زوج‌های جام‌جمی از زندگی و کار مشترک می‌گویند

خوشبخت ِ خوشبخت ِ خوشبخت

بسیاری بر این باورند که محیط کار، خانه دوم است، ‌درست مثل مدرسه که برای دانش‌آموزان حکم خانه دوم را دارد، تردیدی نیست که معمولا ما بخشی از بهترین ساعت‌های شبانه روز را در محیط کار می‌گذرانیم دور از همسر، فرزند یا پدر و مادر و خواهر و برادر و...؛ اما گاهی همین خانه دوم فرصت و بهانه‌ای می‌شود تا خانه اول خود را در آن بیابیم و کم نیستند کسانی که دست تقدیر آنها را به این سمت می‌برد که شریک زندگی خود را از میان همکاران خود در محیط کار برگزینند.
کد خبر: ۶۸۵۲۸۹
خوشبخت ِ خوشبخت ِ خوشبخت

روزنامه جام‌جم هم از این اتفاق مستثنی نیست و لیلی و مجنون‌های فراوانی دارد که خانواده خود را در دل خانواده جام‌جم تشکیل دادند بخصوص که اگر مدیر ِفنی ِدست بخیری همچون مرتضی شیرازی در آن باشد که روایت داریم اگر هفت دختر کور و کچل هم داشته باشد و هفت پسر بیکار همه را به خانه بخت می‌فرستد. بی‌خود نیست که آذر مهاجر خبرنگار مجرد گروه رادیو تلویزیون به شوخی به شیرازی می‌گوید: گرافیست نمی‌خواهید مرا هم به قسمت فنی ببرید. طبقه دوم ساختمان جام‌جم که بخش فنی ما در آن قرار دارد لانه عشق بسیاری از همکاران است که انتشار چهارهزارمین شماره جام‌جم بهانه‌ای شد تا پای صحبت‌های برخی این زوج‌های خوشبخت جام‌جمی بنشینیم.

نخستین زوج خوشبخت عماد عزتی و شیدا رمزی هستند که زوج گردشگر روزنامه ما هم محسوب می‌شوند و بخصوص عماد آقای عزتی که گاهی مطالب خواندنی او را هم در صفحات پرونده و اقتصادی مطالعه می‌کنید.

آن‌طور که عماد و شیدا می‌گویند آشنایی‌شان و به تعبیری انتخاب نیمه گمشده شان به قبل از ورودشان به جام‌جم باز می‌گردد؛ اگرچه تاکید می‌کنند: « اگر تظاهر به خوشبختی استنباط نشود همکار بودن شان با هم در یک محل و طبقه، تجربه خوبی بوده، چراکه با توجه به زندگی‌های ماشینی امروزی، اگر قرار بود، همکار نباشیم، کمتر همدیگر را می‌دیدیم.» وقتی دنبال خاطره خاص مشترکی می‌گردیم که برای ما تعریف کنند، رمزی می‌گوید: خاطره قابل توجهی ندارم ولی کار کردن با همسر در محل کار همش خاطره است!

مجتبی بختیاری و فهیمه کیانخواه دیگر زوج خوشبخت جام‌جمی ما هستند، مجتبی همان ابتدا می‌گوید اصلا فکر نمی‌کرده روزی همسر آینده‌اش همکارش باشد وفهیمه هم تاکید می‌کند که اصلا به این موضوع فکر نمی‌کرده است.

کیانخواه که یکی از صفحه آراهای حرفه‌ای روزنامه در شیفت صبح محسوب می‌شود، نکته‌های مثبت و منفی این همکاری را این‌گونه تشریح می‌کند: «خوبیش این است که در محیط کار به دلیل حضور همسرم آرامش بیشتری دارم و از این که در کنار هم هستیم و به یکدیگر کمک می‌کنیم بسیار راضی‌ام، اما نکته منفی این است که وقتی می‌خواهیم مرخصی بگیریم دشوار است و در موارد خاص می‌شود هر دو به مرخصی برویم و کلی باید با دیگر همکارانمان هماهنگ کنیم.»مجتبی بختیاری هم طبیعتا چاره‌ای جز تائید صحبت‌های همسرش ندارد! و می‌گوید: مزیت‌ این همکار بودن بی‌شمار است و بهترینش این که کاملا شرایط کاری یکدیگر را درک می‌کنیم و اگر کارمان خیلی طول بکشد و مشکلی در محیط پیش بیاید به همدیگر خیلی کمک می‌کنیم. البته یک نکته منفی هم مورد توجه مجتبی هست و آن هم این که اگر یک روز مدیرشان با یکی از آنها برخورد خوبی نداشته باشد، آن‌وقت است که نفر مقابل خیلی ناراحت می‌شود به قول معروف به او بر می‌خورد و دیگران هم خیلی متوجه نمی‌شوند.این زوج جام‌جمی که هر دو یک تخصص دارند، می‌گویند سلیقه‌های گرافیکی و کاری‌شان هم خیلی شبیه است و همین باعث می‌شود تا بتوانند به موفقیت همدیگر در کیفیت کار هم کمک کنند.

اما مجتبی و فهیمه یه خاطره بامزه هم دارند که البته از نظر خودشان اصلا مزه هم ندارد ولی خب از نظر من کلی مزه دارد، داستان از این قرار است که یکی از روزهای سال گذشته تعدادی از اقوام یکی از متوفیانی که مراسم ختمش در مسجد الغدیر (جنب روزنامه جام‌جم) برگزار می‌شد در اقدامی غیراخلاقی و با ایجاد مزاحمت وارد حیاط روزنامه شدند که به درگیری یکی از آنها با حراست جام‌جم انجامید و همین مساله باعث شد تا دیگر اقوام هم به هواخواهی طرف درگیر بیایند و در همین لحظات فهیمه کیانخواه از بالکن طبقه دوم می‌بیند که کارمند حراست با چند نفر درگیر است و به مجتبی می‌گوید که برود و کاری بکند و او هم که با نیت جدا کردن طرفین وارد حیاط می‌شود ناخواسته وارد درگیری می‌شود که یکی از اقوام به صورت او چنگ می‌اندازد و دامنه اختلاف بالاتر می‌رود و آرام آرام حیاط روزنامه تبدیل به محل نزاع و درگیری چند ده نفر با یکدیگر شد و نکته جالب ماجرا اینجاست که پس از پایان این درگیری، فهیمه با مجتبی کلی بحث می‌کند که چرا اینکار رو کردی، تو چرا دعوا می‌کنی، تو که انسان با فرهنگی هستی و... بیچاره آقا مجتبای ما هم می‌گوید بابا خودت گفتی برو کمک کن ! من هم خواستم کمکی کنم.

اما زوج سوم، آرزو تسلیمی و وحید محبی هستند، هر دو از گرافیست‌ها و صفحه آراهای درجه یک و پرطرفدار، یکی در شیفت صبح و دیگری شیفت عصر، خب این دو بزرگوار هم کلا تکذیب می‌کنند که در محل کار عمرا فکر ازدواج نبودند و البته راست هم می‌گویند چون زمانی که مثلا وحید محبی وارد روزنامه شده است، آن هم در سال 1380 کلا به سن ازدواج هنوز نرسیده بود. البته در اینجا آرزو کلی ذکر خیر می‌کند از وحید که در ابتدای دوران حضورش در جام‌جم تجربه‌اش در صفحه آرایی رایانه‌ای و دیجیتال را در اختیار او قرار داده است و البته او هم تاکید دارد که به هیچ وجه تصور ازدواج با هم را نداشته‌اند و ما هم طبیعتا باور می‌کنیم! بخصوص آن بخشی را که وحید همین جوری کل تجربیاتش را در اختیار ایشان قرار داده است!

محاسن و معایب همکار بودن در جام‌جم هم از نگاه وحید و آرزو جالب است، آرزو معتقد است همدیگر را بهتر درک می‌کنند، وقتی تا دیر وقت روزنامه است طبیعتا او نگرانی ندارد و می‌داند که همسرش دقیقا کجاست! و مواقعی که دارد صفحه یک روزنامه را به قول ما می‌بندد حتی نمی‌تواند تلفن هم جواب دهد و الی آخر و البته در مقابلش گاهی در منزل هم که کار گرافیکی و صفحه آرایی دارد حتی نمی‌رسد شام درست کند و خانه را مرتب کند که این به آن در می‌شود! این زوج خوشبخت همچنین نکته خوبی را انصافا مطرح می‌کنند: آنها می‌گویند ما یاد گرفته‌ایم با هم کار کنیم، با هم تفریح کنیم و با هم کلا خوش باشیم و حالش را ببریم.توی کار هم که معتقدند ته تبادل نظر هستند و خیلی هم همفکر و همکار خوبی هستند برای هم، کلی ایده نو و خلاق را هم به اشتراک می‌گذارند.وحید درباره این که اگر رئیسش آرزو شود هم می‌گوید هیچ مشکلی ندارد و از پیشرفت همسرش لذت می‌برد، آرزو هم این باور را دارد و استقبال می‌کند از این که همسرش رئیسش شود البته با این تفاوت که می‌گوید فکر می‌کنم برای وحید سخت باشد که من رئیسش شوم!ما یک زوج خوشبخت دیگر هم در طبقه دوم جام‌جم داریم، سهیلا عسگری و منصور مختاری که حاج منصور هر وقت من را می‌بیند می‌گوید بیا و یک چه چهی برای ما بزن که داستانش در حوصله این 4000 شماره نمی‌گنجد، اما این که چرا آنها در این گزارش حضور ندارند دلیلش این است که منصور مختاری عزیز همین چند روز پیش به سوگ پدر نشست و همین جا ما هم به او تسلیت می‌گوییم و امیدواریم خداوند همه رفتگان از جمله ابوی منصور عزیز را بیامرزد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها