درباره آخرین ساخته علیرضا رئیسیان

دوران عاشقی در‌سینمای عاشقانه نساز

فیلم عاشقانه در سینمای ایران نداریم یا اگر هم باشد، به قولی آبکی است و تو زرد! (البته این یک اصل کلی است؛ حالا هر اصلی نمونه‌های استثنا هم دارد.)‌ برخی مدعی‌اند که «من عاشقانه‌سازم» به‌زعم خودشان البته، ولی باید پذیرفت بیشتر شعاری هستند و دل در گرو بازی احساسی چند کاراکتر گذاشته‌اند، نه قصه گیرای جذاب و دلنشین.‌
کد خبر: ۸۲۸۲۱۲
دوران عاشقی در‌سینمای عاشقانه نساز

فیلم عاشقانه، زیباست حداقل به اسم. اگر ساخته شود، تماشاگر بالقوه خودش را دارد، بویژه این که رنگ و لعاب هم به خود بگیرد. در این چندساله تب اثر عاشقانه را در میان فیلمسازان خوشنام زیادتر می‌بینیم. می‌سازند تا بلکه یکی در چشم بیننده جلوه‌گری کند.

از «دوران عاشقی» شروع کنیم و با آن هم ختم

علیرضا رئیسیان، زیاد فیلم نمی‌سازد. کم می‌سازد، ولی تلاشش را می‌کند که دست‌کم کارش دیده شود. خیلی‌ها برای کارش احترام قائل‌اند، حتی برای همین دوران عاشقی که اسمش جار می‌زند فیلمش چیست و قصه‌اش چه.

دوران عاشقی خوشبختانه نه روی خط قرمز است و نه به آن پهلو می‌زند و اصلا کاری به کار آن ندارد. البته دو نگاه کاملا صفر و یکی به همین فیلم رئیسیان در میان تماشاگر سینما وجود دارد؛ برخی معتقدند عقب‌مانده است و برخی می‌گویند بهترین اثر فیلمساز است؛ حالا چرا اختلاف تا این حد فاحش؟ ‌ مجبوریم چنین نظرات ضد و نقیضی داشته باشیم، چون سینمای ما عاشقانه‌نساز است.

قصه‌ای که آدم‌هایش هویت ندارند

ابتدا از قصه دوران عاشقی شروع کنیم؛ داستانی که پیچیده نیست، اتفاقا کاملا روست و به شیوه همین فیلم‌های مثلا عاشقانه؛ به جای زندگی دو نفره این بار ورود نفر سوم (مینا وحید در نقش میترا) را به زندگی یک زوج (شهاب حسینی و لیلا حاتمی؛ حمید ـ بیتا) شاهدیم!

فیلمنامه شاق نیست، اما ابتر هم نیست؛ قصه دارد و روایتگری می‌کند، اما زیادی ساده و یکنواخت است. ظاهر و باطن داستان دوران عاشقی یکی است، اما نه این‌که پر از گره و تعلیق باشد. معما نمی‌گوید، اما تلاش می‌کند قصه‌اش سالم باشد. بگذریم از این‌که برخی آن را به خیانت ربط می‌دهند که محل مناقشه نیست.

متنی که زیاد دوست‌داشتنی نیست

نمی‌دانم چرا خیلی‌ها فیلمنامه‌اش را زیادی دوست دارند چون از نظر نگارش، خیلی هم دوست‌داشتنی نیست. بالاخره ساده نوشتن و ساده فرض کردن یک داستان تکراری بویژه از جنس عاشقانه، حدی دارد.

رئیسیان، خط اصلی قصه را که چیزی میان خیانت ـ صیغه است، حول و حوش سه کاراکتر اصلی می‌چرخاند. در ادامه برای هویت بخشی به کاراکترهایش و تعریف درستی از رده‌شان در میان آدم‌ها، داستانک‌هایی را هم به دست بازیگرانی داده که متأسفانه شعار می‌دهند و اغراق می‌کنند یا ربطی به دوران عاشقی ندارند؛ البته بازی آنها ـ برخلاف قصه‌ ـ نسبتا خوب است.

اینها به بدنه اصلی فیلم کمکی نمی‌‎کند. برای پرش ذهنی مخاطب شاید مفید باشند و حسن‌شان این است که هریک از فرعی‌ها یک ساز شخصیتی متفاوت می‌زند و باعث می‌شود دوربین روی فضای شهر، سوار شود، چنان که سکانس‌های جنوب شهر حسی زنده به دوران عاشقی داده که قابل تأمل است.

قوی بنویس، نیازی به اثبات نداری

این که در هر دیالوگ و به شکل بی‌ربط اسامی عشق، عاشق، دوران عاشقی و مثل اینها را در دهان بازیگر بگذاریم، مخاطب پس می‌زند که «بله! فهمیدم آقای فیلمساز که اسم فیلمت چیست و قرار است چه بگویی. پس چه نیازی به این همه کلمات تکراری برای القایش؟»

بیننده را ساده فرض نکنیم؛ داستان اگر قوی باشد، نیازی به ظاهرسازی و بازی با کلمات ندارد. داستان‌پردازی رویا محقق محکم نیست، اما قصه بدنه‌اش به اصطلاح جانکی دارد و با یک ریتمِ آرامِ باثبات، بیننده را نگه می‌دارد، حتی اگر شعار بدهد و حرص مخاطب را از برخی بازی‌های تصنعی درآورد، اما باز کشش دارد.

و بازهم چه خوب برای به رخ کشیدن هر عشقی که باشد، دست به دامن بازی احساسی و اشک و زاری آدمک‌های داستان نمی‌شود و سعی کرده این را در کنش و واکنش‌های میان بازیگران نشان بدهد که به نظر، بهترین بخش فیلمنامه است.

بازیگران از دریچه نقد؛ یکی خوب، یکی بد

شخصیت‌های دوران عاشقی اما خیلی روتین‌تر از چیزی هستند که فکرش را می‌کنیم. تشخص نداشتن کاراکتر‌ها باعث شده برخی روی خوش به بازی‌ها نشان دهند، چه لیلا حاتمی ـ شهاب حسینی باشد و چه در مورد بازیگر تازه‌وارد یعنی مینا وحید.

البته از برخی حسادت‌های زنانه به این بازیگر غریبه که بگذریم، بازی‌اش واقعا تصنعی است و نچسب. بقیه بازی‌ها هم دست‌کمی از آن ندارد. نگاهی به کاراکترهایی مثل بیتا فرهی و حتی کلمات شعاری پرویز پورحسینی بیندازید؛ واقعا بد است.

و چند سوال دیگر درباره آدم‌های دوران عاشقی! بیتا در نقش یک وکیل و حتی حمید، زیادی آرام نیستند، آن هم در این فیلم که باید با عاطفه طرف باشد؟ این‌قدر خونسرد؟ این‌قدر درونی؟ این‌قدر بی‌کنش؟ این‌قدر بی‌کشش؟

گرچه بازی این دو هم مثل کلیت خود فیلم، از جنس همان صفر و یک است؛ هرکسی نظری دارد. یکی می‌گوید عالی است و دیگری به دردنخور. کاش همه در حد فرهاد اصلانی با این کیفیت خوب، نقش‌آفرینی می‌کردند.

بار کارگردانی و بازیگردانی روی دوش نماهای فیلمبردار

داستان کسالت‌آور نیست، چون مقتضیات فیلمنامه بود، اما شاید کرختی قصه و شخصیت تیپیکال بازیگران، مانع هیجان بشود. نه این‌که تماشاگر را رها کند، نه! اتفاقا خلق موقعیت می‌کند و گره هم می‌اندازد، اما به عمق قصه‌های فرعی ورود نمی‌کند که اصلا حضورشان برای چیست؟ برای همین می‌شود آدم‌های داستان را حتی حذف کرد، ‌این‌که به فیلم لطمه بخورد.

به نظرم، دوربین دوران عشقی امتیاز اول و آخر فیلم است که سکون بیش از حد را زنده می‌کند و قصه را از کرختی درمی‌آورد.

تصور کنید، چنین دوربینی پشت بازی‌ها نبود یا رئیسیان چنین امتیازی را پشت پلان‌های خود نداشت؛ بار اصلی فیلمنامه کج‌دار و مریز و سکون بی‌حس و گاه افراطی بازیگران و البته تصنع فلان خانم بازیگر، مدیون دستان علیرضا برازنده است. چه خوب که موسیقی ستار اورکی هم روی مخ نیست و به‌جا ساز می‌زند.

نه این‌که کارگردانی ضعیف باشد. اتفاقا بدک نیست؛ بالاخره فیلمنامه منتسب به عاشقانه را از حالت انفعال درآورده و فیلمی ساخته که حداقل برای سینمای ما ذوق‌آور هم هست!

فعلا بساز و تجربه کن

سینمای عاشقانه حالا حالا باید فیلم بسازد و تجربه کند تا ایده‌آلش را که دوران عاشقی است، ارتقا دهد. فیلم عاشقانه قرار نیست اسم و محتوایش را در عنوان فیلم، دیالوگ‌ها، جملات و... آن هم به شکل رو و سطحی، اعلام بکند.

قصه عاشقانه باید دلنشین باشد، چه مثبت و چه منفی، تکراری هم بود ایراد ندارد اما قصه بگوید به شکل رئال. حداقل بیننده را درگیر کند، نه با احساس بلکه با شعور سر وکار داشته باشد وگرنه می‌شود فیلم حال بهم زن!

دوران عاشقی را باید ببینیم و در حد سینمای ایران و البته کمبود این نوع فیلم‌ها، برایش احترامی قائل شویم. این نوع فیلم‌ها در چشم برخی بدِ بد هستند یا خوبِ خوب. برای بیننده حد وسط ندارد، اما برای منتقد چرا. در یک جمله این فیلم حتی اگر عاشقانه باشد، صرفا مصرف داخلی دارد.

محسن غلامی (قلعه‌سیدی)

جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها