روشنگری به مثابه یک ضرورت تاریخی

۱. جامعه ایران در دهه‌های گذشته و به‌طور خاص در دهه اخیر دستخوش یکی از پیچیده‌ترین دستکاری‌های ذهنی شده است. روایت‌های برساخته و ناصواب از هر سو، به واقعیت‌های بومی فشار می‌آورند و می‌خواهند خود را بر آن تحمیل کنند؛ چنان‌که ذهنیت‌ها در محاصره روایت‌ها قرار گرفته‌اند و استقلال و تفرد رقیق شده است. عالم تجدد با همه بضاعت‌های تاریخی و انباشته خویش، یک جنگ واقعی و تمام‌عیار را رقم زده که آنچنان محسوس نیست و صدایش شنیده نمی‌شود، اما در فردایی که از راه خواهد رسید، خسارت‌ها و لطمه‌ها نمایان خواهند شد. این وضع در امتداد دوره تهاجم فرهنگی است و از این نظر اتفاق تازه‌ای رخ نداده است جز این‌که بر حجم تعدیات و تطاول‌ها افزوده شده و شگرد‌ها و سازوکار‌های پیچیده‌تر به‌کار گرفته شده‌اند.
کد خبر: ۱۵۲۸۵۷۸
نویسنده دکتر مهدی جمشیدی | پژوهشگر ارشد مسائل فرهنگی

افق کنونی همان افق تهاجم فرهنگی است که از تغییر تدبیر عالم تجدد حکایت می‌کند و می‌گوید تمدن در غربی در پی زدودن هویت و معنا و اراده در درون جامعه ایران است. اگر تکیه‌گاه حکومت ایران جامعه است و جامعه به‌دلیل تعلقات دینی و ایمانی‌اش با حکومت ایران همراهی کرده و آن را تاکنون نگه‌داشته، پس می‌توان به ایجاد تغییر در ذهنیت اسلامی و انقلابی جامعه، مردم را از حاکمیت جدا کرد و شکاف دولت و ملت را پدید آورد.  
در تمام دهه‌های گذشته، بذر‌های فراوانی برای تولید این شکاف کاشته شده‌اند و در برهه‌هایی نیز گمان عالم تجدد بر این بوده که موقع چیدن میوه فرارسیده و می‌توان ضربه نهایی را وارد آورد، اما بازی در میدان واقعیت نشان داد که عجله کرده است. به‌هرحال مسأله اساسی در مواجهه عالم تجدد با انقلاب همین است که می‌خواهد بدنه اجتماعی انقلاب را از آن جدا سازد تا نه فقط حاکمیت تنها بماند بلکه جامعه در چارچوب روایت‌پردازی‌های آن‌سویی، خود را در برابر حاکمیت تعریف کند و با دست و اراده خودش طرح براندازی را محقق کند.  
۲. در برابر این موج روایتی است که مفهوم جهاد تبیین معنا و ضرورت می‌یابد. اگر نیرو‌های تجددی دنبال ذهنیت‌سازی وارونه هستند، باید در یک جریان روایتی مقابل تعریف کرد تا نه‌تنها ذهنیت انقلابی جامعه را تثبیت کنند بلکه آن را بسط دهند. وگرنه دیری نخواهد پایید که ثمرات عینی و بیرونی ذهنیت‌های دگرگون‌شده آشکار می‌شوند و، چون منطق حاکمیت مردم‌سالاری است و نیرو‌های سیاسی‌اش را به انتخاب مردم واگذار کرده، نیرو‌هایی به درون حاکمیت راه خواهند یافت که روند انقلاب‌زدایی و عبور از نظریه نظام انقلابی را در ساحت رسمی در پیش خواهند گرفت. اکنون در زمینه سبک زندگی و فرهنگ و هویت، نشانه‌های نگران‌کننده‌ای از استحاله ذهنیت‌ها مشاهده می‌کنیم که حاکی از اتفاقات درونی و باطنی هستند. به بیان دیگر ذهنیت‌های تجددی‌شده، ظهورات اجتماعی و سیاسی نیز خواهند داشت و در جهان ذهنیت، منحصر و محدود نخواهند ماند.  
اینک می‌توانیم از طریق رصد آنچه در سطح عینی و مشهود می‌گذرد، به پاره‌ای از آنچه در سطح ذهنی و فکری رخ داده پی ببریم. وضع کنونی به‌راستی حاکی از آن است که جهاد تبیین به‌مثابه یک ضرورت تاریخی، فهم و درک نشده است. گمان بر این بوده که گویا سخن از یک امر صوری و تشریفاتی در میان بوده و هیچ تحول و چرخشی در راه نیست. اگر بپذیریم که انقلاب اسلامی حاصل خودآگاهی تاریخی بود و خودفهمی دینی، این جامعه را برانگیخته و به‌سوی گزینه انقلاب سوق داده و در دوره پساانقلابی نیز همه بار مقاومت در برابر عالم تجدد و طرح‌های متوقف‌نشدنی و کلان آن بر شانه همین خودآگاهی بوده، آنگاه درخواهیم یافت که مسأله وجودی و حیاتی و تعیین‌کننده است و غفلت از آن همچون بازی با کیان و اساس انقلاب است.  
این‌چنین درکی از مسأله جهاد تبیین هنوز شکل نگرفته است و بی‌عملی‌ها، انفعال‌ها و نگفتن‌ها توجیه می‌شود. آنچه باید نسبت به تفهیم و القایش اهتمام بورزیم، همین گره‌خوردگی جهاد تبیین با تداوم ساخت حقوقی و حقیقی انقلاب است. یعنی مسأله در این قواره است و هرگونه سستی نسبت به آن، پیچش تاریخی به‌همراه خواهد داشت. کاستی و نقص در این فهم است که سبب شده نیرو‌های فکری و فرهنگی انقلاب، از ظرفیت خود برای گفتن و نوشتن استفاده نکنند و ما با فقر مواضع صریح و انقلابی روبه‌رو باشیم. این ربط علّی باید نمود و تعین یابد و در برابر دیدگاه نیرو‌های معرفتی نهاده شود تا دریابند که فقدان مواضع تبیینی با جامعه چه خواهد کرد و چه شکاف بزرگ و ویرانگری را به‌دنبال خواهد داشت.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها