سایت تحلیلی روس "ایران رو" گزارشی را به قلم "ولادیمیر آلکسییف" درباره تحولات اخیر در عربستان سعودی نوشته است که در ادامه میآید.
ملک عبدالله بن عبدالعزیز پادشاه عربستان سعودی در حالت کمای عمیق به سر می برد که به گفته بهترین متخصصین جهان، بعید است که از این حالت رهایی پیدا کند. وخامت شدید حال پادشاه یک بار دیگر بحث درباره جانشین وی و آینده این کشور و حتی تمام منطقه حاشیه خلیج فارس را بر انگیخته است. در حال حاضر این مسایل با شدت خاصی مطرح شده و احتمال رسیدن پادشاه جدید به تاج و تخت در سال 2015 افزایش یافته است. در عین حال بحث درباره اینکه چه کسی وارث پادشاه فعلی خواهد شد، همچنان ادامه دارد.
پادشاه دم مرگ است؟
در حال حاضر عبدالله بن عبدالعزیز 91 سال عمر دارد و او تا کنون چند عمل جراحی در ناحیه کمر متحمل شده است. ابتدا در ریاض اعلام کرده بودند که پادشاه را برای انجام برخی آزمایش ها روانه بیمارستان کردند ولی بعد از آن معلوم شد که او سینه پهلو کرده و نمی تواند به طور مستقل نفس بکشد. عبدالله سال های زیادی است که سیگار می کشد که برخی منابع اطلاع می دهند که او سرطان ریه هم دارد. البته مدتی بعد، از پایتخت سعودی خبرهایی واصل شد که معالجه فشرده باعث گردید که حال او بهتر شود و اینکه او شفا می یابد که البته مشکل بتوان این خبرها را باور کرد. در هر حال این سئوال مطرح می شود که چرا در روزهای اخیر هر روز مهمانان آمریکایی که نمایندگان محافل سیاسی و نهادهای مختلف دولتی این کشور هستند، به ریاض سفر می کنند. این وضع فقط یک حکایت دارد و آن این است که واشنگتن برای درگذشت پادشاه فعلی عربستان سعودی آماده شده و سعی می کند روند انتقال قدرت در این کشور را کنترل کند تا از وقوع مبارزه شدید بر سر قدرت پیشگیری نماید. بالاخره با تلاش خود آمریکا این وضع ایجاد شده است که یک سری عوامل حائز اهمیت جهانی و منطقه ای به عربستان سعودی وابسته شود. می توان به ثبات بخش انرژی جهان اشاره کرد که در شرایط جاری بسیار
مبرم شده است: ریاض که فعالیت خود را با واشنگتن هماهنگ می کند، برای کاهش هر چه بیشتر قیمت جهانی نفت تلاش به عمل میآورد تا اقتصاد روسیه و ایران را هر چه بیشتر تضعیف کند. سعودی ها در زمینه سرنگونی دولت بشار اسد در سوریه نقش تعیین کنندهای ایفا می کنند. می توان همچنین به اوضاع عراق اشاره کرد که ریاض در این کشور برای تضعیف مواضع دولت شیعه بغداد تلاشهای هر چه بیشتری به عمل می آورد. مخارج مبارزه با داعش در حد زیادی از خزانه عربستان سعودی تأمین می شود. سعودی ها در روند مذاکرات درباره برنامه هستهای ایران دخالت گستاخانهای می کنند ولو اینکه عضو رسمی این مذاکرات نمی باشند. امنیت نظامی و سیاسی منطقه خلیج فارس و ثبات مصر هم شایان ذکر است که زمامداری نظامیان این کشور بر کمک مالی عربستان سعودی متکی شده است. همچنین حل و فصل مسأله فلسطین و اوضاع یمن شایان ذکر است.
سرنگونی رژیم عربستان سعودی چه تبعاتی به دنبال خواهد داشت؟
واشنگتن که عربستان سعودی را به شریک اساسی راهبردی خود در منطقه خاور میانه تبدیل کرد، بدین وسیله همه تخم مرغ ها را در یک سبد گذاشته و حالا باید برای چیدن میوه های تلخ این سیاست کوته بینانه آماده شود. منافع متعدد آمریکا در منطقه به تحولات بعد از وفات ملک عبدالله بستگی دارد. ایالات متحده در این منطقه متحد نیرومند دیگری غیر از اسراییل ندارد ولی اسراییل کشور عربی نیست و لذا در شرایط جاری اتکا بر اسراییل در جهان عرب کار احمقانه ای می باشد. ایران که بزرگترین کشور منطقه است نیز کشور عربی نیست. اگر کاخ سفید به ایران به عنوان شریک راهبردی خود دست دراز کند، نه جمهوری خواهان این اقدام را خواهند پسندید و نه عرب های مقیم شبه جزیره عربستان. مصر که همیشه رهبر جهان عرب بود، بر اثر انقلاب رنگینی که ایالات متحده همراه با عربستان سعودی و قطر تحریک کرده بودند، ویران گردیده است. سایر کشورها مانند سوریه و عراق، بار سنگین رهبری اعراب را «نمی کشند» یا در جریان بهار عربی به طور قابل توجهی تضعیف شده اند. لذا در شرایط جاری انتقال آرام قدرت در عربستان سعودی، برای واشنگتن از همه مهم تر است.
در غیر این صورت ممکن است در خاندان حاکم تفرقه بیفتد که البته الآن هم در میان اعضای آن اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. شاهزاده های جوان تر یعنی نوه ها و سایر قوم و خویشان جوان تر ملک عبدالعزیز، بنیان گذار این پادشاهی، نسل قدیمی را که از فرزندان بنیانگذار پادشاهی تشکیل شده است، تحت فشار قرار می دهند.
علاوه بر آن، در عربستان سعودی طایفه ها و خانواده های زیادی وجود دارند که از نظر اصل و نسب نجیب خود از آل سعود دست کمی ندارند و می خواهند حد اقل بخشی از حقوق از دست رفته را باز یابند. چه رسد به تکنوکرات هایی که طرفدار نوسازی همه جانبه کشور هستند و می فهمند که باقی ماندن آن در ابعاد قرن 18 می تواند به سقوط و فروپاشی کامل رژیم و دولتی منجر شود که انگلیسی ها 85 سال پیش بر روی ویرانه های امپراطوری عثمانی ساخته بودند. در نجد وهابیون برتری دارند، در حجاز و در قسمت شمال غربی کشور سنی ها، در استان شرقی شیعیان، در قسمت جنوبی اسماعیلیون و در قسمت جنوب غربی قبایل یمنی که بسیاری از آنها اهل تشیع هستند. رویارویی شیعه و سنی در داخل عربستان سعودی شدت می یابد و اوضاع در امتداد مرزهای این پادشاهی امن و امان نیست. در عراق جنگ بین داعش و نیروهای حامی دولت شیعه بغداد جریان دارد، سوریه مدتهاست که صحنه شعله ور شدن مناقشه خونینی می باشد که خود ریاض آتش آن را بر افروخت.
در یمن قیام کنندگان حوثی که از پشتیبانی ایران برخوردارند. به قدرت رسیدهاند. سعودی هایی که به تهران با چشم رقیب و منشأ خطر انقلاب شیعی می نگرند، روابط خود با ایران را تیره و متشنج کرده اند. روابط عربستان با کشورهای همسایه عربی هم صاف و بی دغدغه نیست. بسیاری از ناظران تجزیه عربستان سعودی به 4-3 دولت را پیشبینی می کنند که قبل از تشکیل پادشاهی همین وضع مشاهده می شد. تازه در این کشور موج تروریستی تحت تأثیر داعش بلند می شود در حالی که اعتبار پادشاه به عنوان خادم حرمین به علت مداخله عربستان سعودی در گوشه و کنار جهان عرب افت کرده است. علمای برجسته حتی به واگذاری امور حج و اداره حرمین به شورای جهانی مفتیات دعوت می کنند. اگر پادشاهی عربستان سعودی از هم بپاشد، موج تکان های انقلابی علیه رژیم های محافظه کار تمام عربستان این منطقه را در خواهد نوردید. در عین حال نقش اسلام گرایی افراطی افزایش می یابد که تا کنون داعش به کیان دولتی تقریباً واقعی آن تبدیل شده است.
نامزدهای اصلی
ولیعهد سلمان (متولد سال 1935) در حال حاضر وزیر دفاع و از چند ماه پیش رئیس دولت می باشد. او که در سال 2012 ولی عهد اعلام شد، در اکثر سفرهای خارجی نماینده ملک عبدالله می باشد. سلمان قبل از آن طی 48 سال رئیس شهرداری ریاض بود. در سال 1963 که به این مقام رسیده بود، جمعیت این شهر از حد 200 هزار نفر نمی گذشت ولی اکنون تا حدود 5 میلیون نفر افزایش یافته است. سلمان به عنوان پادشاه آینده از همه مناسب تر محسوب می شود ولی او به شدت مریض است و بزودی 80 سالش تمام می شود. سلمان در سال های 1980 در جریان حضور شوروی در افغانستان، سرپرست کمک مالی به مجاهدین افغانی بوده و در این زمنیه با محافل وهابی عربستان سعودی روابط تنگاتنگی برقرار کرده بود.
به علت مشکلات سلامتی سلمان، در ماه فوریه سال 2013 امیر مقرن به نیابت وی منصوب شد تا تسلسل وراثت تاج و تخت به هم نخورد. مقرن (متولد سال 1945 و هم اکنون 70 سال دارد) فارغ التحصیل دانشکده نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا است. وی به عنوان خلبان در نیروی هوایی عربستان سعودی خدمت کرد، بعداً معاون استاندار مدینه و پس از آن رئیس سرویس اطلاعات سعودی شد. مقرن همچنین با ملک عبدالله روابط تنگاتنگی برقرار می کند.
هر سه نفر – عبدالله، سلمان و مقرن – پسران ملک عبدالعزیز بنیانگذار خاندان سعودی هستند که 45 فرزند ذکور داشت. در حال حاضر فرزندان عبدالعزیز عضو به اصطلاح شورای بیعت هستند که در سال 2007 توسط عبدالله برای تسهیل انتخاب ولیعهد تشکیل شد. اکثر کارشناسان شریک این نقطه نظر هستند که مقرن، آخرین سیاستمدار کارآمد از میان فرزندان عبدالعزیز است و لذا اگر او بعد از روی کار آمدن سلمان ولیعهد شود، انتخاب مدعیان بعدی قدرت از میان نوه های بنیانگذار کشور، کار این شورا خواهد بود. این وضع خاندان حاکم را با بحران مشروعیت روبرو خواهد کرد که در طول تاریخ خود با آن روبرو نشده است.
نسل جوان تشنه قدرت است
در هر حال، از حدود 1500 شاهزادهای که هسته خاندان حاکم را تشکیل می دهند، تنها افراد انگشت شماری به بالاترین مقامات دسترسی پیدا خواهند کرد. پادشاه عربستان فقط 45 پسر مشروع داشت ولی شمار فرزندانی که صیغه ها به دنیا آوردند، روشن نیست. اگر هر یک از آنها به اندازه ملک عبدالله 15 فرزند داشته باشند و حد اقل نیمی از آنها نوه ها داشته باشند (که مسن ترین آنها از حد 70 سال گذشته اند)، نیروی ذخیره سلطنتی واقعاً قابل توجه است.
در میان این دسته بزرگ شاهزاده ها افرادی دارای سطح بالاتر نجابت محسوب می شوند که مادرانشان هم به خانواده های نخبگان قبایل سعودی تعلق داشتند. از نظر درجه نفوذ، بعد از مقرن بن عبدالعزیز، متعب بن عبدالله پسر پادشاه در مقام دوم قرار دارد. او نفر اول در میان نوه های پادشاه بنیانگذار کشور است که در سال های اخیر در نظام دولتی و به خصوص در بلوک مسلح به مقام های کلیدی رسیده اند. او طی سال های زیادی معاون پدر خود بود که ریاست گارد ملی، مهمترین ابزار قدرت (لشگر 70 هزار نفری تشکیل شده از بادیه نشینان) را بر عهده داشت. در سال 2010 پادشاه فرماندهی این لشگر را به پسرش واگذار کرد و در سال 2013 وضع حقوقی این نهاد را تا بالاترین درجه بالا برد و وزارت گارد ملی را تشکیل داد. بدین وسیله، سطح اختیارات رئیس این نهاد با اختیارات وزیران دفاع و کشور برابر گردید. همانطور که در فوق اشاره شد، ولیعهد عربستان سعودی وزیر دفاع می باشد.
در سال 2012 امیر محمد بن نایف (که الآن 55 سال دارد) وزیر کشور شد. این مقام به او از پدرش به ارث رسید که همزمان ولیعهد بود ولی در ماه ژوئن سال 2012 در گذشت (او فقط 5 فرزند پسر داشت). امیر محمد طی سال های زیادی معاون وزیر بوده و از جمله مسئول مبارزه با گروه های تروریستی بود.
امیر بندر بن سلطان یک مرد قوی دیگر در میان نوه ها به حساب می آید. او از زمانی شناخته شد که پدرش وزیر دفاع و ولیعهد بود (در ماه اکتبر سال 2011 فوت کرد). امیر بندر از آغاز ریاست جمهوری ریگان و تقریباً تا پایان دوره ریاست جمهوری بوش پسر، سفیر عربستان سعودی در ایالات متحده بود و حق داشت هر موقعی که بخواهد به طور آزاد از کاخ سفید بازدید کند. تصادفی نیست که به او لقب «بندر بوش» داده شده بود. بعد از بازگشت وی از واشنگتن، ملک عبدالله بندر را به مقام دبیر کل شورای امنیت ملی و سپس به ریاست سازمان اطلاعات خارجی منصوب کرد. البته بندر به علت به ناکامی کشاندن همه تلاش های عربستان سعودی در جهت سرنگونی رژیم های سوریه و عراق، در تابستان سال 2014 از این مقام برداشته شد و زیر سایه رفت.
استانداران استان های پایتخت و شرقی که آنجا مهم ترین ذخایر نفت متمرکز شده است، نیز باید در نظر گرفته شوند. در سال 2012 خالد بن بندر پسر مسن ترین فرزند بنیانگذار عربستان سعودی که به خاطر سن خود هم عضو بسیار محترم و با نفوذ خاندان حاکم است، به مقام فرماندار ریاض منصوب شد. امیر خالد قبل از این انتصاب فرمانده نیروی زمینی بود. سعید بن نایف استاندار استان شرقی قبل از این انتصاب در ماه ژانویه سال 2013 معاون استاندار بود و پیش از آن طی مدت زیادی سفیر در اسپانیا و چند ماه رئیس دفتر پدرش (که ولیعهد بود) بود. ولی وفات امیر نایف به ادامه فعالیت دولتی پسرش پایان نداد. بر عکس، او به یکی از با نفوذ ترین شخصیت ها در میان «نوه ها» تبدیل شد زیرا به مکانیزم های نظارت بر جریان های مالی از محل صدور نفت آگاه است.
در هر حال، فعلاً فقط این واقعیت مسلم است که در صورت وفات پادشاه، زمام امور به ولیعهد یا معاون وی منتقل خواهد شد. به عبارت دیگر، آخرین نسل فرزندان پادشاه بنیانگذار کشور حکومت خواهند کرد که دچار کهولت سن و ضعف جسمانی شده اند. بعید است که آنها به تصمیمات جدی تن دهند. وظایف پادشاه جدید بسیار محدود خواهد بود: او باید تسلسل نسل های آل سعود را تأمین کند. لذا نباید در انتظار تغییرات مثبت در سیاست عربستان سعودی بنشینیم. ولی همین امر نقطه ضعف عربستان را تشکیل می دهد زیرا مسایل حل نمی شوند بلکه منجمد می شوند. تازه ریاض که در قالب دنباله روی از ایالات متحده قیمت های نفت را پایین می آورد، خود را با خطرات مالی روبرو می سازد. این امر هم اکنون موجب نارضایتی امرا و طایفه ها و قبایل دیگری می شود که از درآمدهای نفتی بهره می گیرند. امیر ولید بن طلال یکی از قوم و خویشان نزدیک پادشاه، رهبر مشروط آنها می باشد. او نماینده آن نسل تکنوکرات هاست که طالب اصلاحات و به روز آوری هستند تا کشورشان به عنوان دولت واحد حفظ شود. ولی شانس آنها ضعیف است، مگر اینکه به هنگام انتقال قدرت بعد از وفات ملک عبدالله به مناقشه تن دهند.(تسنیم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد