
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
حمید 13 سال پس از زمان دستگیری، میگوید هنوز از کاری که کرده، شرمنده و پشیمان است: «من در یک شرکت کار پیدا کرده بودم و مسئول خرید بودم و با چند فروشنده اصلی سر و کار داشتم. حقوقم کم بود و میدانستم با این وضع به جایی نمیرسم. کمکم وسوسهای به جانم افتاد اوایل فقط در حد فکر و خیال بود، اما بعد از مدتی موضوع برایم جدی شد و کار را شروع کردم. در یک فاکتور دست بردم و رقمش را تغییر دادم. وقتی دیدم کسی متوجه نشد، چند بار دیگر همین کار را تکرار کردم تا اینکه بعد از مدتی این کار به عادت تبدیل شد. از این راه پول خیلی زیادی گیرم میآمد و بعد از دو سال میتوانستم بار خودم را ببندم. آن موقع آن قدر پول بیزحمت زیر دندانم مزه کرده بود که اصلا به این فکر نبودم که اگر دستم رو شود، به زندان میافتم و آبرو و همه زندگیام به باد میرود. آن موقع به خواستگاری دختری رفته و جواب مثبت هم گرفته بودم و در حال تدارک مقدمات مراسم عقد و ازدواج بودیم که یک روز دو مامور به شرکت آمدند، به من دستبند زدند و مرا با خودشان بردند. در آن لحظات دلم میخواست آب شوم و در زمین فرو بروم. آبرویم بدجوری ریخت. همان موقع که دستگیر شدم، از کاری که کرده بودم احساس پشیمانی کردم، اما مشکل اینجا بود که بخش عمده پولی که از این راه به دست آورده، بودم خرج شده بود و نمیتوانستم پولها را به صاحب شرکت پس بدهم.»
حمید درباره واکنش خانوادهاش میگوید: «آنها وقتی فهمیدند من چه کار کردهام، خیلی خجالت کشیدند. نمیدانستند باید به فامیل چه بگویند. از همه بدتر معلوم نبود چه جوابی به نامزدم بدهند، تا این که نامزدی به هم خورد و خانوادهام بین فامیل سرشکسته شدند. همه اینها به دلیل زیادهخواهی من بود. گاهی یک اشتباه آن قدر سنگین و بزرگ است که همه زندگی آدم را به باد میدهد اگر به همان حقوق کارمندی قناعت و سعی میکردم زندگیام را کمکم و پله به پله بسازم؛ الان حال و روز دیگری داشتم.»
زندانی سابق بعد از 18 ماه با رد مال آزاد شد. او میگوید: «بعد از آزادی، انگیزهای برای زندگی نداشتم. ازدواجم به هم خورده بود. پدر و مادرم از دستم دلخور بودند و دیگر مثل گذشته به من اعتماد نداشتند. شغلم را از دست داده بودم و چون سابقهدار شده بودم، اطمینان داشتم دیگر نمیتوانم شغلی مشابه کار سابقم گیر بیاورم. این وسط خواهرم خیلی سعی میکرد به من دلداری بدهد. پدر و مادرم هم میگفتند گذشته هر چه بوده تمام شده و از این به بعد باید سالم زندگی کنم و هر چه زودتر دنبال کار بروم. جستجو برای پیدا کردن شغل را شروع کردم، اما همانطور که انتظار داشتم، تمام درها به رویم بسته بود».
حمید بعد از سه ماه بیکاری بالاخره ناچار شد از پدرش کمک بخواهد. او میگوید: «پدرم برای پس دادن پول صاحب شرکت، قرض گرفته بود و من باید بدهیاش را میپرداختم. از پدرم خواهش کردم خودرویش را در اختیارم بگذارد تا با آن مسافرکشی کنم. او هم قبول کرد البته به این کار به عنوان کار موقت نگاه میکردم، اما هنوز هم با ماشین کار میکنم. در این سالها پیشرفت زیادی نکردهام. فقط توانستهام پرایدی برای خودم بخرم و با آن در یک آژانس مشغول کار شدهام. اگر آن وسوسه به جانم نیفتاده بود، الان حتما در آن شرکت جزو مدیران بودم. از طرفی ازدواج کرده بودم و الان دو یا سه بچه داشتم و میتوانستم از وجودشان لذت ببرم، اما از همه اینها به علت همان خطای بزرگ محروم شدم».
زندانی سابق در پایان میگوید: «تنها دلخوشیام در این سالها این است که سالم زندگی کردهام. مادرم را از دست دادهام و خواهرم هم ازدواج کرده الان در خانه با پدرم تنها هستم که او هم پیر شده بعضی شبها که با هم درددل میکنیم، سعی میکند دلداریام بدهد و مرا آرام کند، اما هیچ وقت آرامش واقعی را به دست نمیآورم»./ ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد