
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
به همین دلیل است که تاکنون دانشمندان و فلاسفه در این باره فرضیات متعددی داشتهاند. عقل حکم میکند که موسیقی یکی از اختراعات انسان متمدن باشد؛ اختراعی که هم سرگرمکننده و باارزش است و هم بیش از یک ضرورت اساسی زندگی برای خوشگذرانی نیز مورد استفاده قرار میگیرد. در شرایطیکه قدمت تبرها و نیزههای اولیه به ترتیب به حدود 1.7 میلیون سال و 500 هزار سال گذشته بر میگردد، قدیمیترین ساز موسیقی شناخته شده در جهان فقط 40 هزار سال قدمت دارد.
حالا اگر کمی عمیقتر به این قضیه نگاه کنیم داستان جالبتر خواهد شد. در حالیکه به نظر میرسد آلات موسیقی جزو اختراعات اخیر بشر است، اما قدمت خود موسیقی به زمانهای بسیار دورتر برمیگردد. تحقیقات نشان میدهد که اجداد ما تا پیش از اختراع زبان از موسیقی به عنوان ابزاری برای برقراری ارتباط و همسریابی استفاده میکردند. همچنین از موسیقی به عنوان برچسب اجتماعی مورد نیاز برای پیدایش نخستین جوامع بزرگ بشری تعبیر میشود. بعلاوه شواهد دیگری نیز مبنی بر عمیقتر بودن ریشههای موسیقی وجود دارد. همانطور که انسانها میتوانند تفاوتهای جزئی میان ملودیها را تشخیص دهند، برخی میمونها نیز قادرند الگوهای صوتی را از یکدیگر تفکیک کنند!
سنت موسیقی
مطالعه در خصوص موسیقی 40 هزار سال گذشته، زمانیکه اروپا در آستانه تغییر مهمی بود، شروع شد. انسانهای اولیه پیش از ما یا همان نئاندرتالها این سرزمین را از اولیهترین گونههای بشری که یک میلیون سال در آنجا زندگی میکردند به ارث بردند و ساکن آن منطقه شدند. در حالیکه حالا گونه جدیدی از بشر ـ یعنی خود ما ـ در سطح اروپا پراکنده شدهاند. انسانها در مواردی از نئاندرتالها باهوشتر بودند. از همه مهمتر اینکه آنها به سلاحهای موثرتری نسبت به نئاندرتالها مجهز بودند. طی 5000 سال تعداد گونههای انسانها نسبت به نئاندرتالها بهطور چشمگیری افزایش یافت و چندی پس از آن نئاندرتالها بهطور کل از بین رفتند.
سرعت چشمگیر این تغییر نشان میدهد که بین گونههای ما و نئاندرتالها تفاوتهای اساسی وجود داشته است و شواهد موجود این موضوع را تائید میکند. مثلا نئاندرتالها غارنشین بودند، اما معمولا زحمت تزئین غارها را به خود نمیدادند. با این حال در نتایج تحقیقاتی که بتازگی منتشر شده مطالبی دال بر خلق برخی هنرهای انتزاعی ـ ابتدایی به صورت سیاه قلم روی دیوار غار جبل الطارق نوشته شده است.
زمانیکه اجداد غارنشین ما وارد آن منطقه شدند، دیوارهای غار به بومهای نقاشی برای طرحهای بلند پروازانه آنها تبدیل شد. آنها پس از ورود به اروپا مشغول کندهکاری پیکرهای انسان و حیوانات روی استخوان و عاج شدند. بعلاوه، در ادامه مسیر تکامل هنرهای تجسمی از استخوان و عاج برای ساختن سازهای موسیقی استفاده کردند.
نیکلاس کنارد، از محققان دانشگاه توبینگن آلمان که در کشف بهترین نمونههای نخستین آلات موسیقی اولیه مشارکت داشته است، میگوید: «سنت موسیقی شفاف و روشن است. ما در جنوب غرب آلمان در سه جای مختلف هشت فلوت پیدا کردیم.» ممکن است در نگاه اول این تلاشهای هنری با موفقیت قابل توجه گونههای بشری ما مرتبط نباشد. از نظر کنارد و دیگر محققان، هنر و موسیقی در ایجاد حس هویت گروهی، اعتماد متقابل و در نتیجه موفقیت بشر نقش بسزایی داشته است. کنارد معتقد است که این آثار نمادین کشف شده بیانگر حضور جمعیت بسیار زیادی از انسانها روی زمین است که به واسطه این آثار همبستگی آنها حفظ شده و در جهت هدفهای مشارکتشان با هم همکاری داشتهاند. شاید نئاندرتالهای منقرض شده هم برای تشکیل این سطح از وحدت اجتماعی تلاش کرده باشند، اما بهدلیل عدم استفاده از هنر و موسیقی در رسیدن به اتحاد شکستخوردهاند. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد ظرفیتهای شناختی نئاندرتالها مانند ظرفیتهای شناختی انسان بوده است. در حقیقت کنارد و دانشمندان دیگر عقیده دارند که داستان پیچیدهتر از آن است و استدلال آنها بر این اساس است که هنر و آلات موسیقی که 40 هزار سال قبل در اروپا ظاهر شده است، آنقدر ماهرانه و پیچیده هستند که به طور قطع در سطحی بالاتر از نخستین سنتهای هنری تکامل یافتهاند. به عنوان مثال باستانشناسان ابزارهایی را کشف کردهاند که صد هزار سال پیش در غارهای جنوب آفریقا برای ترکیب رنگ بدن از آنها استفاده میشد.
حتی احتمال دارد که نئاندرتالها طبق تصورات عمومی گونه وحشی و بیفرهنگی نبوده باشند. ارزیابی مجدد شواهد توسط یک گروه هلندی نشان میدهد که ایدهها و نظرات موجود در مورد گونهای از انسانها که با وجود استفاده از سلاحها و ابزارهای اولیه قادر به استفاده از نشانهها و نمادهای ارتباطی نیستند و فقط اشکال اولیه اجتماعی را دارند، مورد تائید نیست.
نئاندرتالها فلوت مینواختند
روس بیاسکو، یکی از محققان موزه جبلالطارق معتقد است، ظرفیتهای شناختی نئاندرتالها و انسانهای مدرن شبیه یکدیگر هستند. او میگوید: درک این موضوع که ممکن است نئاندرتالها آلات موسیقی را ساخته و از آنها استفاده کرده باشند، سخت نیست. اما تا زمانیکه شواهد محکمی برای تائید این نظریه یافت نشود یک محقق همواره در اظهار نظر محتاط عمل میکند.
به نظر میرسد دستکم یک ساز موسیقی به یادگار مانده از نئاندرتالها وجود دارد. این ساز یک فلوت با قدمت 43 هزار سال است که در محل زندگی نئاندرتالها در اسلوونی پیدا شده است. البته این کشف جای بحث دارد، چون استدلال بسیاری از محققان این اساس است که «سوراخهای انگشت» روی فلوت چیزی جز جای گاز گرفتگی استخوان توسط یک حیوان گوشتخوار نیست. این بحث در شناسایی نخستین سازهای موسیقی باعث بروز برخی مشکلات میشود. از طرفی ممکن است این آلات موسیقی از موادی ساخته شده باشند که طی فرآیندهای طبیعی برای نواختن آهنگ مناسب به نظر میرسیدند. به عنوان مثال، حتی امروزه برخی هنرمندان برای ساخت سازهای موسیقی دنبال درختانی هستند که موریانه آنها را سوراخ کرده است. فرانچسکو دریکو معتقد است تشخیص اینگونه سازها در محل زندگی انسانهای باستان غیرممکن نیست، اما به تلاش و تحقیقات اختصاصی نیاز دارد. زمانیکه آناتومی صوتی آنها و ما مشابه یکدیگر است میتوان نتیجه گرفت که تواناییهای صوتی آنها نیز مانند ما بوده است.
ایان مورلی، یکی از محققان دانشگاه آکسفورد انگلیس که نوعی از موسیقی ساخته شده توسط گروههای شکارچی-گردآورنده را مورد مطالعه قرار داده است، متوجه مانع دیگری بر سر راه کشف نخستین آلات موسیقی شد. او در کتابش با عنوان سابقه موسیقی که پارسال منتشر شد، تاکید کرد بسیاری از سازهای موسیقی از موادی ساخته میشوند که بسرعت فاسد شده و از بین میروند. این یعنی پیدا کردن ابتداییترین مواد مورد استفاده در ساخت آلات موسیقی کار بسیار مشکلی است، چه برسد به آنکه نئاندرتالها از این مواد استفاده کرده باشند.
اما تا اندازهای این مشکل اهمیتی ندارد، زیرا یک ساز موسیقی وجود دارد که دانشمندان قدمت آن را 40 هزار سال تخمین زدهاند و جزو سازهایی است که نئاندرتالها در نمایشهای خود از آن استفاده میکردند. دامنه صوتی بشر حداقل 530 هزار سال پیش کامل شده است، بنابراین بسیاری از گونههای انسانهای منقرض شده، از جمله نئاندرتالها، توانایی آواز خواندن را داشتهاند. این موضوع را میتوان از برخی فسیلهای کشف شده درک کرد. استخوان کوچکی به شکل نعل اسب به نام لامی در گلوی ما وجود دارد و برخی محققان معتقدند که شکل این استخوان هنگام صحبت کردن و آواز خواندن بهدلیل پایین آمدن حنجره تغییر میکند. امروزه باستانشناسان تعدادی از این استخوانهای لامی را در فسیلهای نئاندرتالها کشف کردهاند. استخوان لامی آنها شبیه استخوان لامی انسانهای مدرن است. بافت نرم حنجره در فسیل انسانها از بین رفته است، اما پایین بودن جایگاه آن در گلو نشاندهنده شکل استخوان جمجمه است. بنابراین نگاهی دقیق به شکل جمجمههای متعلق به پیشگامان ما در 1.8 میلیون سال گذشته نشان میدهد که حنجره آنها کمی به سمت پایین بوده است. این یعنی اجداد ما در مدت زمانی طولانی توانایی اندکی در آواز خواندن داشتهاند و این توانایی با گذر زمان پیشرفت کرده است.
استعداد موسیقی از حیوانات تا انسانها
از نظر فالک یک راه بهتر برای پی بردن به منشاء موسیقی، بررسی چگونگی تفاوتهای موجود میان آناتومی ما و شامپانزههاست. یکی از این تفاوتهای عمده این است که فرزندان ما نسبت به فرزندان دیگر پستانداران در شرایط درماندهتر و وابستهتری به دنیا میآیند. دلیل روشنی برای این موضوع وجود دارد و آن هم این است که ما فرزندانی داریم که هنگام تولد مغز آنها بزرگ است و در نتیجه تجربه زایمان برای مادران دردناک خواهد شد. زیرا اگر جمجمه جنین در رحم مادر بیش از اندازه رشد کند تولدش با دشواری بیشتر همراه خواهد بود و چه بسا به مرگ نوزاد یا مادر بینجامد.
یکی از شواهد دیگر درماندگی نوزادان ما این است که خود آنها نمیتوانند از ابتدا مثل بچه شامپانزهها برای حفاظت و اطمینان به مادران بچسبند یا در آغوش آنها بروند. مادران مجبورند فرزندانشان را در آغوش بگیرند که این کار آنها را از انجام امور روزانه بازمیدارد. فالک بر این عقیده است که مادران ماقبل تاریخ در فواصل زمانی منظم کودکان خود را پایین میگذاشتند تا بتوانند به امور خود رسیدگی کنند و برای اطمینان کودکان از حضورشان با لحن کودکانه با آنها حرف میزدند. اینکه مغز اجداد ما در حدود 1.8 میلیون سال پیش به نسبت بزرگ بوده است موضوعی تصادفی نبوده است، دانشمندان با بررسی جمجمههای باستانی مربوط به همان دوران به این نتیجه رسیدند که حنجره بشر از ابتدا به سمت پایین بوده و در نتیجه صدای آنها برای خواندن آوازهای اولیه مناسب بوده است.
به هر حال ممکن است همه این فرضیهها در خصوص منشاء موسیقی درست باشد. بین این فرضیهها تفاوتهایی وجود دارد، اما همه آنها بیانکننده این اصل هستند که توانایی ما در درک و ایجاد موسیقی یک گام مهم در تکامل انسان است. بسیاری از این فرضیهها بر نقش موسیقی در روابط اجتماعی تاکید دارند و با این ایده که سازهای موسیقی در 40 هزار سال قبل، عامل استحکام روابط اجتماعی و موفقیت انسان مدرن در اروپا شدهاند؛ مطابقت دارند.
دانشمندان یک تصویر جامع و کلی در خصوص موسیقی دارند. برخی از پستانداران با وجود اینکه از موسیقی استفاده نمیکنند آهنگها را میشنوند. سال گذشته آندریا راویگنانی، یکی از محققان دانشگاه وین در اتریش کشف کرد همانطور که انسانها میتوانند تفاوت ملودیها یا تفاوت عبارات در زبان گفتاری را درک کنند، برخی میمونها (مثل میمونهای خزموش) نیز میتوانند تفاوتهای ظریف در الگوهای صوتی را تشخیص دهند. چگونه میمونها در حالیکه از موسیقی استفاده نمیکنند توانایی تشخیص موسیقی را دارند؟ راویگنانی اکنون روی استعدادهای موسیقی پستانداران دیگر مطالعه میکند و یک طبل الکترونیک را در اختیار یک شامپانزه قرار داده است. او قصد دارد میزان شباهت طبل زدن آنها با انسان و الگوهای موسیقی را که شامپانزهها قادر به تقلید آن هستند، بررسی کند. به نظر میرسد تواناییهایی که تائیدکننده وجود نوعی استعداد موسیقی هستند بیش از پیش در حیوانات دیده میشود.
از برقراری ارتباط تا بیان احساسات
چارلز داروین، طبیعیدان قرن نوزدهم و پدر زیستشناسی تکاملی، یکی از اولین کسانی است که سعی کرد علت علاقه بشر به موسیقی را توضیح دهد. او در یکی از کتاب هایش در سال 1871 با موضوع تئوری تکامل اشاره کرد که موسیقی مانند آواز پرندگان است، از این نظر که موسیقی و آواز به پرندگان نر برای جذب جفت خود و هشدار دادن در زمان حضور دشمن کمک میکند. امروزه این نظریه طرفداران کمتری دارد، زیرا آواز خواندن صرفا وسیلهای برای خوشگذرانی جنس نر نیست و در خیلی از موارد پرنده ماده نیز همراه پرنده نرآواز میخواند.
اخیرا توماس گیسمن، یکی از محققان دانشگاه زوریخ سوئیس، تئوری جالب دیگری را ارائه کرد. او در کتابی عنوان کرد چهار پستاندار دیگر (برخی میمونهای لمور، میمونهای شبگرد هندی، میمونهای تی تی و میمونهای دراز دست) مانند برخی انسانها تک همسر هستند همچنین در میان پرندگان، آوازخوانی دو نفری در گونههای تک همسر رخ میدهد. گیسمن اشاره میکند که آوازخوانی تا حدودی با سیر تکاملی تک همسری مرتبط است، اما علت و چگونگی آن هنوز مشخص نشده است.
تعبیرهای دیگر در خصوص منشاء موسیقی بر شباهتهای آشکار میان موسیقی و زبان تاکید میکنند. بیشتر مردم قبول دارند که موسیقی میتواند با آنها ارتباط برقرار کند. حتی گاهی اوقات یک ملودی به ظاهر بیمعنی باعث ایجاد حس شادمانی یا ناراحتی در ما میشود. محققان میگویند گاهی اوقات حتی اگر شخصی به زبانی ناآشنا صحبت کند میتوانیم احساسات او را از روی لحن و صدایش تشخیص دهیم.
شاید موسیقی و زبان هر دو برای برآورده کردن نیاز انسانهای اولیه جهت برقراری ارتباط و بیان کردن احساساتشان به یکدیگر تکامل یافتهاند. در تاریخچه بشریت، انسانها گروههای بزرگتری را تشکیل دادند و برای حفظ وحدت گروهی دنبال راهی بودند تا احساسات خود را برای اعضای دیگر گروه بیان کنند.
در دهه 1990 لسلی آیلو و رابین دانبار، از دانشگاه لندن بیان کردند که اجداد ما برای استحکام روابط در ارتباطات خود از لحن عاطفی استفاده میکردند. این دو دانشمند با بررسی این موضوع دنبال راهی برای توضیح تکامل زبان بودند، در حالیکه دانشمندان دیگری مثل مورلی بر این عقیده هستند که تاکید آنها بر اهمیت لحن سخن، نشاندهنده آن است که استفاده از لحن عاطفی برای تقویت انسجام اجتماعی میتواند به یافتن منشاء و مبداء موسیقی کمک کند.
BBC / مترجم: ندا ابوطالبیراد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد