من ذلیل نیستم
فتانه سکوت میکند و حرفی نمیزند؛ امیر اما رشته کلام را در دست میگیرد و میگوید: آقای قاضی این بار دیگر تمامش کنید. من و فتانه نمیتوانیم با هم زندگی کنیم. این زندگی عاقبت خوبی ندارد. نه او حاضر است کوتاه بیاید و نه من میتوانم به خواستههایش تن بدهم. من یک مرد هستم و نمیتوانم مثل مردهای زن ذلیل زندگی کنم و هرچه زنم میگوید، من هم بگویم چشم؛ او زندگی مرا به جهنم تبدیل کرده است. دفعه پیش در همین شعبه با هم آشتی کردیم او قول داد که دیگر توقعهای بیجا از من نداشته باشد و زن قانعی باشد، ولی به قولش اهمیت نداد و باز هم کار خودش را کرد.
امیر در ادامه صحبتهایش میگوید: دفعه قبلیکه به دادگاه آمدیم و میخواستیم از هم جدا شویم، یادتان میآید. من آن زمان مشکلم با فتانه این بود که هرچه مادرش میگوید گوش میکند و بهدلیل دخالتهای مادرش و اهمیت دادن به حرفهای او زندگی ما را تبدیل به میدان جنگ کرده است.
همان زمان فتانه قول داد که دیگر اجازه نمیدهد مادرش در زندگی ما دخالت کند. فتانه بعد از آن جلسه دادگاه سر قولش ماند و دخالتهای مادرزنم خیلی کمتر شد، ولی حالا چند وقتی است که باز هم دخالتهای مادرزنم شروع شده و فتانه هم هرچه او میگوید، گوش میکند. ما هرکاری بخواهیم انجام بدهیم مادرزنم باید نظر دهد، چون فتانه موضوع را سریع به مادرش میگوید و از او نظرخواهی میکند. آقای قاضی ما شش سال است که با هم ازدواج کردهایم و زندگیمان مستقل است، چرا باید نتوانیم مستقل زندگی کنیم و دیگران برای ما تصمیم بگیرند.
خودخواه است
در این لحظه فتانه حرفهای شوهرش را قطع میکند و میگوید: آقای قاضی امیر خودش هم به هیچکدام از قولهایی که در این دادگاه و در حضور شما به من داد، عمل نکرده است. او به من میگوید که خودخواه هستم در صورتی که خودش از من بیشتر خودخواه است و تصور میکند چون مرد است باید حرف اول را خودش بزند.
او تصور میکند که بیشتر از من میفهمد و هرچه میگوید من باید با او موافق باشم. تنها فرزند خانواده هستم و وابستگی بین من و مادرم خیلی زیاد است و نمیتوانم حرفهای او را گوش نکنم. امیر میخواهد بین من و مادرم جدایی بیندازد تا خیالش راحت شود. او چون میبیند که من بیش از اندازه مادرم را دوست دارم و به او عشق میورزم به ارتباط ما حسادت میکند.
برای همین زندگی ما را به میدان جنگ تبدیل کرده و مرتب دارد با من دعوا میکند. امیر حاضر نیست کوتاه بیاید و از همه کارهای من ایراد میگیرد. وقتی با مادرم صحبت میکنم با من دعوا میکند. وقتی از او چیزی میخواهم دعوا به راه میاندازد. وقتی به بیرون از خانه میروم چیزی را بهانه میکند و دعوا به راه میاندازد. دیگر با رفتارهایش مرا خسته کرده است.
به من میگوید که من پرتوقع هستم. آقای قاضی اگر من پر توقع هستم چرا باید بعد از شش سال زندگی مشترک در یک خانه اجارهای و با کلی بدهکاری و مشکلات مالی زندگی کنم.
حسرت خیلی چیزها در زندگی به دلم ماند و چون شوهرم را دوست داشتم، سعی کردم تحمل کنم. من و امیر بعد از کلی سختی موفق شدیم با هم ازدواج کنیم.
بهدلیل مخالفتهای خانوادههایمان چند سال عذاب کشیدیم تا بالاخره به هم رسیدیم. برای همین هیچ وقت نخواستم که با کوچکترین مشکلی چشمانم را روی عشق و علاقهای که بین ما بود ببندم و دعوا به راه بیندازم و از امیر جدا شوم. چند باری هم که برای جدایی به دادگاه خانواده آمدم فقط به دلیل لج و لجبازی بود. آقای قاضی اگر امیر کمی این حرفها را درک میکرد، شاید زندگی ما حالا عاشقانه بود و با هم خوشبخت بودیم.
همدیگر را دوست داریم
صحبتهای فتانه به اینجا که میرسد شروع میکند به اشک ریختن. امیر که چهرهاش نشان میدهد تحت تاثیر حرفهای فتانه قرار گرفته است و حالا کمی آرامتر شده، بعد از اینکه به همسرش نگاهی میاندازد رو به قاضی میگوید: من هم فتانه را خیلی دوست دارم. من هم دلم نمیخواهد که زندگی ما از هم پاشیده شود؛ ولی خود فتانه هم مقصر است. او کار را به اینجا کشاند و قرار نبود که ما الان اینجا باشیم.
وقتی حرفهای این زوج به پایان میرسد، قاضی عموزادی به آنها میگوید شما که تا این اندازه همدیگر را دوست دارید و نمیخواهید از هم جدا شوید چرا هر بار تا مشکلی پیش میآید به دادگاه میآیید و تصمیم به جدایی میگیرید؟
این زوج سکوت میکنند و جوابی نمیدهند. در ادامه جلسه قاضی از آنها میخواهد که از طلاق منصرف شوند و به زندگیشان برگردند. این زن و شوهر بعد از حرفهای قاضی نگاهی به یکدیگر میاندازند و در نهایت برای بار پنجم باز هم آشتی میکنند و از دادگاه خانواده خارج میشوند.
نگاه کارشناس لجبازی؛ میدان جنگ نیست
قاضی عموزادی / رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده: در پروندههای بسیاری مانند ماجرای این زوج شاهد هستیم زن و مرد علاقه بسیاری به هم دارند، اما بهدلیل لج و لجبازی کارشان به دادگاه کشیده میشود.
لجبازی یک خصوصیت اخلاقی است که باعث میشود فرد از خود رفتارهای غیرمنطقی بروز دهد. فرد لجباز بحث و اختلاف در خانواده را مانند یک میدان جنگ میبیند که باید در این جنگ پیروز شود. او با اینکه میداند کارش اشتباه است، اما حاضر به گذشت نیست و این لجبازی گاهی کار را به جایی میرساند که دو طرف تصمیم به جدایی میگیرند، اما وقتی در دادگاه حرف دلشان را میگویند و متوجه اشتباه خود میشوند از طلاق و جدایی منصرف شده و به خانه میروند.
وی ادامه میدهد: زوجها باید توجه داشته باشند که کار بدتر، لجبازی در مقابل یک انسان لجباز است و اگر یکی از زوجین لجباز هستند، بهتر است که طرف مقابل کمی آرامتر برخورد کند تا همسرش متوجه اشتباه خود شود. افرادی که لجبازی میکنند اعتماد به نفس پایینی دارند و به این دلیل افراد مغروری هستند. به همین علت بهتر است کاری انجام نشود که اعتماد به نفس آنها زیر سوال برود، زیرا این کار آنها را لجبازتر میکند. گاهی لحن صحبت زن یا شوهر باعث میشود که همسرشان لجبازی کند. بنابراین زوجها باید در گفتار و رفتارشان دقت لازم را داشته باشند و ببینند چه عمل یا رفتارهایی باعث واکنش همسرشان به صورت لجبازی میشود و سعی کنند از آن عملها پرهیز کنند.
این قاضی دادگاه خانواده تاکید کرد، دادگاه خانواده آخرین مرحله در صورت بروز مشکل میان زوجین است و آنها نباید به دلیل هر اختلاف کوچکی به دادگاه مراجعه کنند.
بسیاری از این مشکلات در خانه یا با کمک بزرگان فامیل و متخصصان روانشناسی قابل حل است و نباید برای حل هر مشکلی به دادگاه خانواده مراجعه کرد.
در این پرونده شاهد بودیم که این زوج برای حل مشکل خود پنج بار به دادگاه خانواده آمده و در اینجا مشکلشان حل شده و به خانه بازگشتند، حال آنکه این زوج میتوانستند مشکل را در خانه خودشان حل کنند و نیاز نبود به اینجا مراجعه کنند.
سیما فراهانی / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد