رضا عطاران:

اگر سراغ اسپیلبرگ می‌رفتم مرا با گلوله می‌زدند

رضا عطاران به بهانه اکران فیلم «ردکارپت» توضیحات جالبی درباره خودش و کارنامه اش ارائه کرده است که بخش هایی از آن را می خوانید.
کد خبر: ۷۰۲۳۶۱
اگر سراغ اسپیلبرگ می‌رفتم مرا با گلوله می‌زدند

* من کلا وقتی در موقعیت قرار می‌گیرم بدون بداهه نمی‌توانم کار کنم، چون لوکیشن، لباس و اطرافیان و جزئیات همه چیز را عوض می‌کند. براساس اتفاقات مخصوصا در این فیلم چون اصل ماجرا را بر اساس استناد و مستند بودن صحنه‌هایی که قرار بود گرفته شود، گذاشتیم و بر این اساس خواستیم جلو برویم. هرچه اتفاقات واقعی را بگیریم و خودمان قصه خاصی ایجاد نکنیم، بنابراین واقعا واقعی رفتیم جلو، البته آن بداهه هم براساس کلیتی بود که از پیش تعیین شده بود.

*
من از کن فقط تصاویرش را دیده بودم. طرح اولیه براساس ایده احمد احمدی شروع شد که تهیه‌کننده کار هم بود. در ذهنش ایده یک فیلم کوتاه بود درباره آدمی ‌که به کن می‌رود و دوست دارد روی فرش قرمز راه برود. بر این اساس گفتیم برویم جلو ببینیم چه می‌شود. از طرفی هم چون کلا ارتباط خوبی با هنروران سینما دارم، دوستشان دارم و خودم هم هنرور سینما هستم، دوست داشتم از زندگی آنها هم در قصه‌مان چیزهایی داشته باشیم. بنابراین گفتیم شخصیتی بسازیم که در طول فیلم هم هیچ نامی‌ از آن برده نمی‌شود.



* این شخصیت، اتفاقاتی برایش می‌افتد و توهماتی دارد که نه فقط در شغل ما، که در همه شغل‌ها هست و آدم‌هایی که فکر می‌کنند اگر به خارج بروند، اتفاقات بهتری برایشان می‌افتد و شکوفا می‌شوند، در واقع این را هم در نظر گرفتیم. تقریبا حال و هوای این چند سال سینما هم با نام بردن از اشخاصی که در سینما هستند، یک جوری در این فیلم عنوان می‌شود و به آن پرداخته می‌شود. نه اینکه بگوییم نقد و بررسی می‌شود، بلکه در همین حال و هوا قرار می‌گیریم.

*
اصل کار از فرودگاه امام شروع شد که وسط یک سکانس مانع شدند و چون مجوز نداشتیم نتوانستیم کار کنیم و نگذاشتند ادامه دهیم. در واقع تنها جایی بود که نتوانستیم کار کنیم. البته چون دوربینمان فایو دی بود به راحتی می‌توانستیم وانمود کنیم که داریم عکس می‌گیریم اما چون من را می‌شناختند، ممانعت کردند.

*
داخل هواپیما، باند فرودگاه‌ ترکیه و هر جا که فکر کردم پلانی به دردمان می‌خورد، استفاده کردیم. چون تایم کمی‌داشتیم و فردای روز افتتاحیه رسیدیم، از فردایش که بارانی بود، طی 9 روز جشنواره و سه روز اضافه که ماندیم برای گرفتن کارهای شب، کامل کار کردیم.

*
یک‌سری اتفاقات مانع شد تا آن‌جور که دوست داشتیم جلو برویم. نیتم این بود که قطعا روی فرش قرمز بروم و یقه اسپیلبرگ را بگیرم اما درست روز قبل فردی با چاقو به‌سراغ یکی از داوران – کریستف والتس - رفته بود که بعد از آن، فضا به شدت امنیتی شد و محافظان با خود اسلحه داشتند که گفتم ممکن است اگر به سراغ اسپیلبرگ بروم، گلوله هم بخورم.

*
یک‌سری از فکرهایمان به هم ریخت و در نهایت فکرهای دیگری کردم. صحنه آخری که به سراغ اسپیلبرگ رفتم و صدایش کردم تا هدایا را بدهم، خواستم از محافظان رد شوم و بپرم تو که باز آن ذهنیت مانع شد و به شکل‌ دیگری آن ناامیدی را نشان دادیم. آنجا ایستادم و نشان دادم که به یک تلویزیون نگاه می‌کنم و ناگهان پلاستیک پاره شد و آجیل‌ها ریخت کف زمین، این‌طوری فضای یأس و ناامیدی‌اش را نشان دادیم.

*
من مستند بودن کار را بسیار دوست دارم. هر کسی که به این سفرها رفته می‌گوید هیچ چیز اضافه ندارد. داستان‌سرایی نشده و هر اتفاقی که ممکن است در واقعیت بیفتد برای این آدم می‌افتد. می‌شد قصه، پیچ یا اتفاقات دیگری ایجاد کرد اما همین راحتی و سادگی که هست، فکر می‌کنم برای این نوع فیلم خیلی بهتر بود.

*
چون واقعیت این است که افراد عادی که به کن می‌روند خیلی نمی‌توانند چهره‌های سرشناس را آنجا ببینند یا در دسترس داشته باشند. اصلش قرار بود از پسری که در آخر دزدی می‌کند استفاده کنیم.

*
می‌توانستیم در شرایط بهتری با افرادی چون جیم جارموش صحبت کنیم و افرادی بودند که می‌توانستند این شرایط را فراهم کنند اما دیگر واقعی نمی‌شد. حتی یک مهمانی بود که همه آدم‌های سرشناس حاضر بودند که پیشنهاد شد به آنجا برویم اما قطعا غیرواقعی می‌‌شد. زیرا چنین آدمی ‌نمی‌توانست به مهمانی شهردار کن راه پیدا کند و اسپیلبرگ را آنجا ببیند.

*
شب‌ها که بچه‌ها می‌خوابیدند، من بیدار بودم، برای اینکه ببینم از آیتم‌های جدا چگونه می‌توانیم استفاده کنیم و به هم وصلشان کنیم. می‌نشستم و به مواردی فکر می‌کردم و اتفاقاتی که می‌افتاد مثل دیدار با جیم جارموش. شب‌ها، قبل و بعد آن را می‌نوشتم تا بتوانند به سکانس‌های دیگر وصل شوند. قبل از آن سکانس کارت خانه سینما و بعد هم صحنه خانه که دوباره جیم جارموش صحبت می‌کند را گرفتیم.

*
نگرانی ارتباط مخاطب عام با فیلم فقط برای این فیلم نیست و در همه کارهایم دارم که ممکن است با مردم ارتباط برقرار نکند. ولی در ردکارپت غیر از مساله سینما چیزهای دیگری هم داریم که می‌تواند با مردم ارتباط برقرار کند، مانند همین اختلافات فرهنگی که در فیلم وجود دارد مثل رد شدن از چراغ قرمز و دستشویی و ارتباط با جنس مخالف و سیگار تعارف کردن که اتفاقات جالبی را رقم می‌زند. ضمن اینکه الان مردم افرادی مانند اسپیلبرگ، فرهادی، کیارستمی‌ و حتی جیم جارموش و آدم‌های دیگری را که در فیلم نام برده می‌شود، می‌شناسند، خصوصا ج?ان‌ها که بسیار پیگیر هم هستند.

*
اینکه آنجا من را نمی‌شناختند بسیار به ما کمک کرد تا راحت‌تر کار کنیم، بعد که در ایران بخش‌های دیگر را کار می‌کردیم دوست داشتم مانند آنجا باشد. آنجا نه کسی نگاه می‌کرد و نه برایش مهم بود، راحت رد می‌شدند. دوست داشتم برای یکدست شدن، پلان‌هایی مانند آنجا داشته باشیم و مستند بودن در این بخش هم دیده شود، که نشد و تنها نصف یک پلان را که امیر نوری بود توانستیم استفاده کنیم تا جایی که یکی من را صدا زد و دیگر نتوانستیم استفاده کنیم. صحنه‌های بازار تجریش را هم به سختی گرفتیم و مجبور شدیم همه را از پشت بگیریم?

*
در کن کمک زیادی به ما می‌کردند که برایمان عجیب بود. مثلا به مقابل رستوران می‌رفتیم تا تصویر بگیریم، می‌آمدند و می‌گفتند چه خبر است؟ می‌گفتیم در حال فیلمبرداری هستیم، ما را به داخل می‌بردند و می‌گفتند بیایید از داخل هم بگیرید. کم بودن تعداد افراد گروه هم که کلا 6 ، 7 نفر بودیم کمک زیادی به ما می‌کرد.

*
تنها مشکلی که ایجاد شد، مسیری بود که مقابل فرش قرمز گرفتیم. آنجا را نمی‌توان از خیابان عبور کرد و باید مسیر زیادی را برای عبور طی می‌کردیم. آمدم عبور کنم که مأموران ‌هاش‌اف من را دیدند و مرا به‌عنوان بمب‌گذار گرفتند. ظاهرم هم غلط‌انداز بود و نیم‌ساعتی تعداد زیادی از پلیس‌ها با فاصله دور من ایستاده بودند که در نهایت با زبان الکنم که در فیلم هم معلوم است، به آنها فهماندم مشغول فیلمبرداری هستیم و کارت شناسایی بازار کن را که همیشه همراهم داشتم، به آنها نشان دادم، با موبایلشان چک کردند و آزادم کردند.

*
به نظرم اگر سینما به این سمت رود که تایم فیلم کوتاه‌تر باشد خیلی خوب است چون بیشتر مردم حوصله نشستن در سینما و حتی خانه را ندارند. هرچه جلوتر می‌رویم همه چیز سرعت پیدا می‌کند و در غرب هم تایم فیلم‌ها در حال کوتاه‌تر شدن است. به نظرم ردکارپت هم بیشتر از این کشش نداشت و فکر نمی‌کنم کوتاه‌تر بودن تایم مشکلی داشته باشد.

*
من قبل از این هم دو فیلم 75 دقیقه‌ای بازی کرده بودم مثل «بی‌خود و بی‌جهت»، پس نمی‌توان گفت فیلم به این دلیل مشکلی دارد. (هفته نامه مثلث)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها