سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
لابهلای آن همه فیلمی که در پی پیروزی انقلاب از کمند توقیف و سانسورهای کلی و جزئی امکان نمایش و دیده شدن پیدا کردند، فیلمی وجود داشت که هم میشد آن را انقلابی توصیف کرد و هم مذهبی، هم دارای بار ایدئولوژیک و دینی بود و هم از جلوههای سینمای هالیوودی بهرهمند، هم ستاره داشت (آنتونی کوئین، ایرنه پاپاس و...)، هم یک آهنگساز حرفهای و شاخص در سینما (موریس ژار)، هم جلوههایش یادآور فیلمهای عظیمی بود که در نزد تماشاگر ایرانی با عنوان کلی «رومی» یا «رُمی» شناخته میشدند (با آثار مشهوری مثل بنهور، باراباس، مشعل و کمان، خرقه، اسپارتاکوس و...) و جابهجا و صحنه به صحنه اسب و شمشیر و نیزه و جنگ تن به تن و هیجان را به رخ تماشاگر میکشیدند، هم صحنههایی آرمانی و کاملا متناسب به شعارهای موردپسند روز را در بر داشت. (بر زمین انداختن و قطعه قطعه کردن بتها، چرخیدن به دور خانه خدایی واحد که زیر عنوان مکتبی توحیدی معنی مییافت، نمایش دلاوریها و ذوالفقار علی(ع) پیشوای نخست شیعیان و ...)
خلاصه اینکه «رسالت» (یا با نام ایرانی شده و مفهومترش محمد رسول الله(ص)) هیچ چیزی برای دیده شدن و پسندیدن در آن سال و زمانه کم نداشت. فیلم پس از فروشی خیرهکننده در سینماهای کشور به سرعت سر از مسجدهای محلات درآورد که مدت کوتاهی پس از پیروزی انقلاب نمایش فیلمهای انقلابی و مذهبی را شروع کرده بودند و با ویدئو و آپارات فیلم نشان میدادند. (آنها گاهی بلیت هم میفروختند!) در ادامه نیز مقارن با نخستین اعیاد مذهبی (مبعث، میلاد پیامبر اسلام(ص) یا هر دو اینها...؛ به هر حال فرقی نمیکند) از حدود یکی دو سال پس از نخستین اکران عمومی فیلم در سینماها سر از تلویزیون درآورد و بارها در سالگردهای پخش نخست تلویزیونیاش نمایش داده شد. به صورتی که دیگر شاید همه بینندگان، پیشاپیش میدانستند در یکی از دو عید مذکور (فرقی نمیکرد شب ماقبل عید یا بعدازظهر روز عید) رسالت پخش خواهد شد. دلیل این مقدار محبوبیت بجز موارد گفته شده تاثیر عاطفی شگرفی بود که فیلم بر بیننده مسلمان و معتقد میگذاشت.
یادش بخیر؛ دوستی که آن سالها مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و فردی با مطالعه و علاقهمند به تلویزیون و هنر سینما بود، همان زمان تعریف میکرد که وقتی به عنوان متولی دست به کار اولین نمایش همین فیلم در شهر کوچکشان (یکی از توابع استان لرستان) شده بود، پیرمردها و پیرزنان زیادی را دیده بود که شاید نخستین حضورشان را در سالن سینما تجربه میکردند. او تعریف میکرد که چنین افرادی سراسر نمایش رسالت نمیتوانستند جلوی بروز عواطف و احساسات خویش را بگیرند و با هر رخداد متاثرکنندهای (شکنجه شدن یاسر و سمیه، هدف قرار گرفتن حمزه، شکست مسلمانان در جنگ احد یا نمایش تاثیرگذار خانه کعبه در سکانسهای آخر فیلم و...) به گریه میافتادند.
او تعریف میکرد که بعضی از مشتاقان دیدن این فیلم فرسخها از پشت کوههایی سختگذر راههای خاکی و آسفالت نشده را طی کرده تا به آن شهر کوچک رسیده بودند و عجیب اینکه باز هم به دیدن فیلم میآمدند. نگارنده میخواهد بگوید تاثیر پخش چنین فیلمی از تلویزیون، در سالهایی که بتدریج این رسانه به نقاط محروم و دوردست راه پیدا میکرد و همزمان تکرار نمایش رسالت را هر ساله شاهد بودیم، چه طیف از بینندگانی را هدف قرار میداده است.
اما و به هر جهت، سفره موجود و در دسترس، آنی نبود که همیشه و با خیالی راحت به آن دل بست و خیال، راحت داشت.
مصطفی عقاد، کارگردانی که امیدهای زیادی را به خود و آیندهاش بسته بود در دومین و آخرین ایستگاهش فقط به «عمر مختار» رسید. بنابراین مسئولان وقت تلویزیون وطنی، خود دست به کار شدند و ساخت سریالهایی با موضوع تاریخ معاصر و زندگی مبارزان و گروههایشان را در دستور کار قرار دادند. «شاهشکار» (درباره میرزا رضا کرمانی)، «سربداران» (درباره گروهی مذهبی که در خراسان در مقابل حکومت برآمده از تجاوز مغولها ایستادند و در یکی از شمارههای قبل به آن سریال پرداختیم)، «کوچک جنگلی» (درباره میرزاکوچکخان که شرح ساخت و نمایش آن را هم از نظر گذراندیم)، «امیرکبیر» (درباره صدراعظم اصلاحطلب و مقتول ناصرالدین شاه قاجار که موضوع یکی از نوشتههای آینده ماست)، همراه سریالهای دیگری که در سالها و دهههای پیش ساخته و نمایش داده شدند و همگی ما کم و بیش از کیفیت و بازتاب پخش آنها باخبریم... به هر حال جرقه تولید این همه سریال پربیننده یا کمبیننده، با کیفیتهای متفاوت و میزان تاثیرگذاری کم یا زیاد با توفیق نمایش فیلمهایی خارجی و وارداتی همچون رسالت بود که در سیما زده شد و پروندهای قطور از تاریخ تلویزیون بعد از انقلاب را به خود اختصاص داد.
از طرفی در آن سوی قضیه، عقاد به قذافی قولی داده بود ـ به این مضمون ـ تا در قبال در اختیار گرفتن امکانات و لوکیشن برای ساختن رسالت فیلمی هم درباره مبارز قدیمی و مشهور کشور لیبی بسازد. به این ترتیب عقاد بر سر قولش به دیکتاتور بدفرجام دو سه دهه بعد لیبی ماند و تقریبا با همان عوامل فیلم قبلی عمر مختار را ساخت. وقتی فیلم آماده شد، یکی از پخشکنندگان ایرانی بسرعت آن را خرید و دوبله کرد. تبلیغهایی هم اینسو و آنسو به راه انداخت و در حالی که سخت منتظر بهرهمندی از اثر جدید تیم فیلم پرهواخواه رسالت بهسر میبرد، یکی از عصرهای جمعه عمر مختار بر پرده کوچک تلویزیون درخشیدن گرفت و با استقبالی عجیب روبهرو شد. هم به سبب داستانش و فضای مثبتی که آن زمان پیرامون فیلمها و سریالهای انقلابی (مثل «میشل استروگف») وجود داشت و هم به دلیل اینکه این بار، عقاد، فیلمی هالیوودی در مقیاسهای استاندارد اینگونه آثار عرضه کرده بود. با این تفاوت که قهرمانانش انقلابیهایی مسلمان بودند .(آن زمان فضایی همدلانه با دیگر انقلابیون وقت دنیا در ایران وجود داشت. این همدلی البته در مورد مسلمانان انقلابی مثل فلسطینیها، الجزایریها و بقیه بیشتر احساس میشد)
طبیعی بود که عمر مختار نیز در تمام آن ده سال و حتی سالهای بعد، به عنوان برگی برنده و پرخواهان، هر بار از آستین متولیان پخش بیرون بیاید و جذابیتهایش را به رخ بکشد.
***
در تمام آن سالها البته در سیما هنوز خبری از بقیه آثار پرشکوه و شناختهشده مذهبی هالیوود مثل «ده فرمان»، «عیسی بن مریم»، «خرقه» و بقیه نبود؛ به دلایل بسیاری انگار، چاره فقط پخش قسمتهایی کوتاه از چنین فیلمهایی در لابهلای برنامههایی ترکیبی بود یا به بهانه طرح پرسشهای سینمایی در برنامههای مسابقهای (یک مسابقه سی سوال، مسابقه هفته، برنامههایی درباره هنر دوبلاژ، برنامههای تخصصی سینمایی و... که ـ همگی ـ تکهفیلم هم نشان میدادند یا درباره برخی از همین آثار بحث هم میکردند) و به هر حال ما به دیدن تکهها یا حتی شنیدن همان اندک توصیفها هم درباره آنها قانع بودیم و راضی نشان میدادیم.
***
تلویزیون سالهای نخست پس از انقلاب، یک برگ برنده دیگر هم در دست داشت. البته این یکی جنسش تا حدی متفاوت با رسالت بود، اما به هر حال فیلمی دینی با مایههایی قوی از متافیزیک محسوب میشد. نگارنده خوب به خاطر دارد که در نخستین شب میلاد حضرت مسیح در دوران جدید، مجری پخش تلویزیون، بر صفحه ظاهر شد و ضمن گفتن تبریک به هموطنان مسیحیمان از پخش فیلمی سینمایی و درخور همین مناسبت خبر داد. به این ترتیب زنجیره تکرار چند باره و هر ساله پخش یکی از گرمترین و با حس و حالترین فیلمهای محبوب آن سالها را تجربه کردیم.
داستان فیلم «آهنگ برنادت» (یا «آوای برنادت») ساخته هنری کینگ، یکی از پرکارترین فیلمسازان تاریخ سینما، درباره برنادت سوبیرو، دختری زیبا و مسیحی با چهره و رفتاری معنوی بود که یک بار ناخودآگاه با بانویی بزرگ ملاقات میکند و صاحب کراماتی میشود. بقیه فیلم شرح مواجهه اهالی منطقهای که برنادت در آن ساکن است با این رخدادهاست؛ در حالی که روزبهروز بر تعداد کسانی که به حقانیت گفتار برنادت ایمان دارند افزوده میشود و در پایان، همزمان با مرگ این دختر جوان، حتی افراد بلندپایه مذهبی آن خطه نیز او را باور میکنند.
فیلمساز با بیانی پرکشش، سخت عواطف بیننده را تحتتاثیر قرار میدهد و حاصل کار او نیز به ترجیعبند تکرارشونده تلویزیون آن سالها بدل میشود. به این صورت که سالهای بعد هم تا مدتها و دقیقا در همان شب میلاد مسیح یا حداکثر شب سال نوی میلادی میدانستیم که آهنگ برنادت قرار است پخش شود و هر سال با علاقه منتظر دیدار چندبارهاش بودیم؛ تکراری که بعدها از گزند گوشه و کنایه طنزپردازان و کمدینهای خود سیما نیز در امان نماند و به نوعی به این سنت اشاره کردند.
علی شیرازی / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد