عواقب
داستان چوپان دروغگو عاقبت سوءاستفاده از اعتماد دیگران، بیاعتماد شدن مردم به فرد دروغگو و ناباوری آنها را زمانی که دیگر دروغی در میان نیست عنوان میکند. دروغگو در نهایت قربانی اثر وضعی دروغ خود یعنی همان بیاعتماد شدن در چشم دیگران میشود و تاوان سنگینی را هم در قبال دروغگویی خود میپردازد که در این داستان عبارت است از دریده شدن توسط گرگی که بار آخر، یک گرگ راستین بود نه مثل هربار، یک گرگ دروغین. به بیان دیگر داستان چوپان دروغگو بر آن است تا قبح دروغ را با زیانبار بودن آن هم برای دیگران و هم برای خود شخص دروغگو مورد تأکید قرار دهد، اما واقعیت آن است که همیشه اثر وضعی دروغ ـ که اغلب همان بیاعتمادی است ـ گریبان فرد را نمیگیرد و بسیار است مواردی که دروغ جای آنکه بحران بسازد، در قالب تکذیب و انکار، امکانات خلاصی فرد از عواقب اعمال ناپسندش را فراهم میآورد. اینجاست که دیگر نمیتوان مثل داستان چوپان دروغگو از منظر اخلاق فایدهگرایانه به تقبیح دروغگویی پرداخت و میبایست به دنبال دلیلی بجز زیانکاری و تاوان دادن آشکار و مشخص بود. این دلیل میتواند همان 'پستی' مورد اشاره در دیالوگ منقول در پیشانی این نوشتار باشد.
خصوصیات
قبح و دنائت یا زشتی و پستی البته اوصافی ارزشگذارانهاند و اتصاف اعمال به این صفات مستلزم قضاوت قطعی در نکوهیده بودنشان است. با وجود این آنچه مجوز لازم را برای این (بهظاهر) برچسبزدن فراهم میآورد، مجموعهای از رذایل اخلاقی است که تا کنار هم مجتمع نشوند مفهومی به نام دروغگویی تحقق پیدا نمیکند. به عبارت دیگر دروغگویی ماحصل اجتماع رذیلتهای عدیدهای همچون خودخواهی، دیگرفریبی، خیانت در امانت، سوءاستفاده از حسن نیت افراد و اهانت به شعورشان، سلب حق انتخاب از دیگران و ظلم آشکار به ایشان است؛ رذایلی که شاید قباحت هر یک از آنها به خودی خود ـ دستکم در شرایط زمانی و مکانی مختلف ـ محل بحث باشد، اما اجتماع همه آنها با هم زشتی مؤکدی را نتیجه میدهد که وصف زشتی به تنهایی برای آن کم است و از همین رو ما را به استفاده از واژهای رساتر مانند دنائت (پستی) وامیدارد.
صفت پستی را میتوان برآمده از قابلیت وجودی انسان برای فروغلتیدن به مراتبی نازلتر از حیات انسانی و حتی حیوانی دانست که شاهد مثال آن مضمون آیه 179 سوره اعراف است، به این شرح: 'دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمیکنند، و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند، و گوشهایی دارند که با آنها نمیشنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. [آری،] آنها همان غافلماندگانند.' تنزل انسان از مرتبه حیوانیت، ریشه در برخورداری آدمی از موهبت خِرَد دارد. انسان میتواند حیوان نباشد و اگر حریم این مرز را پاس ندارد و با نور عقل قدم در مسیر ظلمت گذارد چون آگاهانه پا در صراط گمراهی نهاده معذور نیست، بلکه مستوجب شدیدترین عِقابهاست. چه دزدی که با چراغ آمده، گزیدهتر میدزدد و بیشتر خسارت میزند. این چراغ در مساله مورد بحث ما یعنی دروغگویی از یک طرف علم به بد بودن آن است و از طرف دیگر اعتماد دیگران به ما که راه را برای سوءاستفاده هموار میکند.
شرایط
بسیار شنیدهایم که میگویند تا در موقعیت قرار نگیرید نمیتوانید قضاوت کنید. میگویند دروغ گفتن گاهی به دلیل پیچیدگی شرایط واقعا ناگزیر است و البته منظورشان به هیچ عنوان دروغ مصلحتی نیست بلکه مرادشان ضعفهای انسانی و نیازهای متزاحمی است که انتخاب یکی از آنها در لحظه آسان نیست و تنها با توسل به دروغ میتوان هر دو را با هم داشت و از شر موقعیت دشوار انتخاب یکی از دو نیاز، خلاصی یافت. نمونه بارز این جنس دروغگویی همان مضمون فیلم 'برخورد کوتاه' دیوید لین است که موضوع پنهانکاری در رابطه زناشویی را مورد توجه قرار داده و به شکلی ملموس، واقعی و باورپذیر به جوانب مختلف آن پرداخته است.
در پاسخ این اشکال که از ما درک و پرهیز از قضاوت میطلبد باید گفت آنچه در حیطه فهم و قضاوت انسان نیست نه حسن و قبح اعمال که میزان صداقت انسان با خویشتن و میزان توان او برای شناخت و گزینش بهترین گزینهها در تمام لحظات زندگی از جمله در هنگامه دروغ گفتن است. تنها خداوند میداند که در سینه بندگانش چه میگذرد و سعی و توانشان در چه حدی است و بر مبنای همین حدود نیز همگان در پیشگاه پروردگارشان در روز داوری واپسین قضاوت خواهند شد. پس پیچیدگی موقعیت و دشواری انتخاب نمیتواند عذری موجه برای ارتکاب گناه یا حتی تشکیک در قبح آن باشد. اصول اخلاقی در ساحت مفهوم همواره ثابت است و تنها در ساحت مصداق انعطاف میپذیرند. اینکه چه کسی در چه شرایطی چه رفتار غیراخلاقیای مرتکب شده صرفا زمانی اهمیت دارد که در مقام داوری و مجازات انسانها باشیم نه زمانی که آنچه برایمان اهمیت دارد نه این و آن فرد بخصوص، که این و آن رفتار خاص و مشخص باشد. در مقام شناخت و معرفت یا همان مقام تفکر و تعقل، تبصرههای ناظر به عواقب حقوقی اعمال جایی ندارد و اصل، قواعد عقلی قابل انتزاع از مصادیق رفتار انسانی است.
نکات و اشارات
توافق بر دروغ، زهر دروغ را میخشکاند. دنیای اصیل، دنیای راستین است و دنیای راستین آرمانشهری است که در آن فریب هم نمیتواند دروغ باشد چون خود بخشی از بازی شیرین رؤیابینی و زیباگزینی خواهد بود.
اگر قرار بود راست بگوییم و مشکلی پیش نیاید دروغ اختراع نمیشد. راست نمیگوییم که ایمن باشیم. راست میگوییم که انسان باشیم.
در اصالت دروغگویی آدمها و استثنا بودن راستگویی همین بس که برای دروغ گفتن هزار و یک دلیل وجود دارد و برای راست گفتن فقط یک دلیل؛ که آن یک دلیل را هم جز استثناها ندارند: ایمان به راستگویی.
آرزو... اینکه بشود تا پیش از مرگ فقط یک آن خودمان باشیم؛ بی نیاز از تظاهر و بینیاز از مدیریت هوشمندانه و دقیق مناسباتمان با دیگران. بیپیرایگی و صداقت دقیقا زمانی آرزو میشود که میبینیم چقدر خوب میتوانیم خوش باشیم. ولی نه با خلوص که با نیرنگی که نامش را گذاشتهاند مهارت. انسانها فقط دوست ندارند دروغ بگویند، دوست دارند دروغ هم بشنوند.
کافکا میگوید: در کجا باید راه رهایی جویم؟ چقدر از ناراستیهایی که از آنها بیخبر بودهام، برملا خواهد شد؟ اگر این ناراستیها همانگونه که بر وداع ما مستولی بودند بر وصلت ما نیز سایه افکنند، پس من کاری درست انجام دادهام. به دور از مناسبات انسانی، من به تنهایی در خود دروغی نمییابم. (کافکا؛ یادداشت درباره قطع رابطه با نامزدش فلیسه باور، 30 آگوست 1913) دروغ فقط کتمان آگاهانه حقیقت نیست. ناراستی فقط دیگرفریبی نیست. اگر کافکا میگوید در تنهایی دروغی نیست و در مناسبات انسانی هست، تنها از این روست که در این مناسبات ما نمیتوانیم هرگز خودمان باشیم. همیشه پای تظاهر در میان است و تظاهر به خود از تظاهر به دیگری اگر نه غیراخلاقیتر، ولی بهمراتب ویرانگرتر است.
به چه کسی میتوان دروغ گفت؟
در مقابل این مساله که «آیا دروغ یک رفتار ناپسند است؟» اکثر ما پاسخ میدهیم که بله، دروغ رفتاری ناپسند است. اما چه میشود که بسیاری از ما در مواقع مقتضی به دروغ رو میآوریم و عملا دروغ میگوییم؟ شاید پاسخ دهید که ما دروغ میگوییم، به این علت که پایبند به اصول اخلاقی نیستیم. بله دروغگو حقیقتا پایبند به اصول اخلاقی نیست، اما آیا پایبند نبودن به اصول اخلاقی از سوی یک نفر نباید توسط سایر افراد جامعه مورد اصلاح قرار گیرد؟ آیا نباید دروغ گفتن در جامعه برای فرد دروغگو هزینه داشته باشد؟ آیا اگر دروغهای ما برای ما هزینه داشت، باز هم براحتی امروز دروغ میگفتیم؟
به نظر میرسد حتی انسانهایی هم که دچار ضعف شخصیتی هستند و نمیتوانند کاملا مقید به اصول اخلاقی باشند، در صورت هزینه دادن بابت اعمال غیراخلاقیشان، رفتهرفته از چنین اعمالی اجتناب کنند. اگر دروغ باعث ضرر مادی یا سست شدن اعتماد دیگران به ما شود، حتی اگر به اخلاقیات مقید نباشیم، سعی خواهیم کرد دروغ نگوییم. اما چه چیز باعث میشود که دروغ گفتن، هزینهای برای دروغگو نداشته باشد؟ برای پاسخ به این پرسش، به تامل درباره سوال دیگری میپردازیم؟ در چه جامعهای، دروغ برای دروغگو هزینه دارد؟ به نظر میرسد دروغ وقتی برای گوینده آن هزینه خواهد داشت که «مشت دروغگو» بزودی باز شود. اگر ما بدانیم کذب ادعاهایمان بر همه معلوم خواهد شد، دیگر براحتی دروغ نخواهیم گفت، چون میدانیم که دروغگفتن باعث میشود بزودی آبرویمان برود.
اما در چه شرایطی مشت دروغگو باز خواهد شد؟ اگر دروغگو در میان راستگویان زندگی کند، بزودی دروغ او برملا خواهد شد. چرا که صداقت و راستگویی، «یک» چیز است و واقعیت یکی بیش نیست. اگر همه افراد بر یک چیز شهادت دهند و صرفا من، شهادتی متفاوت از یک واقعیت بدهم، تعارض گفته من با گفته آنها موجب رسواشدن من میشود. در واقع دروغگو در بین راستگویان یک «وصله ناجور» است که حتی خودش هم از وضع غریبی که بین جماعت آنها دارد، احساس زشتی و پلیدی میکند و بنابراین چارهای ندارد جز اینکه یا جامعه راستگویان را ترک کند یا همرنگ جماعت شود.
اما دروغگو در جامعه دروغگویان در امان است. چرا که دروغ او هیچگاه برملا نمیشود. در چه دادگاه اخلاقیای میخواهند او را محکوم کنند؟ وقتی هیچ حکم و روایت صادقانهای به نحو شایع در جامعه رواج نداشته باشد، چگونه میتوان دروغگو را مجازات کرد؟ بنابراین دروغ نیاز به بستر دروغ دارد و مبارزه با دروغ، بیش از هر چیزی نیازمند خراب کردن و اصلاح این بستر است. مبارزه با دروغ با اصلاح یک فرد محقق نمیشود، بلکه نیازمند اصلاح جامعه است.
آزاد جعفری/ جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد