پدر در فرهنگ ایرانزمین اسطورهای است که در ذهن فرزند شکل گرفته و ترکیبی از عشق و احترام را به وجود آورده که به مرور هم پررنگتر میشود. مجموعههای تلویزیونی با توجه به قصههای عموما خانوادگی خود محمل مناسبی برای خلق پدرانی است که هر یک میتوانند با وجود بهرهگیری از خصوصیات مشابه در عین حال بسیار متفاوت از یکدیگر جلوه کنند. در واقع ریزهکاریهای هنرمندانه توسط مثلث فیلمنامهنویس، کارگردان و بازیگر موجبات خلق این شخصیتهای متفاوت را پدید آورده و به مخاطبان لذت کشف آنان را بخشیده است. البته در بسیاری مواقع هم پیروی تام و تمام از کلیشهها به خلق پدرانی کلیشه شده و یکسان ختم شده که چندان جذابیتی برای مخاطبان نداشته و هیچگاه هم در خاطرشان حک نمیشود. حال در ادامه نگاهی به چند نمونه شاخص از مجموعههای تلویزیونی در این باب میاندازیم.
سیروس مقدم و خلق پدرانی متفاوت
این کارگردان پرکار تلویزیون در بیشتر ساخته هایش نقشهای محوری تری را به زنان بخشیده و مردان عموما به عنوان مکمل در کنار آنها حضور دارند. اما با این حال پدران متفاوتی را در آثار او شاهد بودهایم که در بسیاری مواقع نقشی کلیدی در پیشبرد ماجراهای کار داشتهاند. در «روزهای زندگی» مقدم، پدری با خصوصیات کلاسیک و کلیشه شده به عنوان یک حاجآقای فرشفروش خلق کرده که همچنان دلبسته سنتهای قدیمی است. همین شخصیت با وجود تکراری بودنش فقط بهواسطه برخی ظرایف به کار رفته در آن تا حدودی دلنشین جلوه کرده و مخاطب نسبت به آن همذاتپنداری میکند. دیگر اینکه هنوز هم نمونههایی از شخصیت فوق را میتوان در مردان مسن جامعه از طبقه سنتی پیدا کرد که شکل ارتباطشان با فرزندان هم، دستکمی از روزهای زندگی و شخصیتهایش ندارد.
وی در سریال پرطرفدار نرگس هم که شخصیتهای محوریاش نرگس و خواهرش بودند، شخصیتی به نام شوکت را خلق کرده که دلخوشی از ازدواج پسرش (بهروز) با نسرین ندارد. شخصیتی بشدت خاکستری که نمیتواند مهر پدریاش را در چارچوب درستی ابراز کند و به شیوهای نادرست برای بیان آن دست میزند.
مشابه این اتفاق در مجموعه دیوار رخ داده و شخصیت اصلی آن که به دلیل سرقت مدتی طولانی در زندان به سر برده، به شکلی کاملا اشتباه به دنبال اثبات مهر پدرانهاش نسبت به دختر خود است. در نقطه مقابل نیز پدر اهل قانونی دیده میشود که رابطه پیچیدهای با تنها پسرش داشته که در شرف ازدواج با دختر مرد خلافکار است. اما مقدم در مجموعه پایتخت که این روزها تولید قسمت چهارم آن نیز آغاز شده، باورپذیرترین و جذابترین رابطه پدر و پسری در بین تمام ساختههای تلویزیونیاش را به تصویر کشیده است.
رابطه میان باباپنجعلی و نقی معمولی نمونه کاملی از یک رابطه تمام عیار ایرانی پدر و فرزندی است که در همه فراز و نشیبهای داستان ثابت و پابرجا میماند. آن هم در شرایطی که نقی همواره در موقعیتی بحرانی قرار داشته و شرایط عادی را تجربه نمیکند اما خللی در این رابطه محترمانه به وجود نمیآید. این در حالی است که پنجعلی با مشکلی به نام زوال عقل مواجه بوده و از این رهگذر نقی و خانوادهاش را هم با مشکل مواجه میکند. برای نمونه فقط کافی است به سکانس بیمار شدن پدر در پایتخت یک و حضور ماموران اورژانس بالای سر او و نگرانیهای عمیق نقی توجه کنید.
پیک سحر و پدری فداکار
جمشید مشایخی را میتوان یکی از معدود بازیگران سینما و تلویزیون کشورمان به حساب آورد که رکورددار بیشترین ایفای نقش پدر تا به امروز بوده است. او در پیک سحر که مجموعهای معمولی هم به حساب میآید، در نقش پدری زحمتکش از طبقه پایین جامعه حضوری دلپذیر داشته است.
پدری که برای فراهم کردن جهیزیه تنها دخترش با مشکلات مالی فراوانی روبهرو بوده و در این مسیر دست به یک فداکاری بزرگ میزند. این نقش در پیک سحر با وجود همه ضعفهای ریز و درشتش تقریبا خوب نوشته شده و بازی روان و واقعگرای مشایخی هم کمک شایانی به کیفیت نهایی آن کرده است.
پدرسالار: نمادی از یک پدر ایرانی تمامعیار
بیش از دو دهه قبل مجموعهای روی آنتن شبکه دو سیما رفت که در ساعت پخشش خیابانها خلوت شده و مخاطبان مشتاقانه به تماشای ماجراهای یک خانواده سنتی و رویارویی پدری مقتدر و عروس جوانش مینشستند.
اسدالله واعظیان از آن دسته پدرهایی است که علاقه زیادی به ماندن فرزندان در کنارشان حتی پس از ازدواج دارند. او که بهعنوان بزرگ محل ارج و قرب فراوانی هم دارد، به واسطه پافشاری روی این خواستهاش در رابطه با پسر آخری (ناصر) و عروسش (آذر) به بحرانی بزرگ میرسد و کل خانواده را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
اقتدار را میتوان بزرگترین شاخصه آقااسدالله پدر سالار به حساب آورد که با مهارت توسط اکبر محلوجیان، اکبر خواجویی و در نهایت محمدعلی کشاورز به بهترین شکل به تصویر کشیده است.
در پناه تو و سایه بلند پدر
در پناه تو دیگر مجموعه خیابان خلوت کن اوایل دهه 70 بود که به سبب داستان جذاب و پرپیچ و خم و در عین حال بازیگران جوان متفاوتش مورد توجه مخاطبان خود قرار گرفت. در این مجموعه هم با دو پدر (پدر محمد منصوری و پدر مریم) مواجهیم که یک نقطه مشترک دارند و آن وجه اشتراک همه پدران در تمام طول تاریخ است:نگرانی بابت سرنوشت فرزندان. اولی که پسر بزرگ ترش در جنگ شهید شده با محمد فرزند دیگرش اختلاف فکری بسیار دارد که تصمیم پسر به ازدواج با مریم نازا آن را به اوج میرساند.
پدر مریم نیز روی دیگر همین سکه است که هنگام ازدواج مریم با رامین هم نگرانیهایی داشته اما بهواسطه یکدندگیهای مریم آن را بیان نکرده است. او هم مانند پدر محمد از ازدواج دوم دخترش بیم و نسبت به فرجام آن هراس دارد. بازیهای درخشان سعید پورصمیمی و ایرج راد هم نقش مهمی در کیفیت بالای این دو نقش داشته که نمیتوان بسادگی از آن گذشت.
حشمت و محمود در ستایش
ستایش بهعنوان یک ملودرام تلویزیونی با محوریت زنی به همین نام در نگاه نخست شاید جای چندانی برای حضور مقتدرانه پدران نداشته باشد. اما این اتفاق با درایت سعید مطلبی بهعنوان نویسنده فیلمنامه و سعید سلطانی در مقام کارگردان رخ نداده و شاهد دو پدر بشدت متفاوت با یکدیگر در این کار هستیم.
حشمت فردوس یک تیپ تمام عیار از مردان خودساختهای است که از بچگی در بازار کار کرده و اکنون به ثروت زیادی دست یافته است. اما این ثروت هم نتوانسته او را از اصل خود دور ساخته و از زور گفتن به زیردستیها و حتی خانوادهاش دور کند. در این میان تنها پسر کوچکترش (طاهر) از این وضع در امان بوده که او هم با یک تصمیم مخالف با حشمت فردوس در زمره همین گروه نسبتا پرتعداد قرار میگیرد. در نقطه مقابل محمود نادری پدر محمد و ستایش قرار دارد که به واسطه شغلش (چاپخانهداری) تفاوتهای زیادی با حشمت فردوس به لحاظ اجتماعی و فرهنگی دارد.
وی نیز با توجه به بافت سنتیاش رگههایی از اقتدار پدرانه را داشته که نمونه آن را در برخوردهایش با محمد شاهد هستیم. از تضاد میان این دو پدر درام بخوبی شکل گرفته و در میانههای داستان و پس از مرگ دلخراش طاهر به یک تقابل جذاب ختم میشود. در این میان فقط اغراقهای بیش از اندازه در شخصیت حشمت فردوس به این شخصیت و روح پدرانهاش لطمه وارد کرده و آن را تا حدی از واقعیت موجود دور کرده است.
خانه سبز و پدرانی از چند نسل
تضاد نسلها همیشه برای نویسندگان فیلمنامه سریالهای تلویزیونی ایدهای جذاب و وسوسه کننده بوده که گاه به نتایج درخشانی نیز منتهی شده است.
در خانه سبز با سه نسل از مردان خانواده صباحی روبهرو هستیم که در عین تفاوتهای زیاد با یکدیگر اشتراکاتی هم دارند: فرید صباحی، پدرش (رضا) و پدربزرگش موسوم به آقاجون. رضا در مقام پدر فرید با وجود همه دلنگرانیهای پدرانهاش در عین حال به استقلال فرید و ازدواج نسبتا زودهنگامش با لیلی اعتقاد داشته و رابطه دوستانهای با پسرش دارد. در طرف دیگر رضا در برابر آقاجون همواره رفتاری خاضعانه و سرشار از احترام داشته که با توجه به تعلق آقا جون به نسل پدران قدیمی کاملا هم بجا و درست به نظر میرسد. در این بین جد پدری رضا صباحی هم، شبها فانتزیوار از نقاشی روی دیوار بیرون آمده و رابطه شیرین و خندهداری با مردان خانواده صباحی دارد که بخوبی در فرم قصه شبه فانتزی خانه سبز جا میافتد.
محمد جلیلوند /قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سخنگوی کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در گفتگو با جام جم آنلاین هشدار داد
چند کلام با بهادر زمانی، بازیگر نقش سهراب
با کورش علیانی درباره اجرا و کارشناسیاش در چند برنامه محور مقاومت گفتوگو کردیم
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با سفیر ایران در روسیه مطرح شد