شبکه دوم سیما که اساسا به پخش برنامههای علمی، آموزشی و پژوهشی تعلق داشت. میماند شبکه یک که در تنظیم جدول پخش با دشواری زیادی روبهرو بود چون همه سلایق باید لحاظ میشدند.
در نتیجه بعد از کسر ساعت پخش برنامههای فرهنگی، علمی، سیاسی، تفریح، سرگرمی، خبر و کودک ساعات ناچیزی برای پخش سریال باقی میماند که براحتی پر میشد! البته نه آنقدرها هم راحت. تلویزیون نمیتوانست هر سریالی را پخش کند. طبیعی بود که مجموعههای خارجی باید با چارچوبها و ضوابط مورد نظر رسانه ـ تا حد امکان ـ منطبق بودند و مشکل هم دقیقا همین مساله بود!
بسیاری از مجموعههای تولید شده در شبکههای اروپایی با معیارهای اخلاقی و دینی رسانه همخوانی نداشتند. پوشش، ایرادی همیشگی به شمار میرفت و نوع داستان از موضوعات بحثبرانگیز همیشگی بود. در این فضا به نظر میرسید که سریالهای ژاپنی از دیگر تولیدات مشابه خود در اروپا قابل استفادهتر باشند.
با این تحلیل ـ که منطقی هم بود ـ خرید سریالهای ژاپنی شروع شد. (جالب اینجاست که همزمان با ایران، کشور شوروی نیز بیشترین خرید سریالهای ژاپنی را داشت) گل سر سبد تمام سریالهایی که از ژاپن خریده شدند و روی آنتن تلویزیون ایران رفتند «سالهای دور از خانه» یا همان سریال «اوشین» بود. البته بعدها معلوم شد که پخش سریالهای ژاپنی آن قدرها هم کار سادهای نیست! ظاهرا میزان همخوانی این مجموعهها با ارزشهای مورد نظر رسانه چندان هم مطلوب نبود.
دهه 70 و 80 اوضاع تغییر کرد. با افزایش شبکههای تلویزیونی و نیاز روز افزون به سریالهای خارجی، رسانه ناچار شد جستجوی همهجانبه را در بازار فیلم و سریال آغاز کند. اداره کل تأمین برنامههای خارجی مأموریت یافت کمیتههایی تأسیس کند و نمایندگان خود را برای خرید به کشورهای مختلف اروپایی و آفریقایی بفرستد! این تلاشها بینتیجه نبود. رسانه سریالهایی از اروپای شرقی خرید که تم پلیسی داشتند.
کمیسر پلیس «ناوارو» هم در این دوره کشف شد. چند سریال ژاپنی و تعدادی از سریالهای خوب تولید شده در تلویزیون بریتانیا (مثل جنایات و مکافات) محصول این دوره بودند. در سالهای بعد، مجموعههای خوب دیگری هم پخش شد که سریال انگلیسی «لبه تاریکی» از جمله با کیفیتترین آنها به شمار میرفت. در باره نحوه صداگذاری، بازنویسی داستان و تغییر نقش پرسوناژهای این سریالها به کمک دوبله کتابها میتوان نوشت!
حس همگرایی
با این همه، در سراسر دهه 70 و اواخر 80، جای سریالی خارجی که بتواند همه اقشار جامعه ـ بویژه طبقه متوسط ـ را جذب خود کند خالی بود. سریالهای خارجی، اغلب نمیتوانستد در بیننده ایرانی حس همگرایی ایجاد کنند. تفاوت سبک زندگی و نداشتن اشتراک در دغدغهها و دلمشغولیها عمدهترین دلیل این فاصلهگذاری طبیعی بود. در آن سالها تصور میشد که شاید هرگز نتوان سریالی خارجی یافت که با ایدههای ذهنی و سبک زندگی ایرانی مشابهت داشته باشد. با کشف سریالهای خارجی، این تصور منسوخ شد.
در دهه 60 و حتی 70، فیلمهایی از کره شمالی در تلویزیون ایران پخش شده بود. این فیلمها عمدتا محتوایی جنگی داشت و به موضوع دشمنی دیرینه کره شمالی و ژاپنیها میپرداخت. همان موقع، سریال چینی «جنگجویان کوهستان» توانسته بود توجه مخاطب ایرانی را به خود جلب کند، اما کمتر کسی پی برده بود که علت اقبال این مجموعه مردانه نزد مخاطبان تلویزیون چیست.
در واقع، پیرنگ اصلی سریال جنگجویان کوهستان بر افسانهای قدیمی استوار بود؛ روح چند جنگجوی اصیل در معبدی به امانت گذاشته میشود و این ارواح هنگامی آزاد میشوند که ظلم و ستم در جامعه به اوج خود رسیده باشد. تعلق ایرانیان به این مفهوم ریشهدار و معقول، امری انکار ناشدنی است.
سر انجام در دهه 80، شبکه سوم سیما پخش سریالی کرهای را شروع کرد. عنوان سریال جواهری در قصر بود. در آن زمان مدیران شبکه سه، دو دسته شده بودند: اکثریت بر این عقیده بودند که این سریال، مخاطبی نخواهد یافت و دوبله و پخش آن کاری عبث است و اقلیت معتقد بودند که با پخش این سریال، دست کم برای مدتی میتوانند نفس راحتی بکشند و با آسودگی دنبال سریالهای خوب خارجی بگردند! واقعیت این بود که کمتر کسی فکر میکرد این سریال کرهای، در جلب مخاطب ایرانی کامیاب باشد.
بینندههای پرشمار
اما ماجرا چیزی کاملا متفاوت از آب در آمد! این سریال بینندههایی پر شمار و پر و پا قرص پیدا کرد! شخصیتها و اصطلاحاتش به زبانها و خانهها راه یافت و بدون اغراق، کوچک و بزرگ و مرد و زن به علاقهمندان پر و پا قرص قهرمان داستان تبدیل شدند. این ماجرا یک بار دیگر هم تکرار شد، وقتی که مدتی بعد، شبکه سوم سیما سریال کرهای را دوبله و ارائه کرد.
هر دو مجموعه، توفیق فراوانی در جذب مخاطبان ایرانی داشتند. تا امروز این دو مجموعه بنا به تقاضای مردم بارها از شبکههای سراسری و استانی باز پخش شده است. بعد از این هم چند سریال کرهای دیگر در رسانه ملی پخش شد که از حیث جذب مخاطب موفقیتآمیز بود. اما دلیل موفقیت بیسابقه سریالهای کرهای نزد مخاطب ایرانی چیست؟
منتقدان و مخالفان این سریالها دلایل متعددی را برای اثبات «ضعف» و «کیفیت پایین» مجموعههای کرهای بر میشمارند که اهم آنها از این قرار است:
1 ـ داستان این سریالها بر افسانه بنیاد شده است.
2 ـ سریالهای کرهای «گفتوگو محور» هستند و حرکت در آنها دیده نمیشود.
3 ـ طرح داستان این سریالها مبتنی بر شبکه پیکارسک (نوعی روایت در ادبیات که هدف اصلی آن سرگرمی و اندرز است) نوشته شده است. به این معنی که قهرمان ساز و قهرمان پرورند و از منطق عادی زندگی روزمره فاصله دارند.
آنچه ذکر شد، چکیدهای از استدلالهای منتقدان است. از قضا من با همه این موارد موافقم با این تفاوت که نکات ذکر شده را نه تنها ایراد نمیدانم بلکه نقطه قوت میدانم و ادعا دارم که همین ویژگیها باعث توجه ویژه مخاطب شده است!
داستان «امیر ارسلان نامدار» را به خاطر بیاورید. هیچ داستانی به اندازه این حکایت نمیتواند افسانه باشد و میتوان آن را از نمونههای مشخص رمان «پیکارسک» در تاریخ ادبیات کشورمان به حساب آورد اما نباید فراموش کنیم که افسانه، آینهای است از آنچه باید رخ میداده. راز کوچک سریالهای کرهای همین است. مردم ما هیچوقت از تاریخ دل خوشی نداشتهاند و به عکس، به داستانهایی علاقهمندند که در آنها قهرمان داستان سر انجام از دست بدخواهان و بدگویان خلاصی یابد و انتقام کارهای بد ایشان را بگیرد و عدالت و صلح را در همه جا گسترش دهد.
داستانهای گفتوگومحور
بله. میپذیریم که در سریالهای کره ای، حرکت نقش زیادی ندارد و داستان با گفتوگو جلو میرود، اما باید دقت کرد که سبک زندگی ایرانی مبتنی بر همین ویژگی است! داستان زندگی ما ایرانیها بیشتر در اتاق نشیمن میگذرد تا در بزرگراههای شلوغ! به این موارد اضافه کنید فضا سازی سریالهای کرهای را که بر توطئه، غیبت و بدگویی مبتنی است.
مردم ما با چنین فضاهایی بخوبی آشنایی دارند و تماشای داستانهایی مثل جواهری در قصر، میزان بیزاری مخاطبان را از چنین وقایعی نشان میدهد. مهمتر از همه اینکه سریالهای کرهای از حیث اخلاقی و تصویری، با کمترین پیرایش نمایش داده شدهاند! نمیخواهم نتیجه خاصی بگیریم، اما در مقطعی که بسیاری از سریالهای تولید شده توسط ترکیه ـ یعنی یک کشور مسلمان ـ حتی با پیرایش اساسی هم در رسانه ملی قابل نمایش نیستند، پیراستگی و نجابت سریالهای کرهای امری نیست که نادیده بماند.
من گمان میکنم سریالهای کرهای توانستند سلیقه مخاطب ایرانی را یک درجه افزایش دهند. واقعیت این است که امروز از اقبال سریالهای کرهای اندکی کاسته شده است. مخاطب ریزبین ایرانی حاضر نیست از همان منظر و جایگاهی که در سال 89 بوده به تماشای سریالی بنشیند که به نظر تکراری میآید. او رشد کرده و حالا سریالی میخواهد که نتواند پایانش را حدس بزند.
امید بهشتی (فیلمنامهنویس) / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد