خراسان:روس ها با کارت هایشان خوب بازی می کنند
«روس ها با کارت هایشان خوب بازی می کنند»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن میخوانید؛غرب بر سر پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا یک بار دیگر مانند حمله نظامی به سوریه یکپارچه شده اما ظاهرا این بار هم پوتین در دقیقه 90 وارد شده و قاعده بازی را تغییر داده است. در حالی که قطار سیاستمداران غربی یک روز در میان در میدان استقلال کی یف توقف کرده و مقامات اروپایی و آمریکایی از اشتون گرفته تا جان مک کین با معترضان عکس یادگاری می گیرند، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه در اقدامی غافلگیرانه، پیشنهاد سرمایه گذاری کلان و فروش گاز روسیه به یک سوم بها را به آن کشور داده است. مسکو می خواهد با ورود به اقتصاد بحران زده اوکراین و سرمایه گذاری ۱۵ میلیارد دلاری از جمله سهام دولتی آن کشور را بخرد. تحلیل گران بسته پیشنهادی مسکو را یکی از کلان ترین موارد در تاریخ روسیه ارزیابی کرده اند، آن چه به گفته رئیس جمهوری روسیه «شرط و شروطی ندارد».
جزئیات این بسته پیشنهادی کلان ۲۶ آذر ماه پس از دیدار ویکتور یانوکوویچ، رئیس جمهوری اوکراین و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، در مسکو بیان شد. مقام های روسی می گویند ۳ میلیارد دلار اول از این بسته می تواند در فقط چند روز به حساب کی یف واریز شود. یانوکوویچ پس از دیدار با پوتین به خبرنگاران گفت: «تجارت با روسیه، ما را از رفتن به هر راه دیگری باز می دارد». پوتین نیز گفته است «بدون تردید اوکراین هم پیمان استراتژیک ماست». پیشنهاد اغواگرانه مسکو باعث شده تا کی یف برای حل مشکلات مالی خود امیدوارتر شود. همچنین این قرارداد به کرملین کمک می کند تا به هدف ژئوپلتیک خود در ممانعت از خروج اوکراین از مدار روسیه برسد. مسکو می خواهد کی یف به جای پیوستن به اتحادیه اروپا به اتحادیه گمرکی ملحق شود که کرملین رهبری آن را بر عهده دارد. بلاروس و قزاقستان نیز عضو این اتحادیه اند اما معترضان اوکراینی هوادار رابطه با اروپا می گویند این اتحادیه تجسم مدرن اتحادیه جماهیر شوروی است. یانوکوویچ گفته است در نهایت توافق تجاری با اتحادیه اروپا را امضا خواهد کرد اما می خواهد ابتدا دست کم سالانه ۲۰ میلیارد یورو برای پرداخت هزینه های ضروری اصلاحات اقتصاد اوکراین فراهم شود. آمریکا، آلمان، لهستان و دیگر کشورهای اروپایی به شدت از این توافق نامه انتقاد کرده اند. جی کارنی، سخنگوی کاخ سفید، گفته است دولت اوکراین باید به خواسته های مردمش توجه کند و راهی برای پیوستن به اروپایی مسالمت آمیز، عادلانه و دموکراتیک با آینده ای شکوفا بیابد اما واقعیت این است که در خود اوکراین نیز گروهی از شهروندان هوادار نزدیکی بیشتر به روسیه اند و گروهی نیز از پیوستن تدریجی به اتحادیه اروپا حمایت می کنند. تازه ترین پیشنهاد روسیه به اوکراین برای نزدیکی کی یف به مسکو به جای نزدیک شدن آن به اتحادیه اروپا از نظر گروهی از ناظران دست کم در شرایط فعلی گرفتن دست بالا تعبیر شده است؛ نیویورک تایمز در مقاله ای می نویسد «برای پوتین اوکراین تازه ترین ایستگاه سیاست خارجی است که روسیه را به وزنه ای در تقابل با غرب تبدیل کرده است».
دست بالای روس ها فقط در اوکراین نیست، ظاهرا این روزها صحنه شطرنج سیاسی چه در خاورمیانه و چه در شرق اروپا و چه در شمال آفریقا بر وفق مراد کرملین است تاجایی که برژینسکی در تازه ترین سخنرانی خود اذعان داشته : افزایش تاثیر و نفوذ روسیه در خاورمیانه مشکلاتی را برای واشنگتن به وجود می آورد، بنابراین به خاطر برخی از مسائل مهم هم که شده ما نیازمند روسیه هستیم. ما به کمک چین هم احتیاج داریم. ما بیش از آن که به فرانسه و انگلیس نیاز داشته باشیم به مسکو و پکن نیاز داریم. مشاور امنیت ملی دوران کارتر تصریح می کند:" بسیاری از رهبران خاورمیانه از جمله نخست وزیر اسرائیل و ترکیه به مسکو سفر کرده اند و بسیاری از دیپلمات های کشورهای عربی نیز به روسیه رفته اند. علاوه بر این ها ما شاهد سفر وزیر امورخارجه و وزیر دفاع روسیه به قاهره بوده ایم. کشوری که تا پیش از این از متحدان نزدیک آمریکا بوده است. من فکر می کنم که روسیه، آمریکا و حتی چین سرانجام راهی را برای حل مسائل مربوط به ایران و سوریه به صورت صلح آمیز می یابند. " آن چه مشخص است این است که روس ها با کارت های در دستشان خوب بازی می کنند. در اوکراین اگر انقلابی هم صورت بگیرد، بازهم از این واقعیت نمی توان چشم پوشید که در سرمای منفی 20 درجه اوکراین این گاز روس هاست که گرما بخش خانه های مردم است نه وعده های اروپایی که خود به اذعان صدراعظم آلمان هنوز درگیر بحران اقتصادی است.
کیهان:راه ماندگار
«راه ماندگار»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛خیزش عظیم مردم ایران و نشاندن نسخه اسلام ناب محمدی(ص) بر کرسی حاکمیت «حاکمیت دین» در عصر یخبندان ایمان و عقیده و رواج عقیدههای باطل لیبرالیستی و اومانیستی، چنان برای غرب و غربباوران ویرانگر و شکننده بود که برای مقابله با آن به هر حربهای از جنگ و شورش تا توطئههای گوناگون متوسل شدند. اما یکی از راههایی که به نظر آنها بسیار موثر و تعیینکننده بود، به صف کردن بردگان فکری غرب و پیادهنظام تهاجم فرهنگی علیه ایمان و عقیده مردم بود. این پیادهنظام که در پوستین علم و دانش سالها پُز روشنفکری داده بود و نان آن را خورده بود، اکنون میبایست خدمتی درخور به صاحبان اصلی اندیشههایش تقدیم کند! آنها که اغلب نشخوارکننده اندیشههای قرون 16 و 17 میلادی و سالهای سیاه فرهنگی غرب بودند حمله به نظام اسلامی در پوشش موجسازی علیه «دین دولتی» را در دستور کار خود قرار دادند و ناگهان در یک فرایند هماهنگ، با روشهای گوناگون به آن پرداختند. آنها چنان در مورد دین دولتی سخن میگفتند و برای جدایی دین از حاکمیت سینه چاک میکردند که گویی به کشفی مهم و شناسایی معضلی عظیم در پیش روی بشریت دست یافتهاند! اما اندکی بعد و وقتی که غرب و رسانههایش به صورت مستقیم وارد عرصه شدند و به صراحت از این افراد با اسم و رسم به بزرگی یاد کردند و راه آنها را ستودند، ابرها کنار رفت و معلوم شد که این ماموریت از کجا به بردگان فکری داده شده و این جماعت بیریشه عامل چه کسانی هستند؟ بیبیسی در کسوت اسلامشناس و متخصص جریان مرجعیت و فقاهت ظاهر شد و با نام بردن از علمای بزرگی که در قید حیات نیستند همچون مرحوم آیتالله مرعشی نجفی و مرحوم آیتالله گلپایگانی، آنها را مخالف حکومت دینی معرفی کرد! آنها حتی پا را فراتر نهادند و حوزه علمیه نجف و مشخصا آیتالله سیستانی را در مقابل حوزه علمیه قم و حاکمیت دینی معرفی کردند! اما نقش بیبدیل و غیرقابل انکار ایشان در قوام دولت و کشور عراق آب سردی بود بر آن همه دروغ و دروغپردازی. نمایندگان فکری آنها و برخی از افراد احزاب اصلاحطلب مانند حزب مشارکت و حزب کارگزاران هم مخالفت خود با حکومت دینی و لزوم جدایی دین از سیاست و در پیش گرفتن مشی لیبرالیستی را اعلام کردند! آنها به صراحت از ضرورت برپایی جمهوری خالص! در ایران دم زدند و باز هم بنگاه خبرپراکنی دولتهای انگلیس و آمریکا و ماشین تبلیغاتی رژیم اشغالگر قدس به تعریف و تمجید از این سخنان روی میآورد.
اما وقتی مردم دینمدار کشورمان پاسخ این سخنان را با قوت و قدرت و با به کار بستن تعالیم دینی در تمامی شئون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خواستار شدند و برای رسیدن به این مقصود، از بذل جان نیز دریغ نورزیدند، جماعت شبهروشنفکران غربزده و همانها که دین دولتی را مانع نشاط و آزادی و تحمیل شده بر مردم میدانستند سراسیمه به میدان گسیل شدند و به دروغ در سوگ آزاد نبودن مردم اشک ریختند و مردم را فاقد شعور و درک مبانی اولیه سیاسی دانستند و به ساحت مردم نجیب کشورمان توهین کردند!
آنها به صراحت دین و پیروی از دین را مخالف عقل و برداشت عقلی معرفی کردند و دینداری را جبههای مقابل عقلمداری به تصویر کشیدند تا بدینوسیله به زعم خود تودههای دینمدار جامعه را غیرعاقل معرفی کرده و تحقیر نمایند! و این چیزی نیست جز انتقام کور سیلیخوردگان و کوتولههای فکری از ملتی که پای دین خود با همه وجود ایستاده است.
اما اصل ماجرا چیست و آنها به دنبال چه میگردند؟! آیا به راستی دغدغه آنها نبود آزادی و امنیت مردم است؟!
واقعیت این است که جامعه ایران، جامعهای دینی و اعتقادی است و این واقعیت بر هیچکس پوشیده نیست و از این منظر سخنان این مدعیان، توهین به باورها و ارزشهای یک ملت بزرگ و فرهیخته است. رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر اعضاء شورای عالی انقلاب فرهنگی با ایشان در این خصوص فرمودند: «میبینم در بعضی از مطبوعات، نوشتهها و گفتهها، بعضیها با عنوان کردن «دین دولتی» و «فرهنگ دولتی» میخواهند نظارت دولت را محدود کنند و تخریب کنند و به اصطلاح یک انگ غلطی به آن بزنند که آقا اینها میخواهند دین را دولتی کنند، فرهنگ را دولتی کنند! این حرفها یعنی چه؟! دولت دینی با دین دولتی هیچ فرقی ندارد. دولت جزو مردم است دین دولتی یعنی دین مردمی، همان دینی که مردم دارند، دولت هم همان دین را دارد.»
این سخنان، جان کلام و پاسخ روشن به مدعیان دین دولتی است که در خود نکته ظریف دیگری هم دارد و آن این که ایشان از تلاش مدعیان این موضوع برای محدود کردن نظارت دولت پرده برمیدارند. واقعیت این است که غربزدگان به دروغ ادعا میکنند که دین دولتی در حریم خصوصی مردم دخالت میکند و جامعه را محسوس و نامحسوس مدیریت میکند و این در حالی است که حکومت اسلامی با تکیه بر موازین دینی نه فقط حریم خصوصی افراد را محترم میشمارد بلکه سختترین مجازاتها و موانع را برای دخالتکنندگان در حریم خصوصی مردم قائل است و بیشترین تساهل و تسامح را در مواردی که پای حریم خصوصی مردم در میان است، روا میدارد. این نکته را به آسانی میتوان با مراجعهای گذرا به آموزههای اسلام عزیز مشاهده کرد.
اکنون به این سخن یک مقام ارشد قضایی آمریکا در خصوص شنود مکالمات مردم آمریکا و جاسوسی از مردم جهان توجه کنید که گفته است: این حجم شدید از شنود و دخالت در زندگی مردم، در تاریخ آمریکا بیسابقه بوده و با این روش میتوان گفت که هیچ حریم خصوصی باقی نمانده است. امروز روح واضعان قانون اساسی آمریکا از این رفتارها آزرده و ناراحت است!
حال باید از این مدعیان پرسید که نظام سرمایهداری که قبله آمال شماست ناقض آزادیهای شهروندی است یا دولت برخاسته از دین مبین اسلام که در باورهای عمیق و فطری مردم و بسترهای عقلی و علمی جای دارد؟
نکته دیگر آن که آرزوی آنها از کوبیدن بر طبل «دین دولتی» ساقط شدن این حاکمیت است. یعنی حاکمیتی که با 98/2 درصد رأی یک ملت حاکم شده، از دید آنها حاکمیتی تحمیلی و مخالف خواست و عقیده مردم است! آیا این عدد شما را به یاد موضوع خاصی نمیاندازد؟! حدود دو سال قبل در آمریکا، جنبشی موسوم به جنبش والاستریت یا جنبش 99 درصد برپا شد که خروش اکثریت 99 درصدی آمریکا در مقابل اقلیت یک درصدی سرمایهداری بود. آیا نسخهای که این مدعیان برای جامعه ما میپیچند، همان نسخه نیست؟ آنها دقیقا میخواهند 99 درصد مردم ایران همانند مردم آمریکا برده یک درصد طبقه مرفه و سرمایهدار باشند و البته در تلاشی کودکانه این آرزوی به گور بردنی را در پوشش فریبنده دموکراسی و آزادی به خورد مردم میدهند!
اما باید به اینان گفت به رغم هیاهو و دروغپردازیهای شما، مهمترین مسئله مردم دینشان است و دولت دینی افزون بر ابعاد ملکوتی و آسمانی آن، مردمسالارترین دولت است که نماینده اصلیترین خواست مردم یعنی دین است و به همین دلیل است که تکلیف انکارناپذیر و قطعی حاکمیت، براساس خواست مردم، تحکیم و ترویج مبانی و آموزههای دینی و پیشگیری از تخریب آن است همان تکلیفی که رهبر معظم انقلاب تحت عنوان باغبانی و کندن علفهای هرز از آن یاد میکنند. به خصوص در حالی که به فرموده امام راحل عظیمالشان، جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص) است این تکلیف مضاعف میشود و البته همگان میبینند که این هیاهوها در مقابل نورافشانی خورشید پرفروغ اسلام و انقلاب تاکنون نتیجه معکوس داده و شور و شعور مردم نسبت به اسلام عزیز گواه آن است. امانوئل والرشتاین جامعهشناس مشهور آمریکایی در این باره گفته است:
«تمام دکترینها در دنیا به مرور کهنه و بیجاذبه میشوند و تنها دکترین ولایت فقیه امام خمینی(ره) است که نه تنها کهنه نشده، بلکه هر روز با طراوتتر و تازهتر شده و برای تودههای مردم در جهان جذابتر میشود.»
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛27 آذر در تقویم جمهوری اسلامی ایران، روز شهادت آیتالله محمد مفتح است که به ابتکار امام خمینی به عنوان "روز وحدت حوزه و دانشگاه" نامگذاری شده است. هدف از این نامگذاری، ایجاد حرکتی بزرگ و هدفمند در جهت ایجاد همراستایی دو نهاد علمی و دینی جامعه بود که شهید مفتح و شهید مطهری به عنوان دو روحانی متعهد و مسئول، از سالها پیش از انقلاب این ضرورت را احساس کرده و با حضور جدی و فعال در محیطهای علمی و دانشگاهی، موجی از شادابی و گرایش به ارزشهای متعالی را در نسل روشنفکر و تحصیلکرده ایجاد کرده و معرفتهای قدسی و یقینی را در محیطهای آکادمیک ترویج دادند.
اکنون سالها از آن روز که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نهال وحدت حوزه و دانشگاه را غرس کردند میگذرد و طبعاً این توقع وجود دارد که حرکتی شایسته و مدبرانه برای تحقق به این آرمان بلند صورت گرفته باشد ولی متأسفانه آنچه که در عمل مشاهده میشود، گسست بیشتر در این مقوله است. باید اذعان کرد این دو نهاد ارزشمند و این دو بال بزرگ پروازی جامعه ما، علیرغم مبانی مشترک زیادی که ناشی از رسالتهای مهم آنهاست، هنوز نتیجه ثمربخشی که بتوان به وحدت حوزه و دانشگاه افتخار کرد، بروز ندادهاند درحالی که نسل جوان جامعه به شدت به معاضدت و همراهی حوزویان متعهد و روحانیون مسئول نیازمند است. قطعاً برای رسیدن به این آرمان و آرزوی بحق، عقلا و دلسوزان این عرصه، از هر دو نهاد، باید با آسیبشناسی جدی از مقوله وحدت حوزه و دانشگاه و عملکرد سی و چند ساله در این خصوص و از میان برداشتن موانع موجود، این دو نهاد پرامید را برای رسیدن به افق درخشان وحدت و ثمربخشی برای جامعه یاری رسانند.
در این هفته موضوع توافقنامه ژنو و نقض آن توسط آمریکا به بحثی جنجالی در سطح داخلی و بینالمللی تبدیل شد. وزارت خزانهداری آمریکا در واپسین روز هفته گذشته، بر دامنه تحریمهای خود علیه شرکتها و اشخاص حقیقی ایرانی و خارجی به اتهام نادیده گرفتن تحریمهای هستهای ایران افزود و بدین ترتیب گامی در جهت تخلف از توافقنامه و کارشکنی در جهت اجرایی شدن آن برداشت که این حرکت، بلافاصله با واکنش مقامات ایرانی مواجه شد و متعاقب آن هیات مذاکره کننده ایرانی در وین، در حرکتی اعتراضی، مذاکره با گروه 1+5 را ترک کرد و به تهران بازگشت.
از آنجا که این اقدام آمریکا نه تنها حرکتی علیه ایران، بلکه بیاحترامی آشکار به دیگر هم پیمانان غربی واشنگتن و سایر اعضای گروه 1+5 بود، از این رو وزرای خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا با تشکیل اجلاسی در بروکسل، بدون اینکه نامی از آمریکا ببرند، خواستار اجرای فوری تعهدات توافقنامه ژنو از سوی همه طرفها شده و بر ادامه گفتگوها تاکید کردند.
البته کارشکنی مقامات آمریکایی نشان داد که آنها توان مدیریت افکار عمومی و گروههای سیاسی داخل آمریکا را در موضوع توجیه توافق ژنو ندارند و با انجام این قبیل اقدامات قصد دارند مشکلات خود را با کنگره، با این هزینههای حیثیتی، حل و فصل کنند. اینکه مقامات دولت آمریکا با کنگره و گروههای فشار در موضوع قانع کردن آنها برای به رسمیت شناختن حق هستهای ایران مشکل دارد، کاملاً قابل درک است ولی طبعاً اگر قرار باشد حل این مشکل با تخلفاتی اینچنینی همراه باشد، نتیجهای جز بدنامی بیشتر آمریکا و عدم اعتماد ملتها به مقامات آمریکایی را در برنخواهد داشت.
در مسائل خارجی، به تحولات مصر و افزایش مخالفتها با پیش نویس قانون اساسی جدید، رخدادهای اوکراین، سیاستهای ضد شیعی در مالزی و تازهترین تحولات در بحران سوریه نظر میاندازیم.
در مصر، پس از آنکه گروه اخوان المسلمین به عنوان بزرگترین تشکل سیاسی این کشور، پیش نویس قانون اساسی جدید را که توسط نظامیان تهیه شده است رد کرد، اعتراضات گستردهای نیز در میان مردم و به ویژه در سطح دانشگاهها به راه افتاده و چند شخصیت سیاسی نیز با این پیش نویس مخالفت کردند. اخوان المسلمین اعلام کرده است که کودتاچیان قصد دارند مشروعیت قانون اساسی قبلی را از بین ببرند و با تصویب قانون اساسی مورد نظر خود، قدرت را قبضه کنند.
دانشگاههای این کشور نیز در طول روزهای گذشته شاهد تظاهرات گستردهای بود که بعضاً به خشونت کشیده شد. تظاهر کنندگان شعارهایی در رد قانون اساسی جدید و سرنگونی کودتاچیان سر دادند. در قانون اساسی جدید مصر، اختیارات زیادی به ارتش داده شده، از جمله اینکه وزیر دفاع حتماً باید از فرماندهان ارتش باشد و شهروندان متهم حمله به سربازان باید در دادگاه نظامی محاکمه شوند. از جمله تغییرات دیگر این است که اگرچه شریعت اسلام مبنای قانونگذاری اعلام شده ولی تشکیل احزاب سیاسی براساس دین، نژاد یا جنسیت ممنوع است. کودتاچیان و دولت دست نشانده نظامیان قرار است پیش نویس مذکور را ماه آینده به همه پرسی بگذارند.
این هفته، اوکراین شاهد اوجگیری تنشهای داخلی بود و رقابت روسیه و غرب برای نفوذ در این کشور به شدت افزایش یافت. در شرایطی اتحادیه اروپا و آمریکا دولت اوکراین را برای پذیرفتن درخواست مخالفان و پیوستن به اتحادیه اروپا تحت فشار قرار دادند و در یک اقدام خارج از عرف، چند تن از مقامات سرشناس غربی به اوکراین رفتند و حتی در صف تظاهر کنندگان مخالف حضور یافتند، ولی سفر ویکتوریانوکویچ رئیسجمهور اوکراین به مسکو و انعقاد قراردادهای کلان و جدید با روسیه پاسخ قاطعی بود به خواسته مخالفان و حامیان غربی آنها.
یانوکوویچ با پوتین قراردادهای بزرگی را به امضا رساندند که از جمله آنها موافقت روسیه با پرداخت مبلغی در حدود 15 میلیارد دلار به اوکراین از طریق خرید اوراق قرضه و همچنین تحویل گاز به اوکراین به قیمت ارزان میباشد. این درحالی است که اتحادیه اروپا وعده داده بود در ازای اتحاد اوکراین با اروپا، تنها حدود 700 میلیون دلار به اوکراین وام بدهد. اکنون با رخدادهای جدید، تحولات اوکراین و رقابت غرب و روسیه وارد مرحله حساستری شده است و کار غرب در اوکراین مشکلتر گردیده است. این مشکل غرب را آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان به خوبی تشخیص داده چرا که به غرب توصیه کرده است که رقابت با روسیه بر سر اوکراین را کنار بگذارند و با روسها مذاکره کنند.
این هفته خبرهای تأسف انگیزی از مالزی رسید که حاکی از اعمال سیاستهای محدود کننده و تبعیض آمیز علیه جامعه شیعه این کشور میباشد. در این راستا، دولت مالزی اقدام به تشکیل پلیس ضد شیعه کرده که وظیفه آن برخورد با جامعه شیعه مالزی است. نکته جالب آنکه بانی این سیاست تبعیض آمیز و نژادپرستانه، فرزند ماهاتیر محمد رهبر سابق این کشور میباشد، این درحالی است که ماهاتیر محمد سابقه قابل قبولی در این کشور از جمله در زمینه عدالت اجتماعی و رعایت حقوق شیعیان دارد. این اعمال محدودیت و فشار علیه شیعیان درحالی صورت میگیرد که در این کشور اقلیتهای دیگر از جمله هندوها، چینیها و حتی بتپرستان از آزادی عمل برخوردارند و در قالب احزاب سیاسی رسماً به فعالیت مشغول هستند. سیاست اخیر مالزی به وجهه این کشور لطمه وارد خواهد کرد و همچنین تخم تفرقه و دشمنی میان فرق اسلامی را میکارد که قطعاً اقدامی ضداسلامی و ضدانسانی است و لازم است که رهبران مالزی در تصمیم خود تجدیدنظر کنند.
سوریه نیز شاهد رویدادهای تازه و تحولات جدیدی بود که بحران این کشور را وارد مرحله جدیدی ساخته است. این هفته برخی مقامات غربی از جمله رئیس سابق "سیا" علناً به شکست سرمایهگذاری غرب در سوریه اعتراف کرد. وی تاکید کرد که غرب هیچ راهی ندارد مگر آنکه با دولت سوریه تعامل کند و بهترین گزینه برای غرب ابقای حکومت بشار اسد است.
دولت سوریه طی ماههای اخیر پیشرفتهای دیپلماتیک و نظامی چشمگیری داشته است به گونهای که اکنون کمتر شنیده میشود که دولتمردان غربی خواستار کنار رفتن بشار اسد باشند. در مقابل، مخالفان روز به روز در ضعف قرار میگیرند و نشانههای روشنی وجود دارد که غربیها از این مخالفان ناامید شدهاند. غرب ترجیح میدهد از صف متحدین منطقهایش جدا شود و تمایل خود را به بقای حکومت اسد نشان داده است و همین مسئله باعث خشم و عصبانیت دولتهای ضد سوریه در منطقه شده است. در این باره عربستان اعلام کرده است که چه با غرب و چه بدون غرب دشمنی خود علیه حکومت سوریه را ادامه خواهد داد که همین نکته، تاکیدی بر فروپاشی جبهه ضد سوری میباشد.
رسالت:نسبت ما و رسانههای جدید؟
«نسبت ما و رسانههای جدید؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛قضیه • ظهور رسانههای هیبریدی بر بستر شبکه و نسلهای جدید تکنولوژی اینترنت، شرایط غریبی را پدید آورده است که تحلیلگران علوم انسانی به آن عادت نداشتهاند. • منظور از رسانههای هیبریدی، رسانههایی است که از ترکیب رسانههای مختلف پیشین، با دُزهای مختلف به دست میآیند، و فاصله هر کدام از هم، کم و بیش به اندازه فاصله رادیو و تلویزیون است. وقتی در یک متن منتشره در شبکه یک موسیقی، در کنار ده هایپرلینک، ترکیب بسیار ویژهای میسازد.
• بستر شبکه جهانی و نسل جدید اینترنت، سهولت نامحدودی در ترکیب رسانههای مختلف و سطوح این ترکیب پدید آورده است، که تأثیر هر یک از این ترکیبهای متنوع، بسیار متفاوت، و در عین حال، تعیین کننده است.
از این قرار...
• از این قرار، میتوان گفت که چون ارتباطات ما، بستگی و پیوستگی قاطعی با ابزارهای ارتباطی ما، از زبان گرفته تا برودکست رادیو-تلویزیونی و تا این رسانههای هیبریدی فعلی دارند، ما با نحوی روزمره شدن تحولات انقلابی در ارتباطات انسانی مواجهیم. و چون نهادهای اجتماعی، ترکیبی تاریخی از ارتباطات انسانی هستند، میتوان نتیجه گرفت که ما با انقلابهای روزمره، زودگذر، فرار، و زیر و رو کننده در سرتاسر زندگی انسان امروز مواجهیم.
• از این قرار، مایلم، در مقابل مفهوم مهم "انقلاب طولانی" ریموند ویلیامز، از عبارت "انقلابهای روزمره" استفاده کنم. ریموند ویلیامز، تحلیلگر فرهنگی بریتانیایی، مفهوم انقلاب طولانی را برای اشاره به دگرگونی آرام جامعه قرن بیستم، متأثر از گسترش طبقه متوسط و خصلتهای فرهنگی آن به کار برده بود، ولی معتقدم که انقلاب طولانی طبقه متوسط، با دستیابی به آستانه تکنیکی جامعه شبکهای (از آغاز هزاره)، تغییر ماهیت و تغییر شتاب داده است، و میتوان گفت که در دامنهای وسیعتر از آنچه مد نظر ویلیامز بود، به شکل روزمره درآمده است، و هر روز باید منتظر شرایط تازهای از دگرگونیهای عظیم در دامنهای گسترده بود.
• در این شرایط، آیا باید پذیرفت که علوم انسانی، و از آن مهمتر، فعالیت اجتماعی و سیاسی، با عدم تعین محض مواجه شدهاند؟ آیا میتوان نتیجه گرفت که ظهور جامعه شبکهای، تحقق رادیکال افکار پسامدرن است؟ آیا بر بستر شبکه، ولنگاری معرفتی و اخلاقی، وجه غالب و در عین حال ناگزیری خواهد یافت؟ اگر چنین باشد، آن وقت باید پذیرفت که پروژه علوم انسانی و مهمتر از آن، برنامههای فعالیت اجتماعی و سیاسی، برنامههایی عبس و حتی توأم با نقض غرض هستند، چرا که وارد شرایطی شدهایم که به واسطه انقلابهای روزمره، نمیتوانیم بفهمیم که دقیقاً چه اتفاقی میافتد و نمیدانیم که دقیقاً چه کاری باعث بهبود شرایط خواهد شد؟
بحث
• دگرگونی در سرعت تحولات، لزوماً به معنای سرعت دگرگونی در مبانی نیست، ولی بیگمان به معنای ضرورت افزایش در میزان تأمل در شرایط نو به نو، بر مبنای اصول متقن هست. این، تنها شرط حفظ یک هویت مقاوم و فعال است. این، اساسیترین جملهای است که میتوان در مورد ضرورت روزافزون "حکمت" گفت.
• پس، در پاسخ به این سئوال کلی که "با رسانههای جدید چگونه باید مواجه شد؟"، یک پاسخ کلی وجود دارد: باید در فضای رسانهای جدید حضور داشت، ولی فعال+ریشهدار: حضور+فعالیت+ریشهداری. بدون هر یک از اینها، فکر اسلام و انقلاب اسلامی مدفون خواهد شد. یعنی:
• اولاً، اگر در این فضای رسانهای جدید حضور نیابیم، در واقع، با نسل جدید بشر (post-humanity) یا چیزی که با قوت میتوانیم به آن "نوع جدید بشر" اطلاق کنیم، ارتباط خود را گسیختهایم.
• ثانیاً، اگر منفعل باشیم، به این معنا که میزان تأثیرگذاری ما در قواعد مبادله پیام، کمتر از سایر بازیگران باشد، باز هم مشارکت ما در این فضا، برای حفظ ما کافی نخواهد بود.
• ثالثاً، اگر به احیا و بازاندیشی و تأمل مستمر در ریشه اسلامی-ایرانی خود نپردازیم، خواه نا خواه، دیر یا زود، کم یا بیش، از ولنگاری سر در خواهیم آورد و هویت مقاوم ما از هم خواهد گسیخت.
• هر یک از این سه که نباشد، جای ما در جهان آینده نخواهد بود.
• واقع آن است که موقعیت ما در فضای شبکه ممتاز و قابل توجه است، و بخش عمده آن، به موقعیت ممتاز فرهنگی ما بازمیگردد. حضور پرانگیزه و فعال کاربران ایرانی در شبکه، توأم با پایبندیهای بیش و کم اسلامی-ایرانی، در مقایسه با حضور سایر ملل دنیا قابل توجه است. اگر از این ظرفیتها به درستی استفاده نشود، آینده جای افسوس خواهد بود.
• یک نکته مهم، در استمرار حضور موفق در شبکه، و تولید محتوا، شناسایی نقش تکنولوژی در تولید محتواست.
• واهمه ما از ورود به عرصهای که بستر شبکهای آن و قواعد عملکرد آن را ما تأسیس نکردهایم، بدواً قابل درک است. ولی اگر، درک عمیقی از ماهیت تکنولوژی، و تکنولوژی رسانهای داشته باشیم، میتوانیم شیوههای مقاوم و اصولگرایانه برای بهرهوری از تکنولوژی رسانهای وضع کنیم.
سیاست روز:چرایی لشکرکشی نظامی
«چرایی لشکرکشی نظامی»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛آفریقا این روزها صحنه نبردهای نظامی گردیده که شرایطی بحرانی را بر این قاره حاکم کرده است. در کنار درگیریهای داخلی و قومی- قبیلهای لشکرکشی غرب به این قاره نیز اصلیترین مشکلات آفریقا را تشکیل میدهد. نمود عینی این امر را در حضور نظامی فرانسه در آفریقای مرکزی و مالی و نیز تحرکات آمریکا برای تقویت حضور نظامی، نیجر، نیجریه، شمال آفریقا میتوان مشاهده کرد.
غرب در حالی با بحران اقتصادی مواجه است که از یک سو ایجاد جنگ و فعالتر شدن کارخانههای تولید سلاح را راهکار بهبود اقتصادی خود میداند و از سوی دیگر با ویرانسازی کشورها و به بهانه بازسازی به حضور اقتصادی خود در کشورها رنگ بشردوستانه میدهد. در نهایت غارت ثروتهای کشورها مولفه مهمی است که غرب به دنبال آن راهی آفریقا شده است. شرایط بحرانی خاورمیانه نیز این امر را تشدید کرد. به گونهای که غرب منافع نفتی خود را از خاورمیانه تامین میکند و منابع معدنی خویش را در آفریقا سلب میکند.
مهمترین مولفه برای استعمار ورود فرهنگی به کشورها است چنانکه در طول تاریخ استعمارگران پس از ورود به کشورها ابتدا به دنبال هویتزدایی و ایجاد فرهنگهای جدید بودهاند چنانکه در آفریقا نیز از همان ابتدا ایجاد کلیساها و مراکز غربی را آغاز کردند تا نسل جوان را در مسیر خواستههای خود هدایت نمایند و عملا آنها را از ملیگرایی و فرهنگ بومی خود دور سازند. هر چند غرب هزینههای بسیاری برای تحقق این طرحها داشتهاند و همچنان نیز اصلیترین کارکرد آنها جنگ فرهنگی برای سوق دادن ملتها به غربگرایی به عنوان ناجی به جای ملیگرایی است اما برآیند نهایی چندان در چارچوب خواستههای آنها نبوده است که نمود آن را در بیداری اسلامی در شمال آفریقا میتوان مشاهده کرد. لیبی، مصر، تونس، مراکش از جمله کشورهای آفریقایی هستند که با فرآیند بیداری اسلامی همراه شدند. مولفه مهم در این حرکتها مبارزه مردم با استبداد داخلی و استعمار خارجی بوده است به گونهای که در تظاهرات مردمی به آتش کشیدن پرچم آمریکا از عملکردهای مردمی بوده است.
حرکت بیداری اسلامی واقدامات مردمی برای مقابله با نظام سلطه نشان میدهد که غرب در اجرای سیاست فرهنگی به ویژه اسلامزدایی در آفریقایی که ۵۰ درصد جمعیت ۸۰۰ میلیونی آن را مسلمانان تشکیل میدهند، چندان موفقیتی نداشته است. با توجه به اینکه غرب همواره از قدرت نرم با کمترین هزینه برای سلطه بر جهان بهره میگیرد رویکرد نظامی را میتوان آخرین گزینه آنها در صحنه جهانی دانست که بعضا به دلیل ناتوانی در گزینههای دیگر میباشد. اکنون غرب با چنین شرایطی در آفریقا مواجه شده لذا با گزینه نظامی به دنبال جبران ناکامیهای فرهنگی خویش میباشد که محور آن را نیز جلوگیری از رشد بیداری اسلامی به مناطق جنوبی آفریقا تشکیل میدهد. رفتاری که عملا مقابله با بیداری ا سلامی در آفریقا و خاورمیانه است چرا که اساس بیداری اسلامی مبارزه با استبداد و استعمار است در حالی که غرب به دنبال تحریف آن بر ساختار تک بعدی مقابله با استبداد است و استعمار را در آن حفظ مینماید.
وطن امروز:پتیارههای سیاسی!
«پتیارههای سیاسی!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محمد جواد دلیری است که در آن میخوانید؛ گری سیک استاد اعظم و مدیر پروژه براندازی جمهوری اسلامی ایران سال 79 در مصاحبهای گفته بود: «من چگونه خوشحالی خودم را نشان ندهم از اینکه در ایران موج تازهای به پا شده که مصمم است طومار حکومت اسلامی را در هم بپیچد و حکومتی شبیه حکومت ایران در زمان شاه و عربستان سعودی را روی کار بیاورد! حکومتی بر دو پایه که هر کس خواست آزاد باشد و هر کس خواست آنقدر نماز بخواند و تسبیح بیندازد که پوست انگشت و پیشانیاش ضخیم شود. من در ایران روشنفکرانی را دیدم که اشارات ما را دنبال میکنند. آنها ششلولی بالا بردهاند تا هر کس را و هرچه را که با ما سازگار نیست، هدف قرار دهند...» خبرنگار با تعجب میپرسد مثلا چه چیزی را؟ سیک میگوید: «مثلا حتی ولایت فقیه را که من فکر میکنم در صحرای طبس تکنولوژی برتر ما را در اراده خود دفن کرد!»
گل بحث امروز ما در «وطن امروز» تکیه بر دو بخش از این جملات مهم و تاریخی سیک پیش از تغییر رویه ناگهانی از نئوکانی جنگطلب؛ به تئوریسینی روشنفکر، صلحطلب و خواستار رفع کدورتهای «بی پایه»(!) میان ایران و آمریکا دارد!
الف- ششلولبندان مورد علاقه گری سیک امروز بعد از گذشت 13 سال کجای این مملکت لانه گزیدهاند؟ مدیریت جریان سازشکار وطنی نوچههای نفتی خود را در کدام گلوگاههای حساس جاگیر کرده که در رسانه مکتوب رسمی کشور مقالهها نوشته میشود در تبیین ضرورت کوتاه آمدن از ایدئولوژی اسلام سیاسی؟ پروژه تبدیل ایران اسلامی به عنوان الگویی جهانی به حاکمیت سلطنتی ورژن عربستان اسلامی از جانب کدام اقلیت تمامیتخواه تئوریزه میشود؟ چه کسانی خط سازش با اسرائیل را در کنار طرح مصالحه اجباری با آمریکا به شرط عهدشکنی حتمی ارباب در ذیل امضای صیغهنامه بیمواجب، آشکارا ترویج میکنند؟ این پتیارههای سیاسی را کجا باید جستوجو کنیم؟ جامعه روشنفکران ایرانی از پیش از شکل گرفتن مشروطه بر سر سفره حرامخواران فراماسون پرورش یافتند به امید نقشآفرینی در بزنگاههای تاریخی! صحبت از زمانی است که هفت نفر از کمیته هشت نفره روشنفکری ایرانی که حکم به اعدام شیخ فضل الله نوری دادند، عضو «لژ فراماسونری» وابسته به فرانسه و انگلیس بودند تا امروز که هزینه قمپزهای اپوزیسیونی این فرزندان سر راهی استعمار توسط مجموعه شرکتهای نفتی و غیرنفتی برادران راکفلر تامین میشود. در چند روز گذشته به ملت شریف جمهوری اسلامی ایران بارها توهین شد. یکی از مسؤولان مطرح کشور در قامت یک نخبه فراملی تربیت شده در سیستم جهانی، تحت تاثیر همین عقبه تئوریک روشنفکری فرزندان وطنپرست و خداترس ایرانی را که با رویه غیرعقلانی و غیرمنطقی حاکم بر توافق یکطرفه ژنو مخالفت مدنی در چارچوب قانون میورزند در مصاحبه با رسانه دشمن در کنار صهیونیستهای بچهکش و آدمخوار دستهبندی کرد!
اوضاع آنجا وخامت یافت که وی ناباورانه حامیان توافق در دو کشور را به تلاش و همکاری مشترک حداکثری فراخواند. امروز موافقان جهانی توافق ژنو چه کسانی هستند آقای مدیر؟ این اتحاد عجیب میان چه کسانی شکل گرفته است؟ ما به جای شما برای ملت میشماریم: 1- نئوکانهای جنگطلبی که از سر هوشمندی به واسطه افول قدرت آمریکا در جهان به دنبال اجرای تزهای جدید نهادههای شکل گرفته حکومت جهانی افتادهاند و از ادای غلیظ واژه «صلح» با دستان آغشته به خون بیگناهان دچار عذاب وجدان نمیشوند. 2- استعمارگرانی که با هدف دریدن منابع تنها کشور نفتی فتح نشده در جهان سالها خرج گنددماغهایی همچون برخی از همین منورالفکرهای وطنی را پرداخت کردهاند و اکنون در روزگار افول اقتصاد جهانی سهمشان را با بیصبری طلب میکنند. 3- صهیونیستهایی که به جهت انزوای جهانی دستشان از بابت گزینههای روی میز پس از به راه انداختن سه جنگ منطقهای ناموفق خالی شده و این بار اجبارا به نقشههای مدرن اوباما با لقب قابل تامل«آخرین ناجی یهود» تن دادهاند.4
- اروپاییهای گرسنه از افول اقتصاد جهانی که دیگر تاب مقاومت در برابر تحریمهای اقتصادی را ندارند و آمریکا به جهت حفظ دیسیپلین جهانی هم که شده در اسرع وقت ناچار است از سیاستهای سفت و سخت گذشته در برابر آنها چشمپوشی کند. در چنین شرایطی طبیعیترین شکل قضیه چنین است که همکاری همگانی از تلآویو تا پاریس برای بهبود اوضاع آشفته جهان بر سر پرونده ایران شکل گیرد. پس آنچه «جامعه نهچندان جهانی» را وادار به صلح با ایران در اسرع وقت کرده فراگیر شدن رویکرد «کودنیسم سیاسی» در میان زورمندان جهان نیست. آنکه میتواند با یک بمب کل یک نظام را فشل کند یا به قول حضرت آیتالله با تصویب یک دور دیگر از تحریمهای کنگره، ملت ایران را وادار به تسلیم کند، این همه هزینه بابت «صلح» را به چه جهت به جان میخرد؟ شکی نیست که انگ همراهی با ضدانقلاب به مدیری که در خط مقدم مبارزه با تحریمهای استعمارگران ایستاده نمیچسبد اما همراهی با خاستگاه روشنفکری بیمار ایرانی در خط به خط چنین اظهارنظرهای قابلتاملی متاسفانه موج میزند. خصوصا که پراکنش نظریه مندرآوردی و بیپایه و اساس «اختلاف قدرت میان آمریکا و اسرائیل» توسط رسانههای زنجیرهای که تحت مدیریت همین آقای «سیک» فعالیت میکنند، صورت گرفته است. این سازه مهندسی شده استوار بر تحلیلهای جهانی غلط اگر به دست خود چنین مدیرانی ویران نشود مقابله حتمی با نظام و ملت از نتایج آن است. کما اینکه مدیر مربوط هم از جانب نمایندگان مجلس تاکنون چندین نوبت اخطار رسمی دریافت کرده و هم از طریق مبادی قانونی نظام با کاهش رسمی اختیارات در حد اجرای مصوبات شورایعالی امنیت ملی مواجه گردیده است.
ب- آمریکا کماکان به دنبال روی کار آوردن یک حکومت سلطنتی غیرمدرن در ایران است اما در قالب شعارهای قرن بیست و یکمی تلاش میکند پوششی مدرن به این خواست قدیمی بپوشاند. اتفاق وخیم دیگری که در همین هفته در عرصه سیاست داخلی رخ داد در راستای همین تلاش اپوزیسیون برای زنده کردن پایههای اصلی حکومت سلطانی در ایران است. یک زمانی – کمتر از صد سال پیش!- شعار اپوزیسیون چنین بود: «توسعه سیاسی با هاشمی نمیشه!» اما امروز همان روشنفکران که عبای دیکتاتوری برای حاجآقا از آمریکا و انگلیس سفارش میگرفتند زیر سایه خلف ظلالله مشاورت میدهند و دم از «انحلال مجلس» میزنند. عجبا از مردمسالاری و جامعه مدنی که یک سر توسعه سیاسیاش به لایحه «حقوق شهروندی» میرسد و سر دیگرش به خلع ید اجباری راننده تاکسی و لبوفروش و در یک کلمه «مردم» از منافع ملیشان ختم میشود! این دایره گشاد را با توسل به هیکل فربه خود ملک عبدالله سعودی به اضافه اجداد لویی شانزدهم و ملکه انگلیس و پهلوی هم نمیتوان پوشش داد.
سریعالقلم و خاتمی و مابقی که روی هم یک در قابلمه هم حساب نمیشوند! گیریم مجلس را هم منحل کردید! یا اصلا کل لبوفروشان، رانندگان تاکسی، دانشجویان ناراضی از توافق ژنو، کشاورزانی که فهم روابط بینالملل دارند یا السابقون انقلابی و مابقی از جمله خود حسین شریعتمداری را به رگبار بستید... آخرش میشود پهلوی دیگر! البته قاجاریه به حقیقت نزدیکتر است! با صحیفه امام خمینی و قرآن مجید و اولیای حی خدا و فقها و روحانیون چه میکنید؟ آیا میتوانید سنتهای الهی را به مباهله دعوت کنید؟ اصلا به ما خرده رعیتهای بیمقدار بفرمایید عاقبت حکومتهای توتالیتر در مکاتب سیاسی روز چطور پیشبینی شده است؟ عزیزان دیرفهم! اپوزیسیونی که به پوزیسیون خود هنگام نظریهپردازی بیتوجهی کند، شخصیتاش در اندازه ملی تضییع میشود! امروز کارتر به اوباما پیام میدهد «طبس یادت نره!» گری سیک هم ابراز نگرانی میکند بابت ارتباط جدی ولیفقیه و خطرتکرار «دوران تحقیر ملی آمریکا»! بعد اپوزیسیون سرراهی ما با تاخیر صد و پنجاه ساله دربهدر یافتن «ملک عبدالله وطنی» و تشکیل حکومت توتالیتر شاهنشاهی با برتری ذاتی «امر ملوکانه» برای نقض قانون برابری رای لبوفروش و منورالفکر متمول بالاشهرنشین است! همینهاست که عاقبت توافق ژنو را برای لبوفروشان و راننده تاکسیهای روابط بینالملل نخوانده این مملکت آشکار میکند اما باند نیویورکیها را با آن همه سابقه مغازله حضوری با طبقه الیت آمریکایی،در تحلیل رفتارهای کدخدا متحیر میگذارد. امروز تنها یک مصرع است که از فروپاشی روحی – روانی جبهه دلدادگان آمریکا و اسرائیل در ایران جلوگیری میکند: «اگر با من نبودش هیچ میلی...چرا ظرف مرا بشکسته لیلی»؟! حقیقتا برای مرگ زودرس تو نوگل نشکفته چه غزلها که باید سرود!
تهران امروز:نبرد روسیه در پشت مرزهای خود
«نبرد روسیه در پشت مرزهای خود»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم دکتر حجت کاظمی است که در آن میخوانید؛آنچه در اوکراین امروز میگذرد ما را به یاد نبردهای بلوک شرق و غرب در عصر جنگ سرد میاندازد.منطق جنگ سرد نوعی منطق دوگانگی برآمده از هویتهای ایدئولوژیکی متفاوت ایالات متحده و اتحاد شوروی بود که بر اساس آن دو طرف رقابتی را شکل داده بودند که زمین بازی آن کل جهان بود.گرچه دو قدرت بزرگ در مقاطعی مانند بحران موشکی کوبا به آستانه نبردهای رودررو رسیدند؛ولی تفاهمی وجود داشت که دو طرف نباید در هیچ شرایطی با یکدیگر درگیری مستقیم پیدا کنند.
نتیجه آن بود که رقابت این دو قدرت برای گسترش حوزه نفوذ در موقعیتهای زمانی مختلف؛در مکانهای مختلفی بروز و ظهور پیدا میکرد.طی کمتر از پنجاه سال جنگ سرد،مناطق مختلفی چون آذربایجان ایران،آلمان،شبه جزیره کره،تایوان، ویتنام، مصر، فلسطین،یمن،کوبا،کنیا،شیلی،نیکاراگوئه،افغانستان، عمان و مواردی دیگر محل بروز و ظهور این رقابت و نبرد بیامان بودند.
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و تبدیل شدن آن امپراتوری به یک قدرت بزرگ معمولی،خواستها و تمایلات مسکو با تواناییها و ابزارهای در دسترس آن انطباقی نداشته است؛ از این رو طی 20سال گذشته روسیه میراثدار شوروی دائما در حال عقبنشینی از سنگرهای تاریخی خود در مقابل غرب و در راس آن آمریکا بوده است.امروز روسیه علاوه بر اینکه کشورهای اروپای شرقی را به عنوان کشورهای متحد آمریکا میبیند؛دوستان خود در بالکان و جنوب آسیا را نیز از دست داد.
این روند تا آنجا ادامه یافت که طی یک دهه گذشته به خاورمیانه نیز کشیده شد و علاوه بر از دست رفتن لیبی،غرب قصد و غرض خود برای خارج کردن سوریه به عنوان آخرین پایگاه خاورمیانهای روسیه را نیز آشکار کرد.اما دردناکترین بعد این ماجرا آنجایی است که روسیه مدتهاست که نه در آفریقا یا آمریکایلاتین؛بلکه دقیقا در پشت مرزهای خود با نفوذ آمریکا و اتحادیه اروپا در حال جنگ است. برای ملیگرایان روس از دوره تزارها تا عصر پوتین، منطقهای که «روسیهخارج» نامیده میشود؛ محیطی است که فرمانروای بلامنازع آن ضرورتا باید مسکو باشد.
اما طی یک دهه گذشته سنگرهای روسیه در این منطقه نیز دائما در حال ریزش بوده است.آذربایجان اولین کشوری بود که خود را از دایره نفوذ روسیه خارج و خود را به عنوان دولتی غرب گرا تعریف کرد.ضربه مهلک به نفوذ روسها در ماجرای انقلابهای رنگی در ابتدای هزاره جدید وارد آمد؛ درست در زمانی که روسها با پیدایی یک رهبر قدرتمند در پی جمع و جور کردن خود بعد از دهه خفت بار 90 بودند؛توفان غربگرایی در اوکراین،گرجستان و قرقیزستان وزیدن گرفت و حداقل در دو مورد اول به نتیجه رسید.
هرچند روسها در یک ضدحمله موفق، در ماجرای اوستیا ضربشست محکمی به غربگرایان گرجستان نشان دادند،قرقیزستان را به صورت نسبی پس گرفتند و متحدان خود در اوکراین را به قدرت بازگردانند؛ اما گویا دوباره موج جدیدی از این تهاجم آغاز شده است که قصد دارد اوکراین را برای همیشه به اتحادیه اروپا پیوند دهد و آن را به لهستان و مجارستان دیگری بدل کند.
از چشمانداز تاریخی اوکراین همواره کشوری دوپاره بوده است؛کشوری که شکاف اصلی در آن دوگانه گرایش به اروپا یا گرایش به روسیه است.در زمانهای که کشورهای اروپای شرقی و منطقه بالکان برای پیوستن به اتحادیه اروپا اقدامات عجیب و غریبی انجام میدهند(مانند اقدامات خندهدار آلبانی) لایههای بسیار مهمی از اوکراینیها نیز در پی این خواستهاند و این زمین بازی مهمی را برای غرب فراهم آورده تا روسیه را در زمین خود به چالش بکشد.
نظریه پردازان کلاسیکی که منطق سرمایه داری را ذیل عنوان امپریالیسم توضیح میدهند؛از نوعی سازوکار ادغامکننده سخن میگفتند که طی آن سرمایهداری و نهادها و اجزای وابسته به آن دائما در حال فراتر رفتن از محدوده تحت سیطره جغرافیایی خود و ادغام کردن مناطق دیگر در ذیل نفوذ و حضور خود هستند.فارغ از کهنگی نسبی این نگاه؛ حقیقت مهمی که در این تحلیل ساختاری وجود دارد آن است که منطق پیش رونده غرب در جهان پیرامونی روسیه، خاورمیانه و آسیای جنوب و جنوب شرقی در پی ادغام بیرون ماندگان از این دایره است.
از این منظر اتحادیه اروپایی به مثابه یک نهاد برآمده ازسرمایهداری به عنوان ابزاری برای اجرای منطق ادغام عمل میکنند و به مردمان محیطهای خارج مانده از سیطره سرمایه داری؛ وعده وفور و فراوانی میدهند.بازی امروز در اوکراین در این چارچوب قابل تحلیل است.اقدامات روسیه مانند اعطای وام 15 میلیاردی مانند تسکیندهندهای است که نمیتواند تغییردهنده کلیت بازی باشد.گرچه روسها،غربگرایان خود را به حاشیه راندهاند و بلاروسی را به انزوا تشویق میکنند تا سد نفوذ غرب را ببندند؛آنچه در خیابانهای کیف میگذرد غرور آنها را سخت میآزارد.
حمایت:دردسرهای خانم صدر اعظم
«دردسرهای خانم صدر اعظم» عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که درن میخوانید؛آنگلا مرکل با رای اعتماد از پارلمان توانست برای سومین بار بر کرسی صدر اعظمی آلمان تکیه زند. وی پس از گذشت چند ماه از زمان برگزاری انتخابات توانست دولت ائتلافی خود را تشکیل دهد و برآیند تحولات سیاسی و اقتصادی آلمان و تحولات جهانی نشانگر دورانی سخت برای وی است. هر چند که وی و حزب دموکرات مسیحی از جایگاه به نسبت مثبتی در میان مردم برخوردارند اما نتایج انتخابات نشان میدهد که این انتخاب بیشتر از روی اجبار بوده و آلمانها میان گزینه بد یا همان حفظ دولت قلبی با گزینه بدتر یعنی تشکیل دولت جدید گزینه بد را انتخاب کردهاند. آرای حزب مرکل با رقیب اصلی آن یعنی سوسیال دموکراتها بسیار اندک بوده است که نتیجه آن نیز اجبار مرکل برای ائتلاف با این حزب بوده است.
بر اساس گزارشهای منتشره 6 سمت وزارتی به سوسیال دموکراتها واگذار شده که نشانگر موقعیت متزلزل مرکل است. هر چند که مرکل سمتهای اقتصادی را حفظ کرده اما حوزه وزارت خارجه را به رقیب واگذار کرده و فرانک اشتاین مایر بار دیگر به سمت وزیر امور خارجه آلمان باز گشته است. با توجه به تقسیمات صورت گرفته در دولت جدید، مرکل راهی طولانی برای تعامل با سوسیال دموکراتها دارد زیرا که خروج آنان از دولت میتواند به انتخابات زودهنگام نیز منجر شود. در این میان مسایل اقتصادی و چالشهای پیش روی آلمان از مباحث جدی برای مرکل است. هر چند که وی تلاش کرده تا همواره ظاهری قوی از اقتصاد آلمان به نمایش گذارد و حتی نسخههایی را برای اتحادیه اروپا نیز تجویز کرده اما در نهایت اقتصاد آلمان نیز با موانع بسیاری مواجه است که میتواند برای مرکل چالشآفرین شود. چگونگی ایفای نقش در معادلات منطقهای و جهانی نیز از دیگر مسایل پیش روی دولت جدید آلمان است. برلین از یک سو به دنبال تثبیت قدرت خود در اتحادیه اروپاست و از سوی دیگر تعاملات جدید در معادلات جهانی را جستوجو میکند. بازگشت اشتاین مایر به سمت وزیر امور خارجه آلمان هر چند در ظاهر برای تقسیم قدرت بوده است اما در نهایت به تغییر خط مشی سیاست خارجی مرکل ارتباط دارد.
تغییر احتمالی در روابط با آمریکا و نیز یافتن متحدان و مناطق نفوذ جدید در جهان از کارکردهای تعریف شده برای اشتاین مایر خواهد بود. به هر تقدیر برآیند تحولات سیاسی آلمان نشان میدهد که مرکل در سومین دور از دوران صدر اعظمی خود با چالشهای داخلی و بیرونی متعددی مواجه خواهد بود بویژه اینکه حزب وی با آرای شکننده برتری خود بر سایر احزاب را حفظ کرده است که میتواند تنشهای سیاسی را در دولت مرکل ایجاد کند در حالی که اوضاع حساس اتحادیه اروپا و عرصه جهانی نیز بر این نابسامانیها خواهد افزود.
آفرینش:بانک تجارب
«بانک تجارب»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم مدیر مسئول است که در آن میخوانید؛روز یکشنبه سومین جشنواره ملی تجلیل از تلاشگران کیفیت کشور، با هدف قدردانی از خادمان کیفیت در حوزههای مختلف برای سومین سال برگزار میشود. برگزاری چنین مراسمی برای قدردانی از زحمات مدیران برجسته و افرادی که آثاری ماندگار از خود به جای گذارده اند امر بسیار پسندیده و نیکویی است که در فرهنگ اسلامی ایرانی کشور ما نیز تاکیدات فراوانی بر این امر وجود دارد و من لم یشکرمخلوق لم یشکر الخالق.
اما با وجود همه این تاکیدات، مجموع رفتارهای سی و پنج ساله اخیر گویای این واقعیت است که نه تنها در بسیاری از امور تجربه خرمندان و سرد و گرم چشیدگان بعد از انقلاب را به کار نگرفته ایم بلکه چنان آنها را به بوته فراموشی می سپاریم که گویی از روز ازل هم نبوده اند و زمانی سراغی از آنها می گیریم که خیلی دیر شده است.
تجربه، سرمایه بسیار با ارزشی است که از موفقیت ها و شکست های فراوان بدست می آید و برای کسب تجربه هزینه های فراوان مادی و معنوی صرف شده است و بسیار دور از خرد است سرمایه هایی چنین گرانقدر، به راحتی به کناری نهاده شوند آزموده ها دوباره آزموده شوند. استمرار انتقال نظاممند تجارب مدیران عالیرتبه پیشین به نسلهای جوانتر آنچنان حایز اهمیت است که در کشورهای توسعه یافته با استقرار و راه اندازی اتاقهای فکر، موسسات تحقیقاتی و مطالعاتی استراتژیک، بنیادهای علمی و پژوهشی مدیران کارکشته و خبره را به کار گرفته و اندوخته آنها را در قالب تئوری ها، تاکتیکها و نظریات علمی و عملی در اختیار کارکنان، مدیران و اندیشمندان جوانتر قرار می دهند تا خط ممتد توسعه به واسطه غفلت از مدیران سابق منقطع نشود.
در کشور ما نیز با اینکه بخشنامه شماره 9187/92/200 مورخ 10/5/1392معاونت توسعه مدیریت وسرمایه انسانی رئیس جمهور و شیوه نامه اجرایی شماره4015/1 مورخ 1/8/1392 مرکز آموزش مدیریت دولتی به کلیه دستگاه های اجرایی ابلاغ شده است اما در عمل اقدام درخور و شایسته ای در این راستا صورت نمی گیرد.
انتظار می رود دولت جمهوری اسلامی با استقرار یک نظام علمی مستندسازی تجارب مدیران حرفه ای، از دانش بومی مدیران عالی بخشهای دولتی و غیر دولتی و تجارب ارزنده آنها نهایت استفاده را ببرد.
چنین اقدامی ضمن حفظ دارایی های فکری و سرمایه های مهم ملی و تلفیق بهینه متون کلاسک آموزش مدیریت با شرایط بومی برکات بسیاری در پی خواهد داشت.
انتشار متون مدیریت علمی بومی و طراح سبک مدیریت ایرانی در مجامع علمی مدیریت می تواند به ایجاد ابزارهایی برای کمک به بهبود سیستم ارتقاء و انتصاب مدیران و کاهش هزینه ها ی مبتنی بر روشهای آزمون و خطا بیانجامد.
سرمایه های انسانی سرمایه فیزیکی یا سرمایه مالی محسوب نمیشوند بلکه سرمایه انسانی همانا دانش، مهارت، خلاقیت وسلامت فرد تعریف شده است. چرا که یک فرد را نمیتوان از مهارت ، سلامت و ارزشهایش جدا کرد در حالی که این امکان در مورد دارایی ها و اموال افرد وجود دارد. لذا پایدارترین و در عین حال تجدید پذیرترین سرمایه، همان سرمایه انسانی است که لازم است در این زمینه و با توجه به تجارب سی و پنج سال گذشته طرحی نو در انداخته شود.
آرمان:مذاکرات کارشناسی هستهای
«مذاکرات کارشناسی هستهای»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم داود هرمیداس باوند است که در آن میخوانید؛وقتی مذاکراتی بین دو کشور یا موارد مشابه آن انجام میشود، عموما در دو سطح کارشناسی و سیاسی پیگیری میشود و آنچه قرار است از امروز در مذاکرات ایران و 1+5 درباره آن صحبت شود، بحث کارشناسی درباره محورهای توافقی بود که پیش از این در ژنو بین آنها صورت گرفته بود. این مذاکرات میتواند چشمانداز خوبی برای ایران داشته باشد چراکه اتحادیه اروپایی اعلام کرده میخواهد نسبت به توافق انجام گرفته، مباحث حاشیهای تکمیل شود. همزمان با مذاکرات کارشناسی دور قبل شایعاتی در فضای مجازی منتشر شده بود مبنیبر اینکه به خاطر افزایش تحریمهای آمریکا، ایران این مذاکرات را نیمهتمام گذاشته است.
در صورتی که این دو مسئله دو نکته کاملا متفاوت از هم به شمار میآیند و این مذاکرات با قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل ارتباط دارد. این همزمانی باعث شد تا عدهای از جناح مقابل که از همان ابتدا امیدوار به شکست مذاکرات بودند اعتماد به نفس دوبارهای پیدا کنند و شروع به انتقاد از سیاستهای خارجی دولت کرده و این مذاکرات را یک شکست قلمداد کنند.
به نظر من ایران نباید اسیر اینگونه اقدامات شود و واکنشهای آن نباید تحت تاثیر رویدادهای حاشیهای قرار بگیرد؛ بلکه باید همان جریان مذاکرات که ماهیت آن به کلی متفاوت است را ادامه دهد.ایران باید تحت فشارها و تبلیغات داخلی و خارجی از مذاکرات پیش رو عقب نشینی نکند و مذاکرات را ادامه دهد و اگر هم در نهایت طرف مقابل بخواهد در جهت نافرجامی مذاکرات اقدامات جدیدی را مطرح کند، آنگاه دست ایران برای اقداماتی که قبلا انجام داده و یا بعدا می خواهد انجام دهد بازتر خواهد بود؛ چرا که قبلا حسن نیت خود را نشان داده است.
در چنین شرایطی رسیدن به یک نتیجه برد- برد به این معنی نیست که هر دو طرف به اندازه مساوی از مزایای این توافق بهره برند و گاهی در چنین مذاکراتی رسیدن به یک نتیجه 30-70 یا 40-60 نیز میتواند یک بازی برد- برد باشد و هدف رسیدن به 50-50 نیست. در حال حاضر آنچه اهمیت دارد جلب اعتماد آژانس انرژی اتمی درباره فعالیتهای هستهای ایران است و اگر ایران موفق شود صلحآمیز بودن و قانونی بودن پیشرفتهای هستهای خود را به آژانس بقبولاند، گام بزرگی در مسیر رسیدن به توافق برداشته شده است اما این دست شایعات سبب شد تا آن فضای خوشبینی و خوبی که در اثر مذاکرات قبلی به دست آمده بود تا حدی کدر شود. با این حال نباید فراموش کنیم که امروز کشور در شرایط حساسی قرار دارد و تمام تلاشهای ایران برای خروج از این شرایط است. اگر بخواهیم این تحریمها علیه کشور اعمال نشوند باید مسیر توافق را ادامه دهیم.
البته طرف مقابل نیز در این مذاکرات مصالحی دارد که دوست دارد به آنها دست پیدا کند. باراک اوباما علاقه زیادی دارد که مسائل هستهای ایران در زمان وی حل شود و پایان دادن به این مناقشه هستهای را به نام خود ثبت کند. از طرفی دیگر ایران نیز میداند خروج از وضعیت بحرانی و ایجاد فضایی امن برای بازگشت سرمایهگذاران خارجی میتواند فضایی مطلوب در کشور به وجود بیاورد. در این شرایط که یک سو لبه پرتگاه و سوی دیگر خروج از این بحران قرار دارد باید به مذاکرات هستهای و تلاشهای تیم مذاکره کننده ایرانی خوشبین بود و به آنها فرصت داد تا دور از جنجالهای فعلی برنامههای خود را پیش ببرند.
شرق:جهش آماری بینندگان ماهواره
«جهش آماری بینندگان ماهواره»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم تقی آزادارمکی است که در آن میخوانید؛در سال 1374 طی تحقیقی در تهران در یافتیم که یکدرصد از مردم تهرانی ماهواره دارند و از آن استفاده میکنند در حالی که در سال 1392 این میزان به 71درصد رسیده است. یعنی طی 17 سال، شمار استفادهکنندگان ماهواره از یکدرصد به 71درصد رسیده است. این جهش آماری، به معنای «انفجار مصرف» ماهواره است. چه اتفاقی افتاده است؟ آیا مردم ایران بیفرهنگ شدهاند؟ آیا مردم ایران از فرهنگ و اخلاق ایرانی گذر کردهاند یا اینکه وضعیت به گونهای دیگر است؟ مردم بیدین و بیفرهنگ و ضد سنت نشدهاند بلکه مصرف انفجاری ماهواره به اموری دیگر برمیگردد که در ادامه به سه مورد اشاره میشود. این انفجار را میتوان اول در جهتگیریهای موجود در جامعه و دوم در تصمیمگیریهای مدیریتی و سومی در نادیدهگرفتن تمایلات فرهنگی و اجتماعی ایرانی؛ جهان ایرانی جهانی شده تا محلهای جستوجو کرد.
1- جهتگیریهای اندیشهای: کنش افراد و گروههای اجتماعی و سیاستگذاران فرهنگی در سطح کلان در ایران بر اساس دو فرض بنیادی انجام شده است. اولین فرض؛ تمایزیافتگی و جداافتادگی جهان ایرانی از جهان غیرایرانی و فرض دیگر تهیبودن جهان ایرانی در مقابل جهان غربی کامل و توسعهیافته است. نتایج به دستآمده در عمل از دو فرض اشارهشده برای جهان ایرانی خیلی متفاوت از یکدیگر نیستند.
سیاستگذاریهایی که بر اساس فرض اول (جهان دوگانه ایرانی و غربی) صورت گرفته همان نتایجی را دربر داشته است که ماخوذ از فرض تهیبودن جهان ایرانی و فربهی جهان غربی است. هر دو دیدگاه بر فرهنگ و جامعه ایرانی تاخته و بر قوت غرب افزودهاند. بر اساس فرض اول روشنفکرانی که قصد بیان فرهنگ و دین و سنت در ایران در تعارض با جهان غربی داشتهاند کاری خیلی متفاوت از روشنفکرانی که مدعی انقطاع و گسست فرهنگی و اجتماعی بوده و جهان ایرانی را پایانیافته میشناسند، نکردهاند. مدافعان اندیشهای انقطاع و پایانیافتگی جهان ایرانی (این ادعا که جهان ایرانی تهی شده از همه چیز و باقیمانده در پوستهای تاریخی و تمدنی است) همان سخن و رفتار و سیاستی را پیشه کردهاند که مدافعان جهان دوگانه ایرانی و غیرایرانی، گفتمان تعارضی سنت و مدرنیته دنبال کردهاند. این دو گروه و جریان (یکی سکولار مدرن و دیگری سنتی زیستکرده در جهان مدرن) در بسیاری از جهات و موقعیتها به هم رسیده و در جهت آسیبزدن به نیروها و جریانهایی که باور به تحقق جهان ایرانی اثرگذار و موثر در سطح ملی و جهانی دارند، کردهاند. اساس این اقدام مشترکشان، باوری دیگر است؛ باور به جهان ایرانی که بخشی از جهان معاصر است نه معارض آن و نه درهم تنیده و میرا شده. در این رویکرد است که نگاه دوگانه ایران و ضد ایران جایی ندارد. ایران با حیات دینی و فرهنگیاش ضمن تاثیرپذیری از جهان غیرایرانی بر آن اثرگذار شده و در جهت ارتقابخشی حیات جهانی تلاش دارد. در این نگاه است که خرید کالای فرهنگی غیرایرانی و فروش کالای فرهنگی ایرانی یک وظیفه است نه گمراهی و نه غربزدگی یا شرقزدگی. در این نگاه است که نیروهایی که امکان پیوند و ارتباط بین جهان ایرانی و غیرایرانی را فراهم میکنند دارای اهمیت هستند.
روشنفکران، متخصصان، بوروکراتها، تکنوکراتها و اصحاب رسانه و کنشگران سیاسی از این منظر نقش بنیادی دارند تا نقش مخرب. برخلاف دو رویکرد اشارهشده در فوق که داعیه بینقشی یا نقش مخرب نیروها و شرایط مدرن، بر رابطه پیوندی تاکید شده و ضمن تایید عمل و رفتار نیروها، حق داوری و نظارت برای جامعه باقی است. یکی از نیروهای مهم پیوند زننده این دو جهان، رسانههای جمعی است. رسانههای جمعی مدرن به هر شکلی که در حال ظهور و چهرهگیری مکرر و مستمر است، به تحقق حضور فعال جهان ایرانی در جهان کمک خواهد کرد به شرط اینکه مدیریت فرهنگی وجود داشته باشد که به حضور جهان ایرانی در عرصه جهانی از یک طرف و معرفی جهان غیرایرانی در حوزه جهان ایرانی بینجامد.
من از این منظر است که از بیش از دودهه گذشته تاکنون مدافع تعامل بین این دو جهان از طریق نیروهای بسیاری و به طور خاص رسانههای جمعی بودهام. تعامل بین رسانهای به کاهش ساحت تعارضی رسانهای انجامیده و امکان تصمیمگیری درست را فراهم میسازد.
2- زمینه در مداخلهگریهای نادرست معطوف به دو رویکرد فوق: نگاه جامعه ایرانی به جامعه جهانی به گونهای شد که حتی اگر تصمیمگیران تنظیم رابطه بین دو جهان از اقدام مناسب و بهنگام، دوری کرده باشند، از طرف حوزه اجتماعی با محوریت نیروهای اجتماعی مداخلهگری صورت گرفته و راههای مناسب پیوندی تحقق مییابد. در این زمان بیشتر تصمیمگیران و تصمیمسازان به جای مدیریت این عرصه به رفتارهای تدافعی و تهاجمی اقدام کرده و با فهم خویش از تهاجم فرهنگی به تعارض فرهنگی رسیدند؛ تعارضی که به انفعال رسانه ملی و کنشگران این حوزه انجامید و در مقابل، شرایط و زمینههای تهاجم رسانه غیرایرانی را فراهم کرد.
3- زمینه تمایل فرهنگی و اجتماعی ایرانیان: ایرانیها به دلیل اینکه خود را بخش فعال و موثر جامعه جهانی میشناسند در جهت شناخت وضعیت جامعه جهانی هستند. این میل به رسانههای غیرخودی نه از روی بیدینی و بیفرهنگی و در معرض تهاجم فرهنگی قرارگرفتن است و نه به دلیل قدرت بیامان رسانههای خارجی. بلکه اساس گرایش در فهم فرهنگی، تاریخی ایرانیان از خود و جامعه جهانی دارد.
ایرانیان جهان ایرانی را در حد سرزمینی تعریفشده نمیشناسند و خود را مدعی تمدنی کهن و مدعی مشارکت در ساختن جهان مدرن میشناسند. این نگاه است که کسب خبر آن به آن و پیگیری وضعیت جهان ایرانی در جامعه جهانی را اصل میشناسند. اگر رسانه ملی توانست این وضعیت را فراهم کند که دیش ماهوارهها خیلی زود شکسته خواهد شد و الا میزان دارندگان ماهواره از رقمی بیش از 70درصد به صددرصد خواهد رسید. رسیدن به این وضعیت خیلی دیر نیست. اگر شرایط موجود ادامه یابد ما با حضور رسانه دیگری که دیگر خودی شده است در همهجا روبهرو خواهیم شد.
مردم سالاری:ملزومات یک رابطه
«ملزومات یک رابطه»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حسن کامران است که در آن میخوانید؛
فضای سیاسی بینالملل عادت دارد تا درباره بحثی به نام «رابطه ایران و آمریکا» حرف و حدیث بشنود و این اتفاق را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار بدهد. اینکه آمریکا باید چه کاری در راستای همکاری با ایران انجام دهد یا جمهوری اسلامی برای اینکه بتواند با ایالات متحده دور میز مذاکره بنشیند، باید چه شرایطی را به وجود بیاورد سئوالهایی است که در سی و چند ساله بارها و بارها پرسیده شده است، اما پاسخهای داده شده تا به امروز کمترین کمکی به حل اختلاف قدیمی دو کشور نکرده است. در حالی که «رابطه احتمالی ایران و آمریکا» احتمالا بیشترین مباحث این روزهای ادبیات سیاسی جهان را به خود اختصاص داده است و بعد از نشستهای سه گانه به نظر میرسید «چراغ سبز» برای دو طرف روشن شده است.
اعمال تحریم توسط یکی از وزارتخانههای دولت آمریکا دوباره فضا را مخدوش کرد و حتی عدهای نه تنها از دوری جستن از آمریکا، بلکه از منتفی شدن توافقات ژنو3 هم حرف میزدند تا اذهان عمومی به این نتیجه مشخص برسد که گروهی در دنیا تمایلی برای تعامل آمریکا و ایران ندارند و به همین دلیل منتظر کوچکترین فرصتی هستند تا «احتمال رابطه» را احتمالی محال تلقی کنند.
در داخل ایران هم نظرات متفاوتی در این باره شنیده میشود و گروهی اعتقاد دارند که «نمیشود به آمریکا اعتماد کرد» و دستهای هم اعتقاد دارند که تعامل با ایالات متحده میتواند مشکلاتمان را کم کند. البته ناگفته پیداست که اختلاف سلیقه و همچنین تحقق رابطه، مسالهای راحت نیست و دنیا هم میداند که جمهوری اسلامی فاصله زیادی با ایالات متحده آمریکا دارد. منظور البته این نیست که رابطه تحت هیچ شرایطی امکان پذیر نیست. با این حال نباید به عنوان مثال یک تماس تلفنی یا چند مذاکره در سطح وزیران را نشانهای از حل اختلافاتی دانست که قدمتش بیش از سه دهه است. جمهوری اسلامی هیچ وقت از آرمانهای خود نمیگذرد و به همین دلیل آمریکاییها اگر واقعا دنبال این هستند که با ایران تعامل برقرار کنند، باید تغییراتی جدی در روش خود ایجاد کنند. به عنوان مثال در قدم اول برای نشان دادن حسن نیتشان تحریمها را بردارند و به حق مسلم ما در رسیدن به فناوری هستهای اذعان کنند.
در اینکه دولت آقای روحانی تلاشش را به کار گرفته تا با تنشزدایی مشکلات را کاهش بدهد، شکی نیست. دستگاه دیپلماسی دولت یازدهم در این مدت ثابت کرده است که به معنای واقعی کلمه دیپلمات است و دنیا را به خوبی میشناسد. البته توصیه به آنها این است که مراقب آمریکا باشند. این کشور در طول تاریخ هزینههای زیادی را به ایران تحمیل کرده است و به همین دلیل نمیتوانیم چشم و گوش بسته با آنها دور یک میز بنشینیم.
همچنین باید اشاره کرد که برای ایجاد رابطه، نه از ایران میتوان انتظار داشت بدون قید و شرط قدم بردارد و نه از آمریکا. برای ایجاد رابطه بین جمهوری اسلامی و ایالات متحده آمریکا که اتفاقا در کنار این دو کشور برای دنیا هم اتفاقی مهم خواهد بود، هر دو کشور باید بپذیرند که در فضایی توام با احترام و در نظر گرفتن حقوق، سعی کنند تا دیوار بیاعتمادی را شکننده کنند تا بتوانند با اعتماد به هم، بالاخره به انتظاراتی که منتظر همکاری این دو کشور مهم هستند، پایان بدهند.
قانون:همکاری احتمالی ایران و آمریکا درباره پرونده لوینسون
«همکاری احتمالی ایران و آمریکا درباره پرونده لوینسون»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم حسن بهشتی پور است که در آن میخوانید؛در سال 1386 اعلام شد رابرت لوینسون که برای تجارت به کیش سفر کرده، مفقود شده است؛ رابرت لوینسون، مامور سابق اف بی آی (پلیس فدرال آمریکا) بود. پس از این ماجرا، همسر وی به ایران آمد و گفت که لوینسون عامل سیا نبوده و جاسوس نیست. بسیاری در آن زمان اعلام کردند که اگر تکلیف مفقود شدههای ایرانی در آمریکا مشخص شود، تکلیف لوینسون نیز روشن خواهد شد. 6 سال بود که آمریکاییها مرتب تبلیغ میکردند که او یک تاجر بوده و برای تجارت به کیش رفته و مفقود شده است. سپس در یک درز اطلاعاتی که آسوشیتدپرس و واشنگتن پست از خود سازمان سیا اطلاعاتش را گرفته بودند، اعلام کردند که این شخص جاسوس سازمان سیا بوده است.
منتها آنها او را به عنوان جاسوس خودسر خطاب کردند! در واقع اینگونه گفتند که عدهای در سازمان سیا، او را به صورت خودسرانه مامور کردهاند تا برود تحقیق کند و اطلاعاتی در کیش جمعآوری کند. چون برای رفتن به کیش، ویزا لازم نداشته و راحت میتوانست برود و اطلاعاتی برای سازمان سیا جمعآوری کند. درواقع افشای این ماجرا یک نقطه عطف بود؛ اولا نشان داد که این رسانهها چقدر هنرمندانه سعی میکنند آبروریزی که کرده بودند مبنی بر اینکه لوینسون یک شخص عادی است را با بیان اینکه وی جاسوس خودسر است، جبران کنند.
از طرف دیگر زمینه را برای آزادی وی فراهم کردند؛ یعنی به گونهای به جاسوس بودن او اعتراف کرده اما زمینه را نیز برای آزاد شدنش فراهم کردند. کاخ سفید در واکنش به این خبرها، انتقاد کرد که چرا این رسانهها چنین اطلاعاتی را منتشر کردهاند که این واکنش نیز یک بازی و استراتژی بود. البته تمام اینها منوط به این است که این شخص در ایران باشد؛ این در حالی است که مقامات ایرانی بارها از تریبونهای رسمی و غیررسمی اظهار کردهاند که از سرنوشت او خبری ندارند.
اکنون مسئله اینجاست که موضوع لوینسون چه تاثیری بر مناسبات و تحولات اخیر ایران و غرب به خصوص آمریکا خواهد داشت؟ در حال حاضر زمینه برای همکاریها در رابطه با سرنوشت این مامور سابق اف بی آی بیش از گذشته فراهم است. همچنین چون مقامات آمریکایی اعتراف کردهاند که او جاسوس است این موضوع نیز میتواند به مسئله لوینسون کمک کند. در هر صورت نزدیک شدن ایران و آمریکا و کاهش تنش میان دو کشور، در مسائل جزئیتر مانند سرنوشت لوینسون یا افراد ایرانی مفقوده شده در آمریکا تاثیرگذار است.
در این میان بیل نلسون، سناتور آمریکایی که به تازگی با نماینده ایران در سازمان ملل متحد گفتوگو کرده، میگوید که آماده است برای یافتن رابرت لوینسون، شهروند گمشده آمریکایی به ایران سفر کند؛ اگر چنین سفری صورت بگیرد، به کاهش فضای مبهم در این رابطه بسیار کمک خواهد کرد چرا که اکنون فضا برای همکاریهای دوجانبه نیز فراهم است.
ابتکار: پایداری در برابر چه!؟
«پایداری در برابر چه!؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم اشکان بنکدار جهرمی است که در آن میخوانید؛پس از انتخابات 24 خرداد و گزینش حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور ششم، مطمئناً نقشه بسیاری از افراطیون و مدعیان اصول گرایی برای ادامه یافتن نقششان در قدرت، نقش بر آب شد. پس از این شکست، جریان افراط ابتدا در رویکردی فرصت طلبانه روحانی را اصولگرا دانست و منکر تفاوت ماهیتی برنامههای انتخاباتی وی با رقبای اصولگرای وی و تأثیر وعدههای برون رفت از بن بست مذاکرات هسته ای در پیروزی او شد.
همزمان با معرفی کابینه اما اعمالی ازسوس برخی از فعالان این جریان بروز کرد که نشان دهنده واقعیتی دیگر در پس ادعای این گروه بود. حملهها و هجمهها علیه وزرای پیشنهادی رئیسجمهور که اکثراً در قالب توسل به واژه «فتنه» بیان میشد، نشان از صف آرایی دو رویکرد متفاوت در اداره امور کشور بود. رئیس دولت اعتدال که از پیش با گروههای معتدل نمایندگان بر سر وزرایش رایزنیها کرده بود در جهت عملی شدن خواست مردم همراه با ژنرال هایش در یک سو استوار مینمود و جبهه افراط نیز که در برابر پیام انتخابات خود را به ناشنوایی زده بود- و هنوز هم چنین است- با رأی عدم اعتماد به برخی وزرا، پایداری شدیدی در مقابل مطالبات مردم از خود نشان میداد.
پایداری اقلیت در مجلس تنها به محروم ساختن دولت از انتخاب وزرای اولیه اش ختم نشد. این گروه با تجربه ی ایستادگی در مقابل دولت اصلاحات به این نتیجه رسید که نباید ذره ای از خواستههای جناحی خود کوتاه بیاید، حتی اگر در این بین منافع کشور فدا شود. به همین لحاظ نیز جریان افراط که ثابت کرده به هیچ خط قرمزی جز منافع کوتاه مدت خود پایبند نیست، تا کنون از هیچ فرصتی، جهت مقابله با عملکرد دولت یازدهم در بر آوردن خواست ملت فروگذار نکرده است. مجموعه افراط در حدود چهار ماه عمر دولت تدبیر و امید رکورد دار کارشکنی ها، رأی عدم اعتماد، سؤال از رئیس جمهور و وزرا و حتی تهدید به استیضاح شده است.
عملکرد ناسازگار اقلیت مجلس وقتی بیشتر جلب توجه میکند که این گروه نه تنها در برابر تخلفات دولتهای نهم و دهم مهر سکوت بر لب زده بود بلکه در مقام دفاع از تخلفات آشکار آن نیز بر میآمد! بدیهی است که وظیفه نمایندگان مجلس نظارت بر کار دولت است و شکی هم در این موضوع نیست، اما اقلیت نمایندگان پایدار در برابر مطالبات ملت؛ که هم در دوره احمدینژاد نماینده بودهاند و هم در دوره روحانی، چگونه عملکرد متفاوت و حتی متضاد خود را توجیه میکنند؟ آیا شما حضرات، در حفظ و حراست از منافع ملت، فقط پس از انتخاب روحانی الزام و اجبار خود را در نظارت بر دولت به یاد آوردید یا قبل از این نیز بنا به سوگند نمایندگی، خود را موظف به چنین حسابرسی سختگیرانه ای مانند این روزها میدانستید؟ اگر مورد دوم صدق مطلب است پس چرا وقتی احمدینژاد در مجلس شأن و مقامتان را به سخره میگرفت ساکت میماندید؟ چرا در این هشت سال که خزانه تهی شد و سفره مردم تهی تر از خزانه، سکوت اختیار کردید؟ چرا وقتی میلیاردها میلیارد تومان از سرمایه زحمتکش ترین قشر این مردم که الآن مدعی دفاع از آنها هستید توسط عوامل دولت پاکدست به یغما میرفت و سرازیر جیب میلیاردرها میگردید لب از لب باز نمیکردید؟ چرا حتی برای یک بار دولت قبل را مورد بازخواست قرار ندادید که در دوران طلایی قیمت نفت، چگونه شد که رشد اقتصاد منفی گشت و رکود تورمی نفس مردم را گرفت؟ که اگر همین دقت را که الآن دارید قبلاً داشتید کشور به این وضعیت فاجعه بار دچار نمیشد.
شاید برای همین مردم رنج دیده ای که از نزدیک، رفتار نمایندگان را در هشت سال گذشته دیده اند جای این سؤالِ به حق وجود داشته باشد که نکند پایان ریخت و پاشها از بیت المال که برخی نمایندگان هم (به استناد گزارش مجلس) در آن دستی داشته اند به یک باره این همه حساسیت را در به چالش کشیدن دولت تدبیر و امید- که به واقع توانسته است امید زیادی را در همین بازه کوتاه زمانی از عمر خود به وجود آورد- ایجاد کرده است؟ آقایان که مذاکره با دول غربی را نوعی سازش و حتی شکست میدانند توضیح دهند که دولت احمدی نژاد با دیپلماسی تهاجمی اش و سعید جلیلی با کلاسهای فلسفه اش چه ارمغانی جز تحریمهای بیشتر و انزوای شدیدتر برای کشور آوردند که اکنون غیر منصفانه مدعی یکی از توانمندترین وزیران کابینه روحانی، محمد جواد ظریف، میگردند؟ چگونه است که با ادعای وجود یک جاسوس CIA (سازمان جاسوسی ایالات متحده آمریکا) در دفتر احمدی نژاد، حتی از زمان شهرداری وی، آب از آب تکان نمیخورد ولی یک اظهار نظر ظریف همه حضرات را وادار به واکنش آنچنانی میکند؟
جبهه افراط خوب میداند در انتخابات 24 خرداد، مردم با آرای خود در پذیرش جنبه متفاوتی از حاکمیت برآمدند که نظر به تحولی مبتنی بر شکستن انزوای کشور داشت. این نظر البته از زمین تا آسمان با آنچه کاندیدای مطلوب پایداریها بیان میکرد نیز تفاوت داشت ولی این گروه که الآن به یکباره به یاد آورده باید از دولت بازخواست کند(!) مدعی سیاست خارجی دولت است و به نوعی میخواهد در همچنان برپاشنه سابق بچرخد. این گروه در حالی که ظریف با تمام توان در مذاکرات ژنو مشغول چانه زنی برای ذره ذره منافع کشور بود با پایداری در برابر مطالبات مردم، ابقا یا جای دادن عوامل خود در دولت فعلی از معاون وزیر گرفته تا آبدارچی را دنبال میکرد! و به نوعی مصمم به بازگشت به دوران احمدی نژاد بود.
دوران کابوس وار به بازی گرفتن باورهای دینی مردم، میلیاردها دلار توقیف شده در این سو و آن سوی جهان، باج خواهی هر کشور ریز و درشتی از ایران، خزانه خالی، رکود تورمی، رشد منفی اقتصاد، تاراج بیت المال به نفع یک جریان خاص، اختلاسهای هزاران میلیاردی که هر روز گوشههایی از ابعاد آن آشکار میگردد، استخدامهای اتوبوسی و بی توجیه فامیلی، تأخیر عامدانه در ارائه بودجه، تقابل قوه مجریه با دیگر قوای حاکمیت، و مضیقه در وضع معیشت مردم و هزاران تخلف دیگر که احمدی نژاد باید در دادگاه این دنیا پاسخگوی آنها باشد و در پیشگاه خداوندی نیز در حلقه همراهان و حامیانش حساب پس دهد شاید ایده آل این گروه باشد که این گونه در کار یکی از موفق ترین تیم کابینه دولت یازدهم سنگ اندازی میکند.
یکی از آقایان پایدار که در دولت عدالت محور سابق چندین سمت و مسئولیت کلان را در جوانی تجربه نموده، به ظریف به عنوان وزیر امور خارجه کشور میگوید که در امور نظامی که سر رشتهای در آن ندارد دخالت نکند، اگر واقعاً چنین سخنی را درست بدانیم، از آن سو هم باید بپذیرفته شود که زین پس هیچ فرد ناآشنا با امور دیپلماسی، حق اظهار نظر در باره اقدامات وزرات امورخارجه را ندارد چرا که صلاحیت این کار را دارا نمیباشد.
آیا دستمزد کسی که نزاع را از جنگی احتمالی- که میتواند نقطه قوت دشمن باشد- به سوی مذاکره که ایرانیها نشان داده اند در آن دست بالاتری دارند یا حد اقل، بضاعتی همسان با رقیب را دارا میباشند، کشانده این است که آماج تهمتهای ناروا قرار گیرد؟ ظریف هم اکنون سکاندار کشتی است که دیگری آن را به گِل نشانده و گروه مدعی ولایت پذیری با همه تمجیدهای مقام معظم رهبری از تیم مذاکره کننده، هنوز سعی در تضعیف وی دارند تا مبادا در تعامل با جهان و به ویژه غرب دولت یازدهم موفق گردد و اوضاع اقتصادی و به تبع آن وضع معیشتی مردم را سامان دهد و برای 4 سال دیگر هم با آرایی بیشتر به قدرت برسد و آن وقت است که اعطای کارتهای هدیه و ریخت وپاشهای بی حساب دیگر از بیت المال تکرار نخواهد شد.جای تأسف دارد که اقلیت تندرو در کنار لابیستهای طرفدار اسرائیل، دولت جنگ طلب نتانیاهو، باج خواهان و کاسبان تحریم از تحریمهای جدید خزانه داری آمریکا شادی و شعفی وافر احساس کنند و از به حقیقت رسیدن پیش بینیهای سیاسی خود و شکست دیپلماسی دولت روحانی سخن گویند. اما سؤال این است که اگر سه گروه اخیر از تحریمهای نابجای کنونی- که البته تأثیر چندانی هم ندارد- به امید نابودی توافقات صورت گرفته بسی خوشحال و سرخوشند، جای تعجب نیست اما جریانی که خود را مدعی حفظ منافع جمهوری اسلامی میداند چه دلیلی برای این هماهنگی آشکار دارد؟این بار نیز اما شادی ناپایدار پایداری چیها دیری نپایید و طرح دیپلماسی ظریف توانست در همراهی با اتحادیه اروپا و بخش معقولتر مقامات ایالات متحده وزنه سیاست را به نفع کشورمان سنگین تر نماید و نشان دهد که او بهتر از هر فرماندهی میداند که چگونه از زبان دیپلماسی، مؤثر تر از هر جنگ افزاری میتوان استفاده نمود. گرچه توصیه به گروه افراط جهت شنیدن پیام انتخابات، رعایت انصاف در مواجهه با دولت و یا ترجیح مصالح ملی و نظام بر منافع گروهی و شخصیشان و یا حتی پایبندی به سخنان رهبری، نکته ای کم تأثیر باشد ولی شاید ذکر این نکته خالی از فایده نباشد که به گواه تاریخ آنان که مقابل خواست ملت خود پایداری و مقاومت کردند کارشان جز به ذلت کشیده نشد.
دنیای اقتصاد:یارانهها را به سمت کودکان هدفمند کنیم
«یارانهها را به سمت کودکان هدفمند کنیم»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حسین عباسی است که در آن میخوانید؛اگر بخواهیم بر مبنای اصول اقتصادی، بهترین سرمایهگذاری اجتماعی را برای جامعهای توصیه کنیم، آموزش و سلامت کودکان در اولویت اول قرار میگیرند؛ چراکه این دو بیشترین منافع اجتماعی را ایجاد میکنند. پرداخت یارانه سخاوتمندانه به آموزش و سلامت و بهداشت کودکان توجیه اقتصادی کامل دارد و باید مبنای جهتگیری سیاست یارانهای دولت در بلندمدت باشد.
برای توضیح این ادعا ناچاریم نظریه اقتصادی یارانه را یک بار دیگر مرور کنیم. یارانه، حمایت اقتصادی مستقیم یا غیرمستقیم است از افراد یا فعالیتهای اقتصادی با هدف تصحیح ایراداتی که به دلیل «شکست بازار» ایجاد میشوند، یا با انگیزه حمایت از اقشار ضعیف جامعه. هسته مرکزی نظریه اقتصادی پرداخت یارانه این است که برخی منافع اقتصادی وجود دارند که در صورت اتکای محض به بازارهای رقابتی حاصل نمیشوند یا کمتر از حد بهینه حاصل میشوند.
در توضیح این پدیده به تفاوت منافع فردی و منافع اجتماعی اشاره میشود. آموزش و بهداشت پایه دو مثال شاخص از مواردی هستند که منافع اجتماعیشان بیشتر از منافع فردی است و در نتیجه برای دریافت یارانه توجیه اقتصادی دارند. به عنوان نمونه، خانوادهها به دلیل رابطه مثبتی که بین تحصیلات و درآمد مشاهده میکنند، حاضرند در آموزش فرزندانشان سرمایهگذاری کنند. سرمایهگذاری خانوادهها فقط برمبنای منافع فردی آموزش صورت میگیرد، ولی منافع آموزش به این منافع فردی محدود نمیشود، بلکه جامعه هم از حضور افراد تحصیلکرده منفعت خواهد برد. از جمله نرخ جرم بین افراد تحصیلکرده کمتر از نرخ جرم در میان افراد با تحصیلات پایین است، فرزندان سالمتر و تحصیلکردهتری دارند و بیشتر احتمال دارد که فناوریهای جدید را وارد اقتصاد کنند و کارآیی اقتصاد را افزایش دهند.
خانوادهای که در مورد سرمایهگذاری در تحصیلات تصمیم میگیرد، به طور طبیعی این اثرات جانبی مثبت را وارد محاسباتش نمیکند. سرمایهگذاریای که براساس منافع شخصی صورت میگیرد از سرمایهگذاریای که براساس مجموع منافع فردی و اجتماعی میتواند شکل بگیرد، کمتر است. به عبارت دیگر، سرمایهگذاری بر تحصیلات، کمتر از حد بهینه اجتماعی خواهد بود. چنین است سرمایهگذاری در هر زمینهای که دارای اثرات مثبت اجتماعی است.
آموزش و بهداشت پایهای مثل آموزش تا سطح دیپلم و واکسیناسیون کودکان بیشترین اثر مثبت اجتماعی را دارند. در مقابل، سطوح بالای آموزشی، مانند آموزش دانشگاهی و درمان پیشرفته بیشتر منافع فردی به همراه دارد تا منافع اجتماعی. در نتیجه پرداخت یارانه برای پیشرفت وضع آموزش و سلامت کودکان پیش از سن مدرسه و در مدارس بیشترین توجیه را دارد.
با این توضیح، میرسیم به سیاست یارانهای دولت. تاکنون برای همگان روشن شده است که دولت به دلایل بودجهای نمیتواند وضع کنونی پرداخت یارانه را ادامه دهد. اینکه در کوتاهمدت چه روشی پیش گرفته شود موضوع این نوشته نیست، اما در بلندمدت سیاست یارانهای باید فقط بر مبنای منافع اجتماعی جانبی تدوین شود. آموزش و سلامت کودکان در صدر لیست برنامههای دارای منافع اجتماعی قرار میگیرند. مدارس و مهدکودکها بهترین زمینه را برای جهتدهی یارانههای دولتی به سمت کودکان فراهم میکنند.
خوشبختانه، تجربه کافی در سایر کشورها در زمینه تقویت آموزش و سلامت کودکان در مهدکودکها و مدارس وجود دارد که میتواند پس از تعدیلات لازم در کشور اجرا شود. دولت میتواند وسایل آموزشی و کمک آموزشی نوین، ارایه وعده غذای گرم یا سرد در مدارس، بهداشت و درمان ضروری و نیز نیازهای ورزشی را بهویژه برای کودکانی که والدینشان توانایی مالی بالایی ندارند، فراهم کند. مسوولان مدارس میتوانند به سادگی اطلاعات لازم را در مورد کودکانی که به دلیل مشکلات مالی والدینشان نیازمند حمایت هستند، گردآوری کنند. چنین اطلاعاتی میتواند مبنای کمکهای دولت قرار گیرد و یارانهها را به سمت صدمهپذیرترین گروههای اجتماعی که کودکان خانوادههای کمدرآمد هستند، جهتدهی کنند. این سیاست با استقبال مردم هم مواجه خواهد شد. کیست که مخالف باشد با کاهش یارانه روی بنزینی که هوای شهرها را مسموم میکند و انتقال آن به سمت کودکانی که آینده کشورمان را میسازند؟
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
ابراهیم قاسمپور در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛
ضرورت اصلاح سهمیههای کنکور در گفتوگوی «جامجم»با دبیر کمیسیون آموزش دیدبان شفافیت و عدالت
هرجامعه رشدیافته ای بویژه ایران اسلامی-انقلابی نظرات وایده های متفاوت درشیوه نگرش هست،ونباید بگذاریم و
نبایدكاری كنیم كه به دشمنی تبدیل شود،باهمه ی اشتباهات هرشخص وجناحی همه اهل این مملكتیم.سخن هریك
ازمسئولین نظام باید باحكمت وباهدف سازندگی وگامی به سوی هدایت افكاردیگران وتوجه دادن دیگرمسئولین به تعهدش باشد.اول دل راپاك كن وبعد بكوش برادرت رادركسوت مسئولیت نظام هدایت كنی نه اینكه رسوا كنی؟