این همه آن چیزی است که بوتیکها و پاساژها و تلویزیونها و پدرها و مادرها و دوستها به تو میگویند. آنها حتی به خود این حق را میدهند که تو را تحقیر کنند، به تو حکم کنند، تو را محدود کنند و از تو حذر کنند، فقط به این خاطر که میزان گوشتهای بدنشان کمتر از توست.
آنها حکم میکنند لباسهای قشنگ را اندازه آنها بدوزند، شلوارهای زیبا را فقط آنها تن کنند و تحسین و تمجید را مختص خود میدانند، فقط به این خاطر که تنها تفاوتشان به گوشتهای انباشت نشده بر تنشان است. آنها نگاههای تحقیرآمیز را حق خودشان میدانند، تذکرهای جا و بیجا را، گوشزدهای بیمعنی را، چرا که آنها استخوانی ترند، بیرونزدگی ندارند و میتوانند با فخر راه بروند. آنها حتی لازم نیست کالریهای غذایشان را بشمارند و برای کربوهیدراتهای انباشته توی بشقابشان حرص بخورند. آنها حتی معنی عذابوجدان و میزان ناراحتی را نمیفهمند، حتی هیچ وقت نخواهند فهمید گاه غذاها به شکل هیولاهایی در میآیند که ممکن است برای تو شکلک
در بیاورند و تو را ببلعند. آنها همیشه یک چیزهایی را دارند به تو تحمیل میکنند و ترجیعبند همه حکمهایشان این است که: « ناراحت باش! معذب باش و از خودت خجالت بکش!»
اما بیایید برای یکبار هم که شده دنیای بدون چاقها را تصور کنیم. دنیایی که در آن، همه هم اندازه و استخوانی و لاغرند. همه لباسها چسبان و اندامی و همه تنها باریکاند. دل آدم را میزند این همه استخوانی یک شکل. اصلا آدمها به تفاوتشان زندهاند، به بزرگ و کوچکیشان، به اندازه بدنشان و به چاقیشان. اصلا بزرگی که فقط به دل نیست، هیکل بزرگ و چاق هم گاهی زیباست و تحسینآمیز. اصلا دل بزرگ توی بدنهای بزرگ بیشتر جا میشود. جایش آزادتر است و فضای مانورش راحتتر. اصلا چه کسی توی چه روزی، یک متر برداشت برای دور کمر ما تصمیمگیری کرد؟ اصلا میخواهم بدانم چه کسی اولین بار حکم داد همه تنها باید باریک باشد؟ خیلی هم باریک. پاها کشیده. دستها دراز و صورتها استخوانی؟ اصلا ما که نمیدانیم، شاید روزی یکی که همیشه حسرت چاقی داشت، برای اینکه همه مثل او باشند چاقی را از چشمها انداخت. بعد از آن دیگر هیچ کس نتوانست چاق باشد و احساس خوب داشته باشد. نتوانست چاق باشد و از سنگینی نگاه دیگران بگریزد. میخواهم بگویم اصلا چاقی چیزی نیست که بشود برای بودن و نبودنش تصمیمگیری کرد.
یک وقتی میآید و وقتی آمد دیگر بسختی میرود. گاهی هم درست سر بزنگاه برایت دردسر درست میکند، اما اهمیتی ندارد. سر به سرش نگذارید. از راه رفتن با او خجالت نکشید. در خودتان جمع نشوید و وقت نزدیک شدن به کسی از خودتان فاصله نگیرید. شما بار معنایی زشت و بدشکل و بدقواره را به چاقی الصاق کردهاید. دست توی دستش بگذارید با گردی شیرینتان توی خیابانها و پارکها قدم بزنید و احساس رها بودن کنید؛ شما متفاوتترین موجودات دنیای مُدرن هستید که خیلی جسورانه به دنیای مُد دهنکجی میکنید.
مهراوه فردوسی / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد