مودب در این کتاب که قالب اشعارش سپید است، به دغدغههای انسانی که امروز در جوامع مدرن رو به فراموشی است اشاره کرده است. «سفر بمباران» در 89 صفحه عرضه شده است.
یک
به دوستی گفتم از شاعران بزرگ غیرایرانی هیچ خواندهای؟ از شاعران بزرگ عرب و بعضا غیرعرب، فلانی و بهمانی و آن آقا و آن خانم و آن یکی...؟ گفت: بله. گفتم: حالا فرض کن این کتاب، ترجمه آخرین دفتر شعر یکی از آن شاعران است. فرض کن قبل از نمایشگاه کتاب امسال، مترجمش در گفتوگویی با یکی از روزنامههای اصلاحطلب خبر منتشر شدنش توسط یکی از نشرهای روشنفکری را داده است. گفتم چنین فرض کن و سپس شعرها را بخوان. آن گاه خواهی گفت این شاعر بزرگ غیرایرانی در این مجموعهاش به کمال رسیده است. چه در خیال، چه اندیشه و چه ساختار. خواهی گفت: این شاعر چه حرفهای زیبایی دارد و چه زیبا حرف میزند. به آن دوست گفتم: اصلا فرض کن پس از سالها مجموعه سیاسیای از نزار قبانی پیدا شده ... یا نه، منظومه عاشقانهای از محمود درویش!
اگر دوستم شعر ایرانی را خوب میشناخت، یا اگر شعرهای خوب ایرانی را میشناخت، مجبور نبودم این گونه با او سخن بگویم.
«صدای ما را بریدهاند
صدای ما را در DVDها
در ورزشگاههای صد هزار نفری
در اتاقهای CHAT، حبس کردهاند»
دو
شعر ایرانی هنوز که هنوز است، سر است. هنوز که هنوز است یگانه است. ولی نه همه شعرهای ایرانی. چنان که افتد و دانی، در ایران همه شعر میگویند. چه شاعر باشند، چه نه. جالبتر: همه شعر منتشر میکنند، چه شاعر باشند، چه نه. خیلی جالبتر: همه ـ به مدد تبلیغات و خودنماییهای رسانهای ـ مورد توجه و اقبال قرار میگیرند، چه شاعر باشند، چه نه. لذا برای اهل تحقیق، مخاطبان حرفهای ادبیات و دوستداران شعر ناب، یافتن و خواندن شعر خوب، دشوار و غنیمت است. آنهم شعری که جان داشته باشد، جهان داشته باشد، شعر امروز باشد، شعر زندگی باشد، شعر من مواجه با جهان مدرن امروز و ویژگیهای خاصش باشد، نه شعری خنثی و طبق معمول و بیهویت... . صادق باشیم، ما الآن درمورد محتوا و معنای شعر وضع خوبی نداریم.
در مورد ساختار و زیباییشناسی هم مخصوصا پس از پیدایش پدیده «شعر سپید» داریم دوباره به وضع خطرناک دوران پایانی سبک هندی باز میگردیم با همان «انبوه بیشمار شاعران»ش. همان وضع «همه شاعرند و هیچ کس شاعر نیست». همان وضع تزاحم و ترافیک ادعاها و مانیفستها و در نتیجه گم شدن و به چشم نیامدن چشمههای زلال و حرکتهای اصیل.
وضعی که بهترین شاعرش لب به اعتراض باز میکند که:
«چو پشت آینه، ستار تا به کی باشم؟
به کشوری که هنر غیر خودنمایی نیست
در اصفهان که به درد سخن رسد صائب؟
کنون که نبضشناس سخنشفایی نیست»
سه
یکی از دفاعیات روشنفکران از ترویج شعر سپید، مساله قابل ترجمه بودن و جهانی شدن آن است. اما وقت آن است که صادقانه از خود بپرسیم با آن همه تولید انبوه و پس از این همه سال، آیا شعر سپید توانسته تجربهای جهانی داشته باشد؟ شعرهایی که در خود ایران هم توفیق چندانی نیافتند چگونه میخواستند نمایندگان ما در جهان باشند؟ حقیقت این است: هنوز که هنوز است جهان، ما را با حافظ و مولانا میشناسد، با خیام و نظامی و سعدی و عطار. آخرین شعرهایی هم که شاعران بزرگ جهان از ما خوانده و پسندیدهاند، تجربههای نیمایی شاعرانی چون فروغ فرخزاد بوده است. مساله این است که اولا شعر سپید، پرونده خیلی درخشانی نداشته است، ثانیا به خاطر همگانی شدن شعر در این عصر و این حوزه، حق صداهای متمایز و درخشانش، از کیومرث منشیزاده تا علیمحمد مودب ادا نشده است. این اتاق آنقدر شلوغ است که نمیتوانی شاعران خوب کشورت را در آن پیدا کنی و بخوبی بشناسی، چه رسد به اینکه بخواهی بخوبی بشناسانی.
چهار
بگذارید چند سطر از کتاب تازه علیمحمد مؤدب بخوانم:
«آن گاه زمین لرزید
و شغال فیلپیکر، نعشها را بو کشید
کشتهها را شمرد
هر جنازهای یک رأی به حساب آمد
دموکراسی بدینسان بدون شلیک گلوله
یا انفجار بمبهای تبلیغاتی، رأی آورد! ...»
پنج
امسال شکر خدا در همین نمایشگاهی که پشت سر گذاشتیم، کتاب نشرهای مربوط به شعر، همه دست پر آمده بودند. «شکر خدا» را به تعریض عرض میکنم! بجز نشرهای جدی، یک سری نشرهای تجاری و بازاری هم داریم که از فرط تولید، به تنهایی میتوانند حوایج ادبی یک قاره را برعهده بگیرند! یعنی ناشرانی که فلهای و کیلوکیلو کتاب شعر منتشر میکنند و گاه حتی در آنها حقالتالیف هم معکوس پرداخت میشود! حالا کتابهای آن «نشرهای جدی دست پُرآمده» را بگذارید روی تولید انبوه «ناشران تجاری شعر»، نتیجه میگیریم ما امسال خیلی خیلی کتاب شعر داریم! و این فقط برآیند امسال نمایشگاه است. کاری به سالهای قبل نداریم. کاری به مکتوبات اینترنتی نداریم. کاری به انبوه شعرهای زرد روزنامهای نداریم. فقط همین امسال آنقدر کتاب شعر داریم که نمیدانیم باید با آنها چه کار کنیم. که در بسیاری موارد میگرییم به حال مخاطبانشان.
در این حالت است که من «سفر بمباران» را عزیز میدارم و میگویم باید عزیزش بداریم. هرچند شعر سپید است و هرچند من مخالف حذف موسیقی از شعر باشم. با این همه شعر موزون و غیر موزون ضعیف امسال، به احترام زیبایی مجبورم چون خواجه نصیر «کلام مخیل» را بر «کلام موزن و مقفّی» ترجیح بدهم. ولو فقط امسال!
«سفر بمباران» به نظر من یکی از واضحترین مصادیق «شعر مدرن» است و راوی انسان امروز. شعر صریح، زیبا و خلاق امروز. شعری که خیال دارد و خیال مدرن. شعری که حرف دارد و حرف امروز. شعری که خیلیها در جستجویش، خسته از کلیشههای کهنه و خوابآور شعر کلاسیک و اداهای بینمک و بیطراوت مدعیان روشنفکر شعر نو؛ به شعر ترجمه پناه برده بودند. این مخاطبان مظلوم فارسیزبان میدیدند فلان شاعر غیرایرانی چقدر راحت و صریح شعر اجتماعی میگوید و این صراحت و راحتی هم موجب نمیشود تا شعرش از زیبایی دور شود. افراط و تفریط در این زمینه در شعر بعضی از فارسیزبانان امروز بیداد میکند. شعرها یا اندیشه اجتماعی دارند و بعد هنریشان ضعیف است، یا تا حدی نظم و ظرافت دارند، اما هیچ حرفی از «امروز» برای گفتن ندارند. یا بیانیههای سیاسی شعاری و آشکار، یا کاردستیهای تزئینی و بیبخار. در این حالت است که من سفر بمباران را دوست میدارم. چه اینکه این کتاب هم نمونه موفق شعر اجتماعی و سیاسی امروز است، هم سرشار از خلاقیتهای ساختاری و زبانی و تصویری است. بعضی در بند «چه گفتن»اند و بعضی در بند «چگونه گفتن»، اما شاعر حقیقی گردنبندی با دو نگین به گردن شعر میآویزد.
شش
گرامی میدارم «سفر بمباران» را، بویژه با شعرهایی چون «آدمهای مقطعه»، «گریه در حال توسعه»، «توبه»، شعر مربوط به «هائیتی»، شعر «در هندوستان جهان»، «اعترافات تکاندهنده» و....
به احترام «خیال»، «تصویر»، «طنز»، «عاطفه»، «اندیشه» و مهمتر از همه «حقیقت» و «صداقت».
«در رؤیای چیزی هستم
در رؤیای کسی که در شبکهای خانم اشتون است
و در شبکهای خلیفه چندش داعش
در شبکهای لیونل مسی است که بر دیوار حایل یادگاری مینویسد
و در شبکهای باز خانم اشتون است
در اعتراضات مدنی مسلحانه در اوکراین!
کاش میشد لااقل با خود آنجلینا جولی مذاکره کرد!»
هفت
بجز اینکه همواره معتقد بودهام جریان اصیل شعر فارسی و شعر ایرانی از شعر دیگر زبانها و ملل غنیتر و پیشرفتهتر است، امروز معتقدم مجموعهای مثل سفر بمباران نهتنها برای مخاطب فارسیزبان، بلکه برای مخاطب جهانی حرفهای زیادی دارد. هم در ساختار هنریاش هم در سخنان و اندیشههایش. حال آنکه این شعرها با هدف مخاطب جهانی نوشته نشدهاند و صادقانه روی سخن با مخاطب ایرانی دارند. «سفر بمباران» بشدت ایرانی است و چون ایرانی است میتواند جهانی باشد. بسیاری برای اینکه به زبان جهانی و شعر قابل ترجمه و مورد پسند عمومی برسند، مزورانه و تاجرانه سعی میکنند تا حرفهای صلح کل، بیمرز و عامالمنفعهای که نباید به هیچ کس و هیچجا بربخورد، بزنند. حرفهایی که بیهیچ پیشفرض و دانش و تاملی، قابل پذیرش باشد. حرفهایی که به هیچ جغرافیا و زمان و مکانی اختصاص نداشته باشد. حرفهای بیطرف و بیحرف و سخنان خنثی و اخته. حال آنکه رسیدن به زبان جهانی شعر، سخن گفتن از کلیات و بدیهیات نیست، زبان جهانی «صداقت» است. حال آنکه بُرد با محمود درویشها و پابلو نروداها و خوزه مارتیهاست که صادقانه راوی سرزمین و روزگار خود بودند، اما سرانجام جهانی و جاودانی شدند. چه اینکه اگرچه اموری چون «تاریخ» و «جغرافیا» و «زبان» مرز دارند، اموری چون «صداقت» و «شعر ناب» مرز ندارند.
هشت
بگذارید باز برایتان از «سفر بمباران» بخوانم:
«امروز ما در حال توسعه هستیم
قلبهای کلنگی ما را
بیلهای مکانیکی شخم زدهاند
و میان آشپزخانههای Open و توالتهای فرنگی
سرگردان شدهایم
امروز برای مقابله با ناوهای تمدنبر
به انواع گفتمانهای وارداتی
و ترجمههای مختلف، از لویاتان Hobbes
تا پایان تاریخ Fokuyama
تا بُن دندان مسلح شدهایم
و میتوانیم ساعتها در قطارهای چینی مترو
درباره انتظار بشر از دین فَک بزنیم
امروز ما در حال توسعه هستیم
مردان Offline
دخترانMP3 و MP4
و کودکان پیامگیر
شبکههای متنوع قرآن و معارف
و مسابقههای همیشگی پیام کوتاه
C
D
DVD
LCD
LSD
LG
تا کره جنوبی هست
نیازی به نیمکرههای مغزمان نداریم
و میتوانیم با خیال راحت
پربینندهترینهای Google را جستجو کنیم
...
سرفه کن، برادر شیمیاییام!
سرفه کن، طبقه دهم بیمارستان ساسان!
سرفه کن
چراکه صدای تو
تنها رسانه ماست!
حسن صنوبری / منتقد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد