلو می‌رود که دلیل اصلی‌اش اصرار کارگردان برای مکث روی صحنه‌های کمیک است. وقتی سریالی تا این اندازه به نمک ذاتی بازیگرانش وابسته است چاره‌ای ندارد جز این که فرصت بدهد تا بده‌بستان‌ها و بداهه‌پردازی‌ها در هر صحنه سر فرصت شکل بگیر​د و کامل شو​د. نتیجه این می‌شود که در هر قسمت، داستان اصلی فقط اندکی پیش می‌رود، اما در عوض بینندگان می‌توانند از صحنه‌های فرعی بامزه (و گاه بی‌ربط) سریال لذت ببرند.

شروینه شجری کهن / جام جم

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
حمید
Iran, Islamic Republic of
۰۱:۴۱ - ۱۳۹۲/۰۷/۲۰
۰
۰
اتفاقاتی كه توش می افته خیلی سریع و غیر منطقی بوجود میان ...و سریع و غیر منطقی از بین میرن ...یكی كاش بهشون میگفت اگه میخواین طنز فانتزی بسازین چرا از شخصیت های طبیعی و مكانهای طبیعی استفاده میكنید به نظر من این ها با هم تضاد دارن ...نمیشه باهاش همزاد پنداری كرد....من میگم اگه مهران مدیری طنزش فانتزی هست فضای فانتزی كارهاش با كاراكترهاشو جوری میچینه كه باور پذیر میشن كه حتی اگه اون ها كار غیر منطقی هم میكنن منطقی به نظر میاد...و برعكس اگه رضا عطاران طنزش اجتماعی هست شخصیت های اون در عین حال كه منتقی رفتار میكنن طوری اتفاقات رقم میخوره كه به اتفاقت منتقی بیننده می خنده...حالا خودتون تفاوت اینها رو با سریال اولین انتخاب بهتر درك میكنید.....كه صد البته مقایسه ی نابجایی هست ....این ها كجا و آن كجااااا...ولی برای درك بهتر بد نیست...


نیازمندی ها