کیهان:جنگ زرگریآمریکا با داعش!
«جنگ زرگریآمریکا با داعش!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛آمریکا با «داعش» مخالف است یا موافق؟ آیا داعش از خط قرمزهای آمریکا عبور کرده است و از این رو مورد غضب مقامات آمریکایی قرار گرفته؟ آیا آمریکا در سوریه با داعش موافق و در عراق مخالف است؟ آیا آمریکاییها بنا دارند به بهانه داعش بار دیگر نیروی نظامی به عراق گسیل کنند و عراق را اشغال یا به کنترل خود درآورند؟ آیا ایران و آمریکا در مقابله با داعش به نقطه مشترک رسیده و میتوانند به توافقات و همکاریهایی نائل گردند؟ آیا در ماجرای آمریکا و داعش ما با بازی پنهان و بازی آشکار مواجه میباشیم؟ اینها سوالات مخاطبان فراوانی در داخل ایران و خارج از آن است و در پاسخ به هر کدام نظریهها، گمانهزنیها و طبعا دلایل و نشانههایی وجود دارند اما آنچه در خلال این بحثها میتوان با قطعیت زیادی درباره آنها گفتگو کرد بدین قرار است:
1- شناسنامه داعش در عراق از یک سو با شناسنامه القاعده و از سوی دیگر با اشغال نظامی عراق توسط آمریکا و انگلیس گره خورده است. داعش پیش از این با عناوین «دولت اسلامی عراق» و «سازمان توحید و جهاد» رسما شعبه عراقی القاعده و تحت ریاست «ابومصعب زرقاوی» قرار داشت و هم اینک نیز داعش بعنوان القاعده عراق شناخته میشود البته این گروه اختلافاتی هم با القاعده مرکزی به ریاست ایمن ظواهری دارد.
در عین حال گروه داعش ارتباط معنیداری با اشغال عراق توسط غرب در سال 1382 دارد. در این مقطع سازمان القاعده با استفاده از فضای اشغال عراق و به امید اینکه بتواند نظام مورد نظر خود را جایگزین رژیم متلاشی شده صدام حسین کند وارد جنگ شد و توانست ضرباتی را در بعقوبه مرکز استان دیاله و فلوجه در استان الانبار و استان کرکوک به نیروهای نظامی آمریکا وارد کند از این رو در فاصله سالهای 2003 تا 2007 آمریکا در داخل عراق با تروریزمی مواجه بود که همه توان خود را مصروف به قدرت رسیدن میکرد و البته برای آنکه اسلامخواهی سکه رایج در منطقه بود فعالیتهای تروریستی خود را در قالب کلمات مذهبی و سازمانی تحت نام «منظمه توحید و جهاد» انجام میداد. وقتی ابومصعب زرقاوی در سال 2006 در حمله هوایی آمریکاییها کشته شد، سازمان القاعده در عراق دچار ضعف شد چرا که این سازمان در عراق عملا فرد قدرتمند دیگری نداشت از این رو در فاصله سالهای 2006 تا 2010 شاهد بحران داخلی در القاعده عراق بودیم.
در 2007 القاعده عراق از استان الانبار که مرکز تجمع نیرویی آنان بود، گریخت و به لبنان رفت و پس از حدود 5 ماه جنگ و گریز در اردوگاه فلسطینی نهرالبارد در طرابلس لبنان و دادن تلفات پراکنده شد. این سازمان یک سال پس از آغاز بحران سوریه نیروهای پراکنده خود را سازماندهی کرد و با چراغ سبز غرب، رژیم سعودی و ترکیه وارد سوریه شد در این مقطع طرحهای دیگر غرب و کشورهای عربی به بنبست رسیده بود و کوفی عنان نماینده وقت اتحادیه عرب و سازمان ملل از بینتیجه بودن اقدامات علیه بشار اسد سخن میگفت بنابراین القاعده عراق که پس از مرگ همزمان عمرالبغدادی و ابوحمزه در 30 فروردین 89 به دست «ابراهیم علی البدوی السامرایی» با نام جعلی ابوبکر البغدادی افتاده بود، به سوگلی غرب و کشورهای عربی و بعنوان تنها «راهحل» تبدیل شده بود.
گروه داعش در مجموع با استفاده از ظرفیت نیروهایی که در فاصله سالهای 1370 تا 1391 تربیت شده بودند و نیز با برخورداری از نیروها و تجربه ارتش و حزب بعث توانست سرپلهای مهمی را در ریف دمشق، حلب، رقه و دیرالزور بگیرد و عملا رویای جداسازی بخشهایی از حاکمیت سوریه را عملی کند و از این رو بطور دائمی با سیل پولها و سلاحهای آمریکایی-سعودی و ترکیه مواجه بود تا اینکه در داخل سوریه از یک سو نیروهای دفاع وطنی از اواخر سال 1391 وارد میدان شدند و از سوی دیگر حزباله لبنان با درک شرایط امنیتی سوریه حساسترین نقطه داعش در بخش شمالی استان حمص که در واقع چهار راه دریافت سلاح و پول توسط القاعده بود و به دلیل اتصال به مدیترانه - از طریق استانهای طرابلس و هرمل- رگ حیاتی آن به شمار میرفت را هدف گرفت و در یک نبرد قهرمانانه موفق شد، استراتژیکترین نقطه جغرافیایی تحت تصرف داعش- یعنی القصیر- را آزاد کند. با آزادی این منطقه وسیع که چهار استان حمص، حما، حلب و طرطوس را پشتیبانی میکرد، کمر القاعده در سوریه شکست چنانچه پس از آن حزباله عملیات سنگینی را در منطقه قلمون به اجرا گذاشت و این منطقه را پاکسازی کرد و قلب آن «یبرود» را تسخیر نمود. و از این پس غرب و رژیمهای سعودی، قطر و ترکیه دریافتند که داعش در حال رنگ باختن و هزیمت از سوریه است.
2- عملیات داعش در استانهای الانبار، صلاحالدین و نینوا با شکست در سوریه و عراق ارتباط مستقیمی دارد. در داخل سوریه بخصوص پس از آزادی یبرود که در اواخر اسفندماه سال گذشته انجام شد، داعش شکست سنگینی را متحمل گردید و دریافت که با این شکست قادر به حفظ مناطق اشغال شده حلب و استانهای رقه و دیرالزور نیست البته نمیتوان کمترین تردیدی داشت که شکست در دو منطقه وسیع القلمون و القصیر شکست مشترک آمریکا، اروپا، ترکیه، عربستان، قطر، داعش و جبهه ًْالنصره بود به همین جهت هم شاهد تأثیرات توأمان این شکست بر آنان به طور فاحش بودیم. شکست دیگری در عراق اتفاق افتاده بود چرا که برگزاری انتخابات دهم اردیبهشت ماه 93 و مشارکت حدود 74 درصدی مردم در این انتخابات که مناطق سنی را هم شامل میشد به خوبی نشان داد که اندیشه خلافت که داعش بطور علنی و جدی دنبال میکرد، هیچ جایگاهی در مردم عراق و از جمله اهل سنت ندارد. این انتخابات در واقع آرزوی داعش را برباد داد.
از سوی دیگر محور آمریکا، انگلیس، عربستان و ترکیه نیز برگزاری انتخابات پرشکوه پارلمانی عراق که در یک فضای رقابتی کامل برگزار شد و در نتیجه آن جایگاه نیروهای انقلابی- اسلامی بالاتر از قبل رفت، را با سرمایهگذاریهای فراوان چند ساله خود در تضاد کامل دیدند وقتی لیستهای انقلابی موفق به کسب بیشترین کرسیهای مجلس شدند این جبهه مشترک خود را با یک شکست فاحش مواجه دید. از این رو وضع عراق هم برای این دو دسته شکست کامل بود و لذا اقدام داعش برای بهم ریختن وضع امنیتی عراق در واقع آخرین امیدی بود که این دو جریان میتوانستند به آن دل ببندند. از این رو اگر گفته شود هم پروژه سوریه و هم پروژه عراق به عنوان دو حلقه مهم جبهه مقاومت از یک طرف معضل مشترک و از سوی دیگر دو نقطه کانونی در تغییر وضعیت برای این دو جریان هستند که در واقع یک جریان بیش نیستند، سخن گزافی نخواهد بود.
3- برخلاف آنچه آمریکاییها، سعودیها و ترکیه و بطور کلی این جبهه شناخته شده ادعا میکنند، داعش و سایر گروههای شناخته شده و ناشناخته تروریستی هیچ مشکلی برای آنان ندارند بلکه آنان در کل این منطقه مشکل برای جبهه مقاومت هستند. برای اینکه ابعاد این موضوع را دریابیم کافی است سری به پاکستان بزنیم ببینیم سینه چه کسانی در روز عاشورا و... در داخل حسینیهها و صفوف عزاداری و... دریده میشود و در عراق نیروهای تروریستی علیه چه دولت و مردمی اقدامات تروریستی انجام میدهند و در سوریه کدام نظام سیاسی در معرض آماج تروریستها قرار دارند و در لبنان گروههایی نظیرگروه «احمد اسیر» علیه چه کسانی وارد عمل شده و ضاحیه متعلق به کدام طایفه است و این را در یمن هم مورد مطالعه قرار دهید تا ببینید در «جوف» چه کسانی اخیراً کشته شدند! کاملاً واضح است که در کل این منطقه این جبهه مقاومت است که مورد هجوم تروریزم قرار دارد و از این مسایل در عربستان، قطر، کویت، امارات، اردن، ترکیه، آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی، فرانسه و... خبری نیست چرا که تروریزم را خود پروریده و مدیریت میکنند. یعنی برخلاف آنچه گاهی تصور میشود تروریزم «لجام گسیخته» نیست بلکه لجام دارد و در دستان آمریکا میباشد.
4- اما اگر تروریزم خطر خیلی جدی باشد در حدی که آنگونه که مقامات آمریکا، انگلیس، فرانسه و... میگویند، باید یک «جبهه جهانی» برای مهار آن تشکیل شود که البته اینطور نیست و خطر داعش و... در حد «تهدید متوسط» قرار دارد و همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی دامت برکاته امسال در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی رحمهًْالله علیه فرمودند «موضوع اصلی و دشمن اصلی نیست»، اساساً سران جبهه عیاش و جنایتکاری که منفعت خود را در ریخته شدن خون مسلمانان میدانند، صلاحیتی برای مبارزه علیه داعش و... ندارند. داعش به عنوان «خطر متوسط» در سوریه تا حد زیادی مهار شده و در عراق هم در حال مهار شدن است اما نه به دست نظامیان آمریکایی و نه به وسیله دلارهای سعودی. آنچه جبهه ضد تروریزم را فعال نگه داشته روحیه متدینینی است که با خدا معامله کردهاند همانها که وقتی شنیدند تروریستها قصد دارند به حرم مطهر حضرت زینب- سلامالله علیها- جسارت کنند یک جبهه بزرگ منطقهای دفاع از پیامرسان کربلا تشکیل دادند. «کلنا نفدیک یا زینب» یا «کلنا عباسک یا زینب» چه ولولهای به پا کرد و این نه تنها شیعیان بلکه هزاران سنی عاشق اهل بیت پیامبر را وارد صحنه کرد. بلی تروریزم هم از بین خواهد رفت و این برگ استعمارگران هم باطل میشود، هر چند هزینههایی در برداشته باشد.
5- دعوای آمریکا و داعش یک دعوای ساختگی است برای آنکه واقعیت همکاری زشت غرب با تروریزم مخفی بماند. واقعیت این است که هدف آنان مشترک است و در منطق نیز با عملیاتهای «کشتار جمعی» گره خوردهاند از هیروشیما تا سنجار عراق این خط مشترک را بیان میکنند اما البته آمریکا قادر نیست بازی اصلی را مخفی کند و یا به بازی ساختگی جلوه و جلا دهد. از این رو این حقه آمریکایی راهی به افکار عمومی پیدا نکرده است.
جمهوری اسلامی:آقای رئیس جمهور، راه دیگر اینست
«آقای رئیس جمهور، راه دیگر اینست»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛رئیس جمهور روحانی در دیدار با نخبگان استان خراسان رضوی در مشهد مقدس، به موضوع حجاب و عفاف که یکی از مسائل مطرح در جامعه امروز ما میباشد پرداخت و اینبار با صراحت بیشتری نقطه نظر خود درباره چگونگی برخورد با پدیده بیحجابی و ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از آن را مطرح ساخت و گفت: "باید آدمها عالم شوند تا مشکل جامعه را حل کنند و رفاه و نشاط و امید را به جامعه برگردانند. با ون و مینیبوس و پاسبان، که فرهنگ درست نمیشود بلکه راه ارتقاء فرهنگ با علما و محققین و اساتید دانشگاه است." وی با مردود دانستن استفاده از راههای آزمایش شده در زمینه ترویج حجاب و عفاف در جامعه، بر ضرورت پیدا کردن راهی دیگر تأکید کرد و پرسید: "آیا راه ترویج عفاف در جامعه،ون است؟ راه دیگری نداریم؟ بانوان ما که خودشان فرهیخته و دانشگاهی و استاد و محقق هستند آیا برای گسترش عفاف و حجاب راهی ندارند؟ آخر اگر آدم چیزی را تجربه کرد و نشد، فردا دیگر عین آن را نباید انجام دهد بلکه باید به اصلاح راه قبلی اقدام کند."
دکتر روحانی، این موضوع را به دایرهای وسیعتر از حجاب نیز کشاند و رفتار و معاشرت دختران و پسران را نیز به آن افزود و توجه محافل علمی و صاحب نظران را به اهمیت این موضوعات جلب کرد و گفت: "برای نحوه رفتار دختر و پسر در جامعه راه علمی میخواهیم؛ حال بگویند جدا کنیم. فردی در اوایل انقلاب گفت که خوب نیست مردان و زنان در پیادهرو در کنار هم راه میروند و عنوان کرد که تنها راه کشیدن دیوار است؛ گفتم لااقل دیوارش کوتاه باشد تا بتوانیم افراد را پیدا کنیم...؛ اوایل انقلاب عدهای در دانشگاه تهران دنبال کشیدن دیوار در کلاسها بودند که امام(ره) نهیب کشید بر آنان که اینها سخیف کردن موازین اسلام است."
وقتی سخن به اینجا رسید گویا آقای رئیسجمهور برای اینکه متهم به عدم توجه به اعتقاد مردم به احکام اسلام نشود، بر علاقمندی مردم به اسلام تأکید کرد و گفت: "البته در کشور ما این همه عاشقان قرآن و اخلاق، عفاف و حجاب را دوست دارند و قرآن فلسفه حجاب را امنیت بیشتر میداند و همه امنیت میخواهند؛ پدر و مادر خواهان آن است که وقتی دختر خانمشان بیرون میرود، مورد اذیت و آزار قرار نگیرد و خود دختر خانم هم همین را میخواهد؛ بنابر این فرهیختگان باید راه درست علمی در این حوزه را پیدا کنند."
اشاره رئیسجمهور به فریضه "امر به معروف و نهی از منکر، و اینکه: "اول باید معروف را در جامعه، معروف کنیم و بعد امر کنیم و باید برای مردم توضیح و شرح دهیم و باید نسل جوان را اقناع کنیم." نیز ادامه همین مقابله با اتهام بود. وی با این تأکید، میدان بحث را وسیعتر کرد و گفت: "اما متأسفانه دو چیز یاد گرفتهایم؛ دیوار و فیلتر؛ این که کاری درست نمیکند؛ شما فیلتر درست میکنید و آن جوان هم فیلترشکن. مریض با دیوار و فیلتر و ون مداوا نمیشود بلکه باید بیمار را نزد متخصص برد. اگر سلامت، راه علمی دارد، اقتصاد و فرهنگ و مبارزه با فساد هم راه علمی دارد."
این سخن مفصل درباره حجاب و عفاف و معاشرت دختران و پسران و مباحث رسانههای ارتباط جمعی و موانع و مشکلاتی که بر سر راه آن پدید میآید، نشان دهنده اهمیتی است که ناهنجاریهای اجتماعی در فکر و ذهن رئیسجمهور یافته و به نظر میرسد وی برای حل این مشکلات درصدد پیدا کردن راه جدید و ناپیمودهایست که موفقیت آن تضمین شده باشد. نفس این توجه عمیق رئیسجمهور به مسائل مطرح فرهنگی و اجتماعی را باید به فال نیک گرفت، زیرا همین توجه میتواند مقدمهای برای اهتمام دولت یازدهم برای مقابله با این مشکلات و پیدا کردن راهحل مناسبی برای پایان دادن به آنها باشد. خوشبختانه در سخنان آقای رئیس جمهور، نشانهای از انکار وجود مشکلات فرهنگی اجتماعی و یا ناچیز شمردن آنها یافت نمیشود و اگر تفاوتی میان نگاه ایشان به مسأله با نگاه بعضی افراد دیگر وجود دارد در چگونگی برخورد با این مشکلات است.
از مجموع مطالبی که آقای رئیسجمهور در سخنانشان در مشهد مقدس به زبان آوردهاند کاملاً میتوان فهمید که ایشان در مباحث 35 سالهای که بر سر نوع برخورد با مشکلاتی از قبیل بدحجابی و معاشرتهای خارج از موازین و استفاده از ابزارهای رسانهای و ارتباطی جدید در جامعه وجود دارد، برخوردهای متداول توسط مأموران را ناکارآمد میدانند. از این سخنان چنین بر میآید که ایشان برای کار فرهنگی جایگاهی قائل هستند اما با توجه به اینکه در طول 35 سال گذشته از این اقدام نیز نتیجه چشمگیری به دست نیامده، در جستجوی راه دیگری هستند که آن را از محافل علمی، علما، محققین و اساتید دانشگاه انتظار دارند.
در اجابت این دعوت آقای رئیس جمهور، قبل از هر چیز به ایشان یادآور میشویم که در منازعات و مباحث 35 ساله گذشته بر سر راهکار صحیح در مقابله با ناهنجاریهای اجتماعی به ویژه موضوع حجاب و عفاف، مردود دانستن یک نظر و تأکید بیش از اندازه بر نظر دیگر، کار درستی نیست. جامعه، هم به روشنگری و کار فرهنگی نیازمند است و هم به اعمال قانون. قوه مجریه نیز موظف به اجرای قانون است و باید به آنچه قانونگذار مشخص کرده عمل نماید.
با قطع نظر از این مبحث، پاسخ این سؤال را که چرا نه کار فرهنگی برای حل مشکلات حجاب و عفاف و سایر ناهنجاریهای اجتماعی کارائی داشته و نه برخوردهای قانونی؟ باید در بررسی عملکرد مسئولان پیدا کرد. مشکلی که در زمینه ناهنجاریها وجود دارد، نه فرهنگی است و نه قانونی. یعنی هیچیک از این دو ابزار نمیتوانند این مشکل را حل کنند. زیرا کسانی که این مشکل را پدید میآورند یا به آن دامن میزنند، از مجموعه رفتارها و گفتارهای مسئولین و عدم انطباق گفتههای آنها بر اعمالشان، به این نتیجه نمیرسند که باید به قانون پایبند باشند و یا به فرهنگی که آنها برایشان تبیین میکنند اعتقاد داشته باشند. این افراد، این واقعیتهای تلخ را مشاهده میکنند که بسیاری از مسئولین به قانون پایبندی نشان نمیدهند، برخلاف توصیهای که در زمینه زهد و سادهزیستی میکنند خود در تلاش برای جمعاوری ثروت و مال و منال هستند، علیرغم نصایحی که در زمینه رعایت اخلاق میکنند خود مرتکب بداخلاقی سیاسی میشوند، با اینکه از ضرورت شایسته سالاری سخن میگویند در گماشتن اطرافیان و اقوام غیرشایسته خود به مناصب مختلف حد و مرزی نمیشناسند و در زمینههای مختلف هرچه میگویند برخلاف آن عمل میکنند.
اینها حتی عملکرد خوب مسئولین شایسته را نیز به فراموشی میسپرد، اعتقاد مردم به مسئولین را متزلزل میکند و زمینه را برای بیاعتنائی آنها به قانون و توصیههای فرهنگی و اخلاقی کارگزاران نظام فراهم میسازد. بنابر این، مشکل گسترش ناهنجاریهای اجتماعی نه فرهنگی است و نه قانونی، بلکه اعتقادی است.
به تلویزیون نگاه کنید که از حجاب و عفاف حرف میزند ولی 22 بهمن و روز قدس و انتخابات که میشود از زنان بدحجاب هفت قلم آرامش کرده در تأیید انقلاب و نظام مصاحبه میگیرد و پخش میکند. طبیعی است که این اقدام تلویزیون، تمام کارهای فرهنگی را خنثی میکند و به دختران و زنان الگو میدهد.
بنابر این، راه دیگری که آقای رئیسجمهور در جستجوی آن هستند، اینست که مسئولین اصلاح شوند و شعارهایشان با اعمالشان منطبق شود، با مردم صادق باشند و به قانون پایبندی نشان دهند تا اعتقاد مردم قوی شود. در آن صورت، مردم هم بدون آنکه فشاری بر آنها بیاید به احکام دین و قانون عمل خواهند کرد که فرمودهاند "الناس علی دین ملوکهم". آقای رئیس جمهور، راه دیگری که در جستجویش هستید اینست. اگر میتوانید این راه را هموار کنید، بفرمائید این گوی و این میدان.
رسالت:اگر پدرم رئیس جمهور بود...
«اگر پدرم رئیس جمهور بود...» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن میخوانید؛سال گذشته رئیس جمهور در آستانه بازگشایی مدارس به یکی از مدارس کشور رفت و به تقلید از رئیس جمهور گذشته، سئوالی را برای دانش آموزان طرح کرد که به آن پاسخ دهند. سئوال این بود: «اگر پدر شما رئیس جمهور باشد چه اقدامی را به او توصیه می کنید که بتواند اعتدال و میانه روی را در همه ابعاد زندگی اجتماعی جامعه ایران بگستراند؟» این موضوع، قاعدتاً یکی از موضوعات انشاء کلاس های درس دانش آموزان در سال گذشته بود. چه خوب بود وزیر محترم آموزش و پرورش گزیده ای از آن انشاء ها را برای رئیس جمهور ارسال می کردند. بدون شک اگر هوشمندانه این توصیه ها جمع آوری می شد، شاید مثل همان پانزده توصیه ای که مقام معظم رهبری به رئیس جمهور و وزرا در دیدار اخیر مطرح فرمودند، می بود.
اما اگر من دانش آموز بودم، اکنون انشای من به عنوان مخاطب این سئوال، این چنین بود:
پدرم! شما در سخنرانی های خود از یک رقیب پر قدرت، نگران هستید که غالباً از آن یاد می کنید و با عصبانیت، او را مورد خطاب قرار می دهید. در حالی که این رقیب وجود خارجی ندارد، و اگر هم باشد سکوت اختیار کرده و هوشمندانه فعل شما را با سکوت خود که واگذار کردن امور به داوری مردم است، تعقیب می کند. مثلاً همین چندی پیش جماعتی از منتقدان خود را به جهنم حوالت دادید، بدون اینکه بگویید آنها چه گفتند و کجا گفتند و چگونه گفتند؟ پیش از آن هم برخی از همین منتقدان را بی سواد، بزدل، ترسو، بی شناسنامه، افراطی و بی خبر از دنیا خواندید. به همین هم اکتفا نکردید، آنها را با صفت عده ای بیکار و متوهم که مدام غصه آخرت مردم را می خورند، توصیف فرمودید. بعد هم برای اینکه به مردم (در حقیقت به خود) اطمینان بدهید که منتقدین به قدرت برنمی گردند، قسم جلاله خوردید که سال های 84 تا 92 دیگر تکرار نمی شوند.
پدر عزیز! این همه «منتقدهراسی» برای چیست؟ انصاف حکم می کند اگر در مقام پاسخگویی هستید، بگویید چه کسی، کجا و چه گفته است؟ بعد با «تدبیر» و به منظور «امیدبخشی» به مردم هم پاسخ او را بدهید و در مقام اقناع افکار عمومی برآیید. انتظار داشتم وقتی به مشهدالرضا (ع)
می روید، قدری از این لحن افراطی علیه منتقدین بکاهید و سخن از مهر، صفا و صمیمیت بگویید و روشنگری خود را در این بستر هدایت کنید.
پدر عزیزم! شما در جمع نخبگان و فرهیختگان و برگزیدگان خراسان رضوی فرمودید:
- فردی در اوایل انقلاب می گفت که خوب نیست مردان و زنان در پیاده رو در کنار هم راه بروند و عنوان می کرد تنها راه، کشیدن دیوار است.
- اوایل انقلاب، عده ای در دانشگاه تهران دنبال کشیدن دیوار در کلاس ها بودند که امام (ره) بر آنان نهیب زد.
- متأسفانه دو چیز یاد گرفته ایم؛ دیوار و فیلتر. آیا راه ترویج عفاف در جامعه، «ون» است؟ راه دیگری نداریم؟
پدر عزیزم! آیا فکر می کنید پاسخ منتقدین کنونی دولت در حوزه فرهنگ در فضای مجازی همین است که فرمودید؟ برخی از منتقدین محترم از مراجع عظام تقلید و از خطبای بزرگ جمعه در کشور هستند. آیا آدرس غلط دادن به مردم که اینها از همان جنس «دیوارکشان» در خیابان و دانشگاه هستند، منصفانه است؟!
پدر عزیزم! قرار بوده دولت، زیرساخت های اطلاعاتی را مثل هر دولتی در کشورهای پیشرفته، طراحی و عملیاتی کند. یکی از مطالبات مردم و خانواده ها، «اینترنت پاک» است. پدر عزیزم! قرار بود شما وفق بند الف ماده 46 قانون برنامه پنجم توسعه، «شبکه های اطلاعات و مراکز داده داخلی امن و پایدار با پهنای باند مناسب با رعایت موازین شرعی و امنیتی کشور» را راه اندازی کنید. شما «شبکه ملی اطلاعات» را رها کردید و فقط به پهنای باند و اینترنت پر سرعت چسبیده اید و «امنیت» و «موازین شرعی» را هم در این وادی رها کردید و به دغدغه های منتقدین صادق و مشفق گوش نمی کنید.
پدر عزیزم! حال که شما مایل هستید در هر سخنرانی به یک یا چند سوژه برای بیان مطالبتان اشاره کنید و رهنمود بدهید، مایلم به یک سوژه خوب که به زندگی مردم، دغدغه جوانان و اشتغال مربوط است اشاره کنم و امیدوارم در اولین سخنرانی خود به آن اشاره کنید. پدر عزیزم! چندی پیش یک کارآفرین در جلوی بانک صنعت و معدن به دلیل فشارهای ناشی از مشکلاتی که بر سر راه تولید توسط نظام بانکی و اداری کشور پدید آمده، بر روی خود بنزین ریخت و خود را به آتش کشید. متأسفانه سه روز بعد از این حادثه، در بیمارستان، جان به جان آفرین سپرد. او می خواست لقمه ای نان حلال برای خود و زن و بچه اش سر سفره ببرد و از این رهگذر، ده ها کارگر زیردست او هم از خطر بیکاری و فقر، رهایی یابند، اما ترجیح داد خود را آتش بزند تا شاید مشعلی در تاریکی رکود، بیفروزد و مسئولین کشور به داد بنگاه های کوچک و بزرگی که یکی پس از دیگری به دلیل کمبود نقدینگی تعطیل می شوند، برسند. او شش میلیارد وثیقه آورده بود تا پنج میلیارد تومان وام بگیرد و آن را به زخم بیکاری در یک استان محروم بزند، اما فریادرسی پیدا نکرد.
پدر عزیزم! دوست داشتم شما با استفاده از همین سوژه در سالی که به عنوان اقتصاد و فرهنگ نام گرفته، یک تکانی به بدنه مدیریتی کشور بدهید و آنها را در مسیر مدیریت جهادی به جنگ غول بیکاری و رکود ببرید و سفره های خالی جمعی از هموطنانم را به نان حلال، مهمان کنید و جوانان را از فقر و بیکاری نجات دهید. اما نمی دانم چرا این سوژه زنده در جلوی چشمان شما نیست و شما برگشتید به 35 سال گذشته که یک کسی یک جایی گفته که مثلاً برای حجاب و عفاف در پیاده روها دیوار بکشید که معلوم هم نشد او که بوده و چه مسئولیتی داشته و...؟
پدر عزیزم! یک سال از عمر دولت شما مثل برق و باد سپری شد. سه سال دیگر هم به همین سرعت سپری می شود. دوست دارم شما سه سال دیگر هم در مسند خدمتگزاری به مردم باقی بمانید. شرط آن صداقت، پاکی و روراست بودن با مردم است. به مردم بگویید در یک سال گذشته چه کردید؟ آن را طوری بگویید که مردم بتوانند در زندگی روزمره خود، آن را حس کنند و خلاف آن را نیابند.
پدر عزیزم! سیمای جمهوری اسلامی، روزهای جمعه برنامه مناظره دارد. در دو مناظره اخیر که در مورد تورم و مشکل مسکن برگزار شد، در نظرسنجی از مردم، آنها بالای هفتاد درصد حق را به منتقدین دادند و دیدگاه مسئولین دولت یازدهم در این مناظره ها مقبول مردم نبود. پدرم! مردم در داوری خود اشتباه نمی کنند. از شما می خواهم نسبت به منتقدین خود، صبور و شکیبا باشید. آنها خیر دولت را می خواهند. «دشمن پنداری منتقدین»، یک توهم است. از این توهم فاصله بگیرید. آرامش کشور به خاطر عقلانیت و صبوری منتقدین است. شما باید به خاطر داشتن چنین منتقدینی، خدا را شاکر باشید. تحریف صورت مسئله نقد آنها و به بیراه کشاندن پاسخ نقدها، راه درستی نیست، نوعی آدرس غلط دادن است. مردم این را درک می کنند. برخورد توأم با بی مهری شما با منتقدین دلسوز، با اعتدال و میانه روی نمی خواند.
قدس:رونمایی از کابینه جدید عراق
«رونمایی از کابینه جدید عراق»عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم حسن هانی زاده است که در آن میخوانید؛سر انجام رایزنیهای فشرده حیدر العبادی نخست وزیر پیشنهادی عراق با جریانهای سیاسی برای تشکیل کابینه وحدت ملی به پایان رسید واعضای کابینه تقریباً مشخص شدند.
رونمایی از این کابینه نشان می دهد که موضوع سهم خواهی جریانها و ائتلافهای سیاسی عراق در شکل گیری دولت حیدر العبادی کاملاً پررنگ بوده است.هر چند ممکن است در جریان رأی اعتماد به کابینه حیدر العبادی تغییراتی در ترکیب آن بوجود آید اما به نظر می رسد که علاوه بر رعایت جنبه های سهم خواهی، موضوع شایسته سالاری نیز مورد توجه قرار گرفته است. در این کابینه شخصیتهای تأثیرگذار و دارای مقبولیت ملی مانند ابراهیم الجعفری، عادل عبدالمهدی، بیان جبر صولاغ، احمد الچلبی، حسین الشهرستانی، هادی العامری و علی الادیب که از تجربه سیاسی و اجرایی بالایی برخوردارهستند، حضوردارند.
حضور این شخصیتها در کابینه جدید عراق این نوید را می دهد که روند سیاسی این کشور به دور از تقابل طایفه ای و اختلافهای سیاسی به سمت دولت سازی و همگرایی ملی حرکت خواهد کرد. آنچه که در دولت آینده حیدر العبادی یک فرصت تلقی می شود وجود همه طیفهای سنی، شیعه و کرد در ترکیب کابینه است که این امر شکاف موجود میان این طیفهای قومی را کمتر خواهد ساخت. تا پیش از این، برخی طیفهای سیاسی دولت نوری مالکی را یک دست و وابسته به جریان اکثریت مذهبی عراق متهم می کردند و این اتهام زنی ها از سوی رسانه های طایفه گرای عربی نیز تشدید می شد.
رسانه های عربی منطقه در سالهای اخیر جریان سازیهای شدیدی را علیه دولت نوری مالکی ایجاد کردند و تلاش داشتند تا یک جنگ طایفه ای را بر ملت عراق تحمیل کنند. اما تهدیدهای فراروی دولت حیدر العبادی تأثیر پذیری برخی از شخصیتهای درون کابینه از محیط عربی عراق است که این «محیط» متأسفانه در تشدید اختلافهای مذهبی و قومیتی عراق کاملاً مؤثر بوده است. برخی از طیفها که نوعی همگرایی سنتی با برخی کشورهای عرب منطقه دارند مایل نیستند تا درشکل گیری یک نظام دموکراتیک در عراق سهیم شوند بلکه بنا به اعتبارات اجتماعی و سیاسی، خود را میراث دار تاریخی این کشور می دانند. این طیف هر گونه مشارکت با اکثریت مردم عراق را برنمی تابند زیرا از نظر این طیف اکثریت ملت عراق که تا قبل از سال 2003 در حاشیه بود، به لحاظ طبقه بندی اجتماعی در رده پایینی قرار دارد!. این تلقی غیر واقعی و غیرمنصفانه موجب شده تا اقلیت عراق به اتکای محیط عربی پیرامونی خود سهم بالاتری در ساختار قدرت مطالبه کند.
بنابراین اکنون حیدر العبادی که یک شخصیت قابل قبول در گستره داخلی و بین المللی بشمار می رود در ترکیب کابینه خود تمامی ظرافتهای سیاسی را مورد توجه قرار داده است. طبیعی است یکی از اولویتهای دولت حیدر العبادی بر قراری امنیت در سراسر عراق، مقابله با گروهکهای تکفیری، جلوگیری از دخالت قدرتهای فرامنطقه ای در مسائل داخلی عراق و بازسازی سریع این کشور خواهد بود.
از مهمترین مأموریتهای کابینه حیدر العبادی تقویت رابطه دولت با مرجعیت نجف و ایجادآشتی ملی میان همه طوایف سیاسی عراق است که این امر در ثبات و استقرار عراق بسیار مؤثر خواهد بود.
سیاست روز:قوه قضائیه مصمم در اجرای عدالت
«قوه قضائیه مصمم در اجرای عدالت»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم علی یوسفپور است که در آن میخوانید؛
۱ـ بدون تردید اهمیت قوه قضائیه در نظامات حکومتی، بالاترین اولویت را در حفظ و تعالی یک نظام سیاسی دارد. از اینرو اجرای عدالت، نماد دستگاه قضائیه تمام نظامها است. چونانکه پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرمایند؛ حکومت ممکن است به کفر پایدار میماند ولی به ظلم پایدار نمیماند و این نشان از اهمیت قوه قضائیه دارد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی شخص اول کشور نیز در مقابل قانون با دیگر افراد تفاوتی ندارد. لذا محاکم قضایی در کشورمان میتوانند افراد را در هر پست و مقامی به دادگاه احضار نمایند و در صورت اثبات اتهام، حکم مقتضی صادر نمایند.
۲ـ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دستگاه قضا سابقه درخشانی در برخورد با ضدانقلاب و گروههای مسلح معاند، از خود به جای گذاشته است. بطوریکه برخورد قاطع محاکم قضایی با محاربین علیه نظام جمهوری اسلامی باعث ریشهکن شدن آنها شده است.
علیهذا در کنار این خدمات بزرگ، کماکان سه اشکال اساسی در قوه قضائیه به چشم میخورد که هنوز بطور کامل ریشهکن نشده است.
• طولانی شدن سیر رسیدگی به پروندهها و دعاوی.
• ضعف در برخورد قاطع و روشن با صاحبان پست و موقعیتهای سیاسی، اجتماعی.
• مبارزه ضعیف با مفاسد اقتصادی.
۳ـ اگر چه در زمان روسای سابق قوه قضائیه، تلاشهای زیادی برای سرعت بخشیدن رسیدگی به دعاوی و اصلاح دستگاه قضاء صورت گرفت اما نتایج ملموس و درخشانی که در صحنه عمل جلوه نماید به طور کامل مشاهده نشد، که البته نباید اهتمام آنان را نادیده گرفت.
در دوره تصدی آیتاله آملیلاریجانی، انتصاب افراد دلسوز، شجاع و کارآمد نشان داد که عزمی جدی برای کارآمد نمودن قوه قضائیه وجود دارد و عملکرد قوه قضائیه در پرونده فساد سه هزار میلیارد تومانی، رسیدگی به تخلفات برخی از مقامات عالیرتبه دولت و رسیدگی به پرونده جنجالی برخی از آقازادهها، امید را در دلها روشن نمود که قوه قضائیه در دوره مسئولیت ایشان آغازگر تحولات جدیدی دراین عرصه خواهد بود.
ابقای آیتالله آملی در سمت رئیس قوه قضائیه و تغییراتی اخیری که ایشان در میان مسئولین عالی قوه به وجود آوردند نیز مجددا حاکی از تحولات شایسته در قوه قضائیه است. انتصاب قضاتی همچون جناب حجتالاسلام والمسلمین اژهای که سابقه درخشان و شجاعانه در پروندههای بزرگ مفاسد اقتصادی داشتهاند این امید را زنده کرده است که انشاءالله شاهد تحولات خوبی در دادگستریهای استانها خواهیم بود.
در صورتیکه مسئولین عالی قوه قضائیه وظایف خویش را به خوبی به انجام رسانند و افرادی نفوذناپذیر در مقابل توصیهها باشند و در برخورد با مفاسد اقتصادی با برنامه و با متخلفین صاحب منصب و مقام، بدون ملاحظه باشند - که انشاءالله همینگونه است - اقتدار قوه قضائیه نه تنها در محاکم، میان قضات، کارکنان دستگاه قضایی و مردم افزایش مییابد، بلکه نقش بازدارندگی در مجرمین و متخلفین در سراسر کشور از بیم برخورد عدالتطلبانه قوه قضائیه در اعمال خلاف قانون ایفا خواهد کرد.
۴ـ اکثریت قضات کشور و وکلایی که در کنار محاکم قضایی خدمت مینمایند افراد صالح و خدمتگزاری هستند اما با کمال تاسف اقلیتی در دستگاه قضائیه میان قضات و وکلا وجود دارند که با رفتار دون شان دستگاه قضا، خدمت دیگر همکاران خود را خدشهدار مینمایند. از این رو انتظار میرود قوه قضائیه برخورد خویش را با متخلفین در دستگاه قضا هم شدت بخشد که بدیهی است این سختگیری رعب و وحشت را هم در دل خلافکاران بدنبال خواهد داشت.
در این برخورد میبایستی از برخورد با دلالان، که در حول و حوش محاکم پرسه میزنند غفلت نشود.
مسئله دیگر، مطالبات چندین ساله مقام معظم رهبری و مردم، از جمله مبارزه با مفاسد اقتصادی است. در این خصوص اگرچه قدمهای خوبی در سالهای اخیر برداشته شده است اما به حدی دامنه فساد اقتصادی گسترده است که یک سر آن توسط برخی مدیران دولتی و سر دیگر آن توسط ویژهخواران بانفوذ میباشد فلذا قوه قضائیه نیازمند یک برنامهریزی مدون و علمی میباشد که میباید توسط قضات و دادستانهای شجاع و با همت والا به اجرا درآید و امید است در سالهای آتی مردم ایران شاهد برخوردهای قاطع با مفاسد اقتصادی و با مجرمین صاحب منصب باشند.
وطن امروز:صورت مسأله در فاز آخر مذاکرات
«صورت مسأله در فاز آخر مذاکرات»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛ مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 در حال ورود به فاز آخر است. بزودی گفتوگوهایی شروع خواهد شد که ادعا میشود یا به یک تفاهم کامل منجر میشود یا به یک بحران کامل. آمریکاییها میگویند ضربالاجل نوامبر 2014 تمدید نخواهد شد. بویژه در کنگره در این باره صراحت زیادی به خرج داده شده است، اگرچه مقامهای دولت اوباما سعی کردهاند کمتر صریح باشند. تیم ایرانی اما آشکارا گفته است به حصول یک توافق نهایی خوشبین است. گزارهای که اعضای تیم مذاکرهکننده ایرانی بارها از آن استفاده کردهاند این است که توافق شدنی است اما اگر نشود، فاجعهای رخ نخواهد داد. این جمله خوبی است ولی تنها زمانی جدی گرفته خواهد شد که در حد سخن باقی نماند و با رفتار مقامهای دولتی هماهنگ باشد. جملهای که تاکنون از تیم مذاکرهکننده نشنیدهایم ولی اکنون زمان بیان آن فرارسیده این است که اگر خطوط قرمز ایران مراعات نشود هیچ توافقی رخ نخواهد داد. آنچه اکنون اهمیت دارد این است که ببینیم مذاکرات هم از حیث فنی و هم از حیث راهبردی دقیقا در کجا قرار دارد و مسیرهای محتمل در آینده چیست.
این نوشته صرفا به بحثهای راهبردی میپردازد. در نوشته بعدی، ابعاد فنی مساله را به بحث خواهیم گذاشت.
به لحاظ راهبردی 3 مساله زیر تعیینکننده این است که معامله نهایی شکل خواهد گرفت یا نه.
1- نخستین، مساله این است که تحریمها واقعا برداشته خواهد شد یا نه. مسلما دستکاری کردن قوانین و مقررات مربوط به تحریمها بیآنکه تلاش واقعی برای برقراری روابط ایران با اقتصاد جهانی صورت بگیرد، ایران را راضی نخواهد کرد. ایران برنامه هستهای خود را محدود نمیکند که در ازای آن یک قطعنامه از شورای امنیت تحویل بگیرد که معلوم نیست کسی در عمل آن را اجرا خواهد کرد یا نه. درون جامعه جهانی موانع واقعی برای تجارت با ایران تعبیه شده و کسانی در تحریمها منافع کلان پیدا کردهاند. اگر آمریکاییها میخواهند به یک توافق نهایی با ایران برسند باید ارادهای واقعی از خود نشان دهند که ایران باور کند آنها میخواهند این موانع را واقعا – و نه فقط روی کاغذ - برچینند. چنین ارادهای مطلقا مشاهده نمیشود. نه در عمل و نه روی کاغد حتی علامتی نیست که آمریکا در پی تعدیل تحریمها باشد بلکه برعکس آمریکاییها در مسیری در حال حرکتند که معنای روشن آن، این است که حتی اگر توافق نهایی انجام شود تغییر چندانی در وضعیت روابط ایران با اقتصاد جهانی حاصل نخواهد شد. تیم مذاکرهکننده ایرانی باید تکلیف این موضوع را کاملا روشن کند که در ازای امتیازهای هستهای که واگذار میشود دقیقا در حوزه تحریمها چه چیزی به دست خواهد آمد؟ آیا این برای دولت آقای روحانی راضیکننده است که مثلا رئیسجمهور آمریکا فرمانهای اجرایی تحریم ایران را تعلیق کند یا شورای امنیت قطعنامهای بدهد و قطعنامههای پیشین تحریم را منتفی اعلام کند ولی در عمل نه بانکی پول ایران را منتقل کند و نه شرکتی با ایران قرارداد ببندد؟ آیا این چیزی است که ما در پی آن هستیم؟
2- مساله دوم این است که پس از توافق نهایی قرار است در محیط امنیت ملی ایران چه تغییراتی حاصل شده و شاخصهای امنیت ملی ما در چه جهتی جابهجا شود؟ به لحاظ استراتژیک آمریکاییها حصول هرگونه توافق نهایی را به معنای تغییر محاسبات ایران ارزیابی خواهند کرد و بلافاصله این موضوع از سوی محافل راهبردی مطرح خواهد شد که اگر محاسبات ایران در این حوزه تغییر کرده، چرا نباید در حوزههای دیگر تغییر کند.
نتیجه این است که توافق نهایی به سرایت پیدا کردن فشارها به دیگر حوزهها بویژه 3 حوزه موشکی، حقوق بشر و منطقهای خواهد انجامید و ایران را در حالی که برگ برندههای خود در مساله هستهای را از دست داده درگیر بحرانهای بزرگتر و امتیازخواهیهایی صد برابر افزونتر خواهد کرد. تنها راه اجتناب از این وضعیت پس از توافق نهایی این است که ایران به طرف مقابل ثابت کند حصول یک توافق نهایی در موضوع هستهای به معنای کارآمدی استراتژی فشار و تغییر محاسبات امنیت ملی آن نیست. تنها روش برای این کار آن است که دولت در این باره – هم در قول و هم در فعل - شفاف باشد که ارزیابی از آمریکا به مثابه دشمن در ایران هیچ تغییری نکرده است؛ تفاوتی هم اگر با گذشته ایجاد شده باشد فقط در این است که اکنون درباره یک مساله خاص با این دشمن مذاکره میکنیم و حتی اگر مذاکره به سرانجام برسد، دشمنی تداوم خواهد داشت. به عبارت دیگر، این ارزیابی راهبردی باید به طرف مقابل منتقل شود که اگر قرار باشد ارزیابی ایران از آمریکا از دشمن به چیز دیگری تغییر پیدا کند، نیاز به تغییراتی بنیادین در رفتار آمریکا هست که مساله هستهای بخش بسیار کوچکی از آن است. اگر مناقشه ایران و آمریکا را مسالهای راهبردی بدانیم یک تعبیر دقیق این است که توافق نهایی هستهای چیزی بیش از یک مصالحه تاکتیکی نیست و ایران توانایی تشخیص چرخشهای راهبردی از توافقات تاکتیکی را دارد.
یک توافق نهایی هستهای صرفا زمانی به نفع ایران خواهد بود که آمریکا را متقاعد کند سرایت دادن فشارها به حوزههای دیگر به نفع آن نیست. دولت آقای روحانی در ایران تاکنون منشا یک اشتباه محاسباتی جدی برای آمریکاییها بوده چرا که عملا طوری رفتار کرده و سخن گفته است که نتیجه آن اجتناب از رویارویی در تمام جبههها بوده است. یک توافق هستهای زمانی به لحاظ راهبردی خوب خواهد بود که آمریکاییها از همین حالا نشانههای جدیت ایران در رویارویی با آمریکا در سایر حوزهها را ببینند. این اتفاقی است که البته اکنون در حال رخ دادن است اما سؤال این است که دولتی که میگوید هم درباره عراق و هم درباره حقوق بشر حاضر به مذاکره است، چه سهمی در این موضوع دارد؟
3- سومین عاملی که معین میکند یک توافق نهایی حاصل خواهد شد یا نه، این است که آمریکا با خطوط قرمز ایران چگونه رفتار خواهد کرد. آمریکاییها خود به خوبی میدانند که این خطوط قرمز به نحو حداقلی ترسیم شده و هدف از آن تصحیح شرایط توافق نهایی است نه غیرممکن کردن آن. تا امروز رفتار آمریکا به گونهای بوده که گویی هدف نه رسیدن به توافقی که نگرانیهای آن را رفع کند بلکه تحقیر ایران از طریق اصرار به شکستن خطوط قرمز آن است. ظاهرا آمریکاییها بیش از آنکه به حل مساله ایران فکر کنند در اندیشه ایجاد یک رویه بینالمللی هستند که بتوانند از این پس در همه کیسهای مربوط به خلع سلاح و کنترل تسلیحات آن را اجرا کنند. ظاهرا آمریکا از دست معاهده NPT خسته شده و میخواهد آن را با چیزی کم دردسرتر و محدودتر جایگزین کند. روشهای دیگر پاسخ نداده و اکنون آمریکاییها در فکر آن هستند که توافق نهایی با ایران را تبدیل به سندی کنند که از این پس جانشین آمریکایی NPT تلقی خواهد شد. اگر قرار باشد تعهداتی که ایران در مقابل 1+5 در توافق نهایی میپذیرد، جانشین حقوق آن طبق NPT شود – که تصویب توافق در شورای امنیت این کار را خواهد کرد - دولت ایران صرف نظر از اینکه درون توافق چه نوشته شده یک شکست راهبردی خواهد خورد. روزی که توافق با 1+5 به جای NPT بنشیند روز بیمعنا شدن حقوق بینالملل برای ایران و به رسمیت شناختن نظمی است که در آن روز حرف آخر را میزند نه حق و انصاف. خطوط قرمزی که ایران معین کرده بیش از آنکه از منافع بالفعل ایران نگهبانی کند پاسدار زیرساخت قانونی حقوق هستهای ایران لااقل در آینده است. آینده، چیزی است که نظام جمهوری اسلامی نشان داده درباره آن معامله نمیکند.
اینکه توافق نهایی حاصل خواهد شد یا نه، مستقیما وابسته به این است که این 3 مساله چگونه تعیین تکلیف شود. اگر فرض را بر این بگذاریم که در دقیقه 90 دوطرف مجبور به تعدیل دیدگاههای خود خواهند شد، تعدیل بیشتر از جانب طرفی رخ خواهد داد که هزینههای توافق نکردن را بیشتر میداند. اگر تیم مذاکرهکننده از هم اکنون پیامهای راهبردی را که منتقل میکند درست مدیریت کند، در شب 24 نوامبر کار سختی در پیش نخواهد داشت.
حمایت:خروج از رکود تورمی با شفاف سازی اقتصادی
«خروج از رکود تورمی با شفاف سازی اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم دکتر عبدالمجید شیخی است که در آن میخوانید؛رییسجمهور در جمع اقشار مختلف مردم مشهد در صحن جامع رضوی اعلام کرد که محاسبات سه ماهه اول سال 93 به ما اعلام میکند که دولت از رکود عبور کرده است. بررسی ابعاد این موضوع محور نوشتار حاضر است که میکوشد تا با نگاهی به برخی از شاخصهای اقتصادی این موضوع را واکاوی کند. در شرایط کنونی افت رشد تولید ملی بهترین شاخص فهم میزان رکود در کشور است. قفل شدن جریان تأمین مالی در اقتصاد ملی، شاخص دوم تعیین میزان رکود است. رکود بازارهای کالایی، مالی و خدماتی از دیگر شاخصهای تشخیص سطح و میزان رکود در اقتصاد کشور است. با نگاهی به این شاخصها و نیز با گشتی در بازارهای خرده فروشی در سطح جامعه به وضوح میتوان شاهد وجود رکود در اقتصاد کشور بود. یکی از مشکلات مهم اقتصاد ایران در شرایط کنونی این است که تولید متوقف شده است. افت رشد تولید ناخالص داخلی، افت جریان تأمین سرمایه، افت بازار کالاهای سرمایهای مانند مسکن از مهمترین معضلات اقتصادی است که دامنگیر اقتصاد کشور شده است. اینها به طور خودبه خود نشان دهنده وجود رکود در کشور است. برای تعیین صحت و سقم خروج از رکود باید پرسید که به چه میزان از رکود خارج شدهایم؟ نقطه صفر میان رشد و رکود کجاست که بر مبنای آن بتوان به عبور از رکود اذعان کرد؟ آیا شاخصهایی مثل رشد تولید و نرخ رشد اقتصادی مثبت شده است؟ بر مبنای کدام آمارهای اقتصادی چنین ادعایی میشود؟ باید آمارهای شفاف اقتصادی اعلام شود تا بتوان بر اساس آنها اعلام کرد از رکود فاصله گرفتهایم. این در حالی است که با فقدان راهبرد مشخص در بخش مسکن، این بازار به وضوح دچار رکود است.
همچنین به طور مشخص بازار صنعت در خوشبینانهترین حالت، دچار سکون است. حتی اعلام مواضع متناقض در بخشهای مختلف، اقتصاد را با سردرگمی مواجه ساخته است. در واقع این خطر بزرگی برای اقتصاد است. همچنان مطالبات معوق در حال رشد است. تاکنون علامت روشن و واضحی درخصوص کاهش سطح مطالبات بانکی ارائه نشده است. همان طور که گفته شد شاخصهای متعدد اقتصادی بیانگر وجود رکود هستند. آنچه در اینجا اهمیت مییابد ارائه راهکار و پیشنهاد برای خروج از رکود است. دولت میبایست در این شرایط تشکلهای اقتصادی ایجاد کند تا بتواند شرایط ایجاد شغل و اشتغالزایی را فراهم نماید. دولت در کنار تحرک بخشیدن به ابزارهای مالی، باید تشکلهای اقتصادی موجود را نیز تقویت نماید. همچنین باید موانع فعالیت این تشکلها را رفع کند. همچنین دولت بر حسب فلسفه وجودی هر وزارتخانه در بخشهای کلیدی اقتصادی باید گزارشی از ایجاد تشکلهای اقتصادی ارائه کند. دولت باید با ایجاد تشکل های اقتصادی جدید و انحصارشکنی از رانتهای انحصاری بخش خصوصی، روند خروج از رکود را تسریع بخشد. بزرگترین وظیفه دولت شکستن انحصار بخش خصوصی و ایجاد فضای شفاف و روشن برای فعالیتهای سالم اقتصادی است. دولت میتواند با ایجاد رقبای جدید و عبور از انحصار دولتی و خصوصی زمینه خروج از رکود را فراهم نماید.
به تبع این اقدام مشاغل جدید ایجاد شده و نیروهای بیکار موجود جامعه کاهش خواهند یافت. علاوه بر اقدامات انحصارشکنانه برای خروج از رکود، دولت میتواند با تأمین سرمایه صنایع و بنگاههای اقتصادی، مهمترین مشکل آنها را مرتفع نماید. دولت باید وارد فرایند حل مشکلات صنایع و بنگاههای اقتصادی اعم از صنایع بزرگ و کوچک شود. دولت بایست نقش پر کردن خلاءهای موجود اقتصادی را ایفا کند. علاوه بر اینها دولت باید تأمین نهادههای بنگاهها و صنایع تولیدی را نیز مدنظر قرار دهد. پیشنهاد این است که مجاری فعالیتهای مجازی اقتصادی کشور را باید بست. کار دولت در بخش سلبی، امحای دلالی و در بخش ایجابی، احیای بخش تولیدی و حقیقی اقتصاد کشور باید باشد. ما نیاز به بازتعریف دولت هستیم. دولت باید نقش حمایتی داشته باشد. نقش دولت، حمایت، کنترل، ارزیابی و ارزشیابی، تنبیه و تشویق است. اگر قرار است رکود مهار شود، چند راهکار دیگر نیز وجود دارد. دولت می بایست جلوی بورس بازی یا به تعبیر عامیانه، دلالی را بگیرد. دیگر اینکه، باید با حمایت از تولید کنندگان، افزایش تولید را تقویت کرد. در مقابل می توان با اعطای وام و تزریق پول و نقدینگی به افزایش توان خرید کمک کرد. نتیجه چنین روندی این خواهد بود که به تدریج شرایط رکود از بین خواهد رفت و اوضاع بهبود خواهد یافت. در پایان در خصوص خروج از رکود باید گفت این موضوع در زندگی مردم باید احساس شود و یا کارشناسان منصف و بی طرف آن را تأیید کنند.
آفرینش:آشتی جامعه مان با ورزش کی تحقق خواهد یافت؟
«آشتی جامعه مان با ورزش کی تحقق خواهد یافت؟»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛یکی از مسائلی که همواره به گونهی ثابت، شاهد تبلیغات متعدد پیرامون آن بودهایم مسالهی ورزش است. در برنامههای مختلفی که از شبکههای سراسری پخش میشوند دائما در رابطه با پیامدهای منفی ورزش نکردن به مخاطبان، هشدار داده شده و نیز، فواید ورزش کردن تشریح میشود.
اما با وجود این، چرا با همهی تلاشهایی که در جهت سوق دادن جامعه به سمت ورزش صورت گرفته، هنوز هم ورزش در زندگی بخش بزرگی از افراد جامعهمان، جایی ندارد؟ اقلیت ورزشکاری که فعالیتهای ورزشی به بخشی از زندگی آنها تبدیل شده، را که کنار بگذاریم، عموم افراد جامعه حتی در حد نرمشهای صبحگاهی هم با ورزش میانهای ندارند. به نظر میرسد بعد از سالها تبلیغ و تشویق درخصوص ورزش، جایگاه کنونی ورزش در بین عموم، جایگاه چندان مطلوبی نیست. به راستی بعد از تمام این اطلاعرسانیها درمورد ورزش و اثرات جسمی و روحی آن برای انسان، چرا هنوز هم در جامعهی ما، آشتیای که باید بین یک جامعهی سالم با مقولهی ورزش اتفاق بیفتد، حاصل نشده است؟ چه موانعی بر سر تحقق این آشتی وجود دارد؟
دو سال پیش آماری منتشر شده بود که بر طبق آن، در ایران فقط شش درصد مردم ورزش میکنند. اگرچه پس از آن، این آمار حدود بیستویک درصد اعلام شد اما به هر حال، پایین بودن فعالیتهای ورزشی و در اغلب موارد، نبود فعالیتهای ورزشی در بین افراد جامعه، چیزی است که چندان هم آمار خاصی را نمیطلبد و واضح است. در این رابطه، یکی از مسائلی که موجب میشود جامعه ما این قدر با ورزش بیگانه باشد، نوع عملکرد و برخورد با ورزش در مدارس و دانشگاهها و جایگاه ورزش در این دو حوزهی مهم است. با ابلاغ بخشنامه و ارائه طرحهای تئوری در این موارد، نمیتوان انتظار به دست آوردن نتیجهای مثبت و تغییردهنده را داشت و به همان نسبت که تا به حال، ورزش در مدارس و دانشگاههای ما نادیده گرفته شده و همواره به گونهی امری در حاشیه و کمرنگ بدان نگریسته شده، برای احیا نمودن آن لازم است طرحها و برنامههای عملی و جدی آغاز شود تا رفتهرفته شاهد تغییر و تحولات در این عرصه باشیم.
در این زمینه یکی از مشکلاتی که همواره جامعهی آموزشی ما با آن درگیر بوده و همچنان هم به قوت خود باقی است ناکافی بودن امکانات ورزشی در این حیطهها است که در کنار نگاههای سطحی و غیرجدی به مقولهی ورزش، مشکلات موجود در این رابطه را دوچندان میکند. تنها یک مقایسهی اجمالی بین وضعیت و جایگاه ورزش در مدارس و دانشگاههای ما و کیفیت ورزش در همین محیطها در بسیاری از کشورهای دیگر، ما را به نتایج معناداری در این رابطه میرساند. البته در کنار این مساله، موارد زیاد دیگری هم هستند که در روند آشتی جامعه با ورزش، اختلال ایجاد میکنند.
برای رسیدن به جامعهای که عموم افراد آن نه فقط ورزشدوست هستند، بلکه خود نیز اهل ورزشند، اقداماتی همچون مورد توجه و دلسوزی قرار دادن ورزش مدارس و دانشگاهها و نوع آموزش آن، به طوری که منجر به استعدادیابی شده و بتواند افراد را با توجه به روحیات، استعداد و علاقمندیشان به رشته ورزشی مناسب با آنها هدایت کند، امری موثر خواهد بود. همین طور تاسیس باشگاهها و فراهم آوردن امکانات ورزشی برای همه اقشار و همه سنین میتواند راهگشا باشد. به علاوه یکی از مشکلاتی که در جامعه ورزشی ما همواره وجود داشته است مساله مورد توجه قرار دادن یک رشته ورزشی خاص یعنی فوتبال و تمرکز امکانات و بودجهها برای آن است. درست است که فوتبال نه فقط در کشور ما بلکه در سایر نقاط جهان نیز در زمره ورزشهایی است که هواداران بسیاری دارد اما باید پذیرفت رشتههای ورزشی دیگر نیز برای مطرح شدن در سطح ملی و فرا ملی، نیازمند امکانات هستند. توجه عادلانه به همه رشتههای ورزشی چیزی است که موجب میشود رشتههای ورزشی گمنامتر و در حاشیهتر، بیشتر در جامعه شناخته شوند و طرفداران و علاقمندان بیشتری پیدا کنند.
موانع آشتی جامعه با ورزش هر چه باشد، میزان خسارتهای جسمی و روحی که تا به حال از این جهت به جامعهمان وارد آمده و ضررهایی که جامعه همواره در این رابطه، متحمل آن میشود، مسالهای قابل تامل است که کوشش درراستای رفع و حذف آنها، امری ضروری است.
شرق:کالبدشکافی چرخش «اوباما»
«کالبدشکافی چرخش اوباما»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن میخوانید؛چه کسی فکر میکرد روزی روزگاری بیاید که رییسجمهور «ایالات متحده» از آن سر دنیا، کشورهای عربی را در این سر دنیا و در همسایگی ایران نصیحت کند که مبادا دچار این اشتباه استراتژیک شوید و ایران شیعه را دشمن خود تصور کنید. موضعگیری اوباما در آستانه سالگرد 11سپتامبر در حقیقت هدیهای - خواسته یا ناخواسته - برای ایران بود. نیازی نیست، ایران تلاش کند تا کشورهای عربی را مجاب کند که نه امروز و نه در گذشته، اساسا دلیلی برای دشمنی با اعراب نداشته و در افراطیگریها اثری از ایران و ایرانی دیده نمیشود. در عین حال، این، همه داستان نیست. این درست است که این تغییر 180درجهای در نگاه واشنگتن در نتیجه ظهور قدرت جدیدی در منطقه به نام گروه تروریستی «داعش» به وجود آمده است و فعلا آمریکا میخواهد همان اجماعی را که علیه صدام 11 سال پیش به وجود آورد، علیه «داعش» هم ایجاد کند. به عبارت دیگر واشنگتن حاضر نیست به تنهایی خود را درگیر با «سلفی- تکفیری»ها کند.
شاید اگر جمهوریخواهان تندرو در قدرت بودند، اکنون، مدتها بود که ارتش آمریکا وارد عراق و سوریه برای نبرد با «داعش» شده بود. اما بهنظر میرسد اوباما و مشاوران وی محتاطتر و عاقلتر از آن باشند که مانند نئوکانها در 11سال پیش، اجماعی توخالی به وجود آورند که بار اصلی آن در نهایت بر دوش خود آمریکاییها قرار گیرد. همه ما به یاد میآوریم اگرچه آمریکاییها علیه صدام، اجماع به وجود آوردند اما آن اجماع بیشتر در ظاهر بود. تلفات و هزینههای ایالاتمتحده در عراق، بدون اغراق، صدها برابر اعضای دیگر «ائتلاف» بود. از سوی دیگر کاخسفید، مدتهاست که دست دوستی به سمت ایران دراز کرده و انتظار دارد ایران را تشویق کند تا سوار قطار جنگ با گروهک مذکور شود. ایران در سوریه نشان داد از نظر نظامی به همراه متحدان خود - اگر قرار شود نبرد جدی و همهجانبه با داعش آغاز شود- جدیترین نیروی نظامیای است که میشود در سطح منطقه روی آن حساب کرد.
البته هنوز هیچ شواهدی در دست نیست که آمریکا به منظور شرکت ایران در نبرد با «داعش» حاضر شود امتیازی به مذاکرات هستهای بدهد اما این امر قهرا پیش خواهد آمد. آمریکا نمیتواند از یکسو، تیمی منسجم و متحد علیه تروریستها تشکیل دهد که «فوروارد» آن ایران است و در عین حال هم به دنبال تحریمهای بیشتر ایران باشد. آنها این را میدانند که بدون اجماع منطقهای، همه بار بر دوششان قرار خواهد گرفت و حداکثر میتوانند بر روی پیشمرگههای حکومت اقلیم کردستان عراق حساب کنند. اما چرا «واشنگتن» تا اینجا حاضر شده، رسما خطاب به اعراب تاکید کند که از ایران و تشیع نترسیده و با ایرانیان متحد شوید؟ علت اینهمه احتیاط آن است که سران این کشور، نیک میدانند، درگیرشدن ایران به تنهایی با «داعش»، به سرعت امکان وارونهنمایی با تکیه بر«جنگ شیعه - سنی» را فراهم خواهد کرد و برای اعراب، شرکت در چنین جنگی علیه تروریستها در کنار ایران، غیرممکن و خودکشی است. بنابراین، آمریکاییها به درستی میدانند که باید از همان ابتدا سایر اعراب هم در کنار ایران قرار گیرند تا جنگ، امکان سوءاستفاده تبلیغاتی به سود «داعش» را فراهم نکند. نگرانی دیگر واشنگتن، نارضایتی برخی گروههای سنی در منطقه از دولتهایشان است. کشورهای دیگر به کنار، جمعیت سنی سوریه و عراق به تنهایی بالغ بر 20میلیوننفر میشوند و خیلی معلوم نیست، انتخاب این جمعیت در جنگ احتمالی با «داعش» کدام گزینه خواهد بود.
اگر سنیهای ایندو کشور، امید سیاسی برای آینده خود نبینند، هیچ دلیلی وجود ندارد به این گروهک کمک نکنند، همچنان که در عراق کردند – بهویژه اگر «داعش»، شیوه رادیکال خود را اندکی تغییر دهد - ممکن است و میتواند برای 20میلیون سنی ناراضی سوریه و عراق از یک گروه مخوف، به ارتش آزادیبخش تبدیل شود. در آن صورت آمریکاییها در باتلاقی فرو خواهند رفت که بیرونآمدن از آن به این سادگیها میسر نیست. این هم، دلیل دیگری است که آمریکا اصرار دارد در عراق، دولت آشتیملی بر سر کار بیاید و اصرار دارد ایران و ترکیه به همراه عربستان، اردن، قطر و امارات، اجماع منطقهای علیه افراطیگری را تشکیل دهند. پس تا به اینجا بخت یار ایران، آمریکا و پیشمرگهها بوده است. عملکرد خونین «داعش» نتوانسته برایش پایگاه مردمی مناسبی بین آن 20میلیون سنی ایجاد کند اما آمریکاییها نیک میدانند سرنوشت جنگ نه در میدان نبرد که در جنگ تصاحب قلب آن 20میلیون سنی سوریه و عراق رقم خواهد خورد.
ایران:فرهنگ و اقتصاد
«فرهنگ و اقتصاد»عنوان سرمقاله روزنامه ایران به قلم محمد مظاهری است که در آن میخوانید؛در بحث اقتصاد فرهنگ، مقولاتی چون عوامل تولید، منحنی امکانات تولید، قانون تقاضا، اثر درآمدی و جانشینی، رفتار تولیدکنندگان و مصرفکنندگان در حیطههای فرهنگی بحث و بررسی میشود، به عبارت دیگر در اقتصاد فرهنگ محاسبه ارزش اقتصادی به معنای ارزش یک کالای فرهنگی؛ یعنی ارزش یک کالا وقتی در مناسبات فرهنگی تعیین شده باشد بررسی میشود. به عبارت دیگر بازاریابی محصولات فرهنگی و میزان بودجهای که برای محصولات فرهنگی اختصاص مییابد بررسی میشود.
اگر در تعریف فرهنگ آن را مجموعهای از ارزشها، عقاید، سنتها، آداب و رسوم و جز آن دانست که در خدمت تعیین هویت و به هم پیوستن یک گروه است، در این صورت میتوان گفت که فرهنگ بر نحوه فکر و عمل افراد در گروه تأثیر میگذارد، به طور کلی میتوان گفت که فرهنگ بر پیامدهای اقتصادی گروه در سه راه گسترده مؤثر است:
اولاً بر کارایی اقتصادی از طریق ترویج ارزشهای مشترک درون گروه که راههای انجام فراگردهای اقتصادی تولید توسط اعضای گروه را تعیین میکنند. ثانیاً، فرهنگ ممکن است بر انصاف و اخلاق مؤثر باشد، یعنی تصمیمگیریهایی که معطوف به حصول پیامدهای منصفانه برای گروه است، ثالثاً، میتوان فرهنگ را تأثیرگذار بر اهداف اقتصادی و اجتماعی یا حتی تعیینکننده اهدافی اقتصادی و اجتماعی دانست که گروه تصمیم میگیرد آنها را تعقیب کند.
از بیانات رهبر انقلاب نیز این طور برداشت میشود که فرهنگ هویت یک ملت است و فرهنگ حاشیه و ذیلِ اقتصاد و سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند؛ بنابراین لازمه توسعه همه جانبه در جامعه، شناخت و برنامهریزیهای جامع حول موضوع فرهنگ است.
از سال 2000 میلادی اقتصاد جهانی، رسماً فرهنگ را به عنوان یکی از مؤلفههای ضروری توسعه اقتصادی پذیرفت و بر نقش مؤثر آن در سیاستگذاریهای اقتصادی تأکید کرد. اما باید دو مقوله اصلی را از هم جدا ساخت؛ نخست مقوله «اقتصاد فرهنگ» و در ادامه «اقتصاد فرهنگی».
در بحث اقتصاد فرهنگ، مقولاتی چون عوامل تولید، منحنی امکانات تولید، قانون تقاضا، اثر درآمدی و جانشینی، رفتار تولیدکنندگان و مصرفکنندگان در حیطههای فرهنگی بحث و بررسی میشود، به عبارت دیگر در اقتصاد فرهنگ محاسبه ارزش اقتصادی به معنای ارزش یک کالای فرهنگی؛ یعنی ارزش یک کالا وقتی در مناسبات فرهنگی تعیین شده باشد بررسی میشود. به عبارت دیگر بازاریابی محصولات فرهنگی و میزان بودجهای که برای محصولات فرهنگی اختصاص مییابد بررسی میشود. در این رویکرد، اقتصاد کالاهای فرهنگی و هنری ازجمله: اقتصاد نشر، اقتصاد سینما، اقتصاد هنرهای تجسمی و اقتصاد گردشگری مورد تحلیل قرار میگیرد.
اما در مقوله «اقتصاد فرهنگی» که بین اقتصاد و فرهنگ رابطه صفت و موصوف برقرار میشود، اقتصادی است که پیشرانهای اصلی توسعه و پیشرفت آن، در حوزه فرهنگ شکل میگیرد. در واقع اقتصاد فرهنگی شاخهای از اقتصاد است که روابط فرهنگی را بهمنظور نتایج اقتصادی مطالعه میکند.
پس در مقوله اقتصاد فرهنگی، نگاه و رویکرد اجتماعی و آسیبشناسانه به مقولات خواهیم داشت، چه اینکه پایههای فرهنگی و اجتماعی و بررسی موضوعات اقتصادی و فرهنگی از منظر اجتماعی، بنیان مطالعه اقتصاد فرهنگ و رویکرد بودجهای و سرمایهگذاری در بخش فرهنگ را ایجاد میکند.
نگاه آسیبشناسانه به مقوله اقتصاد فرهنگ لاجرم از مطالعه اقتصاد فرهنگی است. اینکه چرا برای مثال اقتصاد سینمای ما یا اقتصاد هنر ما یا حتی مهمتر از همه اقتصاد و صنعت توریسم ما در موقعیت بحرانی قرار دارد، لاجرم از مطالعه بایدها و نبایدهای اجتماعی و نوع نگاه اجتماعی و فرهنگی به اقتصاد هستیم. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت تدبیر و امید نیز به دنبال اجرایی شدن زیرمجموعه رویکردهای فرهنگ و اقتصاد است و سیاستهای اقتصاد فرهنگ و اقتصاد فرهنگی را در دستور کار جدی خود قرار داده است.
به طور کلی اقتصاد و فرهنگ دو عنصر مهم لازم و ملزوم یکدیگر برای توسعه فرهنگی در جامعه است، چه توسعه اقتصاد فرهنگی و چه توسعه فرهنگ اقتصادی در قاموس فرهنگ جهادی میتواند با عزم ملی در راستای اهداف روشن جامعه حرکت کند.
مردم سالاری:همگرایی با تهران، شانس آخر اوباما
«همگرایی با تهران، شانس آخر اوباما»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛فضای سیاسی ایالات متحده باتوجه به رقابت سخت دموکراتها و جمهوری خواهان برای تصاحب صندلیهای سنای آمریکا به شدت دوقطبی شده است؛این اتفاق موضوع جدیدی نیست اما احتمال شکست سنگین دموکراتها موضوعی است که در سایه آشوبهای امنیتی گریبان کاخ سفید و رئیس جمهوری دموکرات را گرفته است.
نگاهی به عملکرد باراک اوباما نشان میدهد که وی جز دستگیری اسامه بن لادن و کاهش نسبی نرخ بیکاری نتوانسته اقدام قابل توجهی انجام دهد که یاران دموکرات وی در مصاف با جمهوری خواهان بتوانند از آن به عنوان برگ برنده استفاده کنند.ضعف دولت اوباما ابتدا در افزایش تعداد سناتورهای جمهوری خواه به خوبی میتوان لمس کرد.
افت محبوبیت اوباما به 43 درصد و فاصله گرفتن پنهان دموکراتها از رئیسجمهوری آمریکا، تغییر سیاست انتخاباتی آنها را برجسته میکند.آنها در حال حاضر تلاش دارند تا اکثریت کرسیهای سنا را در انتخابات پیش رو از دست ندهند. رقابتی که قرار است بر سر 36 کرسی از یک صد کرسی سنا صورت بگیرد و از این تعداد در حال حاضر 21 کرسی در اختیار دموکراتها است و سهم جمهوریخواهان از این تعداد 15 کرسی است. در حالی که جمهوریخواهان که فعلا 45 کرسی مجلس سنا را در اختیار دارند تنها منتظرند که شش کرسی دیگر به دست آورند تا اکثریت سنا را از آن خود کنند.
جمهوریخواهان معتقدند که در حال حاضر بهترین فرصت برای پیروزی آنها فراهم شده و در حالی که محبوبیت اوباما به پایین ترین حد خود طی پنج سال گذشته رسیده است،شکست مذاکرات هسته ای ایران میتواند کار دموکراتها را یکسره کرده و آنها میتوانند به راحتی اکثریت سنا را از آن خود کنند. آنها برای رسیدن به این هدف به آرای رای دهندگان در ایالتهای غربی امریکا یعنی ویرجینیا، مونتانا، داکوتای جنوبی و تا اندازهای کارولینای شمالی، کولورادو و آیوا حساب کرده اند. ایالتهایی که عموما گرایششان به سمت جمهوریخواهان است تا دموکراتها. در صورتی که جمهوریخواهان بتوانند اکثریت سنا را به دست آورند آن گاه میتوانند به تصاحب اکثریت کنگره نیز فکر کنند.انتخابات میان دورهای مجالس نمایندگان امریکا هر دو سال یک بار برگزار میشود که در آن همه کرسیهای کنگره و نیمی از کرسیهای مجلس سنا تغییر میکنند.
پیروزی جمهوری خواهان در کنگره و سنای آمریکا میتواند سرآغاز تحمیل شکستی سنگین در انتخابات 2016 الکترال ریاست جمهوری آمریکا باشد. در این میان تنها فرصتی که به عنوان برگ برنده در جیب دموکراتها و رئیسجمهوری آمریکا باقی مانده است توانایی در شکل گیری ائتلاف علیه داعش است.
تروریستهای تکفیری با ذبح کردن مردم بیگناه، پیامهای نفرت انگیزی برای مردم جهان منتشر کردهاند؛ آنها به شدت گسترش سرزمینهای تحت امر خلافت موهوم اسلامی را دنبال میکنند و سودای جنگهای صلیبی را در سرمی پرورانند. اضطراب جامعه جهانی از دولت اسلامی که دیگر به مرزهای عراق و شام قائل نیستند موجب شکل گیری یک همدلی برای مواجه با آنها شده است. جمهوریخواهان که سابقهای طولانی در لشگرکشی فرامرزی و آغاز جنگ در دیگر نقاط جهان دارند به شدت خواهان آغاز نبردی فراگیر با دخالت مستقیم آمریکا هستند.کابویهای هفت تیرکش میخواهند از فرصت داعش حداکثر بهره را برای تخریب اوباما کسب کنند؛آنها در طول سالهای گذشته همواره گفتهاند که اوباما حیثیت ابرقدرتی آمریکا را خدشه دار کرده است.
آنچه که از موضعگیریها و اقدامات اوباما برمیآید این است که رئیس جمهوری آمریکا در چارچوب تغییرناملموس دیپلماسی کاخ سفید در مواجه با تهران سعی کرده است با جمهوری اسلامی در مواجه با داعش تعامل داشته باشد. واقعیت پنهان در راهروهای کاخ سفید این است که اوباما به شدت نگران شکست همگرایی با جمهوری اسلامی است.
اسرائیل که سردترین روابط خود را در طول تاریخ رژیم جعلی خود با آمریکا در دوران اوباما تجربه کرده است،پس از تحمل شکست در تهاجم غیرانسانی به غزه؛از هرفرصتی برای به چالش کشیدن هرنوع همکاری ایران با آمریکا استفاده میکند. از زمان امضای تفاهم نامه ژنو،جمهوری خواهان به همراه تل آویو به شدت از مذاکرات جامع هستهای دلواپس شده اند.آنها دیگر تاب شکل گیری یک جبهه منسجم شامل ایران، عربستان،مصر و کشورهای عرب منطقه با آمریکا و برخی دیگر از کشورهای عضو ناتو را برای مقابله با داعش ندارند.
در این میان نمیتوان از کنار قدرت نفوذ دیپلماسی ظریف جمهوری اسلامی ایران بی تفاوت عبور کرد. تهران ضمن وفاداری راسخ به اصول اساسی خود، زیر نظر مستقیم مقام معظم رهبری و چانه زنیهای فرزندان انقلاب، پیش از روی کارآمدن دولت یازدهم توانستند در جبهه دیپلماسی تخاصم با تهران نفوذ کنند. ادبیات نسنجیده تهاجمی دولت سابق،کام تل آویو را شیرین کرده بود اما امروز ایران اسلامی در میان همهمه دردناکی که خاورمیانه را فراگرفته است توانسته از منافع خود به خوبی دفاع کند.
به موازات موضوع مذاکرات جامع هسته ای و بحث لزوم شکل گیری جبهه منسجم برای مواجه باداعش، پالسهای مثبتی میان تهران، ریاض و قاهره مخابره شده است. حفظ انسجام اسلامی علی رقم اختلاف دیدگاهها موضوعی است که از هدر رفتن سرمایههای کشورهای منطقه که ثمره آن را در تروریستهای تکفیری دیده میشود، جلو گیری میکند.
جنگ طلبی موضوعی است که به هیچ عنوان نمیتوان آن را به پای انقلابی بودن نوشت. اگر در فرهنگ آمریکا جنگ به نوعی شکل دهنده هویت ایالات متحده تلقی میشود در فرهنگ ایران اسلامی صلح طلبی ضمن حفظ اقتدار به عنوان یک ارزش تلقی میشود. در تهران متاسفانه برخی چشم به دهان هم مسلکان خود در میان جمهوری خواهان و جنبش افراطی «تی پارتی» دوخته اند موضوعی است که میتواند موجب خطای محاسباتی شود. همه در سرزمین پارس میدانند؛ اجنبی جماعت قابل اعتماد نیستند اما این موضوع باعث نمیشود که کسی از ترس مرگ دست به خودکشی بزند.
ابتکار: کدام درست میگویند؛ اوباما یا کسینجر؟
« کدام درست میگویند؛ اوباما یا کسینجر؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سیدعلی محقق است که در آن میخوانید؛در یکی دو روز گذشته دو چهره سرشناس آمریکایی دو اظهار نظر به ظاهر متفاوت و متناقض درباره نقش ایران در منطقه و جهان مطرح کرده اند. باراک اوباما رییس جمهور دموکرات و تولیت کنونی دستگاه حکومتی آمریکا در گفتگویی با شبکه خبری انبیاس آمریکا درباره شرایط کنونی منطقه خاورمیانه و کشورهای اسلامی منطقه گفته است: «کاملا مشخص است که مشکل پیش روی آمریکا و متحدان سنی ما در منطقه، ایران یا موضوع شیعه و سنی نیست، بلکه افراطگرایی سنی است که خود را به شکل داعش نشان داده و بزرگترین خطر پیش رو است.»
همزمان هنری کسینجر دیپلمات معروف، مشاور اسبق امنیت ملی ایالات متحده آمریکا و وزیرخارجه سالهای دور آمریکا هم در بیانی برای روزنامه آمریکایی هافینگتون دیدگاهی عکس نظرگاه اوباما درباره نقش کنونی ایران در منطقه و مناسبات تهران و واشنگتن طرح کرده و گفته است که:»ایران تهدیدی بزرگتر از داعش برای آمریکاست چرا که ایران نفوذ بیشتری در خاورمیانه دارد و فرصتی بزرگ برای ایجاد یک امپراطوری در اختیار خواهد داشت.»
در نگاه اول به نظر میرسد که فاصله بین سخنان اخیر دیپلمات پیر و رییس جمهور کمابیش جوان آنچنان زیاد است که در عالم دیپلماسی نمیتوان آنها را با هم جمع کرد و هر دو را با هم پذیرفت. به ناگزیر باید یکی یا هر دو را به طور کامل رد کرد و وقعی نگذاشت. تردیدی نیست که مقایسه یک کشور و یک گروه شبه نظامی و تروریستی قیاسی مع الفارق و ناجور است و از این منظر بیان اوباما و کسینجر در همان گام اول ایرادی اساسی دارد. چرا که در هیچ حالتی نمیتوان عملکرد و موجودیت یک کشور دارای دولت، ملت و سرزمین و دارای ساختار اجتماعی حقیقی و ساختار سیاسی حقوقی را با گروهی از شبه نظامیان تروریستی مقایسه کرد که همه قواعد اخلاقی و قوانین حقوقی جامعه بینالمللی را زیرپا گذاشته و ساختار وجودی آنها در هیچ قالب و تشکیلات تعریف شده ای در جامعه جهانی نمیگنجد. اما اگر فرض را بر این بگذاریم که این دو در مقام پاسخ به خبرنگار و در راستای تبیین موضع (اوباما) و دیدگاه ( کسینجر) چنین اظهار نظری کرده اند، میتوان فارغ البال تر به بررسی این دو نظر پرداخت.
اوباما در شرایطی خطاب به متحدان عرب و سنی مذهب خود، داعش را به درستی بزرگترین خطر خاورمیانه و جهان میخواند که تا همین اواخر، این مقام ارشد جهانی چنین نظری نداشت و حتی اگر کمیته تحقیقی به نیابت از جامعه جهانی برای یافتن دلایل و مقصران شکل گیری داعش مامور شود، بیشک انگشت اتهام گزارش این کمیته، بیش و پیش از هر کشور و عاملی به سمت واشنگتن و دفتر آقای اوباما در کاخ سفید نشانه خواهد رفت. نشان به آن نشان که از اوایل سال 2011 تا همین بهارامسال آمریکاییها در راس گروه موسوم به «دوستان سوریه» بی توجه به هشدارهای ایران و برخی دیگر کشورها، بزرگترین حیات خلوت و چتر حمایتی را برای رشد و نمو خلافت اسلامی عراق و شام (داعش) مهیا کردند. تحلیلگران کاخ سفید و مشاوران آقای رییس جهور پس از سه سال خبط و خطا در تحلیل واقعیتهای عراق و سوریه تازه به همان نظرگاهی رسیده اند که تهران مدتها پیشتر به آن رسیده بود و بارها درباره مخاطرات بازی خطرناک ائتلاف غربی- ترکی – عربی در زمینی که ( سهوا یا عمدا) اقتضائات آن را نمیشناسند، هشدار داده بود. سرانجام هم همانطور که پیش بینی میشد سیر تحولات به گونه ای دیگر پیش رفت و اکنون اوضاع برای آمریکاییها در منطقه چنان دگرگونه و مغلوبه شده است که اوباما به عنوان یک رئالیست به اقتضای شرایط از رویکرد جدید دولت خود به عنوان یک «تاکتیک ناگزیر» رونمایی میکند. رویکردی که میخواهد ایران، آمریکا و پایتختهای سنی- عربی را در یک جبهه واحد جانمایی کند. بر این اساس هیچ جای تعجبی نیست که آقای رئیس جمهور در مقام مجری دیدگاه رئالیستهای آمریکا در حال پیدا کردن یک صفحه جدید در روابط با ایران است تا از طریق آن از مهلکه داعش و جغرافیای باتلاق گونه عراق و سوریه عبور کند.
رسانههای آمریکایی همزمان با سخنان اوباما تحلیل جدید هنری کسینجر درباره داعش را هم تیتر و برجسته کردند. از کسینجر به عنوان یکی از استراتژیستهای ارشد آمریکا نام برده میشود. کسینجر و اوباما اگرچه هر دو مورد وثوق رئالیستها در مقایسه با ایدهآلیستهای آمریکایی هستند، اما طی شش سال اخیر همواره نشان داده است که در تفسیر و تحلیل چگونگی اتخاذ سیاست خارجی کاخ سفید و نحوه برخورد این کشور با مسایل بینالمللی با آقای رییس جمهور اختلاف نظرهای گاه عمیق دارد. او همان کسی است که در سالهای گذشته و در دوران حضور محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه کنونی کشورمان در سازمان ملل یک نسخه از «کتاب دیپلماسی» خود را به او هدیه داده و در صفحه نخست آن به رسم یادبود نوشت: «تقدیم به دشمن قابل احترام، ظریف»
برای تفسیر دیدگاه هنری کسینجر درباره ایران شاید بهتر این باشد که نوع نگاه او به جایگاه آمریکا در جهان پس از جنگ جهانی دوم و چگونگی مواجهه واشنگتن با خاورمیانه در دهههای اخیر را بازخوانی کنیم. کسینجرِ برآمده از دوران اوج شوروی سابق، جنگ سرد و سالهای جنگ ویتنام، عادت کرده است که موجودیت آمریکا به عنوان یک قدرت برتر جهانی را مشروط به دو قطبی ماندن جامعه بینالملل بداند. از این رو است که همواره تداوم قدرت نمایی و شرط حیات واشنگتن را موکول به وجود دشمن یا دشمنانی بزرگ در قامت یک امپراتوری میکند. بر همین اساس و برپایه نظریه سلطه، او از آنجا که ایران را به طور قطع سلطه پذیر نمیداند، دشمن و خطر بزرگ احساس میکند و واقعگرایانه به قدرت منطقه ای وعمق استراتژیک ایران در خاورمیانه و شمال آفریقا و حتی آمریکای جنوبی نیز اعتراف میکند. با در نظر گرفتن همه این اسباب بزرگی است که در گفتگو با خبرنگار روزنامه آمریکایی هافینگتون نه به عنوان یک تاکتیک ناگزیر که به عنوان یک استراتژی ایران را در مقایسه با خطر کوتاه مدت داعش به عنوان یک دشمن بزرگ( با تعریفی که گفته شد) و در مقیاس یک امپراتوری بلندمدت تحلیل میکند و در اهدای کتابش به آقای ظریف از او به عنوان «دشمن قابل احترام» یاد میکند.
دنیای اقتصاد:پل دیجیتال بر شکاف سیاست
«پل دیجیتال بر شکاف سیاست»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی فرحبخش است که در آن میخوانید؛اکنون نه فقط سرمایهها مرزهای سیاسی را در نوردیدهاند، بلکه کارآفرینی نیز بر علایق جغرافیایی، سیاسی، زبانی و قومی فایق آمده و و واژه جدیدی به نام کارآفرینان بدون مرز شکل گرفته است. اقتصاد دیجیتال از جمله زمینههایی است که به شدت توانسته امکان فعالیت این کارآفرینان را فراهم کند. اکنون شرکتهای معظم فناوری بالاخص در حوزه دیجیتال آنچنان در پنج قاره جهان گسترش یافتهاند که به دشواری میتوان مقری اصلی برای آنها یافت و اکنون به نام شرکتهای فراملیتی از آنها یاد میشود. بهعنوان یک مقایسه تاریخی، راهآهن جدیدترین فناوری در اواسط قرن نوزدهم بود. راهآهن با اتصال طولانیترین واگنها و سریعترین لکوموتیوها باعث تغییر بازارها شد و از این طریق موجب تغییر روش کسبوکار در آن زمان شد و مزیتهای رقابتی فراوانی برای شرکتهایی که در کنار راهآهن قرار داشتند، به وجود آورد.
با این حال فناوریهای جدید با فناوریهایی مانند راهآهن تفاوت عمده دارد و عامل تفاوت این است که فناوری اطلاعات و ارتباطات تمام حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، دولت، امنیت، بهداشت، اشتغال و ... را تحتتاثیر قرار داده است.
بررسیها نشان میدهد که در سال 1965 فناوری اطلاعات و ارتباطات حدود پنجدرصد از هزینههای سرمایهگذاری شرکتها را به خود اختصاص داده بود، این رقم در دهه 1980 به 15 درصد افزایش یافت و در ابتدای دهه 1990 هزینههای سرمایهگذاری فناوری اطلاعات شرکتها به 20 درصد و اکنون این رقم تا 50 درصد از کل هزینه سرمایهگذاری شرکتها برآورد میشود.
اقتصاد ایران با وجود مشکلات فراوان، از جاذبههای بالقوه فراوانی برای جذب سرمایههای جویای بالاترین سودآوری بالاخص در حوزه اقتصاد دیجیتال برخوردار است. جوانان مستعد و تحصیلکرده، آمادگی رو به رشد برای پذیرش دنیای دیجیتال، تقاضای روزافزون در حوزه IT، یک بازار بزرگ و با پتانسیل همگی از فرصتهایی است که صاحبان سرمایه به راحتی آن را از دست نمیدهند.
کنفرانس «پل» که با حضور دهها کارآفرین و مدیر موفق جهان تکنولوژی به مدت یک روز در دانشگاه برکلی برگزار شده بود، با تاکید بر همین مزیتها راههای ایجاد یک پل دیجیتال بر فراز صنعت IT با وجود موانع سیاسی بین دو کشور را مورد بحث و بررسی قرار داد. این پل دیجیتال که در طرح گرافیکی خود سیوسه پل اصفهان را در کنار پل معروف سانفرانسیسکو به نام گلدنگیت قرار داده بود، تلاش داشت تا اندکی بر دیوار بیاعتمادی بین کارآفرینان ایرانی و خارجی در حوزه IT فایق آید و تلاش کند تا افقهای جدیدی از همکاری بین آنان را به منصه ظهور برساند. اکنون بسیاری از ایرانیان در عرصه مدیریتهای ارشد شرکتهای معظم جهان از جمله AT&T، گوگل، یاهو، IBM، سونی اریکسون، E-bay و ... حضور دارند و همین امر شاهد محکمی بر این حقیقت است که اگر بسترهای نرمافزاری و سختافزاری لازم در کشور فراهم شود، ایرانیان در حوزه جهانی اقتصاد دیجیتال قادرند نقش برجستهای از خود بر جای بگذارند.
اکنون که عبور غیرتورمی از رکود در رأس برنامههای اقتصادی دولت قرار گرفته است، توجه به اقتصاد دیجیتال که اثر سرریز قوی بر سایر بخشهای اقتصادی دارد، میتواند بهعنوان بخش پیشران نقش مهمی در عبور بیخطر از گردنه پرهراس رکود حاکم بر کشور ایفا کند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد